درپی هر شبی روزی هست...


فیروز نجومی


• دین که قدرت شد در ظاهر عبا است و عمامه، زهد و تقوا، تسبیح و سجاده. اما در باطن در پی تحکیم قدرت، اشتغال دارد به فریب و ریا کاری، مشاوره و مذاکره برای توطئه و دسیسه چینی، نقشه ترور و جنایتکاری. این باطن دین است که بتدریج بر روی منبر ظاهر شود بی آنکه خود بدان آگاه باشد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۱۷ فروردين ۱٣٨٨ -  ۶ آوريل ۲۰۰۹


در پی هر شبی روزی هست و هر زمستانی را بهاری. نیز هر مقدسی را موهنی هست و هر خدائی را شیطانی. نیست سیاهی اگر سپیدی نباشد. همچنین، نیست فرازی بدون نشیبی. این یک قانون ساده ی طبیعت است. درک آن نیازمند به اجتهاد نیست. شر و سیاهی بر سپیدی و روشنایی غلبه توانند یافت اما نتوانند وجود آنان را نابود سازند بی آنکه خود به نیستی گرایند. اما رمزی در نهاد قدرت نهفته است که عقل و خرد را میزداید. چنان مستی و مدهوشی آورد که مرز رویا و واقعیت را در هم فرو ریزد.

هم اکنون باده قدرت، دین را سخت افسون و مفتون ساخته است. غره بخود، بیش از همیشه، که جایگاهی در درون مردم، در عمق روح و احساسات و عواطف شان ریشه دارد و نسل پس از نسل و از بدو تولد در سرشت آنان نهادین گردیده است. به دلیل این پایگاهی که در امتداد صد ها سال در نهاد مردم بر پا کرده است، دین عربده مستانه سر دهد. تیغ و تازیانه بر کشد و سپاه خشم و خشونت به میدان آورد که نظام دینی را در سراسر جهان بر قرار سازد. که دگرزیستی و دگراندیشی، گناهکاری و هنجارشکنی را بر اندازد و گفتمان لا اله الله را مطلق و جانشین همه گفتمان ها نماید. که در لا اله الله است که راه نجات بشر نهفته است. که نه تنها بر شاهنشاهی فائق آمده است بلکه بر تمام بینش های بشری همچون مارکسیسم و لیبرالیسم، سوسیالیسمِ و کاپیتالیسم، پیروز گردیده و شرق و غرب را درهم نوردیده است. توسعه و گسترش دین (اسلام) یک ضرورت الهی ست. الله سرنوشت بشر را رقم زده است. انا لله و انا الیه راجعون. بازگشت ابنای بشر همه بسوی اوست. آری قدرت فریب دهد و حتی دین را به تباهی کشد و از دریافت واقعیت گریزانش سازد. عقل و خرد را بر اندازد و حقایق را وارونه نماید. شب را روز جلوه دهد و بازگشت به دوران افسانه ای رسالت و امامت را حرکت بسوی آینده خواند و جهاد و شهادت را فضیلتی الهی. حقارت و خواری را سر افرازی و سربلندی و ظلم و ستم را پیشرفت و عدالت اجتماعی، وانمود سازد. باین دلیل است که باید بر جهان سلطه افکند.

اما نداند، دین که اسیر قدرت گردید، نتواند که همچنان ملجاء و پناهگاه نیازمندان و بینوایان، ساده دلان و خوش باوران، بماند و یا آن مرحم شفابخش و یا داروی مخدری که گریز از تلخی ها و ناکامی ها را ممکن میسازد. که زخم عمیقی شود بر روح و روان آدمی. چرا که تنها بقای خود جوید و سلطه بر هر لحظه از زندگی انسانی، چه خصوصی و چه اجتماعی و یا فردی و جمعی. بهر خدعه و نیرنگی دست زند که حضور خود سازد در زندگی روز مره، مطلق و پایدار و ابدی. به دفاع از مقدس برخیزد و سرکوب و نابود سازد هر آنچه که به ظهور وجود موهن انجامد. غافل از آنکه تقدسی نمیتواند وجود داشته باشد بدون آنکه وهنی باشد و موهن. که لازم و ملزوم یکدیگرند مقدس و موهن همچنانکه الله و شیطان، لازم و ملزم، وابسته و جدا ناپذیر از یکدیگرند. یکی نمیتواند موجود باشد بدون وجود دیگری. نفی و سرکوب کند دین، حق سخن گوئی و اندیشیدن به آزادی، این خصلت بارز انسانی. مبادا که موهن گام به عرصه وجود گذارد و وجود و هستی مقدس را تهدید نموده و با خطر براندازی، مواجه سازد. چون مست و مدهوش است دین از باده سکر آور قدرت، نداند که با اسیر ساختن آزادی، می کارد تخمه دین ستیزی و بی دینی. دانه های شورش بر حوزه های علمیه و مساجد مقدس، ونیز طغیان علیه فقر و تنگدستی و عقب ماندگی. از درون نظام دین است که گفتار و رفتار دین ستیزی قوام گیرد و در فرو آوردن دین از منبر قدرت، تبلور یابد. چرا که دین چیزی نیست مگر اسارت و بندگی، محدودیت و محرومیت از آزادی های ابتدایی انسانی، برگزیدن و خودمختاری.

دین که قدرت شد، قوزک پای زن و موی سرش و یا برجستگیهای اندامش، لرزه در بنیادش افکند. هر بخشی از وجود زن اگر نمایان گردد شالوده نظم اجتماعی و امنیت اخلاقی را که دین برقرار کرده است، در هم فرو ریزد. اینست که سپاهان دین از جمله عفریته های سیه پوش را گسیل دارد در کوچه و بازار که به زنان بیاموزند که چه خطرناک و ویران کننده اند چهره و اندام شان، موی سر و قوزک پایشان در جامعه اسلامی. در دفاع از ناموس و عفت و پاکدامنی، نهی کنند و بازخواست آنان را که سرپیچی کنند و سرکشی. این بدان معنا ست که زیبائی ها، دین را که بر اریکه قدرت جلوس یافته است، سخت بهراس و وحشت وا داشته است. دین خواستار پنهان ماندن زیبائی ها است. هنر و هنروری نیز دین را سخت آشفته سازد. پیوسته کوشد که هنرها را که برتابنده زیبائی ست در قعر تاریکی ها به اسارت گیرد. هنری و هنروری که در خدمت دین و قدرت نباشد، نمیتواند وجود داشته باشد، مگر در سکوت و حاشیه جامعه، پنهان و درحال گریز از تفتیش دستگاه منکرات و وزارت ارشاد اسلامی. هر حرکتی را بسوی آزادی و آزادگی، دین از بیخ و بن برکند و برقرار نماید غیرت و تعصب و سنت، ارزش هایی ناسازگار با تعالی و کمال و سرافرازی انسانی.

آنچه حکومت دین را تهدید میکند، چیزی ست که در درون شکم دین رشد و نمو یابد. چون مست باده قدرت است هرگز باور نکند دین که آبستن دین ستیزی است و نفی سنت و فرهنگ و ارزشهای دینی. مسلم است که دینی که پرچم عدالت و مردم سالاری را بر دوش میکشد نمیتواند آبستن کمونیسم و سوسیالیسمِ و یا لیبرالیسم و دموکراسی و یا جمهوری و شاهنشاهی باشد. این دین ستیزی ست که دین را آبستن میسازد. این انسان است و انسان پرستی که بتدریج الله و الله پرستی را به چالش کشد. حال انقلابیون چپ و میانه و راست ار چریک فدائی گرفته تا پیکاری و از شاه پرستان گرفته تا جمهوری خواهان میتوانند در رویای کسب قدرت کماکان به نیروگیری بپردازند و با بازی سیاست خود را به اشتغال در آرند. رویکرد این گروه ها نیز به گذشته است و به آنچه کهنه و باستانی شده است. حال آنکه جامعه دین زده محتاج اندیشه ی نو و ایده تازه است نه نشخوار آنچه زمانی هیجان آفرین بوده است. دین نگران حرکت و جنبش دیگری ست که ارکانش را بلرزه در آورد و آنهم دین ستیزی ست که با آن بطور مستمر در منظر مبارزه با هنجار شکنی و برقراری امنیت روانی و اخلاقی به مبارزه بر می خیزد. دین از خصمان گذشته که پوزه شان را بخاک مالیده و بی اعتبار شان ساخته است،هرگز هراسی در دل ندارد. از خواست معطوف بدین ستیزی است که دین هراسناک است، چرا که میداند که آزادگی و آفرینندگی آغاز میشود با خواست معطوف به براندازی دین و دینداری.

با سرکوب آزادزیستی و بارقه های خودمختاری، پنهان ساختن زیبائی ها و خفه سازی هنر و هنروری، خلاقیت ها و توانائی های فردی و جمعی، دین، مدهوش از باده قدرت، رو به تنزل نهد و اعتبار و مشروعیتش مسئله برانگیز شود. البته دین همچنان بر منبر خطابه و موعظه ظهور یابد و با اسطوره عاشورا و احیا، احساسات و عواطف را برانگیزد و ساده دلان را به سوگواری و خودزنی وا دارد. اما بتدریج شیفتگان دین از رویای خوش بیرون آیند و بیدار شوند. آنگه بر روی منبر، نه دین که جلاد ی خواهند دید که از شمشیرش خون فرو ریزد. که روضه امام حسین را میخواند اما به یزید خلیفه و یا فرمانروایی بیرحم و خون آشام بیشتر شباهت دارد. که دین نه بر منبر تقدس که بر اریکه قدرت نشسته است. بر فراز منبر و در خطبه های سیاسی و عبادی، آوای عدالت و برابری به گوش رسد، اما به تجربه شیفتگان دین در یابند که این دین است منشاء استعمار و استثمار داخلی، دلیل اصلی تورم و بیکاری و افزایش فقر و عقب ماندگی. که دین است حاکم بر نظام ستم و ستمکاری. که دینداران حرفه ای قدرت و ثروت بانحصار خود در آورده اند و خود فربه کنند پنهانی.

تجربه حکومت دین میآموزد که وقتی دین با قدرت یکی میشود، نیست جائی برای بشر و قوانین و قواعد و هنجار های بشری. دین میآموزد که بشر هیچ است و پوچ، گنه کار و گنه پیشه است در برابر ذات الهی، مبادا که لحظه ای غافل مانی از این حقیقت و از اعتراف بدان سر باز زنی. باید که اسارت و بندگی خود را پذیرا باشی. اعتراف به تسلیم و اطاعت زمانی خود بخودی بود، از روی اعتقاد و ایمان بود. امری بود ذاتا خصوصی، بر اساس گزینش فردی. وقتی دین حاکم میشود دامنه تسلیم و اطاعت گسترش می یابد و مرزهای درون و برون، خصوصی و اشتراکی، فرد و جمع را واژگون و بر کلیه شئون زندگی سلطه افکند. اعتراف به حقارت و ناچیزی در عبادت روزانه دیگر کافی نیست. باید آنرا به ظهور رسانی در زندگی اجتماعی. ته ریشی لازم است و محاسنی چرکین. چه بهتر که اگر نمایان سازی نقش مهر بر پیشانی، نشان سجده های طولانی. مستحب است اگر به انگشت سبّابه ات انگشتر عقیقی کنی و تسبیح صد و یکدانه بگردانی. الله و اکبر، مغفرت خواهی و توبه پیوسته تکرار کنی. که آری گفتن، اجباری ست. که باید سکوت گزینی و هرگز سخنی بر زبان نرانی چرا که دین است تنها، که میتواند سخن گوید، مطلق و نهایی.

بعبارت دیگر، در تحت سلطه دین، نتوانی که فرد باشی و به ظهور رسانی آنچه هستی. باید ظاهر را بسازی در خور و پسند نظام دینی (اسلامی). اگر کنی چنین، یعنی به ظهور رسانی آنچه هستی. کافر و بی دین هستی و دارای خونی که مباح خواهد بود اگر ریخته شود در تحصیل رضا و خشنودی الله. چرا که ترویج داده ای کفر و باطل و دین ستیزی. در آن صورت به جرم خدمت به شیاطین، و خیانت و تبه کاری، باید تن دهی به کیفر الهی. یعنی هر زمانی که حقیقت را آشکار سازی.

دین که قدرت شد در ظاهر عبا است و عمامه، زهد و تقوا، تسبیح و سجاده. اما در باطن در پی تحکیم قدرت، اشتغال دارد به فریب و ریا کاری، مشاوره و مذاکره برای توطئه و دسیسه چینی، نقشه ترور و جنایتکاری. این باطن دین است که بتدریج بر روی منبر ظاهر شود بی آنکه خود بدان آگاه باشد. همچنانکه باطن دین آغشته به قدرت بمنصه ظهور آید، بیداران در یابند که دین نمیتواند آینده ای روشن را برای جامعه رقم زند. چرا که دین پیوسته رو بر گذشته نموده و راه پیامبران را آرزو دارد. دین بازگشت بآن زمان را ترغیب و تشویق میکند که اسطوره ای است و افسانه ای. وقتی دین قدرت شد، اسطوره و افسانه های مقدس، موهن جلوه گر شوند. خوب ها، بد شوند و بدها، خوب. زیبایی ها، زشت شوند و زشتی ها، زیبا. بعبارت دیگر، دین بمانند هر نظام دنیایی دیگری، در نهایت شکوفایی دچار افول و تنزل شود. یعنی دین وقتی با قدرت همخوابه میشود با دست خود گور خود را میکند و شرایط دین ستیزی را بوجود میآورد. دین وقتی حاکم شد گریزی ندارد جز رو در رو قرار گرفتن با این واقعیت تاریخی که حکومت دین نیز همانند همه حکومتهای دیگر که در صحنه تاریخ ظاهر شده اند، فرو خواهد ریخت. حکومت دین نیز از درون میپوسد. چرا که موریانه های دین ستیزی ارکان ش را میخورد و سرانجام از هم گسیخته و ویران ش میسازد.

ممکن است که ناظران حکومت دین، بارقه های آزادگی و خودمختاری که در رفتار و گفتار، بویژه زنان و جوانان و دانشجویان انعکاس یابند، با ظهور پدیده دین ستیزی، شناسایی نکنند. اما این بدان معنا نیست که دین ستیزی بروز نکرده است و هرگز پا به عرصه وجود نگذارده است؟ نادیده گرفتن پدیده دین ستیزی و یا انکار آنرا، باید ناشی از باور به فناناپذیر بودن دین دانست. آنچه دین را در باور مردم فناناپذیر ساخته است این است که چون با احساس و عواطف مردم آغشته گشته است، از هرگونه ارزیابی و نقد و بررسی به بهانه ی اجتناب از توهین به باورها و ارزشهای مردم، مصون مانده است. آنها که جرات و شهامت داشته اند که در این مرز ممنوعه گامی نهند سر خود را بباد داده اند، که خود دلیل موجه ای شده است برای مماشات با دین. مضاف بر این، دین پیوسته خود را در پشت قدرت پنهان ساخته و خود هرگز تاج قدرت را بر سر ننهاده بوده است. در نتیجه چهره کریه اش همیشه پوشیده بوده است. اما دین نداند که وقتی قدرت شد، فناپذیر شود و تابع ضرورتهای تاریخی و اجتماعی.

درست است. دین شمشیر کشد و سرها را جدا از تن بر زمین افکند و آماده است که در راه تحصیل رضای الله هزاران خاوران دیگر بر پا سازد و بر فراز آن پرچم پیروزی را بر افرازد. اما تخمه دین ستیزی که کاشته شد، رشد و نمو ش، خارج شود از مرز سلطه ی قدرت و دین و دینداری. این یک جبر تاریخی است. که آمده اند و رفته اند و متلاشی گردیده اند از درون امپراطوری های عظیم . چرا که نبوده است نظامی ستمگر که پرورش ندهد در درون خود ستم ستیزی. چون دچار نخوت و خود پسندی ست، دین خود را مستثنی از این جبر تاریخ میداند. که جهانگیر است و ابدی. که دین اختراعی ست الهی، مستقل از زمان و مکان است و لاجرم مطلق و نهائی.

اما، این چیزی نیست مگر خود فریبی. اگر به بقای خود نمی اندیشید و خود را در معرض خطر فرو ریزی نمی انگاشت، دین چه نیازی داشت که هر روز بر پا بدارد نمایش شعبده بازی. مثل دست یابی به فن آوری هسته ای و تبدیل ش بیک امر حیاتی و ملی، که احساسات برانگیزد و بر دوش شیفتگان خود، تحکیم و پایدار سازد حکومت دین و دینداری. گویی که میتواند سرشت مطلق گرای ِِِِ علم ستیز آزادی کش دین را پنهان نماید. و یا هر زمان که عرصه را تنگ بیند، بار دیگر به بفکر تجدید سلطه خود بر دانشگاه ها افتد و زمین پاک و مقدس دانشگاه را با خاکسپاری مشتی از استخوان شیفتگان دین که تا آخرین قطره خون خود خون ریخته اند بآن امید که در بهشت با حوریان باکره همخوابه شوند، آلوده و ناپاک سازد.

چون با قهر و قدرت یکی گشته است، دین علم جدید را در خدمت در آورد و آنرا با اجتهاد یکی سازد. اما کوبد بر سر استاد و معلم و دانشجو و دانش آموز، شاعر و نویسنده. بدار مجازات بیاویزد آنها را، اگر گویند حرفی به آزادی و دگر اندیشی. اگر دین برتابد علم و دانش بشری، به دلیل مصلحت است و ضرورتهای سیاسی در سطح جهانی. دین، علم هسته ای را نخواهد برای بهسازی و رفاه انسانی. خواهد آنرا برای حفظ بقا و تداوم دین و قدرتمداری. خواست دین، بازگشت بگذشته است و دوران رسالت و امامت، نه جهش بسوی آینده. دین از روشنایی هراسان است و بسوی تاریکی روان است. بر دوش موشک های هسته ای است که میخواهد دوران اسطوره ای را به واقعیتی اجتناب ناپذیر تبدیل سازد. دین در پی خشنود سازی الله است نه سعادت و خوشبختی ملی. این است که در پی جهاد است و شهادت، جنگ و خونریزی و انتقامجویی. چیزی هم نجوید جز سلطه و سلطه افکنی. بی دلیل نیست که قدرتمداران، پرچم دین و دینداری را بر افراشته، توپ و تشر زنند و تهدید کنند و به چالش طلبند قدرتهای بزرگ جهانی.

زمان مماشات با دین به پایان آمده است. گرایش به دین ستیزی در حال گسترش است. جلوه دین ستیزی را باید در رفتار و نه گفتار مردم مشاهده نمود. چون به تجربه دریافته اند که دین نمیتواند ابزار بینایی و دانایی، شرط لازم آزادیخواهی و انسان دوستی، باشد. با این وجود، چنین بنظر میرسد که تاکنون شاهد خیزشی علیه دین نبوده ایم. حال آنکه هر خیزش مردمی که بوقوع پیوسته است، از جنبش زنان و دانشجویان گرفته تا درگیری های کارگران، همه را باید خیزش هایی بشمار آورد که در اصل دین ستیزاند. چرا که آنها علیه قدرت است که برخاسته اند و قدرت است که سرکوب میکند و محدود میکند و اجحاف میکند و مرتکب ظلم و بی عدالتی میشود. اما مگر میتوان در حکومت اسلامی به دین و قدرت جدا از یکدیگر نگریست. اگر دین ستیزی در باورها هنوز تبلور نیافته است بآن دلیل است که یکتایی دین و قدرت در حوزه آگاهی و شعور مردمی قرار نگرفته است. دین ستیزی در رفتار را باید ناشی از حوزه ناخود آگاه دانست. یعنی مردم در رفتار خود دین ستیزاند ولی خود بدان آگاه نیستند.

شاید ذکر مثالی به روشن شدن موضوع امداد رساند. در حکومت دین، خرید و فروش الکل و مصرف آن مطلقا ممنوع و قدغن است و جرم محسوب میشود و دارای شدیدترین مجازات است. این حکمی است که ریشه در سخنان الله دارد و در اصل یک حکم دینی است. حال آیا میتوان ادعا نمود که مصرف الکل یک رفتار دین ستیز نیست؟ اکثر رفتاری هایی را که در حوزه تفریح و شادی و طرب، بوقوع میپیوندند باید رفتار هایی دانست که ذاتا دین ستیزاند. ماموران انتظامی را باید در اصل پاسداران دین نامید. چون آنها زمانی که یک خود رو را نگاه میدارند و در پی یافتن ضبط و صوت و سی دی و یا حمل الکل آنرا جستجو میکنند، و دهان مردم را می بویند. و یا وقتی که برای جمع آوری ماهواره ها به حریم خصوصی شهروندان تجاوز میکنند، و نیز وقتی زنان را بجرم بدحجابی مورد بازخواست و اذیت و آزار قرار میدهند، در برقراری دفاع و تداوم نظم دینی است که اقدام میکنند. بعبارت دیگر، آزادی هایی که در یک جامعه انسانی بفرد تعلق دارد باید به نفع برقراری نظم دینی سرکوب گردند. همچنین رفتارهایی را که اصل جدایی زن از مرد را به چالش میکشد، باید اساسا رفتاری دانست دین ستیز. وقتی که جوانان علیرغم خطر دستگیری و بازداشت و تعقیب پاسداران دین با هم در میآمیزند، دست به رفتاری میزنند که اساسا دین ستیزاند. آنچه این جا، حائز اهمیت است آن است که آنها که گفتمان دین ستیزی را در بهترین وجهش تقویت قدرت دین و بر انگیختن مردم به نفع نظام میدانند و در بدترین صورت یک ماجراجویی بشمار آورند، کسانی هستند که ناتوان از دریافت این واقعیت هستند که رفتار دین ستیز خود نتیجه وحدت دین و قدرت است. چرا که در شرایط کنونی نمیتوان در برابر قدرت قرار گیری، بدون آنکه خود را در حضور دین نبینی. بازجویان و بازپرسان همه در رده دینداران حرفه ای جای دارند. اکنون هر گونه رفتاری که قدرت را به چالش میکشد باید اساسا یک رفتار دین ستیز خواند. زمان آن رسیده است که واقعیت ها را همان گونه که هستند تعریف و شناسایی کنیم. دین ستیزی هم اکنون به یک رسم و آئین تبدیل شده است. آگاهی از این رسم و آئین را که در رفتار مردم نهادینه گشته است، میتوان رمز افول حکومت دین بشمار آورد و طلوع روشنایی و بینایی.

fmonjem@gmail.com