از : نادر خلیلی
عنوان : ادبیات داستانی و تاثیر آن در اجتماع
شالی عزیزم درود بر تو.من همین الآن داستان کوتاهت را اینجا خواندم.خسته نباشی.اول از همه از اینکه مثل همیشه بی پرده می نویسی،و این در توان هر کس نیست.هر چند من از ناتورالیسم فراری ام،اما از آنجا که کارهای تو از حقایقی تلخ پرده بر می دارند،مورد ستایش خواهند بود.صد البته نویسنده های داخل ،این رک گویی و صراحت را به دلایل فراوانی که هست؛ندارند و غالبا زیر تیغ سانسور از بین می روند.
سولی در این نقطه در ذهنم نقش می زند و آن اینکه تا چه هنگام می بایستی این زخمها را(البته به تعبیر هدایت.... زخمها و نه دردها.) نوشت و آنها را تحلیل کرد؟
قطعا نمی باید از کنار لاشه های گندیده،بی اعتنا گذشت.از سویی نیز اوضاع بسیار بد تر از آن است که در چنین نوشته هایی منعکس می شوند.چرا که در ایران امروز،جان آدمها بی ارزش تر از مرغ هایند و این هیچ جای عجبی ندارد.زیرا که سالهاست آنچه را که کاشته ایم،خود می درویم!!
بماند اینکه این زخمها،حسابی چرکی شده اند و بماند اینکه بسیارانی از اهل اندیشه و قلم،نسبت به اوضاع جاری در ایران بی اعتنا هستند.اما از سویی تئوری بدون عمل نیز،نمی تواند دارای ارزشی باشد...
در هر صورت امید که کارهای قوی تری از تو بخوانم.مشکلات نمی گذارند تا لذت شنیدن آنها را از زبان خودت،داشته باشم و هر دو در تبعید،شاهد اینهمه رنج و اندوه هموطنانی هستیم که زندگی شان را در قماری نازیبا،باخته اند!
پیروز باشی شالی جان. stay in tuch
۹۱۱٨ - تاریخ انتشار : ۲۵ فروردين ۱٣٨٨
|