کلید … - پیرایه یغمایی

نظرات دیگران
  
    از : امید مومنی

عنوان : آش همان آش،کاسه ...
آیا درست نگفته بودم.وشما حذف کردید.کاسه را بشکنید.ما با آش کنار خواهیم آمد.
۹۴۹۷ - تاریخ انتشار : ۷ ارديبهشت ۱٣٨٨       

    از : نسرین مولا

عنوان : بدنبال چه می گردیم ؟
شعری به این زیبایی و پختگی را می خوانیم و باز به دنبال عیب و اتهامی ( به هر بی دلیلی و شاهدی ) می گردیم که چه بشود ؟
حیف از این که بجای روی شعر بحث شود / داریم دنباله ی یک سخن بی سر و سامان می رویم .
۹٣۵۲ - تاریخ انتشار : ۲ ارديبهشت ۱٣٨٨       

    از : یکی از هنرجویان کلاس کارگاه نویسندگی

عنوان : درس دیگر
خانم یغمایی عزیز: در اطراف سروده های شما همیشه جنجال و گفتگوی بسیار اتفاق می افتد و این نشانه ی خوبی مبنی بر این است که شعر قابلیت گفتگو و بحث را دارد. در ضمن می خواستم نکته ای را یاد آور شوم که خاموشی شما در مقابل کسانی که گاهی با بی ادبی و با ندانستن نکات شاعری به شما و به شعر شما می تازند به من درس تازه ای یاد می دهد . امیدوارم همیشه موفق و سربلند باشید.
۹٣٣۴ - تاریخ انتشار : ۱ ارديبهشت ۱٣٨٨       

    از : حسین میرمبینی

عنوان : حذف نظر آقای سیداحمد کسمایی نسب، درست نبود
حذف نظر آقای سیداحمد کسمایی نسب، درست نبود. چراکه برای خوانندگانی که متوجه این قضیه شده اند اینگونه تلقی می شود که حذف نظر ایشان به درخواست من صورت گرفته، در حالی که من چنین درخواستی نکرده ام.گرچه ایشان در آن اظهار نظر ، به تندی با من برخورد کرده اند، اما من نظر ایشان را توهین تلقی نکردم. از مدیریت محترم سایت تقاضا دارم که برای رفع این سوء ظن و جلوگیری از هر گونه پیش داوری، نظر ایشان را دوباره منتشر کنند.
با تشکر
۹٣۲۷ - تاریخ انتشار : ۱ ارديبهشت ۱٣٨٨       

    از : خواننده متن

عنوان : افسوس
باعث تاسف است که شما نظرات را پاک میکنید.چه خوب بود مطلب آقای کسمایی نسب را ماهم مثل دیگران می دیدیم.
۹۲۹۴ - تاریخ انتشار : ٣۱ فروردين ۱٣٨٨       

    از : خواننده متن

عنوان : جناب کسمایی نسب
مثل اینکه جناب عالی این بنده خدا (محمد رضا ) را با آقای لنگرودی معروف اشتباه گرفتید .این کجا و بقول شما استاد کجا ؟.
میان ماه من تا ماه گردون
تفاوت از زمین تا آسمان است
۹۲٨٨ - تاریخ انتشار : ٣۱ فروردين ۱٣٨٨       

    از : حسین میرمبینی

عنوان : سخن شناس نه ای جان من خطا اینجاست
آقای لنگرودی دیر آمده و زود هم قضاوت می کند. اگر به فرض آقای لنگرودی دوست شان سخن شناس هستند، اما بطور قطع و یقین ایشان خودشان سخن شناس نیستند. چراکه هیچ سخن شناسی چنین عجولانه و غیر کارشناسانه درباره نه شعر خانم یغمایی بلکه درباره کار شاعری او آنهم به این دلیل که " چون که صد آمد نود هم پیش ما است" قضاوت نمی کند. با این قضاوتT ایشان ثابت کرده اند که نه تنها هیچ در انبان ندارند بلکه مفلسی گزافه گو بیش نیستند.
آقای لنگرودی گرچه می گویند: "در عصر ارتباطات "رایانه"ی باید که فرزند زمان خویش باشیم ". اما بطور قطع و یقین او اهل زمانه خود هم نیست چراکه به اذعان خودش تا به حال با سایت اینترنتی "اخبار روز" که به هرحال یکی از سایت های مهم خبری و فرهنگی در حوزه ی مسائل اجتماعی ایرانیان است آشنایی نداشته و فقط به تشویق و توصیه دوست سخن شناسش برای اولین مرتبه از این سامانه بازدید کرده اند.

وانگهی، کی گفته که کاربرد نمادهای عرفانی -که در ادبیان کهن ما بکار گرفته شده- محدودیت زمانی دارد و دیگر تاریخ مصرفش به پایان رسیده است. اگر قرار باشد انسان "سخن نو آورد به این دلیل که باید "فرزند زمانه خویش باشد" و یا "نو را حلاوتی است دگر" به این قیمت که به معارف و نمادهای ادبیات کهن خود پشت کند، آنگاه چه حاصلی برای بشریت زمانه خود می تواند داشته باشد. مگر نه این بود که ما بر اثر پیروی از نوآوران و شاعران نو خود (با پشت کردن از همه آنچه را که شاعران بزرگ ما از بدآموزی های صوفیان و ملایان گفته بودند) به ورطه گمراهی افتادیم و آخر سر سر آخرخمینی درآوردیم؟!!
("ما را به رندی افسانه کردند/ پیران جاهل شیخان گمراه")
به نظر من
سخن آقای لنگرودی کاملا غیرکارشناسانه و نابجا بود و لذا اگر قصد و غرضی در آن صورت نگرفته باشد اما مشخص کننده این است که ایشان انسانی است خود محور و خودفرهنگ مدار. یعنی ایشان همه مسائل انسانی را از دریچه بینش و دانش خود می نگرند. بینش و دانشی که شدیدا محدود و تاریک و کبود است.
ایشان نه از آیین جوانمردی و دادگستری خبر دارند و نه از هنر نکته دانی و سخن آوری مطلع اند.
اما خانم یغمایی بطور قطع و یقین به جایی رسیده که می تواند بگوید:
هر کس درافتاد با مـا ، ور افتاد
در چالش شب ، صبح سپیدیم
از شعر دلکش او کسی بود آگاه که در "باور قفل"، از "رمز کلید" خبر داشته باشد!
"هزار نکته باریکتر زموی اینجاست
نه هرکه سر بتراشد قلندری داند"
۹۲٨۲ - تاریخ انتشار : ٣۱ فروردين ۱٣٨٨       

    از : م.ر حامی

عنوان : یک نفر دارد خودش را مُثله می کند
یک نفر دارد خودش را مُثله می کند.آنها ( کلمه ی آنها در فعل گفتند مستتر است) دارند جلوی پا و سر و دست( حرکت) و لب (سخن) و دل (عشق و عاطفه ) را می گیرند و از حرکت باز می دارند.
پویش و حرکت و سخن و عشق همه نابود می شوند با اینهمه آن یک نفر با جان و روح و روانش باز هم در راهی که دارد با شب (تیرگی ها ، نیروهای اهریمنی) چالش می کند و می ستیزد و می داند که هرکس با این نیرو در بیافتد، ور می افتد(هرکس در افتاد باما ور افتاد) تا جایی می رسد که می تواند برای بستگی های قفل شده کلیدی باشد که گشایش و خجستگی است.
شعر بشارت دهنده و پر از حرکت و امید و اری و نوآوری است. دیالوگ ها عالی هستند. بیشتر زیبایی اش در این است که گروهی کار می کند و ضمیر (ما) را به کار می برد. کجای این شعر اقتباس و تقلید است. کاش آقای لنگرودی غزلی یا شعری را که این شعر از روی آن تقلید و اقتباس شده معرفی می کرد. چطور می توان غزلی به این محتوا را به شعرهای فی البداهه ابراهیم صهبا یا آن اسامی دیگر شبیه دانست. ناقد هم باید کمی حرفش را سبک و سنگین کند و بعد نظریه ای بدهد. علاوه بر این مواردی هم که من با شتاب بررسی کردم نکات زیرکانه و ظریف دیگری هم در شعر وجود دارد که آنها که اهل ادب باشند می توانند با کمی تعمق آن را دریابند.
۹۲۶۲ - تاریخ انتشار : ٣۰ فروردين ۱٣٨٨       

    از : کاظم

عنوان : غزل
با تشکر از شعر زیبای شما که انسان از آن سر شار می شود متعجبم که چرا آغای لنگرودی اینگونه قضاوت می کند؟
۹۲۶۰ - تاریخ انتشار : ٣۰ فروردين ۱٣٨٨       

    از : یاشلی

عنوان : ازقدیم گفته اند اول فکر کن وبعد حرف بزن!
جناب محمد رضا لنگرودی حالا که بقول خودت بالاخره گذرت به این تارنما افتاد و خیلی هم سریع خواستی خودت را به نوعی مطرح کنی باید بگویم که بسیار لنگ لنگان گذرکردی وخیلی هم تلوتلو خوردی. خوب بود اول کمی تامل می کردی وبعد حرف می زدی.
۹۲۵۴ - تاریخ انتشار : ٣۰ فروردين ۱٣٨٨       

    از : مهتاب قادری

عنوان : شعر پیرایه و انتقاد آقای لنگرودی
آقای محمد رضا لنگرودی شما دیگه لطفا خفه شین. ما تا بحال شعرهای بسیاری از خانم پیرایه در این صفحه خوانده ایم و همه هم زیبا هستند و آهنگ مخصوص خودشان را دارند. با عرض معذرت مهتاب
۹۲٣٨ - تاریخ انتشار : ۲۹ فروردين ۱٣٨٨       

    از : ف الف

عنوان : خط خودش را دارد
من بی آنکه حالت اعتراضی یا دفاعی نسبت به این غزل داشته باشم ( چون خودم شاعری سپید پردازم) باید بگویم این شعر خط خودش را دارد و برخلاف نظر محمد رضا لنگرودی اصلن نه تقلیدی از خط عرفان مولانایی درش مستتر است و نه از کلام سعدی و شاعران کهنه پرداز دیگرتأسی گرفته. شعرپیشگوی اندیشه ی قابل تاملی است که مرحله به مرحله به مراحلی دیگر وصل می شود و بعد از طی کردن یک مسیر عفن در پایان به ذات خودش می رسد . فقط باید با دقت خوانده و خوب دریافت شود.
نسبت دادن این شعر به کارهای صهبا و حمیدی و کارو اشتباه محض است.
۹۲۲۲ - تاریخ انتشار : ۲۹ فروردين ۱٣٨٨       

    از : محمدرضا لنگرودی

عنوان : نه هرکه آینه سازد سکندری داند ! ! !
دوهبته قبل برای عیادت عزیزی در هامبورگ بودم.دوستی دارم که هم سخن شناس است وهماهل دانش و نظر،وی ظاهرا گرداننده این نشریه محترم را میشناسد!هم ایشان بود که مرا تشویق کرداین نشریه اینترنی-بقول خودش رایانه ای-را مرتبا نگاه کنم واز مطالبش بهره مندگردم.لذا این اولین بار است که گذرم به این تارنما!!! میافتدقصدم ارزیابی آن نیست،ولی در مجموع دلپذیراست و بهر حال خط خاص خودش را دارد.واما سخنم در مورد این شعر خاص است و سراینده اش ابدا مد نظرم نیست.اما میدانیم"چونکه صد آمد ،نود هم پیش ماست"!لذا شاعرهم منظور است.
آنچه عطار را و یا سعدی را و یا پیکاسو را و یا گوته را از دیگران ممیز میدارد،اصالت تفکر است و شیوه تبین آن توسط آنان وبراساس همین اصالت است که اینان دردانگان پهنه هنر وادب اعصار هستندودایما نیز مورد تقلید دیگران واقع شده اندوهنوزهم میشوند.اما اینگونه نباید باشد که هرکه دستی در قلم داشت و راهی به دیوان شعر و شعرا و احتمالا چند لغتنامه هم دردسترس ،با تکیه باستعدادی نه چندان پخته و کار آمدشروع کند به تقلید ومثلا شعر بسراید.در خصوص همین شعر،که در نهایت تقلیدی است از غزلیات و مثنویات ملای روم آنچه وجود ندارد اصالت تفکر است.همه ابیات ونحوه بکار گیری تصاویر ناقص خیالی و عدم توانایی در ایجاد آنچه به آن فرنگیها "ایماژ"میگویندنماینده این واقعیت است که شراینده خیال میکنداز عوالم دلبران و سراندازان خبردارد،که ابدا ندارد.چرا که نه موقع آن است و نه موافق اصول حاکم بر موقعیتهای فعلی زندگی انسانی چنان احوالی موجودند.به همین علت که سراینده چنان احوالی را درک نکرده ،آنچه میگویدبر آمده از دل نیست و فقط حکایت ازآن دارد ایشان توانایی ایجاد کلام مقفی را دارند.موافق همین مقدمات است که ابیات دارای تربیت و توازن شکلی اوزان عصر حجری عروض اند ولی بلحاظ ساختار درونی رنجور ونا صمیمی.اگر قرار باشد هرسخنی موافق آن اوزان شعر تلقی شود،لازم میآیدکه سراینده محترم بیت"آخ بدلم یه کارد سلاخ بدلم" را نیز کسوت شاعری بدهیم.که میدانیم نه این بیت است و نه وی شاعر.
مضامینی از قبیل آنچه این خانم محترم مورد توجه قرار داده اند،یک موقعی در اواخر دهه ۳۰تااواسط دهه۴۰ وسیله آدمهایی از قبیل سهیلی،کارو برادر ویگن،ابراهیم خان صهباودکتر عاشق پیشه حمیدی ومشابهین محترمشان رایج بود و به یمن دستگاه های تبلیغاتی و روزی نامه های ساواک پناه واعوان وانصارشان بخورد خلق اله میداند و چه خوب هم مورد مصرف قرار میگرفت.ولی در عصر ارتباطات "رایانه"ی اگر میباید که فرزند زمان خویش باشیم "سخن نو آر که نو را حلاوتی است دگر".
امید که تلخ گویی راقم حمل بر هیچ ادعایی نگردد،که صد البته هم ندارد.بهر شیوه آرزومیکنم قلم این بانوی محترم تفکر بیشتری را پشتوانه چکیده هایش قرار دهد.
۹۲۱۹ - تاریخ انتشار : ۲۹ فروردين ۱٣٨٨       

    از : کیوان مشار

عنوان : ما کاکل سرخ
زیبا بود و دیالوگ ها چه هیجانی بوجود می آورد.
خانم یغمایی من شعرتان را دوست داشتم، مخصوصا این بیتش را:
ما کاکل سرخ، عطر گل سرخ
۹۱٨۱ - تاریخ انتشار : ۲۷ فروردين ۱٣٨٨