معشوق منفجر!
خسرو باقرپور
•
پرندهای سفید
هراسان
از قابعکس امسال من و تو
تا دور دور
تا فراخنای ششهزار صلیب
بر راه کاپوآ
پرواز میکند.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۱۶ ارديبهشت ۱٣٨۱ -
۶ می ۲۰۰۲
فرود میآیی
از تپههای جلجلتا
خشمگْین و مصمم
مسیح مونث!
با صلیب گیسوانت بر دوش
صلیبی معطر از بوی تنت
نه یک صلیب
ششهزار صلیب بر دوش!
فدای شانههای ظریفت من!
پای بر جادهی کاپوا * منه!
آیت!
آه آیت!
اندکی صبر کن!
بغض تو درگلوی من است اکنون
آه! مسیح مونث
صبر کن!
نگاه کن مرا آیت!
ببین ... ببین!
دلم است این سرخ خونچکان در دست!
فدای بوسههای دیشبیات من!
مکن شتاب!
آفتاب!
بتاب!
بتاب مسیح مونث!
به شقایقی که کاشتهای
در اندرون سینهی من
آیت!
مرا بخوان
سپیده گوشهی لبهای توبودانگار
که با درخشش بادام چشمانت
نام مرا روشن کرد
و نام من با تبسم تو ارغوانی شد
آیت ببین!
هرچه تو دورتر میشوی
انگار از پلکان افق پایین میروی
و خورشید را فرو میتابانی
و من مبهوت و لال و خوابآلود
بر ظلمت گیسویت
بر ششهزار صلیب
در راه کاپوآ
به خواب میروم
خوابم من!
از نردبان شب پایین میآیی
سنگینی ششهزار صلیب
برابریشم سیاه گیسویت.
دمیده ماه تمام بر سپیدهی بناگوشت
خوابم من!
و ماهتاب
ظلمت شب را فرو کشتهست.
طلوع ماه تمام از فراز شانهی تو
بذر نور را میپاشاند به کشتزار آیش
آه آیت!
بهناگاه
از شعلههای آتش و ازموج سرخ خون
پرندهای سفید
هراسان
از قابعکس امسال من و تو
تا دور دور
تا فراخنای ششهزار صلیب
بر راه کاپوآ
پرواز میکند.
در متن عکس
من ماندهام کنون
تنها وسیهپوش
با قلبی خونچکان در دست
با ششهزار صلیب بر دوش
بر راه کاپوآ.
...............................
* بعد از شکست جنبش اسپارتاکوس، او وششهزارنفراز یاران اسیرش را در راهی که به شهر کاپوآ ختم میشد به صلیب کشیدند.
|