سال های نخست سفره رنگین بود...
مهین میلانی
•
سال های نخست سفره رنگین بود
هر هفت سین برقرار
آینه و شمعدان و گل
سوهان عسل نان نخودچی برنجی
باقلوا قرابیه بادام سوخته
کتاب حافظ سکه های طلا
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۹ فروردين ۱٣٨۵ -
۲۹ مارس ۲۰۰۶
mm۰@shaw.ca
www.mahinmilani.blogspot.com
۲۰ مارس ۲۰۰۶ توي اتوبوس در ونکوور ساعت ۱۰:٣۰صبح سر سال تحويل
سال هاي نخست سفره رنگين بود
هر هفت سين برقرار
آينه و شمعدان و گل
سوهان عسل نان نخودچي برنجي
باقلوا قرابيه بادام سوخته
کتاب حافظ سکه هاي طلا
کم کم از سين ها کم شد
شايد گلي سنبل، توي باغچه
نان سنگگِ صبحانه
سماق کبابِ ناهار
امسال سرکه توي شيشه است
سيب توي يخچال
سماق توي گنجه
جوانه ي گندم مي جوشد در ديگي به سمنو
دوعاشق در زير درخت سنجد شايد
بوته اي سير زهرهوا مي گيرد
بر روميزي قلمکار
کسي نيست سکه اي دهد به هديه
يا به او دهيم گلي به شادباش عيد
جمعي اگرهست نه آن جمع و نه آن شور گذشته
عيد زماني بهر يکرنگي، فراموشي کينه ها، ديدارهاي تازه
پدر، بزرگ خانواده، مي نشست به بار، سه روز
ما بچه ها درانتظار
ميهمانانِ ِ سالها نديده، آشنايان ِ خرم و شادان
چهره هاي خندان، دل هاي مشتاق
برادر اسکناس هاي نو مي شمرد
خواهر دلش آب مي شد به جوانکي با پشت لب تازه سبز
من، سوگلي پدر،
هيجان زده از چهره هاي تازه
پدر که رفت، پدر که جاي پدر بزرگ بود،
مادر بزرگ همه ي خانواده گرد مي آورد
شبي براي شام در ساعت تحويل
يا ناهار در ميانه ي روز، در هواي آفتابي، درخشان
يا زير رگبار بهاري، کوبان برآسفالت
اين همه جمع در يک روز
هجرت است سنت را به تاريخ سپرده
يا گذر زمان آن را به زباله مي افکند
يا که دل ودماغ نمانده است
يا دلم چون سير و سرکه مي جوشد جايي براي هفت سين نمي ماند
عيد، جشن تولد، بازديد، وقت کشي، هوس، عشق، هجران، ناکامي
و اين سئوال
ديگر اين دنيا چراست؟
چيزي تازه آيا دارد؟
چه چيزي را ديگر بايد تجربه کرد؟
به نامش به خاطرش به اميدش زنده اي فقط
بعد آيا چيزي مي ماند؟
آن گاه در ساعت تحويل
ازخانه اي که هيچ نفسي در آن نيست
در خيابان ها پرسه مي زني
اشک بر گونه ها سرازير
مرا چه مي شود
آيا چون عيد ديگرعيد نيست
يا بهار من، دلدارمن به عيدي اين جا کنار من نيست
|