حسین شریعتمداری: موسوی «ژنرال شکست»
این «ژنرال شکست»! قرار نیست در جنگ پیروز شود، بلکه قرار است، سپاه شکست خورده را فعلاً از پراکندگی نجات داده و به عنوان اپوزیسیون اصولگرایان- و به قول یکی از سران اصلاحات، «مزاحم فعال»- در صحنه نگهدارد، تا فرماندهان پس پرده- داخلی و بیرونی- که مهندس موسوی آنان را نمی بیند یا نمی شناسد، بعدها، این جبهه از کارافتاده را به کار گیرند.



اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ٣۱ فروردين ۱٣٨٨ -  ۲۰ آوريل ۲۰۰۹


کیهان- حسین شریعتمداری: درویشی را حکایت کنند که از روستایی می گذشت و اهل روستا را ماتم زده و گریان دید، علت را پرسید، پاسخ دادند کدخدا در بستر بیماری است و پزشکان از معالجه او قطع امید کرده اند، درویش به دلداری نشست و گفت؛ علاج کدخدا در کف با کفایت من است که دم مسیحایی دارم و روح گریخته از جسم به کالبد باز می آرم. خاطر آسوده دارید، اطعمه و اشربه پرقوت فراهم آرید و مرا با بیمار در حجره ای تنها بگذارید. روستائیان به وجد آمده، آنچه درویش فرموده بود فراهم آوردند و او را با کدخدا در حجره ای تنها گذاردند.ساعتی بعد، درویش «لاحول» گویان از حجره بیرون آمد و روستائیان هلهله کنان و کف و سوت زنان!! گرد او حلقه زدند، با این گمان که کدخدا شفا یافته و ریاست از سرخواهد گرفت اما، درویش را چهره درهم کشیده یافتند. با نگرانی پرسیدند؛ کدخدا چه شد؟ آیا عمرش به دنیا بود؟ درویش گفت؛ پیش از آن که بر بالینش حاضر شوم مرده بود! پرسیدند؛ پس اطعمه و اشربه برای چه خواستی؟ «لاحول» چرا گفتی؟ و این چه معالجت بود که کردی؟ درویش گفت؛ اگر اطعمه و اشربه نخواسته بودم، من نیز مرده بودم و «لاحول» به حکمت خدای سبحان گفتم که کدخدای بی جان را وسیله نجات من نیمه جان کرد.

همه شواهد و قرائن موجود حکایت از آن دارند که جبهه اصلاحات برای حضور در انتخابات ریاست جمهوری دهم یک «نیم پروژه» طراحی کرده است و برخلاف آنچه به ظاهر ادعا می کند، امیدی به پیروزی در انتخابات ندارد، بلکه بر این باور است که در صورت موفقیت این «نیم پروژه» می تواند به یک «نیم نتیجه» امیدوار باشد. به بیان دیگر، طرح مورد نظر مدعیان اصلاحات از دو بخش تشکیل شده است. بخش اول یک «پروسه» است یعنی یک جریان طبیعی و بیرون از اختیار و اراده آنان و فقط بخش دوم آن «پروژه» است که اجزای آن با اختیار و اراده اصلاح طلبان طراحی شده است. از این روی «نیم پروژه» نام مناسب تری برای آن است.

بخش «پروسه» یا جریان طبیعی و بیرون از اختیار و اراده اصلاح طلبان، این واقعیت غیرقابل انکار است که «اصلاحات» به مفهوم مورد نظر مدعیان اصلاحات، «مرده» است و دیگر وجود خارجی ندارد. این واقعیت نه فقط با صراحت از سوی برخی مدعیان اصلاحات اعلام می شود، بلکه شواهد فراوان دیگری نیز به وضوح نشان می دهد مدعیان اصلاحات، مرگ «اصلاحات» را پذیرفته و به آن اذعان دارند. در این باره می توان به چند نمونه از میان انبوه شواهد ونمونه ها اشاره کرد.

۱-انصراف خاتمی از کاندیداتوری در حالی صورت گرفت که مدعیان اصلاحات با بوق و کرنا از رویکرد مردمی به ایشان خبر می دادند- بخوانید خبر می ساختند- و آقای خاتمی نیز بعد از اعلام کاندیداتوری بارها به صراحت گفته بود «حالا که وارد شده ام به هیچوجه انصراف نخواهم داد» ولی جناب خاتمی خیلی زودتر از آنچه انتظار می رفت خبر مرگ اصلاحات را باور کرد و هفته ها قبل از ورود موسوی به صحنه، در پی راه کار محترمانه و توجیه قابل ارائه ای برای پائین آمدن از این «اسب بازنده» بود و نهایتاً اعلام کاندیداتوری آقای مهندس موسوی فرصت مورد نظر را در اختیار آقای خاتمی گذاشت. اخیراً آقای موسوی طی سخنانی از کناره گیری آقای خاتمی ابراز تعجب کرده و اظهار داشته بود «من به آقای خاتمی گفته بودم که نهایتاً به نفع ایشان کنار می روم» بنابراین می توان به آسانی نتیجه گرفت که در نگاه خاتمی اعلام کاندیداتوری موسوی فقط یک بهانه و فرصت برای فرار از نتیجه انتخابات، یعنی فرار از شکست قطعی، بوده است.

۲-رویکرد مردم به اصولگرایان طی ۷ سال اخیر نیز نشانه دیگری از مرگ اصلاحات است که سردمداران این جبهه بارها به تلویح و گاه با صراحت به آن اعتراف کرده اند. جبهه اصلاحات در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری نهم، با همه توان به میدان آمد و از هیچ تخریب و توهم پراکنی خودداری نکرد و رادیوهای بیگانه و محافل بیرونی نظیر رادیو فردا- متعلق به سازمان سیا-، بی بی سی، رادیو اسرائیل و... نیز تمام امکانات خود را برای تخریب نامزد اصولگرایان به کار گرفته ولی نتیجه آن شد که همه شاهد بودند. مدعیان اصلاحات پیش از آن نیز در انتخابات شوراهای اسلامی شهر و روستا، مجلس هفتم و پس از آن انتخابات سوم شوراها و مجلس هشتم پایان عمر اصلاحات را دیده بودند. در انتخابات مجلس هشتم آقای خاتمی با عکس و تمهیدات از لیستی حمایت کرد که حتی یک نفر از نامزدهای اختصاصی آن فهرست ٣۰ نفره نیز به لیست انتخاب شدگان نزدیک نشد تا آنجا که آقای خاتمی در دور دوم انتخابات مجلس هشتم ترجیح داد نام و نشانش در فهرست اصلاح طلبان نباشد.

٣- با توجه به مکانیسم انتخابات و گردش کار قانونی آن در نظام جمهوری اسلامی ایران که احتمال تقلب در مقیاس تغییر نتیجه انتخابات در آن وجود ندارد و برگزاری ٣۰ دوره انتخابات طی ٣۰ سال گذشته نیز به وضوح از آن حکایت می کند، ابراز نگرانی اصلاح طلبان نسبت به احتمال تقلب در انتخابات فقط - تاکید می شود که فقط به فقط- به معنای اعتراف پیشاپیش آنان به شکست در انتخابات است و تنها به این منظور صورت می پذیرد که سرپوشی باشد بر علت اصلی شکست، یعنی بی اعتنایی و بی اعتمادی مردم به مدعیان اصلاحات.

طی ٣۰ سال گذشته، بارها اتفاق افتاده که مجریان انتخابات از یک جناح بوده اند ولی جناح رقیب آنها در انتخابات پیروز شده است و...

۴- خدا بر درجات امام راحل(ره) بیفزاید که می فرمود آمریکایی ها برای ۵۰سال دیگر هم مهره چینی می کنند و شواهد و اسناد فراوانی از تاریخ معاصر نیز بر این واقعیت دلالت دارند. از سوی دیگر سرویس های اطلاعاتی بیگانه، علاوه بر مهره های پنهان که مأموریت های جاسوسی و کسب اطلاعات و یا خرابکاری و ترور بر عهده آنان است و فقط هنگامی که بیم لو رفتن و بازداشت آنها می رود از کشور میزبان می گریزند، مهره ها و افرادی را نیز به کار می گیرند که در عرصه سیاسی کشور هدف، نقش ستون پنجم دشمن را بازی می کنند. مهره های این بخش که آشکارا در میدان حاضر شده اند بعد از شکست یک جریان سیاسی که مطلوب سرویس اطلاعاتی دشمن بوده است، به بهانه های مختلف کشور هدف را ترک می کنند.

بعد از انتخابات ریاست جمهوری نهم در سال ٨۴، بسیاری از عوامل رسانه ای، سیاسی و محفلی جبهه اصلاحات به خارج از کشور گریختند و هم اکنون آشکارا در خدمت سرویس های اطلاعاتی آمریکا و انگلیس قرار دارند و برخی نیز برای سرویس اطلاعاتی رژیم صهیونیستی-موساد- کار می کنند. اینها«تحلیل» نیست، بلکه خبر قطعی است که عوامل یاد شده نیز نه فقط انکار نمی کنند بلکه بر آن اصرار هم می ورزند.

این نکته نیز نشانه دیگری از مرگ اصلاحات است و اگر چنین نبود و آمریکایی ها برای مهره های مورد اشاره که تعدادشان فراوان است و همگی نیز در خدمت جبهه اصلاحات بوده اند، زمینه ادامه فعالیت می دیدند، حاضر به فرار-بخوانید فراری دادن- آنها از کشور نمی شدند.

با توجه به موارد فوق الذکر که فقط اندکی از بسیارهاست، بعید به نظر می رسد در میان سردمداران جبهه اصلاحات کسی پیدا شود که هنوز «مرگ اصلاحات» را باور نکرده باشد. این همان بخش «پروسه» از طرح مورد نظر مدعیان اصلاحات است. بنابراین جبهه اصلاحات با پذیرش این بخش و در بستر غیرقابل انکار آن «نیم پروژه» خود را تدوین کرده است.

و اما، «نیم نتیجه ای» که مدعیان اصلاحات از «نیم پروژه» خود انتظار دارند، پیروزی در انتخابات نیست، بلکه باقی ماندن- بخوانید زنده ماندن- به عنوان یک جریان سیاسی مخالف اصولگرایان است.

با عرض پوزش از آقای مهندس موسوی به خاطر سوابق ایشان باید گفت-و یا حداقل اینگونه به نظر می رسد- که آقای مهندس موسوی به عنوان مجری این «نیم پروژه» انتخاب شده است، اما شواهد موجود حکایت از آن دارند که ایشان اطلاع دقیقی از نیم پروژه یاد شده ندارد، و نمی داند در این ماجرا، نقش «ژنرال شکست» را به ایشان سپرده اند. نقشی که خاتمی از ایفای آن شانه خالی کرد. این «ژنرال شکست»! قرار نیست در جنگ پیروز شود، بلکه قرار است، سپاه شکست خورده را فعلاً از پراکندگی نجات داده و به عنوان اپوزیسیون اصولگرایان- و به قول یکی از سران اصلاحات، «مزاحم فعال»- در صحنه نگهدارد، تا فرماندهان پس پرده- داخلی و بیرونی- که مهندس موسوی آنان را نمی بیند یا نمی شناسد، بعدها، این جبهه از کارافتاده را به کار گیرند.

راستی چه شده که هم آمریکا و متحدانش، هم جریانات ضدانقلاب و هم مدعیان اصلاحات شعار «نجات کشور از شرایط کنونی»! را برقلم و زبان دارند؟ مگر دشمنان بیرونی با صراحت اعلام نمی کنند که از قوت گرفتن گفتمان امام و انقلاب نگرانند و چاره کار را خروج اصولگرایان از کرسی های تصمیم سازی و سیاست پردازی می دانند، از آنها انتظاری نیست که خط امام(ره) را برنتابند، اما از آقای مهندس موسوی این انتظار هست که با آنان همزبان نشود.

۲۹ فروردین ۱۳۸۸
منبع: کیهان