روزنامه های ایران چه می نویسند؟



اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۴ ارديبهشت ۱٣٨٨ -  ۲۴ آوريل ۲۰۰۹


روزنامه «کیهان» با عنوان: «چشم‌های باز و بسته» نوشته است: «ایران روز گذشته آمادگی خود را برای ورود به فاز جدید مذاکرات با گروه ۶ اعلام کرد. بیانیه ایران که پیش‌تر گفته شده بود به زودی منتشر خواهد شد نقشه راهی را ترسیم می‌کند که از دید ایران توصیف کننده مبانی مذاکرات آتی است...
۹ ماه پیش، گفت وگو‌های گروه با ایران زمانی متوقف شد که این دوگروه با یکدیگر به تکافوی ادله رسیده بودند و اگرچه سعی می‌کردند در اظهارات رسانه‌ای «مواضعی هماهنگ» اتخاذ کنند، اما عملا مذاکرات درونی گروه ۶ به نوعی بن بست رسیده بود. ابتکار دیپلماتیک امریکا در ماه‌های آخر دولت بوش درباره اعزام ویلیام برنز به گفت وگو‌های ژنو هم نتوانست این گره کور را بگشاید چرا که عملا اقدامی دیرهنگام با اهدافی مبهم و فاقد قاطعیت کافی در حل مسائل اصلی تلقی می‌شد. اگر بخواهیم دقیق‌تر بحث کنیم دو عامل باعث توقف مذاکرات ایران و گروه ۶ در آن مقطع شد.
۱- ناکارآمد بودن فشارها بر ایران به واضح‌ترین شکل قابل رویت بود. با وجود صدور ۵ قطعنامه علیه ایران، تاسیسات هسته‌ای ایران همچنان با سرعتی بالا توسعه می‌یافت بی آنکه ایران هیچ تاثیری از تلاش‌های غرب برای محدود کردن اراده آن پذیرفته باشد. ناکارآمد بودن الگوهای سنتی گروه ۶ برای فشار بر ایران به تدریج بحث‌هایی درون کشورهای غربی بر انگیخت با این مضمون که دیگر نمی‌توانند به پیمودن مسیری تا این حد عقیم ادامه دهند و بهتر است یک بار دیگر به بازاندیشی استراتژی خود مقابل ایران بپردازند خصوصا از این جهت که در شرایط عدم امکان موثرتر کردن فشارها -که آن ایام دیگر برای همه واضح شده بود- آیا می‌توان به دیپلماسی مجال بیشتری داد و خط قرمزها را اندکی تعدیل کرد؟ مراجعه به سوابق نشان می‌دهد که این بازاندیشی‌ها خیلی زود به نتیجه رسید و بویژه آمریکایی‌ها دریافتند که باید سبک برخورد خود با ایران را عوض کنند. تغییراتی هم مانند بحث درباره گشایش یک دفتر دیپلماتیک در ایران یا حذف پیش شرط تعلیق مطرح شد اما دیگر دیر شده بود.
۲- علت دوم توقف مذاکرات هم این بود که غربی‌ها دیگر حاضر نبودند با آفتاب لب بامی به نام دولت بوش همراه شوند و با جدی‌تر شدن بحث انتخابات ریاست جمهوری در امریکا - بویژه از این جهت که روشن بود جمهوری‌خواهان شانسی نزدیک به صفر برای ماندن در کاخ سفید دارند- تقریبا همه اعضای گروه ۶ به این نتیجه رسیدند که کار مشترک با امریکا را باید به بعد از انتخابات و زمانی که سکاندار جدید کاخ سفید معلوم شده باشد موکول کنند.
اکنون پس از چند ماه گروه ۶ مجددا خواستار گفت وگو با ایران است در حالی که سعی می‌کند جامعه جهانی را متقاعد کند اتفاقی جدید در رویکرد آن نسبت به ایران رخ داده است. اگرچه دولت اوباما تدوین استراتژی خود درباره ایران را هنوز کامل نکرده -و اساسا بحث درباره آن هم موضوع این یادداشت نیست- اما وجود دو عنصر تقریبا قطعی در این استراتژی موجب شده است که گروه ۶ در آغاز مذاکرات با ایران تعجیل کند. ۱- ظاهرا امریکایی‌ها با علم به اینکه پیشنهاد مذاکره دوجانبه به ایران قطعا رد خواهد شد فعلا مایلند الگوهای چند جانبه را در تعامل با تهران تجربه کنند. مذاکره هسته‌ای در چارچوب گروه ۶ یا بحث‌های منطقه‌ای چند جانبه درباره افغانستان نمونه‌هایی از تلاش امریکا در این مسیر است با این هدف که دریابد چه زمانی فضا برای ارائه پیشنهاد مذاکره دوجانبه به ایران آماده است و آیا اساسا هرگز چنین فضایی شکل خواهد گرفت؟ ۲- به نظر می‌رسد که آمریکا مایل است لااقل برای مدتی دیدگاه خود را به اروپا نزدیک کند و در همان حال که چماق را به دست اسراییل می‌دهد - استراتژی چماق و هویج حفظ خواهد شد- برای آزمودن ایده‌های مذاکراتی جدید در مقابل ایران فضایی باز کند. علاوه بر این امریکایی‌ها به خوبی فهمیده‌اند نباید با انتخابات ایران دل ببندند و اصول سیاست خارجی و امنیت ملی ایران حتی با عوض شدن رئیس‌جمهور تغییر نخواهد کرد پس بهتر است کار خود را زودتر شروع کنند تا فرصتی هم برای تکمیل استراتژی نیمه‌کاره در مقابل ایران فراهم بیاید. به همین دلیل بود که اولاً امریکا رسما اعلام کرد در مذاکرات گروه ۶ با ایران حاضر می‌شود و ثانیا به تلویح گفت که با حذف پیش شرط تعلیق از مذاکرات موافق است ولو اینکه امریکایی‌ها همچنان تاکید دارند تعلیق را به عنوان «هدف مذاکره» حفظ خواهند کرد.
ایران روز گذشته موضع خود را در مقابل این فضای جدید به طور شفاف و علنی مطرح کرد. بیانیه ایران را باید با دقتی مضاعف و با تمرکز بر تک تک کلمات خواند. بویژه نکات زیر در این بیانیه واجد اهمیتی فوق‌العاده است.
۱- بیانیه ایران تاکید می‌کند گفت وگو باید «در فضای همکاری» انجام شود. مقصود از فضای همکاری در اینجا این است که طرف مقابل به مذاکره به مثابه یک راه‌حل بنگرد نه چنان که برخی امریکایی‌ها گفته‌اند به عنوان روشی برای افزایش فشار بیشتر و تقویت اجماع علیه ایران.
۲- تاکید بر مبنا بودن NPT در بیانیه به این معناست که ایران معاهده عدم اشاعه و موازین آن را مبنای هرگونه مذاکره احتمالی در آینده می‌داند و تن به مبانی من درآوردی برخی کشورها نخواهد داد. NPT خود بر مبانی‌ای استوار شده است که آن مبانی قابل مذاکره مجدد نیست و از جمله آنها این است که ایران می‌تواند تحت نظر آژانس و با اهداف صلح‌آمیز تا هر میزان و در هر گستره‌ای غنی‌سازی کند. این نکته‌ای است که ایران مایل است غربی‌ها از همین حالا به یاد داشته باشند.
٣- ایران در بیانیه خود تصریح کرده است که انتظار مشاهده یک رویکرد منسجم از جانب غرب دارد. دستگاه دیپلماسی ایران از مدت‌ها قبل به این نتیجه رسیده است که یکی از مهم‌ترین موانع به نتیجه مذاکرات این ذهنیت طرف غربی است که تصور می‌کند «فشار» مذاکره را موثر می‌کند. از دید ایران فشار مخل مذاکره است و حتی اگر راه حلی وجود داشته باشد امکان توافق بر سر آن را از بین می‌برد. ایران امیدوار است اوباما و بقیه اعضای گروه ۶ به جای بسط ایده‌های جرج بوش در قالب‌های به ظاهر جدید دریابند که تنها هنگامی که حقوق ایران با احترام استیفا شود امکان تفاهم وجود خواهد داشت. بسته پیشنهادی ایران به گروه ۶ که اکنون در حال به‌روز رسانی است، ایده‌ای در همین راستاست. غربی‌ها تنها زمانی خواهند توانست به یک الگوی درست در برخورد با ایران برسند که چشم‌های خود را کاملا باز کرده و ابعاد قدرت و توانمندی‌های ایران دیده باشند. در غیر این صورت راه رفتن با چشم بسته در جاده‌ای که مملو از چاه و چاله است، احتمالا به خطا و سرنگونی آسان‌تر منجر خواهد شد تا یافتن یک راه نجات.»

سیاست خارجی ماجراجویانه
محسن امین‌زاده یکی از معاونان وزارت امور خارجه در دولت خاتمی سخنرانی رئیس جمهوری احمدی‌نژاد را در کنفرانس ژنو مورد بررسی قرار داده با عنوان: «فعالیت انتخاباتی در ژنو» در روزنامه «اعتمادملی» نوشته است: «فارغ از آنچه صدا و سیما و رسانه‌های حامی دولت درباره اجلاس دوربان۲ در ژنو و سخنرانی جنجالی رئیس جمهور مطرح می‌کنند، سیاست خارجی دولت بار دیگر ایران را در زمره جنجال‌برانگیزترین کشورهای جهان قرار داد، فرصت مهمی در صحنه بین‌المللی را از بین برد و باعث وهن ملت ایران گردید. در این مقاله تلاش شده ضمن بررسی ابعاد مساله، علل اتخاذ چنین سیاستهایی مورد بررسی قرار گیرد.
سه توضیح مقدماتی
برای تشریح بهتر آنچه در ژنو بر سر فرصت‌ها و عزت و منزلت ملت ایران آمده، سه توضیح مقدماتی ضروری است:
۱- نشست سازمان ملل متحد در زمینه مبارزه با نژادپرستی (دوربان۲) اجلاس مهمی در سطح بین‌المللی تلقی می‌گردد. این اجلاس دومین اجلاس پس از اجلاس آفریقای جنوبی بود که می‌رفت این نهاد نوپای مرتبط با سازمان ملل متحد را به مهمترین نهاد بین‌المللی پایدار ضدنژادپرستی بدل کند به دلیل آنکه عملکرد رژیم اسرائیل در محتاطانه‌ترین حالت هم یکی از مصادیق بارز نژادپرستی در جهان امروز تلقی می‌شود. نفس نهادینه شدن اجلاس ضدنژادپرستی سازمان ملل متحد، موفقیتی برای فلسطینیان و حامیان این ملت ستمدیده تلقی می‌شود... و بیش از آن، انتظار می‌رفت که این اجلاس به خصوص پس از جنایات تکان‌دهنده اسرائیل در غزه، با موضع‌گیری‌هایی صریح‌تر و محکم‌تر از اجلاس اول، رژیم اسرائیل را بیشتر تحت فشار بین‌المللی قرار دهد. موفقیت یک نهاد بین‌المللی در برخورد با یک پدیده، ارتباط مستقیمی با میزان فراگیری اجلاس، قدرت و نفوذ کشورهای عضو، میزان اجماع نسبت به تصمیمات آن و میزان استحکام و پایداری نهاد در صحنه بین‌المللی دارد. به هر میزان که یک اجلاس، حوزه گسترده‌تری از کشورهای بزرگ و کوچک جهان را در کنار یکدیگر جمع کرده و در دوره‌ای طولانی‌تر به اجماع نظر آنان نسبت به مشروعیت یا عدم مشروعیت یک پدیده تداوم بخشد، به همان میزان روی آن پدیده در سطح جهان تاثیرگذارتر خواهد بود.
به رغم آنکه با تلاش همه کشورهای مدافع اسرائیل، سند اجلاس «دوربان۲» به اندازه کافی قوی و تاثیرگذار نبود اما اهمیت، موقعیت و تاثیرگذاری نفس برگزاری اجلاس ضدنژادپرستی توسط سازمان ملل از یک سو و قطعی بودن فشاربه رژیم صهیونیستی در دومین اجلاس از سوی دیگر تا آن حد جدی بود که اسرائیل و آمریکا تصمیم به برخورد با آن گرفتند. آنان تلاش کردند که اجلاس ضدنژادپرستی را از اهمیت بیندازند. با کاهش اعضای معتبر بین‌المللی آن اهمیت این اجلاس را کاهش دهند و با افراطی جلوه دادن اجلاس، در مشروعیت آن در سطح بین‌المللی خلل ایجاد نمایند. آمریکا و اسرائیل در بی‌اعتبار کردن اجلاس دوربان چندان موفق نبودند و تاکید آنان بر افراطی بودن اجلاس و بدل شدن اجلاس به یک نمایش جنجالی علیه اسرائیل، پیش از اجلاس به نتیجه نرسید و کشورهای مهمی از جمله اکثر کشورهای اروپایی در اجلاس شرکت نمودند.
۲- اجلاس «دوربان ۲» در غیاب اسرائیل و آمریکا و با حضور کشورهای موثری که با آگاهی نسبت به حساسیت‌های اجلاس در مقابل صهیونیسم در آن شرکت کرده بودند، فرصتی برای فلسطین، ایران و همه کشورهای اسلامی بود که با یک سیاست خردمندانه، دیگران را با خود همراه کرده و با جلب مشارکت هر چه بیشتر کشورهای دیگر، این اجلاس را از حالت منفعل خارج، محتوای اجلاس را تقویت کرده و آن را به صحنه محکومیت گسترده اسرائیل و یک پیروزی سیاسی مهم دیگر برای فلسطینیان بدل کنند. ایران می‌توانست با تدبیر نقش رهبری کننده این فعالیت را برعهده بگیرد. جا داشت که هدف اصلی در این اجلاس، تعریف نهادینه پیوند میان صهیونیسم و نژادپرستی باشد؛ اقدامی که همواره می‌توانست تاثیر ماندگاری در معرفی بیشتر جنایات این رژیم در سطح جهانی داشته باشد. اما نه تنها چنین نشد بلکه این فرصت در برابر سیاست خارجی ماجراجویانه احمدی‌‌نژاد برای ایران و برای فلسطینیان از دست رفت.
٣- هرچند سخنرانی آقای احمدی‌نژاد در کنفرانس «دوربان۲» کوبنده بود اما نباید این سیاست خارجی را با سیاست خارجی رادیکال یا اصولی یا اصولگرا اشتباه گرفت. سیاست خارجی ماجراجویانه بر مواضع سیاستی اصولی و قابل دفاع تکیه ندارد و در حقیقت فاقد اصول و استراتژی مدون است. این سیاست به هیجان‌آفرینی‌های روزمره متکی است، میزان موفقیت خود را با واکنش رسانه‌های دوست و دشمن رقم می‌زند و بدون ارزیابی درست و در نظر گرفتن آثار و پیامدها و هزینه‌های سیاست اتخاذ شده، دنبال می‌شود.
این دومین بار است که سیاست خارجی ماجراجویانه ایران درحدی گسترده در سازمان ملل متحد برای اسرائیل فرصت‌ساز شده است. مشابه چنین اتفاقی را می‌توان درخصوص - قطعنامه هولوکاست - دید که در واکنش به اظهارات رئیس‌جمهور ایران در سال ۱٣٨۵ در مجمع عمومی سازمان ملل به اتفاق آرا تصویب شد. این اولین بار در تاریخ مجمع عمومی سازمان ملل بود که قطعنامه محکمی به نفع اسرائیل تصویب می‌شد. در این مجمع به لحاظ برابری رأی تمامی کشورها معمولاً کشورهای مظلومی مانند فلسطین فرصت پیدا می‌کنند تا موضع خود را مطرح کنند و رأی اکثریت کشورهای جهان را به نفع خود داشته باشند. اسرائیلی‌ها در شورای امنیت، تحت حمایت آمریکا و بعضاً اروپاییان قدرتمند هستند و امکان ندارد علیه این رژیم قطعنامه‌ای در شورای امنیت به تصویب برسد اما در مجمع عمومی قطعنامه‌هایی علیه اسرائیل تصویب می‌شود و تلاشهای این کشور برای اینکه قطعنامه‌ای را به نفع خود در مجمع عمومی به تصویب برساند، به طور معمول با شکست مواجه شده است. در این سال، برای اولین بار بود که قطعنامه‌ای با اتفاق آرا به نفع منافع رژیم صهیونیستی در مجمع عمومی سازمان ملل به تصویب می‌رسید. تنها کشوری که رأی منفی داد ایران بود و باقی کشورها از جمله بهترین دوستان ایران و فلسطین به قطعنامه‌ای رأی دادند که ضمن محکوم کردن رئیس جمهور ایران، وقوع هولوکاست را یک حقیقت قطعی دانست و سخن گفتن در مورد عدم صحت این ماجرا را ممنوع اعلام نمود و روزی را به عنوان روز جهانی بزرگداشت هولوکاست تعیین کرد. علت این پیروزی که پیش از این برای اسرائیل باورنکردنی بود، در سیاست خارجی ماجراجویانه ایران نهفته بود. طبعاً بسیاری از رأی‌دهندگان قائل به صحت هولوکاست نبودند و با تصویب چنین قطعنامه‌ای هم موافق نبودند، اما شرایط ساخته شده در این نهاد بین‌المللی و فضای تند اعتراضی علیه مواضع رئیس جمهور ایران در جهان، آنقدر قوی بود که مسأله هولوکاست را به فرصتی برای دشمن و تهدیدی برای کشور بدل کرد.
چرا حالا؟
به رغم آنکه عملکرد رئیس‌جمهور در این اجلاس با ساختار سیاست خارجی ماجراجویانه دولت سازگار است اما در عین حال با مشی رئیس‌جمهور در ماههای اخیر مغایر است. سخنان رئیس‌جمهور در ماههای گذشته در رابطه با مسائل بین‌المللی از جمله اسرائیل، نرم‌تر از گذشته بوده و عبارات تند گذشته کمتر به کار گرفته شده است. باتوجه به این مسأله این پرسش باقی می‌ماند که چرا رئیس جمهور در این شرایط بار دیگر اقدام به راه انداختن یک جنجال جدید در یک اجلاس بین‌المللی نموده است؟ چرا رئیس‌جمهور ایران با اصرار در اجلاس غیرضروری و در غیاب رهبران سایر کشورهای جهان به عنوان تنها رئیس‌جمهور شرکت کرده و به جای هر بهره دیگری از اجلاس با استفاده از تریبون اجلاس، بار دیگر جنجال به راه انداخته و موقعیت ایران در صحنه بین‌المللی را دچار مشکل بیشتر کرد است؟ علت به راه انداختن مجدد این جنجال با این هزینه گزاف چه بوده است؟ ظاهراً پاسخ را باید در انتخابات ریاست جمهوری آینده جستجو کرد. گویا تبلیغات در مورد بهبود قریب‌الوقوع روابط ایران و آمریکا راه به جایی نبرده و طراحان تبلیغات انتخاباتی به راه انداختن چنین جنجالی در صحنه بین‌المللی و نمایش آن برای ملت ایران با روایت عجیب و غریب صدا و سیما و پنهان کردن آثار سوء آن را برای جلب توجه ملت ایران مفید تلقی کرده‌اند، صرف‌نظر از اینکه این جنجال‌آفرینی برای آقای احمدی‌نژاد مفید باشد یا مضر، همانگونه که هزینه کردن از بیت‌المال برای رأی جمع کردن در انتخابات ریاست جمهوری مورد اعتراض جدی همه است باید به طور جدی نسبت به هزینه کردن از حیثیت ملی ایران و فرصت‌سوزی در صحنه‌های بین‌المللی برای فعالیتهای انتخاباتی هم اعتراض نمود. هزینه‌هایی که گاه می‌تواند برای ملت ایران از ۲۷۰ میلیارد دلار هزینه‌های پر از ابهام و پرسش سه سال گذشته کشور نیز گرانتر تمام شود. سیاستمدار ماجراجو به آثار فوری و جنجال‌آفرین عملکرد خود اهمیت می‌دهد و ارزشی کارکردی برای نهادها و اجلاس‌های بین‌المللی بیشتر از بلندگوی آن قائل نیست، از توجه برانگیز شدن، خبرساز شدن و تیتر شدن مواضعش در رسانه‌ها به هر شکلی حتی همراه با نقد، اعتراض، تندی و توهین دیگران خشنود می‌شود، گاهی ممکن است به صورت اتفاقی نتایج مفیدی هم به دست آورد، اما این موضوع مساله اصلی او نیست، معمولاً به پیامدها و خسارت‌های بعدی سیاستش کم توجه است و از هیجانات و سروصدای فوری ناشی از اقدامش مسرور می‌شود. من گاهی سیاست خارجی ماجراجویانه را به موتورسواری روی یک چرخ در اتوبان تشبیه کرده‌ام. کاری که دیدنی است و ممکن است مورد تشویق عده‌ای از عابران هم قرار گیرد اما همه نسبت به بی‌سرانجام بودن کار، خطرات آن، مضر بودن و حادثه‌آفرین بودن عمل و ماجراجو بودن و غیرقابل اعتماد بودن موتورسوار، تردیدی به خود راه نمی‌دهند.
نتایج شرکت و سخنرانی رئیس جمهور در اجلاس ژنو
سخنان جنجالی آقای احمدی‌نژاد در کنفرانس ژنو، در صدر اخبار اجلاس ضدنژادپرستی سازمان ملل قرار گرفت و تمامی مسائل اجلاس را تحت‌الشعاع قرار داد، بسیاری از اعضای موثر اجلاس را به واکنش‌های تند و توهین‌آمیز واداشت و باعث به هم خوردن روال اجلاس گردید. موضوعات اصلی کنفرانس از جمله محکومیت اسرائیل رها شد و جنجال‌آفرینی رئیس جمهور ایران حتی بیش از محتوای اظهارات او، موضوع رسانه‌های جهان گردید. نتایج چنین رفتاری را می‌توان به شرح ذیل برشمرد.
۱- سخنان رئیس جمهور ایران مهر تاییدی بر ادعای آمریکا و اسرائیل علیه اجلاس زد و به دستاویز کشورهایی بدل شد که تلاش داشتند اجلاس را تعطیل کنند یا حداقل از کارایی بیندازند. بعد از این ماجرا بسیار دشوار به نظر می‌رسد که اجلاس ضدنژادپرستی سازمان ملل، بار دیگر در سطح مناسب و موثر و با اقتدار در نقطه‌دیگری از جهان تشکیل شود. به این ترتیب می‌توان گفت که فلسطینی‌ها تا حد زیادی امکان بهره‌گیری از یک نهاد مهم بین‌المللی حامی خود را از دست دادند؛ اجلاسی که می‌توانست از منظر نفی نژادپرستی به حمایت از آنان بپردازد و در مسیر محکوم کردن مداوم اسرائیل گام بردارد.
۲- سخنان رئیس جمهور ایران راه را بر اجماع اعضا برای صدور هر قطعنامه یا موضعگیری محکمی علیه رژیم صهیونیستی بست درحالی که همه چیز حاکی از آن بود که با توجه به جنایات اسرائیل در غزه در این اجلاس احتمال انجام چنین اقدامی بیشتر شده است و انتظار می‌رفت که با تلاش کشورهای مسلمان، مواضع اجلاس بر ضدصهیونیسم کاملاً‌ تقویت گردد.
٣- متقابلاً‌ این سخنان باعث شد که اسرائیل متهم کنفرانس، به مدعی کنفرانس بدل شده و به تحقیر کنفرانس و شرکت‌کنندگان آن بپردازد. همچنین با این سخنان برای تمامی رسانه‌های حامی اسرائیل در جهان امکانی فراهم شد که بار دیگر تعریفی خشن، غیرمنطقی و غیرقابل اعتماد از عملکردها و سیاست خارجی ایران را تبلیغ نمایند.
۴- تصویری جنجالی از رئیس جمهور ایران به نمایش گذاشته شد، رئیس جمهوری که بنا به گفته آنان، مسئولانه برخورد نمی‌کند، امکان بهره‌گیری از یک نهاد بین‌المللی را حتی علیه دشمن خود دچار چالش می‌کند و ابزار و ظرفیت‌های هر محیط را درک نمی‌کند و عملاً برای دشمن خود، فرصت ایجاد می‌کند.
۵- رئیس جمهور ایران به شدت مورد توهین قرار گرفت و خروج جمعیت انبوهی از حاضران هنگام سخنرانی او بسیار توهین‌آمیز بود. این رفتار با رئیس جمهور ایران، بی‌تردید موجب وهن ملتی بود که او آنان را نمایندگی می‌کرد. همچنان که بارها گفته شده قرار گرفتن رئیس جمهور ایران در چنین موقعیت‌های تحقیرآمیزی، نه شایسته ملت ایران است و نه شایسته نظام جمهوری اسلامی ایران.
۶- رفتار متقابل رئیس جمهور ایران و مقامات اروپایی، روابط ایران را با کشورهای اروپایی بیش از پیش تلخ نمود. شرایط جمهوری اسلامی ایران در سطح بین‌المللی و یا حتی در مدیریت ایجاد فشار بین‌المللی کشوری مانند اسرائیل، دچار آسیب‌ جدی شد.»

رئیس مجلس و هزینه عدم حمایت
«وعده ریاست دوباره مجلس به حداد عادل» عنوان یک گزارش خبری در روزنامه «اعتماد» دیروز است که در پی آنرا می‌خوانید: «پس از ماه‌ها تلخکامی، دیروز لبخند به لبان حدادعادل برگشت چرا که به او پیغام دادند اگر تصمیم عاقلانه‌یی بگیرد و به همراه نزدیکانش از محمود احمدی‌نژاد حمایت کند، دوباره رئیس مجلس خواهد شد. رایحه خوش خدمتی‌های مجلس تصمیم دارند لاریجانی هزینه عدم حمایتش از محمود احمدی‌نژاد را با پایان صدارتش در مجلس بپردازد و از صندلی ریاست پایین بیاید و در کنار سایر نمایندگان بنشیند. البته برای برگشت حدادعادل به ریاست هم یک شرط گذاشته شده؛ شرطی مبنی بر اینکه او باید در دو ماهی که تا رای‌گیری هیات رئیسه مجلس وقت باقی است، تمام قد از محمود احمدی‌نژاد حمایت کند و تشکیلات منتسب به خود را هم قانع کند که به تیم حامیان احمدی‌نژاد بپیوندند. به این ترتیب تاکنون دو پرده از سناریوی رایحه خوش خدمتی‌ها در بهارستان اجرا شده است؛ نخست اینکه پیشنهاد «استعفا»ی لاریجانی از ریاست فراکسیون اصولگرایان مطرح شد و با فاصله یک روز پیشنهاد «برکناری» از ریاست مجلس. به همین دلیل دیروز باز هم روح‌الله حسینیان به راهروهای مجلس آمد تا پیش زمینه لازم برای اجرای این دو جریان را فراهم کند. وی به حدادعادل پیغام داد می‌تواند کاری کند که او به صندلی ریاست مجلس تکیه بزند و شاهد پایین رفتن لاریجانی از هیات رئیسه باشد.البته علی لاریجانی حاضر نیست کوتاه بیاید و اصرار دارد نباید بیانیه حمایت فراکسیون اصولگرایان از کاندیداتوری محمود احمدی‌نژاد قرائت شود. به همین دلیل هم گر چه قرار بود دیروز این بیانیه توسط رسایی قرائت شود اما به دلیل پافشاری لاریجانی، قرائت بیانیه به تاخیر افتاد. روح‌الله حسینیان به صراحت اعلام کرد اگر تصمیم بگیرند کاندیدای دیگری برای ریاست مجلس پیدا کنند، این کار را خواهند کرد و حسین فدایی هم بلافاصله پس از حسینیان به جمع خبرنگاران آمد و لب به انتقاد از عملکرد هیات رئیسه مجلس گشود. این دو چهره اصلی حامیان احمدی‌نژاد در چند جمله کوتاه به شایعات مطرح شده برای «برکناری» لاریجانی از ریاست مجلس صحه گذاشتند.گر چه حدادعادل که این روزها روزه سکوتش را افطار کرده، از همان لبخندهای همیشگی در مجلس هفتم به لب داشت، سریع خودش را به راهروهای مجلس رساند و در جمع خبرنگاران ایستاد و گفت «فعلاً» قصد کاندیداتوری ندارد. اما حامیان لاریجانی خطاب به وی لب به کنایه گشودند که پیشنهاد رایحه خوشی‌ها دادن «یک شکلات» در ازای یک «در غلتان» است که البته همان شکلات هم نصیب حدادعادل نخواهد شد.استدلال حامیان لاریجانی هم وزن پایین حامیان احمدی‌نژاد در مجلس است چرا که در نهایت اگر تعداد اعضای فراکسیون رایحه خوش خدمت را هم در نظر بگیرند، در نهایت احمدی‌نژاد از ۲۹۰ نماینده مجلس ۹۰ نماینده حامی دارد که از قضا اعضای تیم ٣۰ نفره حدادعادل را هم شامل می‌شود. اما حامیان احمدی‌نژاد و حدادعادل این طور فکر نمی‌کنند. آنها که این روزها برای فرستادن «بیانیه طلایی» خود به هر ریسمانی متوسل می‌شوند، حدادعادل را «برگ برنده» خوبی برای «معامله» با علی لاریجانی می‌دانند. از نگاه آنها لاریجانی «باید» حاضر شود بیانیه حمایت به اسم فراکسیون اصولگرایان صادر شود وگرنه «باید» تا دقیقه ۹۰ رای گیری ریاست سال دوم مجلس هشتم «دلهره» داشته باشد که شاید نامش از جام رای خارج نشود.البته حدادعادل هم دیروز چندان دلگرم نبود چون این احتمال را می‌دهد که «معادله و معامله» با لاریجانی نتیجه بدهد و به این ترتیب رایحه خوش خدمتی‌ها دیگر حاضر به حمایت از او نباشند. حدادعادل یک سال است در مجلس هشتم نطق نکرده است. او در دفاع یا مخالفت از حتی یک طرح و لایحه هم صحبت نکرده است. میکروفن حدادعادل حتی برای دادن تذکر یا اخطار قانون اساسی از خرداد سال گذشته روشن نشده است. او توجیه تمام انفعال یک ساله را نه دلخوری که «روزه سکوت مصلحتی» عنوان می‌کرد. اما در یک ماه گذشته سه بار مسیر برگشتن به دفترش را طولانی‌تر کرده تا به بهانه یی سر صحبت با خبرنگاران را باز کند.او در لفافه از احمدی‌نژاد حمایت کرد و این حمایت را نه از روی ناچاری که عاقل بودن دانست چون معتقد بود آنچه مهم است نیامدن یک اصلاح‌طلب است حال به قیمت هر اصولگرا. البته او هنوز خاطرات درگیری‌های تند روزهای آخر ریاستش با احمدی‌نژاد را به یاد دارد؛ نامه احمدی‌نژاد که حداد آن را توهین‌آمیز خواند.از سویی نمایندگان رایحه خوش خدمتی که دیروز به حدادعادل پیشنهاد حمایت دادند، یک سال پیش به ریاست لاریجانی رای مثبت داده بودند. لاریجانی هم به پشتوانه رای حامیان احمدی‌نژاد و فراکسیون اقلیت مجلس بود که رئیس بلامنازع مجلس هشتم شد.او شرایط سختی را برای دولت نهم رقم زد به ویژه در یک ماه اخیر به جدیت رو در روی حامیان احمدی‌نژاد ایستاده است. به هر روی صفحه شطرنجی که روح‌الله حسینیان طراحی کرده، برای هر دو طرف سیاه و سفید زمین تردیدبرانگیز است چون گویا همان قدر که حدادعادل شانس برد در این صفحه دارد، برای لاریجانی هم شانس باقی است. فقط کافی است رضایت دهد که بیانیه حمایت از احمدی‌نژاد مهر فراکسیون ۲۰۰ نفره اصولگرا داشته باشد.»

تردید در مورد بی‌نظیر بودن!
روزنامه «آفتاب یزد» با عنوان:‌ «آزادترین دولت!» نوشته است: رئیس دولت نهم هر گاه در محافل بین‌المللی حاضر می‌شود بر این نکته تاکید می‌کند که « آزادی کـــامــل در ایران بــرقــرار اســت». در گفتگوها و سخنرانی‌های داخلی هم «آزادی بی‌نظیر» برای انتقاد از دولت خود را بـه رخ مـنـتـقـدان مـی‌کـشـد. حامیان دو آتشه رئیس‌جمهور هم تاسف خود را از این جهت اعلام می‌کنند که «شدت آزادی موجب خروج منتقدان دولت نهم از جاده انصاف شده و آنها را در مسیر سـیاه‌نمایی قرار داده است»! البته نمونه‌هایی مـی‌تـوان ارائه کرد که نشان می‌دهد در دوره حاکمیت دولت نهم، آزادی در آن حدودی نیست کـه تـوسـط حامیان این دولت، ادعا می‌شود. مخالفت دولتی‌ها با برگزاری مراسم سالگرد درگذشت دو تن از عناصر خدوم سال‌های اول انقلاب و گسترش حوزه فیلترینگ سـایـت‌هـای سـیاسی، دو نمونه‌ای است که در هفته‌های اخیر به وقوع پیوسته و ادعاهای مربوط به «بی‌نظیر بودن آزادی در دولت نهم» را با تردیدهایی مواجه می‌کند. پیش از این ‌‌هم برخی منتقدان دولت، این ادعا را مطرح می‌کردند که «اگر کسی در داخل کابینه با برخی ایده‌های ویژه، ابراز مخالفت کند باید آماده پایان همکاری با دولت باشد». دومین رئیس برکنار شده بانک مرکزی در دولت نهم،‌ همین ادعا را به صورت شفاف مطرح کرد تا نشان دهد هزینه انتقاد در داخل دولت،‌بسیار سنگین است. او در آخرین روزهای همکاری خود با احمدی‌نژاد در نامه‌ای خطاب به او نوشت: «اینجانب با اعتقاد به اینکه پیشنهادهای مطروحه در گزارش تقدیمی به جنابعالی که با هم فکری و مشورت صاحب‌نظران و مدیران لایق تهیه شده، می‌تواند راهگشای مشکلات باشد ولی مقبول واقع نشده و نمی‌شود و با علم و اطلاع از اینکه ارسال آن گزارش به حضور مقام معظم رهبری به معنای پایان دوران همکاری اینجانب در بانک مرکزی خواهد بود این تنها راه باقی مانده را انتخاب کردم. «‌‌نمونه‌های دیـگـری نیز می‌توان ارائه کرد که قضاوت در خصوص صحت ادعای دولتی‌ها را آسان‌تر می‌کند.
سه روز قبل خبرگزاری‌های مختلف، سند جدیدی را منتشر کردند که اوج آزادی اظهار نظر نسبت به دولت را به نمایش می‌گذارد! این سند، بخشی از اظهارات معاون وزیر کشور است که در پاسخ به یک سوال ‌انتقادی خبرنگاران مطرح شده است.
به موجب گزارشی‌که سه روز قبل توسط خبرگزاری ایسنا،‌منتشر شد معاون وزیر کشور در پاسخ به سوال یکی از خبرنگاران اظهارات جالبی بیان نموده است. این خبرنگار که ظاهراً ‌ادعاهای مربوط به «‌آزادی بی‌نظیر در دولت نهم» را باور داشته است از معاون وزیر کشور سـوال مـی‌کـنـد: «چـرا اعتبار مربوط به ترخیص واگن‌های متروی تهران را با تاخیر زیاد پرداخت کـردیـد؟» جناب معاون در یک پاسخ خواندنی می‌گوید: «قطعاً اگر دوستان در شهرداری و مترو، مصاحبه نمی‌کردند و آن حرف را نمی‌زدند، این پول را سه هفته زودتر می‌دادیم چرا که رئیس‌جمهور، خیلی زودتر دستور انجام آن را داده بود»! ‌
قـاعـدتاً همین پرسش و پاسخ به اندازه کافی گویاست و نیاز به توضیح اضافه ندارد. اما آیا این اظهارات، با ادعای دولتی‌ها مبنی بر «بی‌نظیر بودن تحمل دولت نهم نسبت به منتقدان» هیچ تناسبی دارد؟ اظهارات فوق الذکر مفهومی ندارد جز آنکه یک دستگاه دولتی، تنها به خاطر تسلط بر منابع مالی و داشتن قدرت تصمیم‌گیری، می‌تواند پرداخت اعتبار مرتبط با حوزه فعالیت مدیران منتقد دولت را با تاخیر مواجه کند؛ در حالی کـه ایـن تاخیر به معنای تاخیر در ساماندهی ترافیک، تداوم اسراف در مصرف سوخت، ادامه آلودگی مرگبار هوا و... می‌باشد! البته صابون این روحیه قبلاً به نحوی به جامه مطبوعات نیز خورده است و آنها با این هشدار تلویحی - و گاه صریح - مواجه شده‌اند که «کسانی که خدمات دولت را منعکس نمی‌کنند، نباید توقع استفاده از کمک‌های دولت را داشته باشند.» ورق زدن صفحات روزنامه‌های منتقد دولت و مقایسه آن با جراید شیفته دولت هم، می‌تواند ‌‌حاکمیت این روحیه بر بعضی تقسیم‌کنندگان امکانات دولتی را آشکار سازد. ‌‌پس می‌توان نتیجه گرفت آنچه که توسط بعضی از مسئولان دولتی مطرح می‌شود تنها با یک «اصلاح عبارتی» قابل قبول است. آنها اگر بگویند «دولت نهم آزادترین دولت در جهان است و مسئولان آن در اجرای خواسته‌های خود آزادی کامل دارند» عبارت درست‌تری گفته‌اند تا آنکه بگویند «در دولت نهم، بیشترین آزادی‌ها برای منتقدان وجود دارد»!

حضور کم رنگ بخش خصوصی
رئیس کمیسیون تجارت اتاق بازرگانی ایران از کم اثر بودن بخش خصوصی در تصمیم‌گیری‌های دولت گله‌مند است. فاروق کیخسروی با عنوان: «حضور کم‌رنگ بخش خصوصی در تصمیم‌گیری‌ها» در روزنامه «همشهری» نوشته است: «حضور کمرنگ نمایندگان بخش خصوصی در جلسات تصمیم‌گیری برای اقتصاد کشور نشان می‌دهد که باید تلاش کنیم تا بخش خصوصی نقش اثرگذارتری در این روند داشته باشد.
پررنگ نشدن حضور نمایندگان بخش خصوصی در جلسات تصمیم‌گیری، در حالی است که در مورد مباحث اقتصادی مختلف که در کشور رخ می‌دهد، بخش خصوصی دارای نظر کارشناسی است.
در این میان، القای انرژی مثبت فعالان اقتصادی به یکدیگر برای افزایش امیدواری به نقش تاثیرگذار آنان در اقتصاد، نیز ضروری است. مثلا درباره اصلاح الگوی مصرف، دیدگاه بخش خصوصی این است که نباید اصلاح الگوی مصرف فقط محدود به خانوارها شود.
یکی از دردهای اساسی اقتصاد، الگوی بد مصرف منابع نیروی انسانی به شمار می‌آید، چراکه نیروهای متخصص و با تجربه در دستگاه‌های دولتی محدود شده‌اند و باید با خصوصی‌سازی، آنها را وارد بازار کار واقعی کنیم.
جای دیگری که نیازمند اصلاح الگوی مصرف است، منابع مالی کشور است. منابع مهم مالی کشور با شرایط سختی در اختیار بخش تولید قرار می‌گیرد، اما با شرایط آسان‌تر برای بخش‌های دیگر اختصاص داده می‌شود، این مورد دیگری است که باید در اصلاح الگوی مصرف مورد توجه قرار گیرد.
باید منابع مالی کشور سخاوتمندانه و به آسانی در اختیار تولید قرار گیرد و نباید به بهانه مقابله با رشد نقدینگی، جلوی فعالیت واحدهای تولیدی گرفته شود.
همچنین در شرایطی که قیمت جهانی نفت کاهش چشمگیری دارد و شرایط برای تولید دارای مشکل است، طرح هدفمندکردن سوخت موجب گران‌شدن تولید و قیمت تمام شده کالاها می‌شود.
در مورد ربط دادن اصلاح الگوی مصرف به واردات کالا، باید گفت بر خلاف تصور غلطی که در مورد واردات وجود دارد، با وارد کردن کالاها به کشور نیازهای داخلی کشور را می‌توان تامین کرد و در تهیه مواد اولیه به تولیدکنندگان کمک کرد. همچنین واردات به‌عنوان یک راهکار برای مقابله با گرانی محسوب می‌شود.
در هر صورت، برای پیگیری نظرات بخش خصوصی پیشنهاد می‌کنم تا کمیته‌ای با حضور روسا یا معاونان ٣قوه، نماینده مجمع تشخیص مصلحت نظام و نیز رئیس اتاق ایران تشکیل و آخرین اخبار و اطلاعات اقتصادی کشور در آن مطرح و پیگیری شود و در نهایت گزارشی از فعالیت‌های آن به هیات نمایندگان بخش خصوصی ارائه شود.»

منبع: روزنامه ی اطلاعات بین المللی