برخوردی به پیام فرهیختگان شرمگین


مردو آناهید


• گرچه این پیام (خطاب به جامعه ی بهائیان) از راه نیک اندیشی سروده شده ولی بوی خامی و کژپندار از آن بسیار بلند است. این نامه، که بازتاب خرد و آزمون‌های خود "شما" نیست، رونوشتی است ناآزموده که از کردار بیگانگان برداشت شده است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ٨ ارديبهشت ۱٣٨٨ -  ۲٨ آوريل ۲۰۰۹


برانگیزنده-ی این نوشتار نامه-ی سرگشاده-ایست که فرهیختگان ایرانی، در بهمن ۱٣٨۷، به جامعه-ی بهایی نوشته-اند:   >> ما شرمگینیم! یک و نیم قرن سرکوب و سکوت کافیست!"<<
(نامه در پایان این نوشتار درج شده است)
شرمندگی-ی این فرهیختگان به من آموخت: که خاموشی در برابر کژروی شرم آور است. زیرا خاموشی کژرونده را گستاخ‌تر می‌کند.
به همراه ستایش از کردار این فرهیختگان، که به راه جوانمردی روی آورده-اند، اندکی به پیام آنها برخورد می‌کنم. در این برخورد، از دیدگاهی آزاد، هسته-ی پندار این روشنفکران را شکافته و آهنگ نوای آنها را با ساز دیگری می‌نوازم.
اگر سخن به سوی " شما" رانده می‌شود، بی گمان، نیش آن شما را نشانه نرفته است.
در راستکاری نیاز است که با آزادگان بی پرده سخن گفت و از این گستاخی پوزش می‌خواهم.

گرچه این پیام از راه نیک اندیشی سروده شده ولی بوی خامی و کژپندار از آن بسیار بلند است. این نامه، که بازتاب خرد و آزمون‌های خود "شما" نیست، رونوشتی است ناآزموده که از کردار بیگانگان برداشت شده است.
پیام "شما" >> به جامعه-ی بهایی << نوشته شده است.
اگر " شما" انسان را آزاد می‌پنداشتید پس می‌دانستید که بهاییان هم انسان و آنها هم آزاد هستند و جامعه-ی بهاییان صاحب یا برده دار آنها نیست. در شریعت اسلام، که "شما" از همان روزنه به بهاییان نگریسته-اید، انسان مخلوق و عبد الله است. بدین گونه، در این شریعت، انسان هم برده است او هم، مانند شتر یا گوسفند، بخشی از دارایی کسی یا قبیله-ای شمرده می‌شود. این است که در اسلام آدمکشی در راه الله عبادت ولی خودسرانه کشتن جرم است. مجازات کشتن خودسرانه: گرفتن جان قاتل یا پرداخت بهای چند شتر است.
از همین دیدگاه تنگ و تاریک است که اسلامفروشی می‌گویند: ببخشید ولی فراموش نکنید.
این در اسلام "شما"ست که آزاد را به جای آزاد، برده را به جای برده، زن را به جای زن می‌کشند یا دیه-ی آنها را با شماری از شتر می‌پردازند. اگر شما از کردار جانستانی و انسان ستیزی ننگ دارید، این ننگ از گرامی داشت جان هرانسانی است، زشتی در ماهیت جانستانی است، بیزاری "شما" از ستمی است که بر گوهر جان انسان وارد می‌آید.
این ننگ تنها به خشم کشنده و خون کشته شده بستگی ندارد. هیچ کس حتا هیچ خدایی اجازه ندارد که به کشتن انسان فرمان دهد. جان‌ همه-ی انسان‌ها به یکدیگر پیوند دارند. شرم و ننگ در ماهیت این کردار است.
انسان است که او آفریننده-ی قبیله، جامعه، دین، بهشت، کشور و خدایان می‌باشد. حتا بهاییان، با نگرشی که از جهان هستی دارند، آنها هم جامعه-ی خود را آفریده-اند. ولی این جامعه صاحب پیروان بهایی نیست و بهاییان هم جدا از مردم ایران و بریده از مردم جهان نیستند.
اگر "شما" در ورای تاریکخانه-ی اسلام، نگاه می‌کردید، می‌دیدید که انسان، از پدیده-های هستی، آزاد آفریده شده است.

>> یک و نیم قرن سرکوب و سکوت کافیست!<<
"شما" روشنفکران چگونه می‌توانید میزان ستمکاری را با درازای زمان بسنجید. آیا سی سال سرکوب و ستم حکومت اسلامی هنوز شایسته-ی سکوت است؟ آیا، پیش از این سد و پنجاه سال سکوت، فریاد " شما" بلند بوده است؟ آیا ،"شما" در دادگاهی، جنایات قاچار به ویژه جنایات محمدخان قاچار در کرمان را محکوم کرده-اید؟
آیا "شما" هرگز در جایی به ریشه‌های این کشتار پرداخته-اید؟ آیا کشتار سدها هزار ایرانی، که سنی بوده-اند، برای شما شماری نبوده است که سکوت "شما" را در هم بشکند؟
آیا "شما" تا کنون از خون انبوه دگراندیشان، که از آغاز پیدایش اسلام تا به امروز پیوسته ریخته شده اشت، چیزی نشنیده-اید؟
مسلمانان، در این هزار و چهار سد سال، نه تنها زرتشتی‌ها بلکه یزیدی‌ها، خرّمدینی‌ها، مُگوش دینی‌ها، مسیحی‌ها، یهودی‌ها و بودایی‌ها را سر بریده-اند و "شما" حتا از این کشتارها چیزی را یادداشت نکرده-اید.
مگر در درازای این هزار و چهارسد سال دین‌های گوناگونی بروز نکرده-اند که مسلمانان زمین را از خون پیروان آنها رنگین ساخته-اند. مگر دانشمندان و اندیشمندانی، که دانش آنها را بیگانگان پس از قرن‌ها شناسایی کرده‌اند، به فتوای علمای اسلام تکفیر و کشته نشده-اند که امروز مسلمانان بی شرمانه همه را از زیر خاک بیرون می‌کشند و بر آنها قبای اسلامی می‌پوشانند.
البته دوران کشتار دگراندیشان، به امر حکومت اسلامی، هنوز به یک قرن ونیم نرسیده است ولی این امامان در همین زمان کوتاه جان چندین هزار جوان ایرانی را گرفته-اند که بیشترین آنها شیعه دوازده امامی حتا برخی سیزده و چهارده امامی بوده-اند.

>> به نام نیکی و زیبایی، به نام انسان و به نام آزادی<<
اگر این نامه را استادانی فرهیخته گواهی نکرده بودند نیازی هم نبود که به سست مایگی-ی آن اشاره شود. ولی اکنون نمی‌توان پس‌روی-ی این شمار دانایان را، که نام و نشان درخشانی هم دارند، ندیده گرفت.
پیشرفت یک جامعه بستگی به ژرف‌نگری و موشکافی-ی روشنگرانی دارد که از همان مردم برخاسته-اند.
آیا "شما" نازک بینان نمی‌دانید که مفهوم نیکی و زیبایی بستگی به بینش مردمان جامعه دارد؟ نمی‌دانید، جهاد، در عقیده-ی مسلمانان کرداری است نیک؟ نمی‌دانید از روزنه-ی ایمان مسلمانان کشتار، به بندکشیدن، فروختن و غارت کردن دگراندیشان، در راه اسلام، نیکو و زیبا جلوه می‌کند؟
مگر نشنیده-اید که مسلمانان زیبایی را از تماشای سنگسار و به دارکشیدن جوانان می‌شناسند. حتا اندک مسلمانان آگاه و دانایی هم، که پدیدار شده-اند، آنها هم تنها زشتی‌های احکام اسلام را توجیه نه محکوم کرده-اند.
یک مسلمان اجازه ندارد که اوامر الله را ارزشیابی کند. زشتی و زیبایی در تاریکخانه-ی ایمان مفهومی ندارد. برای مسلمانان خاکساری در برابر الله، حتا در برابر گور مردگان هزارساله، زیباست.
چرا به نام انسان آغاز سخن کرده-اید؟ مگر خود "شما" کمتر از انسان هستید؟ چرا باید "شما" همیشه خودتان را به کسی ببندید که او را بزرگتر از خود می‌پندارید؟
ارجمند بودن انسان در سرشت اوست که او به خرد آراسته است. جمشید نماد انسان است که او هیچ کس را به موبدی و ایزدی نمی‌پذیرد. چرا "شما" به نام خودتان سخن نرانید؟ کردار "شما" آیینه-ی بینش "شما" است؛ حتا در سخنان "شما"، که آنها را در زربرگ پیجیده-اید، ترس هزارساله-ی شما آشگار است.
به نام آزادی؟ "شما" آزادی را در چه زمانی و در کجا دیده-اید؟"شما" چگونه آزادی را شناخته‌-اید؟ که به نام این پدیده سخن می‌گویید. ایرانیان تا کنون آزادی را تنها در برده بودن و در برده پروردن می‌شناسند.

در این اندک تنها به اندیشه-های ناپخته، که در سرسخن این پیام آشگار بودند، اشاره کردم. نیازی نیست به بند بند پیام شما برخورد کنم که ملال آور خواهد بود. ولی نیاز است که به برخی از کژفهمی‌های درون آن بپردازم.
" شما" در باورتان ماده-ی ۲، از منشور جهانی حقوق بشر، را بازگو کرده و خواستار اجرای ماده-های دیگر این منشور هم شده-اید.
"شما" شاید همه-ی بندهای این منشور را خوانده باشید ولی از گفتار "شما" پیداست که شیره-ی ارزش‌های این منشور نچشیده-اید. زیرا "شما" به بنیاد ستمی که، از دیدگاه این منشور، بر بهاییان وارد آمده است اشاره-ای نکرده-اید. "شما" خواستار پدیده-ای شده-اید که، زمینه-ی ساختار آن را نمی‌شناسید، حتا بیشتر مردمان "شما" توان شناختن ارزش‌های این منشور را ندارند. زیرا در بینش آنها تاکنون چنین ارزش‌هایی را نیافته است.
پدیده-ی آزادی از فرهنگ خود مردم، نه از احکام نازل شده، برمی‌خیزد و در درازای زمان با جهان بینی-ی آنها آمیخته می‌شود. این پدیده، با رونویسی از قانون بیگانگان و داشتن آرزوی پرواز، آفریده نمی‌شود.
اکنون به بنیاد انسان ستیزی در اسلام برخورد می‌کنم تا شاید بر "شما" روشن شود: ستمی، که بر بهاییان وارد می‌شود، برخاسته از مانده-های خشمی است که در هزار و چهارسد سال گذشته بر ایرانیان وارد آمده است.

ماده ۱ از منشور جهانی حقوق بشر (برگردان از آلمانی)
>> همه-ی آدمها آزاد و به شایستگی با حقوق یکسان زاییده شده-اند. همه به خرد و جدان آراسته هستند و بایست با منشی برادرانه با یکدیگر با برخورد کنند.<<
این ماده از حقوقی سخن می‌گوید که با انسان زاییده می‌شوند و در سرشت انسان آمیخته شده-اند. نیازی نیست که سازمانی این حقوق را به انسان ببخشد. ولی همه-ی دین‌ها، به ویژه دین اسلام، این حقوق را از انسان گرفته-اند.
در عقیده-ی اسلامی، الله انسان را از خون گندیده یا آدم را از خاک خلق کرده است، انسان عبد یعنی برده-ی الله است که او هیچ حقی بر خالق خود ندارد. این مخلوق که نادان است مجبور به اطاعت از اوامریست که بر رسول الله فرود آمده-اند.
الله بر پدیده-هایی، که میلیاردها سال پیش از او وجود داشته-اند، صاحب شده و بر انسان نیز حاکم است. این عبد، که از آغاز خلقت گناهکار بوده است، باید پیوسته الله را با خواری و زاری عبادت کند تا الله به او روزی بدهد.
وجدان مسلمان، از سوی والیان فقیه، گروگان گرفته شده است. مسلمان با ایمان، به امر شریعت، بستگان خود را، که آمیزشی نامشروع داشته باشند، سرمی‌برد حتا سنگسار می‌کند تا خشمش فرو ریزد و آسوده بخوابند ولی وجدان او بیدار نمی‌شود.
" شما" خواهان حقوقی شده-اید که از هنگام زادن از ایرانیان مسلمان گرفته می‌شود و آنها نمی‌توانند به آسانی این حقوق را شناسایی کنند.
اگر اندکی به شعار "لا اله الا الله" اندیشه می‌کردید شاید می‌توانستید به تضاد"نیست خدایی به جز الله" با ارزش‌های منشور حقوق بشر پی ببرید.
الله هیچ کس، هیچ قانونی، هیچ اندیشه-ای را، که ورای اوامر او باشد، نمی‌پذیرد. او تنها حاکم، جباز، مکار، غاضب، سخت‌گیر و عادل است، که جهنم یکی از ابزارهای عدالت او بشمار می‌آید.
درست است، "شما" از ستمی که بر بهاییان وارد آمده است شرمگین شده-اید ولی " شما" از پدیده-ی ستمکاری بیزار و شرمنده نیستید. زیرا "شما" تنها کشتن را، آن هم کشتن کسان ویژه-ای را، ستمکاری و زشت نامیده-اید.
" شما" نوشته-اید:
>> ازابتدای شکل گیری آئین بابی و سپس بهائی در ایران، هزاران تن، تنها به دلیل این باورهای دینی خود، به تیغ تعصب و خرافه به قتل رسیده اند<<.
"شما"، که در میهن خود بیگانه و در دیار بیگانه هنوز بی ریشه مانده-اید، دیگر از چه می‌ترسید؟ چرا اکنون، که شرمگین شده-اید، باید این شرمندگی را در پشت دروغ پنهان کنید؟
آیا کشتار دگراندیشان تنها از آغاز آیین بابی برپا شده است؟
مسلمان که از ویران ساختن کشور و حتا گور نیاکان "شما" هم چشم نپوشیده-اند. اکنون "شما" با چه بینشی هزار و چهارسد سال جنایت خشم آوران را، در این زمان کوتاه، مرزبندی می‌کنید. یورش مجاهدین اسلام به ایرانیان به امر، امیرالمومنین عمر، خلیقه-ی اسلام بوده است که آنها میلیون‌ها ایرانی را در درازای ٣۰۰ سال کشتار، حتا نشانه-های تمدن آنها را نابود، کرده-اند. مجاهدین عرب با شمشیر اسلام در راه الله کشتار کرده-اند نه با " تیغ تعصب و خرافه"
شاید مردمان اسلامزده، در شناسایی حقوقی که با انسان زاییده می‌شوند، ناتوان و درمانده-اند. ولی هنگام آن رسیده است که "شما" با اسلام بی تعصب و بی خرافه ای، که برآیند آن به شرمندگی-ی "شما" خواهد افزود، آشنا بشوید.
آیات زیر، که بدون تعصب و بدون خرافه بر رسول الله نازل شده-اند، اندکی ماهیت اسلام را روشن می‌کنند و "شما" خواهید دید که این آیات با منشور جهانی حقوق بشر هیچ همخوانی ندارند.

سوره‌ی ال عمران، آیه‌ی ۰۲٨ :
مسلمان نباید دوست غیر مسلمان برگزیند، که این خواست الله نیست، مگر آنکه شر ایشان را دفع کنید.
سوره‌ی النساء، آیه‌ی ۰۴۵ :
الله بهتر می داند که چه کسانی د شمن شما هستند, برای شما دوستی و یاری‌ی الله کافی است.
سوره‌ی النساء، آیه‌ی ۰٨۹ :
با نامسلمانان دوستی نکنید تا ایمان بیاورند و اگر باز از ایمان برگشتند، آنها را بگیرید و بکشید، که آنها دوست و یار شما نیستند.
سوره‌ی البقره آیه‌ی ۱۹۰ :
بکشید در راه الله، مخالفان را, ولی بدون شورش، که الله شورش را دوست ندارد.
سوره‌ی التوبه، آیه‌ی ۰۲٨ :
ای مسلمانان مشرک ها نجس هستند و نباید از امسال به کعبه وارد شوند. اگرشما از کاهش درآمد خود در هراس هستید، الله از فضل خود شما را بی نیاز می سازد. (حج واجب همان فضل الله است)                     
سوره‌ی البقره آیه‌ی ۱۹۱ :
بکشید آنها را در هر کجا که بر خورد کردید، آنها را دنبال کنید و بیرون برانید، ولی در مسجدالحرام اگر مقاومت نکنند، آنها را نکشید، بکشید اگر مقاومت نشان دادند، که این است مجازات کافران.
سوره‌ی التوبه، آیه‌ی ۰۰۵ :
همین که ماه حرام گذ شت، در کمینشان باشید، بر آنها هجوم بیارید و بکشید مشرکان را با هر نیرنگی که می‌توانید، چنانچه نماز بگزارند و زکات بپردازند از خون آنها بگذرید که الله غفور و رحیم است.
سوره‌ی التوبه، آیه‌ی ۱۲٣ :
بکشید کافران را از پس هم، تا جد یت و خشم شما را احساس کنند.
سوره‌ی محمد، آیه‌ی ۰٣۵ :   
سستی نکنید، به صلح تن در ندهید, چون الله شما را قویتر و بی نقص گردانده است.
سوره‌ی التوبه، آیه‌ی ۰۲۹ :
بکشید کسانی را که به الله و احکام (...) او ایمان ندارند، همچنین آن د سته که خود اهل کتاب هستند ولی اسلام را نپذیرفته‌اند، مگر اینکه تعهد کنند که با خواری و خفت بدست خود جزیه(جریمه‌ی دگراندیشی در اسلام) بپردازند.
سوره‌ی محمد، آیه‌ی ۰۰۴ :
کفار را در هر کجا یافتید گردن بزنید تا زمین از خون آنها رنگین شود. اسیران را محکم ببندید که قادر به گریز نباشند.
این آیات نمونه‌ی احکامی هستند، که مسلمانان آنها را نیک و زیبا می‌پندارند و اجرای آنها هر مسلمانی را از آتش جهنم نجات می‌دهد.
"شما" ستمی، که بر بهاییان رفته است، از خواسته-ی حکومت اسلامی یا حاکمی دیگر می‌پندارید و نمی‌خواهید به بن‌مایه-های این خشونت برخورد کنید. از این روی نمی‌توانید زهر این کینه توزی را، که در ایمان مسلمانان آمیخته شده است، بشناسید.
"شما"، که بر اجرای بندهای منشور حقوق بشر پافشاری دارید، پس بهتر است نخست آیات زیر را با بند ۱۶ این منشور بسنجید.
>> سوره‌ی البقره(آیه‌ی ۲۲٣):
زنان شما کشتزار شما هستند، پس وارد شوید بر آنها هرآنگاه که بخواهید و با هر روشی که بخواهید.<<
>> سوره‌ی النساء(آیه‌ی ٣۴):
مردان به سروری بر زنان گماشته شده‌اند، آنها از دارایی خود خرج می‌کنند، الله به مردان بزرگی و نیرومندی داده است، این است که الله برخی را بر برخی برتری می‌دهد. زن باید فرمانبردار و راز دار او باشد. چنانچه نافرمانی کند او را بترسانید و سپس او را از خوابگاه دور کنید و پس‌آنگاه او را بزنید تا فرمانبرار شود، پس از آن چاره جویی نکنید که الله بالاتر و بزرگ است.<<
در احکام اسلامی مخلوق نرینه، که خود گناهکار و بنده-‌ی الله است، حقی بر الله ندارد ولی حکمت الله چنین بوده که او را به سروری بر زنان بگمارد.

من بر آن نیستم که "شما" را برنجانم ولی من برآنم که رنج خود را برای "شما" بازگو کنم.
"شما" در پایان نامه-ی خود پیمان می‌گذارید:
>> ما در راه رسیدن به حقوق انسانی تصریح شده در منشور جهانی حقوق بشر در کنار شما می ایستیم<<.
"شما" از کجا گمان برده-اید که بهاییان بر اجرای منشور جهانی حقوق بشر پافشاری دارند؟ که آنها بخواهند با شما هم پیمان بشوند.
نگرش بهاییان در پیرامون پدیده-های هستی با همان نخستین ماده-ی منشور حقوق بشر در تضاد است. یعنی آنها به ماده-ی ۲ ، که "شما" آنرا در باور خود بازگو کرده-اید، نمی‌رسند.
"شما" که خود را آزادیخواه می‌پندارید پس چرا باید در کنار کسانی بایستید که خود آنها پیرو کسانی دیگر هستند؟ چرا "شما" خودتان پیشتاز آزدیخواهی نمی‌شوید؟ چرا "شما" دستکم برای خودتان، حقوق یک انسان آزاد را، خواهان نیستند؟   
در سرزمینی که مردمانش در برگزیدن تن‌پوش خود آزاد نیستند، در کشوری که زنانش را برای تصرف به مردان می‌فروشند یا به اجاره می‌هند، در جامعه-ای که مردان دختران و زنان خود را، به گمانی، سر می‌برند؛
"شما" تنها به بخشی از انسان ستیزی اشاره می‌کنید که آن بخش هم پیش از این برای جهانیان آشگار شده است.
این منشور را با جهان بینی-ی خردمندان اروپا برای مردم پیشرفته-ی اروپا نوشته-اند نه برای کسانی که برای مردگان هزارساله جانفشانی می‌کنند.
این منشور را حقوقدانانی نوشته-اند که تنها مردمان کشورهای جهان خود را بشر می‌شمرده-اند و گرنه در همان زمان مردم کشورهای آسیایی و آفریقایی هنوز در زیر ستم استعمار انگلیس بوده-اند. اگر آنها مردمان مسلمان را هم بخشی از جامعه-ی بشری می‌دانستند هرگز ماده-ی ۱٨ را چنین نمی‌سرودند:
ماده ۱۸ ی منشور جهانی حقوق بشر( برگردان فارسی از زبان آلمانی):
< هر کس حق داشتن آزادی در اندیشه، وجدان و مذهب را دارد، این حق در برگیرنده‌ی آزادی در تعویض مذهب یا بینش خود می‌باشد، همچنین آزاد است که، مذهب یا بینش خود را، به تنهایی یا همراه با دیگران، همگانی یا خصوصی، از راه آموزش، کردار، عبادت و انجام آئین‌های مذهبی بنمایاند>.
آیا استادان، سازندگان منشور حقوق بشر، از تضاد احکام اسلام با این منشور بی‌خبر بوده‌اند؟
بدیهی است که آنها این احکام را می‌شناختند ولی کردار آنها نشان می‌دهد که آنها این مردم را بشر نمی‌دانسته-اند.
بر اساس ماده-ی ۱٨، از منشور جهانی-ی حقوق بشر، جهاد گران اسلامی آزاد هستند که به تنهایی یا همراه با دیگران دگراندیشان را گردن بزنند. زیرا انسان ستیزی بخشی از عبادت و آیین‌های مذهبی-ی آنهاست.
(البته تا زمانی اجرای آیین‌های اسلامی حق بشر است که کشتار دگراندیشان با آرمان زورمندان جهان همسو باشد)   

به هر روی کشتار دگراندیشان داغ ننگی است که، بر پیشانی جهادگران مسلمان، جاودان خواهد ماند.
من بر این باورم که کشور ایران می‌تواند بر پایه-ی خرد، دانش و فرهنگ مردم ایران سامان یابد.
من سرفرازم که هیچگاه حکومت الله یا حکومت هیچ الاهی را نپذیرفته و نخواهم پذیرفت.
من سرفرازم، ایرانی هستم، که سامان استوار اندیشه با فرهنگ کهن ایران آغاز می‌شود (از دیدگاه هگل)
من سرفرازم، که پیوسته از این فرهنگ اندیشمندان و دانشمندانی مانند بیرونی، فردوسی، رازی، سینا، خیام، حافظ، مولوی و.. برآمده-اند و پسماندگی و تضاد اسلام را با خرد انسان آزاد نمایان ساخته-اند.
من سرفرازم، که از تاریکخانه-ی اسلام دلاوری جوانمرد چون باب پدیدار گشته و جهان پسماندگان اسلام را به لرزه درآوره است. او آگاهانه تقدس رسول الله، قرآن و امام زمان را در هم ‌شکسته است.
من سرفرازم، که پیشتاز بانوان خردمند و رادمنش جهان، زرین تاج (طاهره)، از فرهنگ ایران برخاسته است. او با تیزبینی مفهوم آزادی و برابر را، بر زنان و مردان اندیشه سوخته، روشن می‌سازد.
من سرفرازم، که بهاالله با هوشیاری احکام جهاد و حکومت الله را نمی‌پدیرد. او سامان کشورآرایی را وابسته به دانش و خرد انسان می‌داند. او به مردم اندرز می‌دهد که خود را از تاریکخانه-ی شیعه دور بدارند.   
من سرفرازم، که بهاییان با همه-ی سرکوب و رنجی که از هم میهنان خود دیده-اند هرگز از مهر خود نسبت به ایران و ایرانی نکاسته-اند و همیشه در راه گسترش دانش، فرهنگ و تمدن در ایران پیشگام بوده-اند.
این اندک شراره-ها نشان از فرهنگی باشکوهی است که در زیر ستم حکومت‌های اسلامزده آلوده و خاموش مانده است. در این فرهنگ حتا فریدون هم اجازه-ی کشتن ضحاک را ندارد.

باشد که گستاخی، خردورزی، خوداندیشی و راستی، که تراوش‌های فرهنگ نوشونده-ی ایران هستند، جایگزین
ترس، ایمان، ازخودبیگانگی و دروغ، که زهرهای شریعت کهنه-ی اسلام می‌باشند، گردند.
مردو آناهید
دریافت بازتاب از دیدگاه خوانندگان: MarduAnahid@yahoo.de
__________________________________________________________________________
نامه‍ی سرگشاده گروهی از دانشگاهیان، نویسندگان، هنرمندان،
روزنامه نگاران و فعالان ایرانی در سراسر جهان،
به جامعه بهایی:
ما شرمگینیم!
یک و نیم قرن سرکوب و سکوت کافیست!
به نام نیکی و زیبایی، به نام انسان و به نام آزادی

به عنوان انسان ایرانی، از آنچه طی یک و نیم قرن گذشته در ایران، در حق شما بهاییان روا شده است، ما شرمگینیم
ما بر این باوریم که هر ایرانی باید بتواند "بی هیچگونه تمایزی، بویژه از حیث نژاد، رنگ، جنسیت، زبان، دین، عقیده سیاسی یا هر عقیده دیگر،" و همچنین منشاء قومی یا "اجتماعی، ثروت، ولادت یا هر وضعیت دیگر از تمام حقوق و همه آزادی های ذکر شده" در منشور جهانی حقوق بشر بهره مند شود، اما بهاییان ایران از اولین روزهای ظهور آیین بهائیت، تا به امروزبه خاطر باورهای دینی خود از بسیاری از حقوق انسانی محروم بوده اند.
بنا به شواهد و مستندات تاریخی، ازابتدای شکل گیری آئین بابی و سپس بهائی در ایران، هزاران تن، تنها به دلیل این باورهای دینی خود، به تیغ تعصب و خرافه به قتل رسیده اند. تنها در نخستین دهه میلاد این آیین، نزدیک به بیست هزار تن از وابستگان آن در شهرهای مختلف ایران به قتل رسیدند.
ما شرمگینیم از اینکه در آن دوران صدایی در مخالفت با این کشتار بربرمنشانه ثبت نشده است و
ما شرمگینیم از اینکه تا به امروز نیز صداها در محکومیت این جنایت هولناک جسته و گریخته و نارسا بوده است.
ما شرمگینیم از اینکه علاوه بر سرکوب شدید نخستین دهه های حضور بهاییان، در صد سال گذشته نیز، این گروه از هموطنان ما مورد حمله های ادواری قرار گرفته، منازل و محل کار آنها به آتش کشیده و تخریب شده و به جان و مال و ناموس آنها تجاوز شده اما جامعه روشنفکری ایران در مقابل این فاجعه خاموش مانده است.
ما شرمگینیم از اینکه طی سی سال گذشته قتل بهاییان، تنها به جرم باورهای دینی شان شکل قانونی به خود گرفته و بیش از دویست بهایی به قتل رسیده اند و
ما شرمگینیم از اینکه گروهی از روشنفکران فشار علیه بهاییان را تئوریزه کرده اند.
ما شرمگینیم از سکوت خود در مقابل اینکه بسیاری از سالمندان بهایی پس از ده ها سال خدمت به ایران، از دریافت حقوق بازنشستگی محروم هستند.
ما شرمگینیم از خاموشی خود در مقابل اینکه هزاران جوان بهایی، به دلیل باورهای دینی خود و صداقت در بیان این اعتقادات، از امکان تحصیل در دانشگاه ها و مدارس آموزش عالی ایران محروم هستند.
ما شرمگینیم از سکوت خود در مقابل اینکه کودکان بهایی به دلیل باورهای دینی والدین خود، در مدارس و معابر مورد تحقیر قرار می گیرند.
ما شرمگینیم از خاموشی خود در مقابل این واقعیت دردناک که در میهن ما فشار و تحقیر علیه بهاییان به طور سیستماتیک اعمال می شود، تعدادی فقط به خاطر این باور دینی در زندان به سر می برند و خانه ها و محل کار آنها مورد حمله و تخریب قرارمی گیرد و گاه حتی آرامگاه های مردگان این گروه از هموطنان ما از تعرض به دور نمی ماند.
ما شرمگینیم از سکوت خود در برابر سیاهه طولانی، اندوه بار و دهشتناکِ حق کشی های نهادینه شده در قوانین کشور ما علیه بهاییان، و بی عدالتی ها و فشارهای دستگاه های رسمی و غیررسمی در مورد این گروه از هموطنان
ما شرمگینیم به دلیل اعمال جنایت ها و بی عدالتی ها و ما شرمگینیم به دلیل سکوت خود در برابر این اعمال.

ما امضا کنندگان این نوشته، از شما بهاییان، بویژه از قربانیان جنایت ها علیه بهاییان ایران، پوزش می خواهیم.
ما بیش از این دربرابر بی عدالتی در مورد شما سکوت نمی کنیم.
ما در راه رسیدن به حقوق انسانی تصریح شده در منشور جهانی حقوق بشر در کنار شما می ایستیم.

باشد تا عشق و آگاهی را جایگزین نفرت و جهل کنیم.

پانزده بهمن ۱٣٨۷ – سوم فوریه ۲۰۰۹