جـُرم گیج


ویدا فرهودی


• کلکم به دست و عشق به کار سرودن است
در فکر زنگ وَهم ز اذهان زدودن است

ناگفته را شنیدن ِ او گفت می کند
او یی که بی دریغ مرامش شنودن است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱۰ ارديبهشت ۱٣٨٨ -  ٣۰ آوريل ۲۰۰۹


 
 
کلکم به دست و عشق به کار سرودن است
در فکر زنگ وَهم ز اذهان زدودن است
 
ناگفته را شنیدن ِ او گفت می کند
او یی که بی دریغ مرامش شنودن است
 
با عشوه های بکر، بـَرَد آبروی عقل
آخر وظیفه اش دل و دین ها ربودن است...
 
اما زخشم چون که شود سرکش و چموش
خیزد و گویدت که نه گاه ِ غنودن است
 
با استعاره هاش، عیان را کند نهان
بیند چو گوش غیر به رازش شنودن است
 
  می سازد عارفانه نشان ها ز معرفت
وقتی عبوس زهد به رخ را نمودن است
 
بر عمق و برگـُدار رَوَد،   غرق جستجو
درکوه و در کویر به راهی گشودن است
 
او را هراس شحنه   و شلاق شـُرطه نیست
زیرا جبین به اوج جسارت به سودن است
 
ای آن که محرمی بگشا دُرج شعر ناب
دریاب گوهرش به مجالی که بودن است
 
رمزش همی بخوان بنگر ساحرانه چون
بر دانه های لفظ به جادو فزودن است
 
بگذر ز جـُرم گیج قلم در نزول شعر
کو واسطه است و عشق به کار سرودن است
 
ویدافرهودی
بهار ۱٣٨٨
پاریس