بسوی تغییرات بنیادی(۲)
مهدی کوهستانی
•
در این نوشته سعی بر آن است تا توجه هر فعال کارگری و هر کارگری که وارد مبارزه برای بدست آوردن حقوق پایه ایش میشود را به طرح موضوعاتی که علیرغم ریشه داشتن در گذشته دوباره در شکل جدیدی با توجه به اوضاع امروزی مطرح میشوند، جلب کند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۱٣ ارديبهشت ۱٣٨٨ -
٣ می ۲۰۰۹
بسوی تغییرات بنیادی (2) *
مقدمه
هدف این نوشته آن است که به طرح نظرات و نکاتی که برای جنبش کارگری ایران کلیدی و اساسی است بپردازد و به شروع و آغاز بحثهایی دامن بزند که جنبش کارگری ایران را از درجا زدن در روزمرگی و پراکندگی مبارزات جاریش برهاند و زمینه را برای دست یافتن دورنمایی روشن برای اتخاذ جهتگیریهای صحیح و اقدام به حرکتی فراگیرتر و موثرتر فراهم کند. در این نوشته سعی بر آن است تا توجه هر فعال کارگری و هر کارگری که وارد مبارزه برای بدست آوردن حقوق پایه ایش میشود را به طرح موضوعاتی که علیرغم ریشه داشتن در گذشته دوباره در شکل جدیدی با توجه به اوضاع امروزی مطرح میشوند، جلب کند تا از این رهگذر به مبارزه نظری هم درباره راهکارهای پیشبرد و تکامل مبارزات تاکنونی و هم در مورد شناخت عمیقتر از سر منشاء نظرات و بحثهای مطروحه و اینکه ناظر به کدام بخش از مسائل است دامن زده شود و از این طریق بتواند به تحلیل واحدی از موقعیت موجود و معضلات پیش پای جنبش و مباحث حول و حوش آن از طرف طیف ها و جریانات مختلف با دیدگاه های متفاوت دست یابد.
جنبش چپ و جنبش کارگری
در ایران، چپ در صد سال گذشته بیشترین فداکاریها و گذشت را برای مبارزات عدالت اجتماعی در ایران انجام داده است .قتل عام ها را دیده ، زندان و شکنجه و شلاق را بجان خریده و آوارگی را چشیده و با اجبار به ترک وطن ، بیشترین فشارهای اجتماعی را بر خود پذیرفته است. چپی که در تمام این سالها با برداشتن پرچم مبارزه ، ارتجاع و امپریالیسم را به مبارزه طلبیده است،اما علیرغم تمامی این کوشش ها و سربرآوردن دوباره از زیر بار سرکوب ها، امروز در موقعیتی بحرانی قرار گرفته است که شاید این نوشته کمکی باشد برای آغاز بحث و نقد چپ و نه تحقیر او !
اگر شرایط واقعی چپ در چهارچوب تشکلات موجود را نخواهیم به نقد بکشیم، نهادهای مستقل کارگری و برابری طلب برای کار مشترک نخواهند توانست اعتماد نیروهای وسیعتری را بدست آورند . بسیاری از جریانات سیاسی در این دوره در سکوتشان با نان قرض دادنهای دیپلماتیک به هم ،فضا را برای تغییر اساسی بسته اند و آنجا که انتقاد از عمل ونظر هم پیش می آید،بخش عمده اش به این برمیگردد که در مجموع همه اشان میدانند که وضعیت اشان به سان اعتراض مسیح است که میگفت «کسانی به من سنگ بیاندازند که خود گناهی نکرده اند» .
واقعیت تاریخی این است که تاریخ مبارزت کارگری چه در ایران و چه در سطح بین المللی نشان داده است و میدهد که ارتباطی تنگاتنگ میان این دو جنبش و فعالینش وجود داشته است. هیچ جریان و جنبشی به اندازه جنبش چپ به جنیش کارگری توجه نداشته است و در جهت سازماندهی و ارتقاء آن برای کسب خواسته هایش از هیچ نوع فعالیتی دریغ نکرده است و در عین حال همین چپ از هیچ جنبشی به اندازه جنبش کارگری تاثیر نپذیرفته است بطوریکه گاه حتی در تعیین جهتگیریهای عملی و نظریش نقشی سرنوشت ساز بازی کرده است.
از همین رو هر نوع گشایش باب بحثی در بازنگری رابطه این دو جنبش و تاثیرات متقابلشان بر یکدیگر و معضلات و نظراتی که در این هر دو جنبش مطرح است برای هر فعال کارگری و چپ اجتناب ناپذیر است. در واقع بدون قبول این واقعیت تاریخی امکان رسیدن به یک شناخت واقعی از مجموعه این دوره از مبارزات و دست یافتن به دورنمایی روشن از نحوه و روند تکامل اوضاع بحرانی کنونی و درک درست از تعیین وظایف پیشروان و فعالین هر دو جنبش نخواهد بود.
اما برای آغاز بحث مخصوصاً بخاطر گستردگی و تنوع و وجود طیفهای بیشمار و متفاوت "چپ" لازم است که ابتدا تعریفی تا حدودی جامع و کلی از چپ را ارائه داد تا پس از آن بتوان برای طرح مباحث مربوط به تحولات و رابطه لازم و ملزومش با جنبش کارگری چه در ایران و چه در سطح بین المللی از سطح به عمق رفت.
چپ میتواند به انسانهائی با گرایشات عدالتخواهانه نسبت داده شود که با درک ضرورت تاریخی تدارک جنبشی مساوات طلبانه وعدالتخواهانه ، در اساس به پروژه جامعه برابری و آزادی و عاری از استبداد و استعمار و استثمار،... باوری آگاهانه دارند. درک ضرورت تاریخی تدارک این جنبش و پذیرش و اقدام آگاهانه در راستای آن به مفهوم شرکت دخالتگرانه هر فرد در سازماندهی و سازمانیابی اتحاد عمل و اندیشه کارگری ، در سرعت بخشیدن به شرکت و همکاری در مبارزه آگاهانه طبقاتی که به تغییر مالکیت و مناسبات خصوصی به مالکیت اجتماعی و اشتراکی و مناسبات و فرهنگ نوین تاریخی آن سرانجام میگیرد، میباشد.
در پیشبرداین گونه مبارزه ،جنبشهای چپ و کارگری با فداکاری ها و به عهده گرفتن بار سنگین مسئولیتها و مبارزات پرشور وخلاقانه در عرصه های نظری و عملی به پیروزیهایی دوران ساز دست یافته اند. اما همانطور که تاریخ تحولات و تکامل جوامع انسانی نشان داده است هیچ تغییر و تکامل دوران ساز جامعه انسانها، برای ورود به فاز جدید و تکامل یافته تری از تامین معیشت، تولید و توزیع ثروت، پیشبرد مناسبات و فرهنگ و علوم انسانی و آزادی عقاید و آراء ...در سطح جهانی به یکباره و ناگهانی صورت نگرفته و پروسه ای از شکست و درسگیری ، پیروزی و تثبیت آموخته ها را طی کرده است.
بنابراین طبیعی است که ایجاد جهانی بدور از استبداد و استعمار و استثمار نیز از این قاعده مستثنی نیست و جنبشهای چپ و کارگری آگاهانه اما مصمم و پیگیر به پیروزی ها و شکستهایی تن داده و خواهند داد. با توجه به چنین نکته عام است که باید در شرایط خاص امروز و نقطه ای که امروز این هر دو جنبش در آن قرار دارند ارزیابی مشخصی ارائه داد.
از مشخصه های بارز اکثریت نیروهای منفرد و متشکل جنبش چپ و بخشی از فعالین کارگری این است که بخش عمده جمعبندی آنان از مبارزات گذشته جهانی،تحت تاثیر احزاب جهانی بوده است و بدلیل وابستگی نظری ،هنوز به جمعبندی منسجم و واحدی از شکست اولین تجربیات انقلابات سوسیالیستی قرن پیش که مبتنی بر تلاش آگاهانه اما متکی به شناخت آنزمان از پیچیدگیهای معماری جامعه سوسیالیستی که بتواند پایه ائی برای گذار به جامعه جهانی کمونیستی باشد، دست نیافته است. گرایشات و طیفهای مختلف چپ، علیرغم استفاده از کلمات و واژه های مشترک همچون انقلاب اجتماعی، سوسیالیسم،... درک و تصاویر متفاوتی از چنان جامعه ای و راه رسیدن به آن را دارند. این موضوع شاید برای فعالین جنبش چپ و پیشروان کارگری بیشتر حائز اهمیت باشد، چرا که هنگام تبلیغ و ترویج در میان توده های کارگران در مورد ضرورت سرنگونی نظام سرمایه داری و جایگزینی سیستم سوسیالیستی با اولین سئوالی که روبرو میشوند این است که "سوسیالیسم هم در شوروی و چین شکست خورد!" "آیا میخواهید همان سیستم را دوباره بوجود آورید؟!"
درطی سه دهه گذشته در ایران، مجموعاً دو نیروی عمده که هر دو خود را چپ می نامند حضور داشته اند: چپی که با مرزبندی با تمامیت رژیم به مبارزه اش ادامه داده است و مدعیان چپی که با یک بخش رژیم مشکل دارند و فعالیتهایشان را نه حتی در چارچوبه های قانونی بلکه براساس آنچه که حاکمین و نیروهای امنیتی و سرکوبگرش تعیین کرده اند به پیش میبرند و همیشه از نصحیت کردن سران حکومت کوتاهی نکرده اند. اما مبارزات کارگری در چند سال گذشته نشان داد که تفاوت این دو چپ در کجا است!
مبارزین اجتماعی چپ مستقل در داخل، شرایط این دوره را میشناسند و شاید از لحاظ کمی چندان نباشند ولی از لحاظ کیفی بسیار آبدیده شده هستند. اما چپ در خارج در زمینه بررسی مبارزات کارگری این دوره ، با افتادن در دام بررسی شرایط جدید مبارزاتی ،از نگاه گذشته ، نتوانست و نمی توانست بدرستی عمل کند. چپ ایرانی تبعیدی شاید توانسته بود در این کشورهای غربی بر سر اصول مبارزاتی بماند ولی در نقد و بازنگری به خودش و شناخت اش از شرایط ایران ، قادر به بوجود آوردن بستر مناسب و جذب نیروهای جدید و سازماندهی پیگیرانه در داخل کشور نشد. فقدان پایه ها و هسته های تشکیلاتی و عدم ارتباط ارگانیک با فعالین چپ و کارگری درایران ، به انشعابات پیاپی و ریزش روزافزون نیروها، ارائه بحثها و صدور رهنمود های کلیشه ای و بی ارتباط با واقعیت عینی و منحرف کننده و ناگوارتر از همه درگیر کردن نیروهای چپ و کارگری داخل به مسائلی که اتحاد عمل و اندیشه کارگری را وادار به سردرگمی و انحلال طلبی میکند، منجر شد. شرایط زندگی در این کشورها و دور بودن از مبارزات اجتماعی در کشور مبداء و این جوامع ،تاثیر خود را بر چپ ایرانی گذاشته است و تا زمانی که این وضعیت ادامه داشته باشد، نمیتواند از چنگ آن بگریزد . چپ تبعیدی ایرانی با همان مشکلی روبرو بود و هست که چپ همین جوامع با آن روبرو هستند. تفکیک کار سیاسی از عمل و ومناسبات اجتماعی . چپ مینویسد ، چپ فکر میکند ، ... و راست عمل میکند !
ارزیابی این وضعیت را میتوان در نشستهای گسترده ائی دید که در دو دهه گذشته اتفاق افتاده است. چپ ایرانی در اتحاد عملهایش نشان میدهد که در اولین ساعات جمع شدنش پلاتفرم مشترکی مینویسد ،علیرغم اختلافات عمیق نظری حتی نظام سیاسی آینده را به اتفاق آراء به تصویب میرسانند، اما آنجا که اقدام مشترک، برنامه ریزی و آموزش ضرورت میابد به انحلال و انشقاق مجدد کشیده میشود و تاکنون این شده است که می بینیم. مشکل نان شب، کیش شخصیت، قدرت طلبی و جاه طلبی فرقه گرایانه و جزم اندیشی و توهم اغراق آمیز به اصول نظری فردی، برخی از موانع واقعی وجدی تشکیل یک اتحاد عمل دائم ،کار اصولی و جمعی کارگری- عدالتخواهانه بوده است.
مسیری که مبارزات این سه دهه ایران طی کرده است بسیار پیچیده است که نمیتوان فرمولی ساده برای آن پیدا کرد. بخشی از این پیچیدگی به خاطر وجود دولت مذهبی و ضد کمونیستی درایران و ضدیتی است که حتا بامذهبیون دگراندیش وافرادی که در چارچوب خودی حکومت بودند نیز، وجود دارد. دهه شصت وقتل عام مخالفین و بسیاری از کسانی که حتی روزگاری با رژیم بودند ، شروع یک تراژدی تاریخی در جامعه ما بود و عزیمت بسیاری از روشنفکران و مبارزین سیاسی به خارج از کشور برای مدت طولانی، بخشی از این ماجرا است.
جامعه ایران هم در روند سه دهه گذشته مسیری را همانند بسیاری از کشورهای منطقه طی کرده است چرا که شاهد و شامل رویگردانی بسیاری از روشنفکران و فعالان سیاسی از مقوله تشکل سیاسی حرفه ای و کسب قدرت سیاسی از راه های قهرآمیز در آسیا، افریقا و امریکای لاتین بوده است. این وضعیت مخصوصاً زیر بمب باران تبلیغاتی کارزار ضد کمونیستی بعد از فروپاشی شوروی و بلوک شرق توسط صحنه گردانان و کارگزاران بلوک به اصطلاح غرب تشدید شد. کارزاری که خطوط کلی آن را می توان اینطور مشخص کرد: تقبیح انقلاب و هر نوع حرکت رادیکال بر علیه حکومت های مرتجع تحت سلطه و سلطه گر، تحت عنوان دوری جستن از خشونت، تبلیغ اقتصاد سرمایه داری مبتنی بر بازار"آزاد"به جای هرشکلی از اقتصاد که نوعی از کنترل دولتی چه به شکل نوع دولتهای رفاه اروپائی و یا پسا سرمایه داری مدل روسی را اعمال میکرد، و تبلیغ راه حلهای قانونمند و پائین آوردن سطح توقع و مطالبات نیروهای مبارز مردم و کارگران و راضی کردنشان به تغییرات بطئی و دراز مدت ، صبر و انتظار بدون دورنما، تقبیح هر نوع تشکل حرفه ای انقلابیون و حزب انقلاب اجتماعی و رهبری و تبلیغ کرنش در برابر جنبش و تشکل یابی خودجوش مردم معترض در چارچوبه های قانونی و مسالمت آمیز، تبلیغ فعالیت های حقوق بشری و نهادهای غیردولتی معروف به "ان جی او" به جای ایجاد تشکلات طبقاتی سراسری، تروریستی خواندن هر حرکت آزادیخواهانه با استفاده از هر حرکت تروریستی نیروهائی همچون القاعده که خود از بوجود آورندگان و تقویت کنندگانشان بوده اند.
گرایش بسیاری ازفعالین علنی و مخفی گذشته در کشورهائی که با سرکوب روبرو بودند به کار درحوزه اجتماعی و نهادهای مدنی و غیر دولتی موضوعی است که از دید بسیاری از تئوریسین ها و جامعه شناسان از دیدگاه روانی، اجتماعی وطبقاتی بررسی شده است. مقوله مبارزات قانونی در این کشورها به یک کار روتین تبدیل شده است.
تا یک دهه گذشته یک تفاوت اساسی در نگاه مبارزین داخل و خارج وجود داشت .در داخل این نیروها بر بستر واقعیت و شرایط موجود به تلاش برای تغییر شرایط بدون هیچ امیدی به نیروهای خارج از کشور ادامه میدادند و اگر هم ارتباطی بینابین وجود داشت بشدت محدود بود. درخارج امید این نیروها به مبارزه درون جامعه بود.با اندک مقاومتی در درون به وجد میآمدند و با فروکشی آن به انتظار کشیده میشدند.
در دهه گذشته، از طرفی تغییر شرایط اوضاع جهانی و داخلی چه در بین حاکمین و چه در بین مردم و کارگران و از طرف دیگر رفت و آمد بسیاری از روشنفکران ایرانی به ایران و غرب ، نسبتا این تفاوت اساسی را بهم زد . این دگرگونی در رابطه با خیزش دانشجوئی با وضوع بیشتری قابل رویت است به عنوان نمونه میتوان مبارزات دانشجوئی دردهه هفتاد شمسی و گرایششان به چپ را درنظر گرفت. چپ دانشجوئی دهه هفتاد با دهه پنجاه بسیار متفاوت بود. دلایل بسیاری را میتوان نام برد: فاقد انسجام تاکتیکی به شکل حرکتی سراسری بود، گرایش سرنگونی طلبانه خود را در عمل و نظر نشان نمیداد، در عرصه مبارزات مدنی برجسته بود و پراگماتیستی عمل میکرد نه فداکارانه و رویکردشان به چپ هم نه ارتدکسی بلکه آکادمیستی بود. البته باید در نظر داشت که رژیم هم سعی میکرد مخالفین اش را تا جائی که مسئله اشان سرنگونی نباشد ،تحمل کند. رژیم در این دوره بسیار آگاهانه حتی خودش بسیاری از نهاد های غیر دولتی را بوجود آورد که اگر ما نخواهیم بگوییم این هشت هزار نهاد غیر دولتی از خودشان است ولی بسیاری در چهارچوب خود نظام حرکت میکردند و میکنند. دهه هشتاد خیزش دانشجوئی تحت تاثیر مبارزین خارج دست به تحرکاتی زد که با دهه گذشته آن مغایر بود . همین تاثیر در ابعاد کوچکتری در جنبش کارگری نیز وجود داشت . تحت تاثیر این مناسبات خیزش دانشجوئی پس از فراز و نشیبی به عقب نشینی وادار گردید و بخش عمده فعالینش در پی پیگرد های قانونی یا وادار به تسلیم شدند و یا ناگزیر به مهاجرت گردیدند و آنانی که بر تقاضای خود پای فشردند هم اکنون در زندانهای مختلف نگهداری میشوند . این پدیده در جنبش کارگری نمی توانست آنگونه و به گستردگی عمل نماید. جنبش کارگری بر بستر ادامه زندگی و بقاء شکل گرفته بود و چیزی برای از دست دادن نداشت و با حضور خود خواهان کسب شرایطی بود که حقوق مورد شناختش را بدست آورد .
چپ ایرانی در جوامع غربی که محل انقلابات صنعتی و پایه گذاران انواع تئوری بود با یک مشکل اساسی روبرو بود که اساس آن در رابطه با علاقه و تنفر (Love and Hate) به غرب خود را نمایان میکرد و همیشه با خود این معضل را یدک میکشد که نمیداند در کجا غربی است و در کجا ضد استعماری و استثماری. چپ ایرانی در یک کلیت بیشتربه سوسیال دمکراسی غربی نزدیک است تا مفهوم اصلی مبارزاتی که از دل کمون پاریس شکل میگیرد و در شوراهای کارگری روسیه پرورده میشود و در مبارزات ضد جهانی سازی و دمکراسی مشورتی، اوج خود را نشان میدهد .حتی این چپ زمانی که به کشور برمیگردد با حیرت از فاصله عمیق خود با واقعیت مبارزه جاری طبقاتی ،به انکار و نفی خود دست میزند و نوشته هایشان مملو میشود از تئوری عقب افتادگی، انحطاط سیاسی و غیره. حتی بمحض آنکه اختلافاتی ساده بین نیروهای متشکل پیش میآید بسرعت انشعابی صورت میگیرد. میبینیم یک کمیته مرکزی دیگری شکل میگیرد و نه نشستی از انسانهای جوینده حقیقت برای جمعبندی از اشتباه های گذشته اشان و تصحیح آنها. تا زمانی که با هم کار میکنند برای هم میمیرند ولی به محض اختلاف ،جاسوس خواندن، کمترین کاری است که در حق همدیگر انجام میدهند. این شیوه، بخشی از فرهنگ سیاسی چپ شده است .
با توجه به آنچه گفته شد و برای باز کردن موضوع و تحلیل بهتر ، ضرورت دارد که ابتدا به فعالیتهای خود جریانات چپ کشورهای غربی هم نگاهی بیاندازیم. چپهادر کشورهای غربی که استخوانبندی و شکلگیری تمامی جریانات کارگری رابنیان گذاشته بودند، در دهه شصت تا هشتاد میلادی، در دوران جنگ سرد ،بیشترین وقت و انرژی خود را صرف مباحث تئوری طرفداران بلوک شرق، گرایشات انترناسیونال چهار و طرفداران چین گذاشته بودندتا تحلیل وبررسی روندتغییر وتحولات اقتصادی، سیاسی،اجتماعی،فرهنگی ائی که حاکمیت های کشور خود در حال پیشبردنشان در سطح داخلی و جهانی بودند.گرایشات پشتیبانی از مبارزات جنبشهای رهاییبخش هم بسیار قوی بود و حمایت آنها در اروپا بسیار برجسته بود .ولی چپها در بسیاری از کشورهای اروپایی و امریکای شمالی بیشتر در حال تفسیر گذشته بودند تا نقد دیالکتیکی گذشته و کشف و تغییر حال. چپ غربی مبارزاتش در محیط کار را به بیرون از محیط کار کشید. بخش عمدهی این مبارزه در محیط های آموزشی و محفلی خود را نمایان کرد. با نگاهی گذرا به وضعیت چپ جهانی در این چند دههی گذشته مشخص می شود چپ غربی بهخصوص نمایندگان نظری امریکایی، بیشترین افت را کرده است. دلیل این امر به مکانیسم درونی این جریانات مربوط است که بخش عمدهای از آن در دل رقابتهای بیرونی نهفته بود یعنی فعالان چپ بیشتر درگیر اثبات نظرات و تئوریهایشان درمورد بلوک شرق، چین و غیره بودند تا واقعیت مبارزات کارگری کشورهایشان. این شیوهی فعالیت ،شاید میتوانست و میتواند در حد آگاهیگری و روشنگری موثر باشد ولی نمی توانست به واکنش بموقع جنبش کارگری و چپ به اوضاع در حال تغییر جهان کمک کند چه رسد به اینکه ابتکار عمل را در دست بگیرد و با جلب اعتماد مردم و کارگران، رهبری جنبش را برای تغییر نظام سرمایهداری به سیستم سوسیالیستی در دست بگیرد.
بعد از دهه هشتاد ،مبارزه جوانان دانشگاهی متاثر از این نوع مبارزات و فعالیتهای جریانات چپ غربی ،افت قابل ملاحظهای میکند وجلسات جریانات چپ روز به روز کاهش پیدا میکند. در خلاء مبارزات واقعی چپ که باید محصول مبارزات طبقاتی باشد ، نوع دیگری از فعالیت ،جایگزین فعالیتهای سابق چپهای این کشورها شده است: "جنبش همه چیز ، هدف نهائی هیچ چیز!". سیاست "تجارت وبازار آزاد" در این دوران توانست خود را جا بیاندازد و این چپ در به رسمیت شناختناش بیتاثیر نبود. شاید در حرف زیاد تند بودند ولی در عمل میگفتند راه حل زیادی برای حل مسایل این دوره نیست.
به همین دلیل بود که چپ در دهه نود و آغاز هزاره جدید، علیرغم حرکتهای مثبت و رادیکالش در مخالفت با طرحهای جهانی سازی سرمایه دارانه حاکمیت های کشورهای صنعتی و مبارزات و اعتراضاتش بر علیه جنگ افروزی و اشغالگری، از تحلیل و پیش بینی سیر روند اقتصاد سرمایه داری و اوضاع سیاسی اجتماعی بازماند. چپی که از آن انتظار میرفت که با اتکاء به تئوری مارکسیستی و کمونیستی قبل از هر جریانی و با یک تحلیل درست، وقوع بحران اقتصادی اخیر را پیش بینی کند و از این طریق اعتبار بشدت لطمه خورده خود را ترمیم و حرکتی را در جلب اعتماد مجدد مردم و کارگران به خود را پایه ریزی کند، اما نه تنها غافلگیر شد بلکه هنوز حتی قادر به ارائه یک ارزیابی از عمق و عواقب و دورنمای چنین بحرانی برای سیستم سرمایه داری و بدنبال آن تعیین تاکتیک ها و راهکارهایش در شرایطی که جنبش های عظیم کارگری و مردمی در حال سر برآوردن است، نشده است. انتخاب اوباما وغافلگیر شدن چپ در برابر آن به نوعی باز نشان داد که بورژوازی هنوز قدرت انعطاف پذیری بالایی را بر اساس تحلیل از موقعیت واقعی سیاسی و اجتماعیش در شرایط بحرانی را داراست و زودتر و موثر تر از چپ به اوضاع جواب میدهد و ابتکار عمل را در دست خود نگه میدارد. چنین اوضاعی فقط اثبات کننده این واقعیت تلخ است که عامل ذهنی از عامل عینی عقب افتاده است.
همین شرایط را می توان در ارتباط با چپ ایران به شکل دیگری دید. ناتوانی چپ در تحلیل و ارزیابی از تغییر و تحولاتی که طی سی سال اخیر در عرصه اقتصاد، سیاست، جامعه و فرهنگ در ایران صورت گرفته است، به اعتبار آن در جنبش کارگری و فعالین سیاسی و اجتماعی لطمه زده است.
اما میباید اذعان داشت که بتدریج دردهه گذشته ، شاهدتغییرفاز اساسی فعالیت چپها درکشورهای غربی هستیم. بسیاری از فعالان در محیط کار بار دیگر بکار علاقمندی نشان میدهند. دیگر به مناظرات روشنفکرانه و فضلفروشانه گرایش زیادی نشان نمیدهند. بدون تردید برای رسیدن به این تغییر فاز، زمان لازم است. بخش عمده چپ کشورهای غربی که به مدت چهار دهه ارتباطشان را با نهادهای کارگری قطع کرده بودند، در دو دههی گذشته ضرورت آنها را واداشته تا کمکم دوباره به کار در میان کارگران بپردازند. برای بخش کوچکی از این چپ ارتباط با چپ ضدامپریالیست در سایر کشورها مهم و ضروری است و متاسفانه بدلیل عدم حضور بخش عمده چپ ایرانی در محیط های کارگری بزرگ در داخل و بخاطر شرایط خاص ایران ، بخش عمده چپ ایرانی از تحولات هر چند ساده در مناسبات واقعی تبادل درکار بدور افتاده اند و درصورت ارتباط با چپ غربی ، آن بخشی را در بر میگیرد که کماکان کار سیاسی را از محیط کار به باشگاهها و محافل و احزاب و .... میکشاند که در پایینتر به آن خواهیم پرداخت.
سوال مهم برای ما این است چرا هنوز چپ ما روی این چپ غربی سرمایه گذاری میکند؟ البته چپ داخل در حال یک گسست اساسی از این تفکر است و برایش مهم است که بداند که چرا مجامع نمایندگان عملی و نظری فروشندگان نیروی کار که روزگاری با اعضای میلیونی وجود داشتند، امروز مبارزه طبقاتی برای ایجاد جامعه ای به دور از هر نوع ستم را کنار گذاشته اند و هر نوع آرمان گرائی را به مسخره میگیرند؟ چرا جنبش ضد جهانی سازی فقط در طی نشست سران شکل میگیرد و در فاصله این نشستها ،جریانات غیر دولتی فقط در حال رایزنی هستند؟ چرا نمایندگان حزبی در چین از کارت عضویت حزبی برای معافیت از جواب دادن به کارگران استفاده میکنند؟ چرا درکشور چین با آمار صدها میلیونی فروشندگان نیروی کار ، امروز ه باز کردن کلیسا ، مسجد و عبادت ...سر لوحه مبارزات مدنی (که نمونه آن در کشورهای سابق بلوک شرق فراوانند) است و در بهترین حالت به پست مدرنهائی تبدیل شده اند که همه مسائل را میتوانند توجیه کنند؟ جلسات سیاسی محلی است برای ابراز اختلافات تا همگرائیها. چرا در کشورهایی که نهادهای مدنی مشکلی برای حضور و فعالیت علنی ندارند ،جذابیتی برای کار اجتماعی گسترده دیده نمیشود؟ چرا کشورهایی که فضای بسیار کوچکی از مبارزه را دارند ،نیروهای اصلی این مبارزه بیشتر با هم در گیر هستند تا با سرکوب کنندگان؟
در واقع کارگران در تمام دنیا نه تنها میدانند بلکه با گوشت و پوست خود لمس میکنند که مشکلشان چیست و بنیاد مشکلات در کجاست ولی با نسخه های یک خطی مخالفت میکنند و سوالشان این است چگونه ؟
امروزه در سطح جنبش کارگری می بینیم همانطوری که کارگر آرژانتینی تنها راه مبارزه با بیکاری اش را در اشغال کارخانه میبند، کارگر کلمبیائی و فیلیپینی برای داشتن نهادی که دولت آنرا قبول و برسمیت بشناسد، مبارزه میکند. سرمایه داری این کشورها مانندایران، این نهادها را خطری برای بقایش میدانند و هفته ای نیست که فعال کارگری ای ترور نشود.
.
دولت آفریقائی میداند که کمپانی چینی ،کارگر افریقایی استخدام نمیکند و کارگرش را هم با خودش میآورد اما به آن تن میدهد، چرا که باز پرداخت بدهی بانکهای غربی رمقی برایش نگذاشته است و فعالین کارگری امید دارند که خود را از دل این شرایط دوباره سازماندهی کنند. کارگر افغانستانی امید دارد با مذاکره با طالبان از اشغال بیرون آید. چرا کارگر عراقی امروز از کارگران امریکائی برای مبارزه با اشغال و خصوصی سازی. کمک میخواهد؟(1)
کارگران کره ای سردمدار عمل مستقیم برای مبارزه با جهانی سازی هستند و هفته ای نیست که تعدادی از آنها به زندان نیافتند. ایران هم در همین روند است. کارگر آگاهی که هر روز از خانه بیرون میآید، امید ندارد که شب به خانه برمیگردد . در ایران نیز هفته ای نیست که فعال کارگری ای مورد اذیت و آزار وزارت اطلاعات قرار نگیرد. تهدیداتی که گاه با تهدید به سر به نیست کردن فعالان کارگری از نوع پوینده، شریف و مختاری مطرح میشود. تهدید و ارعاب تلفنی فعالان کارگران چنان زیاد شده است بطوریکه امکان اینکه معلوم کرد تماس گیرندگان چه کسانی یا نهادهایی هستند، نیست. گاه و کلا از وزارت اطلاعات به قوه قضاییه شکایت میکنند . دستگیری و آزار کارگران ارتباط تنگاتنگی دارد با عمل مستقیمی که از مدار قوانین جامعه گذشته است.
در عین حال از دل همین فرار از تشکل در آسیا، افریقا، خاورمیانه ما شاهد آن هستیم که در سطوح پایین جامعه و در محلات و محیطهای کار، بنیادهای انسانی وشورائی در حال شکل گیری است که نسل بعد میتواند ثمره آنرا ببیند. چرا که امروز نیازی به سنگ بزرگ زدن نیست. در دل محلات کوچک میشود جهانی فکر کرد و محلی عمل کرد. باید روح همکاری جمعی را گسترش داد و اعتقاد به این کار را بوجود آورد، که مبارزه محصول کار آگاهانه جمعی است که در دراز مدت شکوفا میشود.
بحران اقتصادی و سیاسی در ایران با چنان شتابی پیش میرود و به مبارزات کارگری سرعت میدهد که ما شاهد این هستیم که از دل این مبارزات جاری و حول خواست ایجاد تشکلهای مستقل کارگری و حتی دستیابی موردی به آن مانند سندیکای واحد و هفت تپه، بستری آماده میشود تا در کل توجه تعداد کارگران بیشتری را به مبارزه صنفی و سیاسی جلب کند و به میدان مبارزه برای کسب حقوق اولیه و ابتدائیشان بکشاند و همینطور زمینه و فرصت مناسب تری را برای عرض اندام دیدگاه ها و راهکارهای رادیکال تر و پیشروتر و فعالین معتقد به چنین نظراتی را بوجود می آورد. نهادهای بسیاری شکل میگیرد که فعالین و مخاطبین خودش را پیدا کرده است و راه بهتر پیشبرد مبارزه اش را پیدا میکند. مبارزین در عمل نظراتشان را صیغل میدهند و تعبیرشان را از انواع تئوریی غیر کارگری، تمیزو تغییر میدهند و در اصل فراتر از شرایط موجودشان رفته اند. این بدین معنا است که جنبش کارگری ایران با به بوجود آوردن نهاد کارگری میرود تا نهاد سیاسی خود را بسازد نه برعکس.
مبارزه طبقاتی در ایران چنان جدی است که کسی نمیتواند نقش این نهادها را نادیده بگیرد. بخش زیادی از کارگران، فعالین اجتماعی و سیاسی در داخل و خارج از ایران به مسائل کارگری بطور عام و حق تشکل مستقل بطور خاص کشیده شده اندو برجسته ترین بخش آنهم ، زنان و جوانانی هستند که به مرکز مبارزات اقتصادی تبدیل شده اند . این مهم تحت تاثیر از بین رفتن هر چه بیشتر حقوق اکثریت جامعه و فعالیتهای شبانه روزی فعالینی در ایران است که در این راه، حتی از جان خود گذشته اند. درنبود احزاب سیاسی و نمایندگان واقعی جنبش کارگری، شاهد افزایش نیروها و گرایشات متفاوتی خارج از نهادهای سیاسی هستیم. نهاد کارگری خارج از نهاد سیاسی به این معنی است که نهادی که در قدرت سیاسی کارگران را نمایندگی کند وجود ندارد ،ولی همین نهادهای کارگری ،به هیچ وجه حاضر نیستند در شرایط موجود با نهادهای موجود در قدرت ساخت و پاخت بکنند.
جنبش کارگری در اوایل دهه هشتاد این موضوع را که حمایت جنبش کارگری جهانی بعنوان یکی از محرکهای اساسی برای مبارزات کارگری ایران است و تا زمانی که به استقلالش ضربه نزند مفید است، مطرح کرد .با رشد مبارزات کارگری ، مباحثی در تبادلات برجسته شد که نیاز به یک بازنگری مجدد دارد. مباحث مطرح شده عبارتند از:
1) معیارهای مبارزه ضد امپریالیستی
2) بحث اصلاح یا انقلاب
3) تشکل مستقل کارگری
سه مقوله امپریالیزم- انقلاب- تشکل
از موضوعات قابل بحث دیگری که در رابطه با جنبش چپ و کارگری ایران مطرح است، مسئله رابطه دولتهای ایران و آمریکاست. بخشهائی از چپ ایرانی، باطرح برنامه ها و سیاست آمریکا درقبال خاورمیانه و ایران ؛ بعنوان مسئله ائی جدی در تهدید اقتصادی و نظامی و بزرگ کردن آمریکا بطوریکه توانائی به فساد کشاندن جنبش کارگری ایران را دارد، آگاهانه یا ناآگاهانه تلاش میکنند در پس این بزرگنمائی، ضعف اساسی خود را که فاقد ارتباط سیستماتیک و ارگانیک با جامعه و جنبش کارگری ایران است، بپوشانند . مواضع این نیروها بیشتر نزدیک به جناح راست جنبش سیاسی در زمان جنگ ایران و عراق بود.
بانیان این نظرات نمیخواهندیا نمی توانند دریابند که درخواست همکاری غرب و ایران، بیشتراز طرف خود ایرانیان مطرح میشود. نمیخواهیم گرایش به غرب را فقط به کسانی که با رژیم نیستندکاهش دهیم ،حتی سردمداران حکومت هم اولین محل زندگی آرام و کم دغدغه خود در غرب را ،آمریکا میدانند.فقط نگاهی به لیستی از دو خردادیها تا تندروها؛ از نیروهای امنیتی و ... گرفته تا بچه های آنها در آمریکا، شاهدی بر این مدعا هست. در واقع نیازی به واسطه هائی جدید برای ارتباط دادن آمریکا با ایران نیست و فقط نبایدبه امثال افرادی مانند امیر احمدی و تریتا پارسی،... اعتراض کرد. دولت ایران فقط کافی است که نگذارد این صدها هزار ایرانی که دو پاسپورته هستند ،حق بازگشت به ایران را داشته باشند. جامعه رانت خواران و واسطه های اقتصادی و ... و مناسبات حاکم در ایران برای ادامه کارشان این ارتباط را تولید و باز تولید میکنند و نمایندگان جمهوریخواه و دمکرات آمریکا بهتر از هرکسی میدانند که با این سرزمین «پر گهر» نمیشود شوخی کرد. این جامعه بر خلاف شرقی بودنش میخواهد خیلی هم غربی زندگی کند. اما یادشان رفته که درآمد نفت با مخارجشان دیگر جور نمیآید. بیکاری و فقر و ....و فروپاشی مناسبات انسانی خود و اطراف را فراموش کرده است .
شاید پرداختن به این بحث سه سال پیش مشکل داشت.اولا: بیشتر میتوانست درحد نقدنظرات فردی باشد و نه طرح تاثیر آن در مبارزات واقعی کارگران. ودوما ، فضای تحریم اقتصادی و جنگ،هر نوع طرح بحثی را بااتهامات فراوان روبرو میکرد.متاسفانه یا خوشبختانه امروز شرایط بسیار تفاوت کرده است و میتوان این بحثها را بدور از هیاهوی مغرضانه عده ای پیش برد.زیرا که فضای سیاسی جامعه ایران چنان پر است از نظرات متناقضی از سوی این نهادها و روشنفکران ایرانی که در دو سوی افراط و تفریط قرار گرفته اند که دربسیاری جهات نظراتشان تا بدانجا رسیده است که جهت گیریها یشان گاهی بسیار شبیه طنز بود تا واقعیت.
معیارهای مبارزه ضد امپریالیستی
مبارزات ضداستعماری کشورهای آسیائی، آفریقائی و آمریکای جنوبی برای رهایی از دولتهای سلطه گر صنعتی که دستآوردهای گرانبهائی با خود به همراه داشت ،توانست بسیاری از دولتها و شرکتهای چند ملیتی را به چالش جدی بکشاند و برگ زرینی است از تاریخ مبارزات مردمی که در مقابل نظامی قرار داشتند که به نابودی بشریت کمر بسته بود. این مبارزات در روند خود جای را به جریانات ضد شوروی سابق داد. نهادهائی که زائیده دوران جنگ سرد بودند و بیشترین منفعت را از آن سیاست برده بودندو بعد از فروپاشی بلوک شرق سابق با پایه های مذهبی وسیع، در خاورمیانه، آسیا و آفریقا ، دست به یک تغییرات اساسی در فعالیتهایشان زدند. این نهادهای مذهبی که تمام منابع مالی و نظامی خود را از دولتهای غربی و سرکوبگر میگرفتند در این دوره به فرانگشتاینهائی تبدیل شدندو به انتقام گیری از سازمان دهندگانشان افتادند که یازده سپتامبر اوج این گسست و انتقام بود.
واقعه جنایتبار یازده سپتامبر توانست مجوزی باشد در دست دولت امریکا که بتواند با اشغال افغانستان وعراق، نقش اصلیاش را به جهان تحمیل کند و از این رهگذر حتی فراتر رفته و بخواهد کشورهای لیبی، کره شمالی و ایران را نیز سر به راه کند. و این در اصل چیزی نبود جز تلاش برای یک قطبی کردن جهان و بدست آوردن بازار و ذخایر نفتی ارزان با اسم رمز "نظم نوین جهانی". این پروژه تا آنجا پیش رفت که قصد داشت با حمله به ایران ،نقشه سیاسی منطقه را تغییر دهد.(2).
اما شرایط بر وفق مراد نگردید و طرح هایشان یکی بعد از دیگری با مشکل روبروشدند که در درگیریهای لبنان/اسرائیل و اسرائیل/غزه، نهایت این جنگ افروزی ها بود. البته درگیریهای خاورمیانه تا حد بسیار زیاد ،تبدیل به قدرت نمائی کشورهای دیگر شد تا کشورهای درگیر جنگ. روند جنگهای خاورمیانه بود که موقعیت ونقش ایران را بیشتر تثبیت کرد. سرمایه میخواست هر طور که شده نقشه اش را پیش ببرد و در سخنرانی جورج بوش به ملت امریکا که در رسانه های گروهی پخش شد ،به کشورهای ایران، لیبی و کره شمالی، محور شرارت لقب داده شد که باید کارشان را یکسره کرد و از این طریق کره شمالی، لیبی و ایران باید این پیغام را جدی می گرفتند. رژیمهای لیبی و کره شمالی عقب نشینی کردند اما عقب نشینی ایران که به شکل همکاریش در جریان اشغال افغانستان و عراق و سرنگونی طالبان و رژیم بعثی صدام ابراز شد، مورد قبول واقع نشد و رژیم را به بازی با برگ دیگری واداشت.
امریکا و غرب بخواب هم نمیدیدند که مردم کشورهای خودشان، اولین معترضان این جنگ طلبی ها باشند .چرا که در چهل سال گذشته با افزایش مهاجران و تبعیدیهای دیگر کشورها به غرب ، ساکنان غرب دیگر جوامع یکدست انگلوساکسون نیستند، و مهاجرین بمراتب نقش بیشتری در حرکت های اعتراضی این کشورها دارند.این جمعیت جدید کشورهای غربی به حامیان اصلی مردم کشورهای تحت اشغال تبدیل شدند. در نبود یک جنبش کارگری قوی در مقابل سرمایه داری غرب، این مهاجرین به مبارزین اصلی این دوره تبدیل شدند و چپی هم که نیرو ی کافی نداشت دنباله رو این جنبش ضد امپریالیست شد.
در این کشاکش، دولت ایران باعنوان یکی از محورهای شرارت و یکی ازحامیان اصلی این نیروی جدید بین الملی چند کار مهم کرد: جامعه ایران را از نظر ذهنی برای مسئله هسته ای آماده کرد و بسیاری از روشنفکران خودی و تاحد زیادی غربی را با خود هماهنگ کرد و مهمتر از همه با عیان گردیدن زمینگیر شدن نیروهای نظامی آمریکا و کلاً غرب در افغانستان و از آن مهمتر در عراق و بروز شکافهای جدی میان اروپا و آمریکا از یکطرف و روسیه و چین با آمریکا از طرف دیگر، با انتخاب احمدی نژاد در سال 2005 ،خود را آماده زورآزمائی بیش تر در دو جبهه داخلی و خارجی برای مقابله با طرح "خاورمیانه بزرگ" که ناظر بر تغییراتی در گروهبندیهای درون رژیم می شد، میکرد.
ایران میدانست که برخلاف ثبات خارجی اش در داخل، بسیار شکننده است و از همین زاویه بود که با طرح این مسئله که زمانیکه ایران از دو طرف در فشار هست باید نیروی نظامی به سر کار بیاید که قدرت مقابله داشته باشد .بدیهی است که انتخاب نیروی نظامی از طرف رهبری، بیشتر راه حلی بود برای سرکوب داخلی تا مقابله نظامی باغرب. بگذریم که وعده های ”اصلاح طلبان ” در ارتباط با آزادیهای سیاسی ،دیگر رنگی برای موافقین خودش هم نداشت.
در سال 2006 با گزارش حسن روحانی به اتحادیه اروپا در رابطه با انرژی هسته ائی ، جایگاه خودشان را روشن کردند و از زوایه سیاست بین المللی اشان نشان دادند که تهدید غرب برای توقف برنامه هایشان زیاد کار ساز نیست و کارشان را ادامه خواهند داد. جناح به اصطلاح اصلاح طلب نیزبا ترساندن مردم از حمله نظامی، توانستند برای دفاع از میهن ، نیروهای سابق خودشان و ناراضیان احمدی نژاد را دوباره به صحنه بیآورند. جناح نظامی در اصل میدانست که چگونه میشود درگیری سیاسی با خودشان را در درازمدت ادامه دهند و بنفع خودشان تمام کنند و زمان هم خریدند. از نظرات متفاوت گروه 5+1 آگاه بودند و میدانستند چین و روسیه را در کنار خود دارند.
رژیم ایران میدانست که درگیری کشورهای پیشرفته برای بازار جدید، همانند سابق نیست. چین از یکطرف نیاز به بازار و مواد اولیه ایران دارد و در بخش دیگر این معادله، روسیه دل خوشی از قدر قدرتی غرب ندارد و برخی کشورهای امریکای جنوبی که خود با آمریکا مشکل دارند، از ایران حمایت میکنند . امروز رقابتهای سرمایه داری بسیار پیچیده تر از چند دهه پیش است و از همه مهمتر موضوعی بنام سازمان تجارت جهانی دیگر مطرح نیست و جایش را به قراردادهای دوگانه داده است.
اما کم نبودند کسانی که خود را اپوزیسیون (که بیشترشان در خارج کشور بودند) میدانستند و در طول بیست سال گذشته ایده امپریالیزم را به مسخره گرفته بودند و تئوری امپریالیسم که هیچ ، حتی خود مفاهیم طبقه از ادبیات آنها رخت بر بسته بود و تا آنجا پیش رفته بودند که خود را در ”اصلاحات” حل کرده بودند و شعارهای "جنبش اصلاحات" مطرح میکردند و از جنبش کارگری فقط به انتقال بسیار کوچک اخبار در نشریات خودشان بسنده میکردند. همین نیروهادر عرض کمتر از یکسال با انتخاب احمدی نژاد یک دفعه به ضد امپریالیستهای دو آتشه تبدیل شده و یادشان آمد که خطری هم وجود دارد و از همه مهمتر مبارزه طبقه کارگر ایران را از مجرای مبارزه ضد امپریالیستی میخواستند همراه کرده وبرنامه هایشان را پیش ببرند.
با نگاهی به کشورهای تحت سلطه سرمایه های چند ملیتی و صنعتی میتوان دریافت که گرایشات مذهبی/ ضد غربی، عمدتا سکاندار مبارزات این دوره شده اند بطوریکه نیروهای حمایت کننده شان ؛ مبارزان ضد جنگ/ جهانی سازی در غرب را اگر نخواهیم اغراق کنیم که جمهوری اسلامی به آنها نزدیک است ولی انتقاد به جمهوری اسلامی در میان آنها کار ساده ای نیست. حتی در بزرگداشت انقلاب اسلامی ایران در مساجد همین کشورهای غربی، بسیاری از نیروهای چپ غربی هم شرکت میکنند.
این روحیه جدید ضد امپریالیستی در بخشی از اپوزیسیون چپ بیشتر از نباختن قافیه و روی کار آمدن احمدی نژاد بود تا واقعیت قضیه. احمدی نژاد هم پدیده جدیدی در رژیم ایران نبود و تمام این حکومت در این فرهنگ شفاهی ضدامپریالیستی تنیده شده اند. بسیاری از این نیروها نمیخواهند یا نمی توانند دریابند که در این دوره نه تنها تئوری نداشته اند و اگر هم بوده ،تئوری هایشان اشتباه بوده است و از زمان روی کار آمدن احمدی نژاد ،خطر حمله ای نظامی کم بوده است و هیاهوی حالت جنگی و تهدیدها نه تنها تضعیف کننده نبوده که انسجام دهنده نیز بوده است . آنهم رژیمی که هشت سال جنگ کرده بود و جنگ همیشه برایش نعمت بوده است تا ذلت. رژیم نظامی ایران دقیقا میدانست که ایران از لحاظ وسعت و جمعیت بسیار گسترده تر از عراق است، و انتخاب احمدی نژاد دیپلماسی پشت پرده رژیم ایران را جلوی پرده آورد و موضوع رابطه علنی با آمریکا را که همیشه مستمسکی قرار می داد برای سرکوب، خود در دست گرفت.
بسیاری از نیروها ی چپ در جوامع غربی در جلسات و تظاهراتهایشان از فعالین مذهبی و نمایندگان مساجد برای سخنرانی دعوت میکنند. همین چپ های غربی از مبارزات کارگران مصر حمایت میکنند اما از مبارزات کارگران ایران دفاع نمیکنند، چرا؟
فعالین چپ امریکای لاتین و حامیان آنها در غرب هم در حمایتهایشان از مبارزات ایندوره جهانی، همراه با هوگو چاوس ، همان شعار، "دشمن دشمن من، دوست من است"، را در رابطه با ایران مطرح میکنند و در اصل یک سیاست پوپولیستی را دنبال میکنند. حتی در تمامی مواردی که به نقض حقوق بشر و کارگری نگاه کنیم، بسیاری از دولتهای امریکای لاتین از حامیان رژیم ایران هستند. (3)
با توجه به مجموعه این وضعیت و شرایط جدید، اینطور بنظر می رسد که تعریف و مختصات مبارزه ضد امپریالیستی و نیروهای ضد امپریالیست را باید دقیقتر و عمیقتر کرد.
-اصلاح و انقلاب
یکی از مباحثی که در چند سال گذشته در گفتمان ترقی خواهی وعدالت اجتماعی در ارتباط با نهاد کارگری ایران ،خودش را درظرفیتهای متفاوت برجسته ودائم بازتولید میکند، مبحث اصلاح وانقلاب است ودر چند سال گذشته بخاطر شرایط حاد مبارزات کارگری عمده شده است.
بحث اصلاح و انقلاب در جامعه ائی که از دل قیام های خونین ویک انقلاب شکست خورده بیرون آمده ، بسیار ضروری است . زیرا که یکی از کلیدی ترین مباحث چپ ایرانی درصد سال گذشته همین موضوع بوده است که با رشد و افول مبارزات سیاسی درون جامعه ایران، افت و خیزهای خودش را داشته است؛ مانند سالهای دهه بیست و پنجاه و هفت. آیا مبارزات کارگری این دوره ما باید فقط در جهت انقلاب باشد یا در خدمت انقلاب یا بهبود زندگی مردم؟! آیا نیروهای تشکیل دهنده مبارزات این دوره ما، کادرهائی هستند که خود را انقلابی میدانند؟! آیا مقوله انقلاب از دل نهادهای سیاسی درون جامعه بیرون میآید؟! آیا شناخت درستی از مفهوم انقلاب دراین دوره ، در مبارزات کارگری وجود دارد ؟! آیا انقلاب به صرف اینکه نام انقلاب را بر خود دارد، امری مطلقاً مثبت است و رفرم امری مطلقاً منفی؟! آیا انقلابی که فاقد رهبری متکی به ایدئولوژی مترقی و پیشرو است را میتوان امری مثبت ارزیابی کرد؟! آیا میباید رفرمی که بتواند راه را برای جلب توجه توده های بیبشتری به امور سیاسی و حساس جامعه جلب کند و حرکتهای اجتماعی که زمینه مناسبی را برای نیروهای رادیکال فراهم کند را امری منفی تلقی کرد؟ آیا می توان تفاوتی میان فشار از پائین برای رفرم و رفرمیسم بعنوان یک جریان قائل بود؟ درست مانند طرفدار ایجاد سندیکا بودن با سندیکالیست بودن؟
منتقدین اصلاح بر این عقیده پافشاری میکنند که:
1- سرکوب و اختناق در ابعادی متفاوت در جامعه ایران هر روز بیشتر میشود، نهادهای صنفی در واقع خواهان اصلاح اقتصادی هستند یعنی ابتداییترین نیازهای جامعه که برآورده نشده است.
2-نهادهای صنفی نمیتوانند مشکل اساسی که همان اصل مبارزهی کار و سرمایه و از بین بردن استبداد و کار مزدی است و همچنین آزادی سیاسی را به ارمغان بیآورند.
3-نهاد صنفی نهادی است بورکراتیک و بیشتر در خدمت به زنجیر کشیدن کارگر در مقابل نظام سرمایه است و سرابی بیش نیست.
4-تشکل کارگری در ایران همان راهی را خواهد پیمود که کشورهای غربی رفته اند و به این نتیجه میرسند که نهاد صنفی که تاریخ حاضرخود گواه بر این است که به نوعی به ادامهی کار مزدی و بیرون کشیدن ارزش اضافی بیشتر کمک میکنند و در کلیت نهادهای قدرت از آن علیه نیروی کار استفاده میکند .
5- تفکرات سندیکالیستی پاشنه آشیل و سد راه انقلاب است .
6- تغییراتی که نهادهای صنفی دنبال میکنند تغییرات بسیار پیش پا افتاده و ابتدایی هستند که با اقتصاد بیرونق ایران قابل دسترس هم نمیتوانند باشند.
7-این نهادهای کارگری محصول زد و بند از بالا هستند و تبدیل به ابزاری برای جناحهای دولتیان میشوند.
محور اصلی بسیاری از این مطالب مطرح شده ،ریشه در نظراتی دارد که خارج از طبقه مطرح میشود ، و همین امر در انشعابات پی در پی جریانات سیاسی بی تاثیر نبوده است . هنوز با مفهوم نهاد صنفی مانند نهاد سیاسی برخورد میشود که میتوان فهمید آنرا اما نهاد صنفی ادعای تغییر انقلابی نداشته است و اصلاح از ارکان اصلی سازمانیابی اش میباشد ولی این به هیچوجه مغایرتی هم با تغییرات بنیادی ندارد و حتی پایه گذاران نهاد سیاسی از دل نهاد صنفی بیرون میآیند منتهی در یک پروسه عملی و نظری و نه فقط نظری.
در این دوره تشکلات کارگری در ایران بسیار هوشیارانه عمل میکنند. نه تنها به مبارزات اقتصادی میپردازند بلکه در عین حال به آگاهی خود کمک میکنند. نه مبارزه اقتصادی را به رسیدن موقعییت و شرایط انقلابی واگذار میکنند و نه منتظر هستند انقلابیونی بیآیند و امر دگرگونی را برایشان انجام بدهند. مبارزه اقتصادی را بیان فشرده ضرورتهایشان و مسائل سیاسی خود میدانند و میدانند که نهادهای امنیتی ازطریق طرح موضوع و نهاد انقلابی ، میخواهند به سرکوب آنها بپردازند و میدانند که با نهادهای امنیتی روبرو هستند که اگر بخواهند رقیب را از دور خارج کنند حتی نهاد انقلابی هم خواهند ساخت . نمونه های آن در دهه های گذشته کم نبوده است و در این دوره هم رشد کرده است . نهادهائی که به اصطلاح انقلابی و کارگری کار میکنند که حتی از مارکس و لنین هم کمتر ادعا ندارند ولی پایشان در جای دیگری است.
متاسفانه در خارج به محض آن که در ایران ،کسی یا سایتی بحثی یا مقاله ائی بظاهر انقلابی مطرح میکند، آن را سریعا زینت بخش سایت خودشان میکنند بدون اینکه دقت کنند و ببینند و بدانندکه آیا بانیان این مباحث، شناسنامه ائی از عملکرد سیاسی و اجتماعیشان دارند یا نه!
البته از یاد نبریم که هنوز هم بسیاری از همین به اصطلاح اپوزیسیون چپ هستند که حاضر نیستند که دگرگونی بنیادی در ساختار نهادهای صنفی ایران روی دهد. حتی حاضرند خودشان جلویش را بگیرند. فقط کافی است که نگاه کنیم به مصاحبه های که در سایتهای خبری هست و برخوردشان با فعالین کارگری و یا اگر تغییری هم باید رخ دهد فقط از طریق جریان آنها باید باشد والا مخالفین خودشان را افشاء خواهند کرد!
پس اگر نخواهیم خودرا گول بزنیم ،بدون وجود نهادهای اصلی کارگری درجامعه، حرف از کسب قدرتی سیاسی، بحثی انتزاعی است و باید زمینه انقلاب اجتماعی را در درون وسیعترین اقشار کار وپایین ترین سطوح آن بوجود آورد.
یکی از مهمترین مباحث از مفهوم انقلاب اجتماعی را استوان مزاروش کرده است: ”مفهوم انقلاب، اگر آنرا به مثابه دگرسانی عمیق ودر حال تداوم تمام جنبه های زندگی اجتماعی خود تعریف کنیم، مفهومی بسیار پراهمیت و معتبر باقی می ماند. ما نباید مفهوم انقلاب را به معنای «یک یورش بزرگ که همه چیز را برای همیشه حل و فصل میکند» بپذیریم و این تخیل را در سر بپرورانیم که پس از بریدن سرهایی چند، پیروز خواهیم شد. از دیدگاه مارکس، مفهوم انقلاب_ مفهومی که در بسیاری ازآثار او آشکارا بیان شده است_ «انقلاب اجتماعی» بود. بنظر او تفاوت بزرگ میان انقلابات گذشته و «انقلاب اجتماعی» سوسیالیستی این است که آن انقلابها در اساس خصلت سیاسی داشتند. به این معنا که افراد (پرسنل) حکومت کننده عوض میشدند و اکثریت قاطع مردم را در موقعیت زیردست و تابعیت ساختاری باقی می گذاشتند. در این زمینه است که موضوع «نمودهای شخصی سرمایه» باز هم باید مورد توجه قرار گیرد. دست زدن به یک «یورش بزرگ» برای زیر و رو کردن یک وضع و شکستن سرهایی کم یا بیش ، کاری نسبتا آسان است: و همه ی اینها در قلمرو سیاسی صورت میگیرد. این است آنچه تا همین اواخر از مفهوم انقلاب برداشت می شد. اکنون، در اثر تجربیات تلخ میدانیم که این عمل، کار آسانی نیست” (4)
- تشکل مستقل کارگری
یک درک نادرست که در میان اکثر روشنفکران ایرانی وجود دارد این است که ؛در اکثر بحثهایشان رابطه احزاب سوسیال دمکرات و جنبش کارگری را اینطور تعریف میکنند که سوسیال دمکراسی جنبش کارگری را محصور کرده و اجازه هر گونه رشد و حرکتی را از جریانات کارگری مترقی گرفته است وانقلاب کارگری را عقب میاندازد. در صورتی که اگر واقعیت را از نزدیک دنبال کنیم این جنبش کارگری است که ستون فقرات و بطورکلی پایه و رکن اساسی سوسیال دمکراسی در غرب است. چرا که جنبش کارگری غربی دیگر نه جنبش فقرای قرن نوزده است و نه میتوان آنرا آنطور تبیین کرد. در واقع اکثر فروشندگان نیروی کار در غرب از لحاظ موقعیت اجتماعی و مادی در یک کلیت به طبقه متوسطی تبدیل شده اند که بسیاری از مدافعین کارگری دیگر خودشان را با حزب طبقه کارگر لنین تبیین نمیکنند و نه میتوان و نه درست است آنرا با مفهوم پیشاهنگی لنینی محک زد. این طبقه در غرب درچهارچوب قوانین مدنی خودرا نمایان میکند و بسیار پراگماتیست است. روشنفکران چپ هم در این جوامع خود را با این اشرافیت تطبیق داده اند .حتی در زمان انتخابات هم همین قاعده بین بد و بدتر را بازی میکنند. نهادهای جنبش کارگری غرب به نهادهای حرفه ای که مبارزات را بر اساس واقعیت موجود خود و پراگماتیستی یعنی انجام آنچه که امکان پذیر است، پیش میبرند،تبدیل شده اند و بسیار هم قابل انعطاف هستند.
در دودهه گذشته در آسیا، افریقا و امریکای لاتین نوع دیگری از نهاد کارگری صنفی بوجود آمده است که باید با استبداد، بیکاری، قحطی، مردسالاری و کار کودکان ،مبارزه شان را پیش ببرند که نه تنها سرمایه داری خودشان را به چالش بکشند که در موارد بسیاری با شرکتهای چند ملیتی مبارزه کنند. آنهم مبارزه ای که از دل شرایط دفاعی اش، حمله را با خود داشته باشد. اگر فعالین کارگری آسیا و امریکای لاتین در خارج از کشورهای خودشان از این مبارزات دفاع نمیکردند چه بسا بسیاری بیشتر کشته شده بودند و مبارزه آنها در این نقطه قرار نداشت.
در میان چپهای ایرانی نگرش به مقوله تشکل کارگری ،بیشتر از زاویه نگاه بلشویکی نشات گرفته است تا از زوایه نهاد فروش نیروی کار؟ چرا که سوسیالیسم از دید آنها یعنی رفاه و آزادی. اگر ساده اش کنیم ، اینان رومانتسیسم ایدئولوژی آلمانی مارکس را تقلیل داده اند (صبح: ماهیگیری، ورزش، تفریح، شکارو ….. ) و تشکل صنفی را نهادی بورژوایی تصور می کنند وحتا از نظر آنانی که ضرورت نهاد صنفی برای مبارزه را بیفایده نمیدانند، تشکل صنفی تنها ابزاری برای مباحثشان میشود.
جامعه کارگری ایران بخش اعظم اش در محیط های کارگری کار میکنند که زیر 35 نفر است که در مجموع مناسبات استاد-شاگردی در آنها حاکم است، میباشد و رژیم با قوانین ضد کارگری خود حتی محیط کار زیر ده نفر را هم از قانون کارو تامین اجتماعی محروم کرده است (تعلق نگرفتن مزایای بیمه، مرخصی، تعطیلات و …). بسیاری از مباحث کارگری در اصل مربوط میشود به ده درصد جامعه کارگری ایران و با طرح این بحث باید بپذیریم که سازماندهی جنبش کارگری با یک ضعف اساسی روبرو است و حامیان جنبش کارگری ایران یکدست نیستند و از یک طیف وسیع و متفاوت شکل گرفته است ؛ از کسانیکه خود نیروی کارشان را میفروشند تا آنهائی که نیروی کار را میخرند را شامل میشود .دلیل آنهم البته خصلت مبارزات ضد استبدادی و گستردگی مناسبات ماقبل سرمایه داری است که بسیاری از کسانی که خودشان صاحب کار هم هستند ، به مبارزات کارگری بعنوان مبارزات ضد استبدادی نگاه کرده و کمک میکنند. از زاویه ای دیگر مشکل محفلیسم در تمام ارکان سیاسی اجتماعی ایران، ساختاری شده است و جنبش کارگری هم از این قاعده مستثنا نیست.
محافل، گرایشات، جریانات، سخنگویان، نظریه پردازان و «احزاب سیاسی ایرانی» بسیاری را میتوان مثال زد ولی برای اینکه بتوانیم در این یادداشت به یک جمعبندی بهتر برسیم و از گیج سری اجتناب کنیم سه مدل کارگری را در جنبش کارگری بررسی میکنیم که خودش را فرموله کرده و در مبارزات کارگری ایران تئوری و پراتیک خود را نشان میدهند.
یک- مخالفین نهادهای صنفی
دو- نهادهای دولتی خانه کارگر و شورای اسلامی
سه- تشکل مستقل
- مخالفین تشکلات صنفی
مخالفین کامل نهادهای صنفی ، همچنین شامل حال کسانی میشود که نهاد صنفی را خوب ولی متصدیان و اجرا کنندگان این نهادهای صنفی را زیر سئوال میبرند. این گرایش در چند سال گذشته در عرصه نظری، بیشترین برخورد را در نفی تشکل کارگری بکار برده است و در عرصه عملی در بسیاری از زمینه ها خودش را منزوی کرده است. چه بسا با نقد درست اش ، حداقل میتوانست از محافظه کار شدن جریانات کارگری جلو گیری کند . این گرایشات در اصل یک ضد غرب گرایی در دل این مباحثشان نهفته است که در بالا به آن پرداختیم. چرا که مبارزات و دستاوردهای درست این جوامع را نادیده میگیرند و تمام مباحثشان ضد اتحادیه ای است و در زمان برخورد با نظام سرمایه از حد شعار فراتر نمیروند. در صورتی که این بن بست عملی را از لحاظ سازمان یابی مارکسیستی هم نگاه نمیکنند، زیرا به این نتیحه رسیده اند که طبقه کارگر در کلیت جهانی به نقشش به لحاظ تاریخی دیگر نه در خود بلکه در اوضاع مادیش به برای خود تبدیل شده است و جامعه ایران هم از این قاعده جدا نیست و طبقه کارگر آمادگی گرفتن قدرت سیاسی را دارد و فقط نهادهای کارگری، سندیکا یا اتحادیه سد راه این عمل بزرگ هستند.
طرفداران استفاده ابزاری از نهادهای صنفی کسانی هستند که میگویندبا همکاری و شرکت در درون این نهادها، میتوان طرح تشکلات شورائی یا مجمع عمومی را پیش برد و برای ایجادتغییر و آوردن این نهادها در چهارچوب نهادهای سیاسی، باید کار کرد. یکی از مشکلات این تئوری پردازان دراین است که نمیپذیرندو یا تشخیص نمی دهند که نهادهای سیاسی که میخواهند از این تشکلات صنفی، در این ظرفیت بسیار محدود برای مصرف نیروی انقلابی استفاده کنند. این نظرات ریشه در شرایط اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی جامعه ایران ندارند بلکه محصول جمعبندی اشان از بررسی کتابهای تاریخ و شرایط شوراهای کارگری روسیه و دوره کوتاه بعد از 57 است و در بیشتر مواقع مثالهایشان نه شرایط کنونی جامعه 70 میلیونی و پیچیده ایران بلکه بررسی شرایط شوراهای کارگری اوایل قرن گذشته جامعه شوروی است.
- نهادهای دولتی- خانه کارگر و شوراهای اسلامی
این گرایش که جا افتاده ترین گرایش در جنبش کارگری است ، طرفدارانش را کارگزاران دولتی و غیر دولتی (کسانی که هنوز هم امید به تغییر در خانه کارگر را آرزو میکنند) تشکیل میدهند . اینها کسانی هستند که این نهاد را تنها نهاد موجود در محیط کارگری میدانند و نیروی کمی آنرا همیشه بعنوان فاکتور اصلی در نظر میگیرند. یاران خانه کارگر خارج از مدار رژیمی اش ، همیشه مطرح میکنند که به لحاظ موقعیت حکومتی و بین المللی و ضعف رهبری این نهاد، میتوان آنرا تغییر داد و خانه کارگری که یک جریان سرکوبگر در محیط کار است را تبدیل به جریان سرخش کرد.
به زعم اینان همکاری بسیار نزدیک خانه کارگر با نهادهای کارگری بلوک شرق سابق بعنوان تغییر مطرح میشود . تاکنون دیده نشده است که هر دو طرف بالاو بسیاری از اینگونه نهادها که در رسانه هایشان به سرکوبهای کارگری اعتراض میکننددر این دوره ، اعتراضی به همکاری خانه کارگر با نهادهای بلوک شرق سابق داشته باشند که جنبش کارگری را به نهادهای احزاب برادر سابق وصل میکنند . طرفداران بیرون از خانه کارگر، از هر نوع وسیله ائی برای نفوذ بیشترشان در این نهاد استفاده کرده و میکنند و بسیار هم در خانه کارگر و شوراهای اسلامی ارتباط دارند و هرگونه همکاری با این نهادها را مجاز میدانند ولی به لحاظ سابقه تاریخی اشان که درخشان نبوده است، از طرح علنی خودشان خودداری میکنند. البته خانه کارگر و شورای اسلامی شاید در این دوره در ضعف باشند ولی این به معنی از بین رفتنشان نیست. تنها در صورتی از بین میروند که از هر نوع نامی و رسمی در محیط کارگری محروم شوند.
-تشکلات مستقل کارگری
این گرایش از لحاظ تاریخی استقلال خودش را حفظ کرده است و فعالین اش بیرون آمده از گرایشات سنتی عدالتخواهانه اند که در داخل کشور، با امکانات موجود و با شرایط سرکوب وحشیانه ، مبارزه را ادامه داده و میدهند . در عمل موافق نهادهای صنفی هستند و پشتوانه مهم مبارزات کارگری ایندوره هستند . مخالفتشان با نهادهای دولتی اعتبارشان را در جامعه کارگری حفظ کرده است. در یک پروسه جای خودشان را دارند پیدا میکنند و درآینده نه چندان دور با دگردیسی جدی میتوانند با بسیاری از گرایشات بغیر از خانه کارگر و شوراهای اسلامی کار که نه تنها با هم کار میکنند و بهم نزدیک هستند بلکه در بسیاری از مواقع از طرف نهادهای دولتی بیشترین انگ و برچسب به آنها زده شده است ، همکاری نمایند. چرا که اکثریت این فعالین نه با انگیزه رهبر شدن در این مبارزه شرکت کرده اند و میکنند ونه توهم دارند که مبارزات این دوره تغییرات اساسی را با خود همراه میآورد و از زاویه طبقاتی است که مبارزه برای تغییرات اساسی و ریشه ای را پیش میبرند .
فعالین نهاد صنفی که درحال حاضر بزرگترین بخش فعالین جنبش کارگری ایران را شامل میشوند، توانسته اند خود را در مبارزات صنفی بازسازی کنند و در این رهگذر از بسیاری از موانع عبور کنند. موانعی که بیشترین وقت و انرژی آنها را گرفته است . نه تنها باید در مقابل دولت بایستند و از سرکوب نهراسند حتی باید با انواع و اقسام گرایشات، نظرات، نهادها درگیر شوند. چرا که در دل مبارزات خود که منجر به اول ماه می های قوی و گلگشتها میشود، وارد همکاریها ی مشرکت میشوند. تعداد بسیاری از آنها اطلاعی از تاریخ دهه شصت ندارند و زمانی هم که با انتقادات روبرو میشوند نمیتوانند باور کنند که چرا این انتقادات صورت میگیرد. چرا که از دل مبارزات نظری بیرون از محیط کار نیآمده اند. ضرورت اقتصادی آنها را بسمت مبارزه کشانده است. این بخش در سازماندهی بنیادی، بسیارخلاقانه کار میکنند . نه میشود گفت که از سنتهای سندیکائی میآیند و نه از دل یک مخالفت با رژیم. درتمام زمینه ها سرکوب شده اند و کمتر اعتماد میکنند و درمقایسه با بسیاری ازنهادهای کارگری کشورهای دیگر که دفاعی عمل میکنند، گرایش صنفی در ضمیر خودش در حال به چالش کشیدن نهاد دولتی و دولت بوده است. ازمبارزه اش کوتاه نمیآید و در چند سال گذشته بسیار تغییر کرده است. بسیاری از فعالان آن از دل راست ترین گرایشات کارگری آمده اند و از آن گرایشات عبور کرده اند و در بسیاری از زمینه ها بسیار عدالتخواهانه عمل میکنند و فعالین دیگر بخشهای کارگری، بسیار روابط خوبی با این نهادها دارند.
یک رویکرد دیگری هم امروز به کار علنی صنفی پیوسته است که با حفظ ضوابط سازمان سیاسی مشخصه اش، در نهاد مستقل کار میکند اما بخاطر خود محوری هر روز طرفداران خود را از دست میدهد و با ابراز اینکه تشکلات کارگری همان تشکلات انقلابی هستند و رو در روی رژیم ایستاده اند خود را نمایان میکند. این بحث با شروع اعتصاب کارگران سندیکای واحد مطرح شد و در چند ماه گذشته فرمولبندی شده است و با انتشار مطالبی زیر لوای «رادیکالیسم و رودروی با رفرمیسم »خودشان را تئوریزه میکنند و ”یک یادآوری ضروری” اوج این نظرات است. البته این نگرش بیشتر در شرایط متفاوت تغییر کرده است. گاهی بسیار تند، احساسی و شعاری بوده است. که با پیشرفت مبارزات کارگری به پراگماتیسم در غلطیده اند و از شعار انقلابی اش کم میشود و در جهت کمک کردن هر چه بیشتر به مبارزات مستقل عمل میکنند.
جمع بندی
با وجود بحران اقتصادی جهانی که زمزمه های اعتراضات وسیعی را با خود بهمراه آورده است ، جنبش کارگری جهانی در حال بازسازی دوباره خود است . ما شاهد سوء استفاده رژیم از این شرایط جهانی هستیم. اما جنبش کارگری دیگر به هیچ وجه، در دام این شعارها نخواهد افتاد و با استقامت و شهامت اش در مبارزه توانسته است به پیش برود .هر روز بسیاری از دیگر بخش های کارگری به مبارزات کارگری روی میآورند. هیچکدام از سر دمداران رژیم حتی به خواب هم نمیدیدند که فعالین سندیکای واحد ،چهار سال بیکار باشند ولی هنوز از حق خواهی خود نگذرند. نه زندان وشکنجه و شلاق و وثیقه های میلیونی، نه راهروی طویل دادگاهها، نتوانست آنها را از پای درآورد. فعالین سندیکای شرکت واحد درجلسات هیئت مدیره، باپیگیری کارهای محول شده ، مبارزه خودشان را ادامه میدهند. ارتباط مداوم با اعضاء، همکاری با دیگر تشکلات کارگری، تبلیغ، سازماندهی و حتی مبارزات کارگران دیگر نقاط کشور را هم مورد حمایت قرار میدهند. با وجود صدها برچسب از طرف وزارت اطلاعات مبنی بر به خطر انداختن امنیت ملی و ارتباط با بیگانه، نه تنها نهراسیدند بلکه حتی بیشتر از گذشته مبارزات حمایتی کارگران ایران و جهان را هم دنبال میکنند و این اخبار را انتقال میدهند.
اگر در این چند سال با نوشتن طومار و امضاء برای بوجود آوردن تشکلشان، نامه های اعتراضی و حمایتی از مبارزات کارگران در عرصه بین المللی که بیشر جنبه آگاهی بخش و تبلیغی برای کارگران و حامیان حقوق بشر در ایران داشته است ، با جمع آوری امضا برای برچیدن شوراهای اسلامی در محیط کار تا شکل گیری کمیته پیگیری، کمیته هماهنگی تا افزایش حداقل حقوق، در واقعیت در حال سازماندهی خود بوده اند. اگر کسانی این تاکتیکها را استراتژی تلقی میکنند یک ضعف شناخت شناسی دارند. از حمایت کارگران بندر اندونزی تا برخورد به نمایندگان خودساخته کارگری در نهادهای بین المللی- جمع آوری امضاء در شرکت واحد و شرکت نیشکر هفت تپه تا جمع آوری هزاران امضاء برای افزایش حقوق، نشان از تغییر کیفی در مبارزات کارگران ایران است . نباید این حرکتهای تبلیغی و سازماندهی شده را به سطح کارهای روزمره تقلیل داد. این نوع از مبارزات تبلیغی سازمانگرایانه در روند مبارزه بوجود آمده است و نباید این حرکات و مبارزات را در قالبهای اصلاح گرایانه یا رادیکال بررسی کرد. چه بسا گاهی یک روش رادیکال مبارزاتی و زمانی روش اصلاحی بوده و چه بسا هر دو روش و یا هیچکدام از این روشها نبوده است.
مبارزات جنبش کارگری ایران در صورتی میتواند با گامهای محکمتری به جلو برود که فعالین و یارانش در یک کلیت همدیگر را برسمیت بشناسند و منافع جنبش را بر منافع شخصی و گروهی ارجح بدانند. مسیری را که تاکنون طی کرده اند و بسیار هم امکان از دست دادن اش هست را یک بررسی مجدد بکنند و در زمینه هائی باید فراتر حرکت کنند و در زمینه هایی آهسته. اگر تاکنون توانسته اند سد نهادهای دولتی را کنار بزنند ،این به این معنی نیست که این سد برای همیشه کنار زده شده است. احتمال بازگشت آن در دل این درگیریهای متدولوژیک وجود دارد. نهادهای دولتی، حامیانی و عاملینی دارند که سه دهه تجربه و ارتباطات این نوع کار را داشته اند. فعالین کارگری تنها توانسته اند تا نهادهای دولتی را از صحنه نماینگی دروغین اش به کنار بزنند نه از ساختارش.
در خارج کشور، فعالیتهای حقوق بشری در بسیاری از مواقع توانسته است رژیم را عقب بنشاند و جلوی سرکوب وحشیانه را بگیرد اما بسیاری از نیروهای سیاسی آنچنان از تاثیر رادیو، تلویزیون خودشان در داخل کشور ،اغراق میکنند که تماس شنونده و یا بیننده را بعنوان پیروزی مهم بررسی میکنند و در مجمع و کنگره اشان از این وسیله بعنوان هدف اصلی بحث میکنند. فارغ از اینکه این وسیله ارتباطی دیگر نمیتواند مثل بی بی سی و ... سال پنجاه و هفت ،برای ترغیب کردن کسی به اعتراض برعلیه دولت باشد.
فعالان خارج کشور باید بر تشتت و پراکندگی خود فایق آیند که جلوی هرگونه اقدام دستهجمعی را گرفته است. در هر حوزه ای که میتوانند حرکت کنند. در این شرایط باید بپذیریم که مبارزات جنبش کارگری ایران فراتر از این حرفهاست . شکنندگی رژیم را بهیچوجه نمیتوان بعنوان قدرت اپوزیسیون دانست ولی باید قبول کرد رژیمی که بر سرکار است با تمام توان برای در هم کوبیدن مخالفین اش در هر زمینه ای میکوشد .حتی با همین اتهامات واهی به فعالین کارگری . تجربه ثابت کرده است که تمام جناحهای این رژِیم بر سر ماندگاری اش توافق دارند. نه جنبش اجتماعی ایران در شرایط انقلابی قرار دارد و نه سرمایه داری جهانی روی جنبش کارگری سرمایه گذاری کرده است. اگر امروز اخبار کارگری مطرح است و حتی رضا پهلوی هم پیام میدهد ،نه از روی همبستگی با کارگران است بلکه از ناچاری است.در این شرایط هر نهادی؛ چپ و راست، میخواهند استفاده تبلیغی کنند. تشکلات کارگری سد راه مبارزات انقلابی نیستند، این چپ و مبارزات خارج از طبقه است که با بحران روبرو شده است. باید زمینه را برای ارتباط آگاهانه و کار جمعی منتج از آن، هر چه بیشتر آماده کرد. میبآیددر شرایط بحرانی موجود، در جهت ارتقاء آگاهی کارگران زحمتکشان از تجربیاتی که از مبارزات این دوره فراگرفته شده است استفاده کنیم. اگر ایندوره هم این ضعف تشتت و مخالفتهای بیهوده را با خود یدک بکشیم، رژیم میتواند یکبار دیگر از این ضعف اساسی استفاده کرده و آنرا بعنوان قوت خود نشان دهد.
* دست نوشته این مقاله را بسیاری از نهادها و فعالین کارگری خوانده و نظراتشان را داده اند. با تشکر از تمام آنها.
1) تا حدی که از مطالب کنگره ها، مجمع ها، قطعنامه ها و نشستهای کارگری سراسر عراق در شش سال گذشته، دریافت میشود، نشان میدهد که اکثر جریانات سازمانیافته کارگری عراق با اکثر اتحادیه های کارگری سراسر جهان و امریکا ارتباط دارند. فعالین کارگری که خواه کارکنان صنعت نفت که شیعه هستند باشد، خواه کارگران کردستان عراق.
www.uslaboragainstwar.org
در ماه مارس امسال در شهر اربیل عراق کنفرانس اتحادیه های کارگری برگزار شد که فعالین کارگری کرد ایرانی از ایران و خارج کشور در آن شرکت کردند و امیدواریم گزارتشان را بیرون دهد که سوخت و ساز کنفرانس چگونه بوده است.
2)منظور از قصد داشت به این معنی نیست که موضوع اشغال و جنگ تمام شده است. جنگ همیشه سلاح سرمایه بوده و خواهد بود ولی کی آنرا استفاده کند به فاکتورهای زیادی مربوط است .اما انتخاب اوباما بعنوان رئیس جمهور امریکا شاید یکی از پدیده های باشد که چپ جهانی در یک کلیت اش هنوز نتوانسته آنرا تحلیل کند. چپ اروپائی نمیخواهد از آن حرف بزند چرا که نمیخواهد اذعان کند که یک سیاهپوست چگونه توانست رئیس جمهور شود و چپ دیگر جوامع هم همان تئوری همیشگی را مطرح میکنند که ضرورت راه حل سرمایه بوده است. اگر این بحث را تجرید کنیم شاید به این موضوع برسیم که راه حل سرمایه بوده است ولی این نگاه اشتباه است، انتخاب اوباما محصول مسائل دیگری بود که نقش جوانان و زنان در آن کم هم نبود. زیرا جامعه نیاز به یک تغییر اساسی داشت که بتواند بحران اقتصادی حاکم و مشکلات سیاسی را کم کند. جامعه از پذیرفتن راه حل هائی بی ثمری که به آنها تجویز میشد خسته بود. کمتر کسی میتوانست پیش بینی کند که او رئیس جمهور امریکا بشود و حتی بسیاری از نهادهای که سنتا از دمکراتها پشتیبانی میکردند در ابتدا از او پشتیبانی نکردند چرا که انتخاب شدن او را بعنوان رئیس جمهور کار ساده ای نمیدانستند. ولی اوباما بسیار محتاط تر و پراگماتیست تر از دیگر دمکراتهای پیشین خود است و برخورد جهانی اش با هیچکدام از جناح های سرمایه داری قابل مقایسه نیست و همه را با یک حالت دوگانه روبرو کرده است. بنظرما، طرح حمله به ایران نه تنها کم نشده بلکه شاید بیشتر هم شده است، اگر ایران نخواهد خودش را با شرایط فعلی حاکم در جهان تطبیق دهد با مشکل اساسی روبرو خواهد بود، که این رژیم در «جام زهر» سر کشیدن در آخرین دقایق ، استاد است.
اما بیان کنندگان ضد امریکائی این دوره ، کارنامه درخشانی را با خود حمل نمیکنند و صلاحیت پرچمداری آنرا ندارند. بسیاری از اپوزیسیون خارج از کشور- البته حزب کمونیست ایران یک استثنا است ، از یک طرف برای نیروهای در داخل میخواهد نشان دهد که با امریکا مرزبندی دارد و از طرف دیگر ابراهیم علیزاده دبیر کل این حزب در نشریه جهان امروز شماره 185 خود میگوید “که ما خواهان این نیستیم که ارتش آمریکا بدون بدیل جایگزین از این کشور(عراق) خارج شود“- قبل از نقدشان به شرایط مبارزات کارگری ایران و ارتباطات بین المللی اش یک نقدی به تاریخچه روابط بین المللی خودشان بزنند. مبارزین ضد جنگ در ایران در سال هشتاد و دو، بهترین پلاتفرم را دادند که هنوز هم میتواند برگ زرینی باشد در مبارزات ایندوره، بر خلاف چپ خارج(بیانیه" آزادی آری سلطه ی امریکا نه) که بیش از هزار امضا جمع آوری شدو مقالات بسیاری در نشریات نقد نو و راه آینده که نمونه کوچک این فعالیتها است.
3) بعد از دو سال انتقاد به سیاستهای حمایتی دولت ونزوئلا از احمدی نژاد، در تابستان 2007 برای انعکاس این اعتراض ،دست اندرکاران تلویزیون ریل نیوز (the Real News) که متعلق به کشور ونزوئلا است از اتحادیه های کارگری خواستند که نظراتشان را در مصاحبه ای در رابطه با مبارزات کارگران ایران، تحریم اقتصادی، جنگ و همبستگی طبقاتی جهانی در این دوره از مبارزات ایران را بگویند. در این مصاحبه به طور شفاف از نقش سرمایه داری جهانی در رابطه با جنگ، تحریم و نقد ارتباط کشورهای امریکای لاتین با ایران هم صحبت شد. نگاه کنید به لینکهای زیر
www.youtube.com
www.youtube.com
therealnews.com
4) گفتگو نشریه «نقد» با استوان مزاروش – سال نهم، شماره بیست و پنجم . بهمن 1377- فوریه 1999
mehdi.kouhestani@gmail.com
اردیبهشت 1388
می 2009
|