روزنامه های ایران چه می نویسند؟
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۱۵ ارديبهشت ۱٣٨٨ -
۵ می ۲۰۰۹
حبیبالله عسکراولادی در سرمقاله دیروز روزنامه «رسالت» با عنوان: «مراعات اخلاق در رقابت انتخاباتی» نوشته است: «انقلاب اسلامی طی سه دهه گذشته شاهد ٣۰ انتخابات و ٣۰ نوع رقابت انتخاباتی بوده است. بازخوانی اخلاق رقابت و اخلاق انتخاباتی طی ٣۰ سال گذشته برای برگزاری دهمین دوره انتخاب ریاست جمهوری که بزودی برگزار میشود ضروری است.
مردمسالاری حکم میکند ما انتخابات و رقابت در آن را جدی بگیریم، اسلامیت و مردمسالاری هم حکم میکند این رقابت روی موازین اخلاقی و الهی باشد.
رقابت انتخاباتی بویژه انتخابات ریاست جمهوری نباید به سمت رفراندوم میل کند چرا که سطح و اندازه مردمسالاری را در ایران در سطح کشورهای جهان سوم و عقب افتاده فرو میکاهد.
رقابت باید جدی، جوانمردانه و با بلوکبندی مشخص باشد و اضلاع رقابت هر کدام یک اندیشه سیاسی و یا نوعی تئوری خدمت به مردم را نمایندگی کند.انتخابات نهمین دوره ریاست جمهوری به لحاظ جدی بودن رقابت و اضلاع آن یک انتخابات کمنظیر و شاید هم بینظیر بود. ٨ نفر از رجال سیاسی و مذهبی کشور در این انتخابات شرکت کردند و چون رقابت فشرده و جدی بود انتخابات به دور دوم کشیده شد. آقای دکتر محموداحمدینژاد در دور دوم حائز اکثریت آراء شد و به عنوان نهمین رئیسجمهور اسلامی ایران به خیابان پاستور رفت.
رقیب جدی او آیتاللههاشمی رفسنجانی بود و وزارت کشور به هنگام انتخابات در دست جبهه دوم خرداد بود. اما نتیجه انتخابات در کمال شگفتی برخلاف برخی پیشبینیها و نظرسنجیها درآمد.
این نتیجه شگرف نشان داد انتخابات سالم برگزار شده و ناظرین و مجریان در نهایت ادب و امانت رای مردم را پاس داشتهاند. این نتیجه نشان داد مردمسالاری در ایران یعنی یک روش معین برای رسیدن به نتایج نامعین است. اگر نتیجه از پیش معلوم باشد طبیعی است فلسفه انتخابات و حضور مردم زیر سوال میرود.
این نگاه به مردمسالاری اسلامی در ایران نوع نظام ما را از بعد جمهوریت یک نظام بیبدیل در جهان نشان میدهد.اکنون در دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری اسلامی اضلاع هشتگانه دوره نهم به ۴ ضلع تنزل یافته است. اما نوع آرایش وصفبندی و رقابت تفاوت چندانی با دوره نهم ندارد. در این مورد چند نکته را برای اخلاقی کردن نوع رقابت توصیه میکنم.
۱- زیرسوال بردن سلامت انتخابات شایسته شأن برخی نامزدها و طرفداران آنها نیست. این نوع نگاه، مصالح و منافع ملی را نادیده میگیرد و مردمسالاری دینی ما را قبل از اینکه حریف را زیر سوال ببرد، ابهامآمیز میکند.
این یک شوخی ناموسی است و شایسته بزرگان و یا به تعبیر مقام معظم رهبری «دوستان» نیست.
تشکیل کمیته صیانت از آرا به مفهوم عدم اعتماد دو نامزد مطرح، به مجریان و ناظرین و حتی مردم است. این نوعی قصاص قبل از جنایت است و از اخلاق حرفهای انتخابات به دور است.
۲- متهم کردن یکدیگر به دروغ و فریب و فاصله گرفتن از نقد مشفقانه و منصفانه مردم را در انتخاب درست دچار تردید میکند.
کسانی که در این مسیر راه افراط و تفریط بپیمایند مسیر درستی را نمیروند. مردم انتظار دارند عملکرد چهار ساله دولت زیر چکش نقد کارشناسی رقبا قرار گیرد و این رویکرد از جاده اخلاق و انصاف فاصله نگیرد. همه ما باید این مسأله را مفروض بگیریم که مردم شعور دارند، قدرت داوری و قضاوت دارند، همه حرفها را میشنوند و در نهایت نظر خود را با رایی که در ۲۲ خرداد به صندوقها میریزند اعلام نمایند.
٣- نامزدها و طرفدارانشان توجه کنند تخریب ولو به شکل طنز محیط رقابت را به تنازع تبدیل میکند. اگر خدا بخواهد این انتخابات به صورت یک جشن ملی و ایمانی در خواهد آمد و نتیجهاش شادی اهل ایمان و خشم دشمنان اسلام خواهد بود.
همه باید تلاش کنیم فضایی صمیمانه ایجاد شود تا مردم انتخاب احسن نمایند.
برخی دایره تخریب را تا آنجا گستردهاند که به شورای نگهبان توصیه میکنند رقیب ما را رد صلاحیت کنید این در حالی است که شورای نگهبان یک بار صلاحیت نامزد یاد شده را تائید کرده است. خوب طبیعی است این کوفتن به آهن سرد است و نتیجه نمیدهد...»
سکوت قابل تأمل جامعه روحانیت
روزنامه «اعتماد» با عنوان: «سکوت یا سکون تأملبرانگیز جامعه روحانیت» نوشته است: «سکوت جامعه روحانیت مبارز در مقابل رای آری یا خیر به احمدینژاد بعد از طفره فراکسیون اکثریت از صدور بیانیه حمایتی از رئیس دولت نهم شاید تامل برانگیزترین اقدامات انتخاباتی جریان اصولگرا باشد. اعلام موضع انتخاباتی توسط جامعه روحانیت مبارز که در راس آن آیتالله مهدوی کنی، پدر معنوی جریان راست، حضور دارد از این رو قابل تامل است که این تشکل سیاسی اگر سالها علمداری جریان راست را عهدهدار بود، اکنون با حمایتها یا عدم حمایتهای خود میتواند به نوعی گواهی بر مشروعیت یا عدم مشروعیت سیاسی یک نحله فکری و دولت منبعث از آن باشد.
اگرچه جریان راست دیروز و اصولگرای امروز باز هم درصدد است اختلافات داخلی خود را با دستاویز قرار دادن این جمله که هدف «وحدت حداکثری» است نه «وحدت صددرصدی» بپوشاند اما واقعیت این است که برخی از طیفهای جریان اصولگرا هنوز در محذور قرار نگرفتهاند و به همین دلیل هم حمایت خود را از رئیس دولت نهم ابراز نکرده اند.
واقعیت این است که اگر هم قرار باشد جامعه روحانیت در نهایت از احمدینژاد حمایت کند یا فراکسیون اکثریت بیانیه حمایتی از احمدینژاد بدهد اما این جریان در درون خود سوالها، نقدها و مطالبات فراوانی خواهد داشت که معلوم نیست روند پاسخگویی در دولت دهم به چه شکلی باشد. چه از سخنان عسگراولادی و باهنر هم چنین برمی آید که اگرچه جبهه پیروان خط امام و رهبری هم از احمدینژاد حمایت کرد ولی این حمایت نه تنها قاطعانه نبود بلکه سوالات و ابهاماتی که توسط عسگراولادی درباره درآمدهای نفتی مطرح شد، این نکته را تداعی کرد که طیفهای اصیل جریان اصولگرا درباره حمایت از احمدینژاد به تصمیم قاطع نرسیدهاند و تنها به دلیل برخی ملاحظات دست به اعلام حمایت صوری میزنند.
در این میان جامعه روحانیت مبارز هنوز به این اعلام حمایت صوری هم نرسیدهاند و آرای ممتنع اعضای این شورا نشان از این دارد که احمدینژاد در طول این چهار سال نتوانسته است حمایت اعضای این تشکل را به خود جلب کند. عدم ارتباط مناسب با مراجع و عدم توجه به برخی دغدغههای روحانیون از جمله حل معضل تورم و... گوشهیی از مسائلی است که میتواند جامعه را در اعلام حمایت از احمدینژاد دچار تعلل کرده باشد. این تعلل به واسطه آنکه از سوی تشکلی مطرح میشود که اعضا و رئیس آن اگرچه از عرصه فعالیت آشکار سیاسی کناره گرفتهاند اما نقش آنان و به ویژه مهدوی کنی در هدایت این جریان قابل انکار نیست. مهدوی کنی هرجا که احساس خطر کند چون خرداد ۷۶ وارد عرصه میشود و اکنون اما این پدر معنوی در سکوتی قابل تامل اعضای تشکل خود را همراهی میکند.»
ایراد اساسی در سیاست خارجی
جاوید قربان اوغلی سفیر پیشین ایران در آفریقای جنوبی با عنوان: «انتظار بیپایان برای پاسخ اوباما» در روزنامه «صدای عدالت» نوشته است: «تیتر یک روزنامه درباره مصاحبه آقای رئیسجمهور با خبرنگار ABC را دیدم از اینکه ایشان اینقدر با ادبیات و رفتار سیاسی دنیا بیگانهاند تاسف خوردم. تصورم بر این بود که حضور چهار ساله در این مسند باید ایشان را برای ارائه رفتاریی به واقع در اندازههای رئیسجمهوری، ساخته باشد ولی زهی خیال باطل. از قدیم به ما آموختهاند که حرف را نجویده بیان نکنید. شیخ اجل، سعدی که این روزها مقارن با بزرگداشت نام و یاد اوست نیز گفته است: «تا مرد سخن نگفته باشد/ عیب و هنرش نهفته باشد.» تیتر روزنامه این عبارت رئیسجمهور در آن مصاحبه بود: «احمدینژاد: منتظر پاسخ اوباما به نامهام هستم.» نمیدانم آقای رئیسجمهور با چه تحلیل، مشاوره و یا «الهامی» پیامی را که حدود پنج ماه قبل و پس از پیروزی آقای اوباما به ایشان ارسال کرد و - بهقول خودش در همین مصاحبه با اعتراضاتی در داخل مواجه شد- و تاکنون پاسخی به آن داده نشده (و احتمالا پاسخی هم داده نخواهد شد) را تکرار کرده است.این موضع ضعف با کجای دکترین سیاست خارجی کشور که از سوی مقام معظم رهبری «عزت،حکمت و مصلحت» اعلام شده، همخوانی دارد. آیا ایشان نمیدانند که عدم پاسخ به نامه، خود نوعی تحقیر است تا چه رسد به تکرار آن و تاکید بر انتظار پاسخ در برابر یک خبرنگار آمریکایی.
موضوع دیگر در همین مصاحبه اشاره به انتظار ایشان برای حضور آقای اوباما در اجلاس ژنو است. احتمالاً مشاوران آقای رئیسجمهور به ایشان از حضور آقای اوباما در اجلاس خبرهایی داده بودند که در این مصاحبه بدان اشاره کرده است. نمیدانم آقای رئیسجمهور در اجلاس ژنو به دور و بر خود نگاه کرد تا ببیند چند نفر از همتایانش از دیگر کشورها در آن اجلاس حضور دارند تا توقع حضور آقای اوباما را هم داشته باشند.برخلاف تصور ایشان و تیم مشاورانش در دنیای سیاست، اسکناس صد دلاری را بجای یک دلاری خرج نمیکنند. هر اجلاس سطح شرکت کنندهای دارد و دهها گزارش سیاسی، تشریفاتی و البته امنیتی مقدمه حضور روسای کشورها قبل از حضور در هر اجلاسی است. اگر انتظار ایشان از حضور آقای اوباما ناشی از یک خطای مشاورهای باشد تکرار آن در پیش روی یک خبرنگار یک اشتباه فاحش سیاسی است.
ایراد اساسی دولت نهم در حوزه سیاست خارجی عدم درک صحیح از مناسبات و مراودات بینالمللی است. این امر از همان روزها و ماههای اول کار دولت در تابستان ۱٣٨۴ مشخص شد و در اندک زمانی ادبیات نامانوس و دور از نزاکت سیاسی در قاموس سیاسی ما نمایان شد. امری که در سه دهه گذشته بهجز دوره چهار ساله اخیر که آقای رئیسجمهور آن را ابداع کرد، در دورههای اسلاف ایشان وجود نداشت. بهطور طبیعی سخن گفتن از موضع قدرت و یا حتی تهدید با رعایت ادب دیپلماتیک و نزاکت سیاسی گفتمانی است مرسوم که از زمان شکلگیری مفهوم دولت و حکومت وجود داشت و لذا در چارچوب مناسبات بین دولتها امری است مقبول. اما ادبیات دور از نزاکت سیاسی آنهم در سطح رئیسجمهور زیبنده هیچ کشور و شخصیت سیاسی نیست بهخصوص مقامات کشوری که مفتخر به ادب و «جادلهم بالتی هی احسن» است و ما را با «قالوا سلاما» در مقابل گفتار جاهلان دستور آمده است. تصور میکنم این پدیده در حوزه سیاست خارجی برای دولت نهم را نمیتوان مشکلی حادث دانست، اشکال در جای دیگری است که بدان اشاره خواهد شد؛ مشکل در فقدان سابقه سیاسی در مردان سیاست دولت است. بهگونهایکه حتی یک دولتمرد با سابقه سیاسی قابل قبول در این شاکله یافت نمیشود. برخلاف تصور عوامانه «و نه عامیانه» حاکم بر سیاست خارجی دولت نهم، دولتمردان در این حوزه یک شبه ظهور نمیکنند. همین امر باعث شده که رئیس کشور بدون هیچگونه ارزیابی، مشاوره و یا مراجعه به سابقه موضوعاتی را در حوزه سیاست خارجی مطرح نماید که هزینههای سنگین غیر لازم را بر کشور تحمیل نماید.
معاون گردشگری رئیسجمهور دخالت در سیاست خارجی را حق خود دانسته و مرتب در حال تئوریسازی برای جهان باشد و بالاترین سابقه مشاور ارشد و نفر دست راست رئیسجمهورکه مسولیت عزل و نصب مقامات ارشد دستگاه دیپلماسی کشور به ایشان واگذار شده، ریاست بر اداره بازرسی وزارت امور خارجه باشد و اینان بدون هیچگونه ارزیابی و مشورت برای مدیریت و آینده جهان طرح بریزند! با شجاعت آن را در هر کوی و برزنی فریاد کنند و به هنگام بروز مشکلات برای کشور به راحتی تبعات آن را به گردن استکبار جهانی و یا مخالفان داخلی بیاندازند! پیشنهاد میکنم یک مرکز دانشگاهی یکی از رسالهها و یا موضوع تحقیقی خود را بررسی تناقضات در حوزه سیاست خارجی در دولت نهم قرار دهد. نتایج آن بسیار عجیب و آموزنده خواهد بود. به چند مورد اشاره میکنم شاید جرقهای در آن تحقیق پیشنهادی باشد؛ آقای رئیسجمهور در سفر سال ۱٣٨۶ به امارات عربی متحده (که خود این سفر نیز از اشتباهات بزرگ ایشان بود) در رابطه با مصر تاکید نمود که اگر دولت مصر موافقت کند تا پایان ساعت کاری همان روز در سطح سفیر با این کشور رابطه برقرار خواهد کرد. آن زمان در یادداشتی نوشتم که حتی یک دانشجوی سال اول علوم سیاسی نیز میداند که برقراری روابط دارای مقدماتی است که نمیتوان آن را نادیده گرفت آنهم در رابطه با کشوری مانند مصر و که ٣۰ سال قبل رابطه دو کشور بهدلیل یک موضوع استراتژیک قطع شده است. نمیدانم آقای رئیسجمهور با چه تحلیلی این سخنان را در مقابل خبرنگاران بیان کردند و کاری هم به نیت ایشان ندارم. امروز تقریباً دو سال از آن زمان میگذرد، وضعیت روابط ما با مصر چگونه است؟ نه تنها رابطهای برقرار نشده بلکه «حسنی مبارک» زبان به تهدید ایران گشوده و همه اعراب را علیه ایران بسیج کرده است. تردید نکنید که در قطع روابط «مغرب» با ایران نیز میتوان رد پای مصر و یک کشور دیگر عربی را پیدا کرد. آن عجله برای روابط کجا و آنهمه فحاشی به مصر در زمان جنگ غزه و شرایط کنونی روابط کجا؟مساله دوستی ملت اسراییل که معاون آقای رئیسجمهور اشاره کرده و علیرغم اعتراضات وسیع همچنان بر آن اصرار ورزید از دیگر تناقضات تیم سیاست خارجی دولت نهم است که هیچگونه همخوانی با مواضع آقای رئیسجمهور ندارد. موضوع ملوانان انگلیسی و عکس یادگاری با رئیسجمهور و مشایی، اجلاس اخیر ژنو و... نیز از جمله همین تناقضات است و نمونهها در این خصوص لاتعد و لا تحصی.
کسانیکه با الفبای سیاست آشنایند میدانند که اینگونه معوج حرکت کردن در روابط خارجی چه آسیبهای جبران ناپذیری را به اعتبار کشور میزند و چگونه آن را در ایفای نقشی بایسته فلج میکند. هر چند از منظردولت نهم اینها نه تنها مشکل نیست بلکه امتیازی است بزرگ. اجازه دهید از این مساله بگذریم و آقای رئیسجمهور را با رویاهایش تنها بگذاریم تا همچنان در انتظار باشند. شاید فرجی حاصل شد و پاسخی از آن طرف آبها رسید و تحلیل این حقیر غلط از آب در آمد.»
پیامدهای دو سیاست خارجی
«پیامدهای دو سیاست خارجی» عنوان سرمقاله روزنامه «کیهان» است که در پی نقل شده است: «سیاست خارجی را «دنباله سیاست داخلی» دانستهاند و یکی از نظریه پردازان این حوزه گفته است: «سیاست خارجی هر کشور برآیند روحیه مدیرانی است که سکان این عرصه را در اختیار دارند بر این اساس بطور کلی میتوان سیاست خارجی را به دو رویه کاملاً متفاوت تقسیم کرد؛ سیاست خارجی اثرگذار، سیاست خارجی اثرپذیر.»
از زاویه دیگر بعضی سیاست خارجی را از مقوله قدرت سخت (Hard power) و بعضی آن را از مقوله قدرت نرم (Soft power) دانسته اند. جوزف نای در این میان معتقد است سیاست خارجی میتواند در ذیل هر کدام از اینها قرار گیرد. او میگوید اطلاق آن به هر کدام، ابتنای آن بر «الزام» یا «اقناع» است کما اینکه اقتصاد و رسانه نیز در هر دو حوزه قدرت سخت یا نرم قابل تعریف است. در عین حال از سیاست خارجی نوعاً به ابزار توسعه نفوذ و وسیلهای برای رسیدن به «حداکثر منافع» نیز یاد شده است...
با ذکر نمونههایی تفاوت این دو نوع سیاست خارجی را در نظام جمهوری اسلامی مورد ارزیابی قرار میدهیم.
سیاست خارجی ایران در دوره ۱۰ ساله اول انقلاب اسلامی در خصوص افغانستان، کمک به مردم این کشور برای پیروزی بر اشغالگران بود. این سیاست دفاع آشکار از مجاهدین افغانی و حمله به سیاست اشغالگری شوروی را به همراه داشت و در نهایت به آنجا ختم شد که ارتش سرخ، خاک افغانستان را ترک کرد و سیاست اشغال همسایه شرقی ما را اشتباه خواند. در این دوره نظام جمهوری اسلامی حداقل هزینه را متحمل گردید و حداکثر فایده را برد چرا که پس از آن مجاهدان افغانی- اعم از تاجیکها، هزارهها، شیعیان، ازبکها و پشتونها- حکومت افغانستان را در دست گرفتند و رابطهای مناسب بین تهران و کابل حاکم گردید.
در دهه دوم انقلاب تحت تاثیر تبلیغات سنگین آمریکاییها، ایران آرام آرام از کابل فاصله گرفت و این زمینه فعالیت آمریکاییها از یک سو و سرویس اطلاعاتی پاکستان I.S.I را در افغانستان فراهم کرد. سیاست خارجی ما در دولت پنجم و ششم جمهوری اسلامی تحت فشار آمریکاییها به ارتباط با رئیسجمهور وقت افغانستان محدود بود در حالی که آمریکا و پاکستان در حال گسترش نفوذ خود میان طوایف مختلف افغانی و ساقط کردن دولت مرکزی بودند و در نهایت با «موج طالبان» توانستند حکومت مرکزی را در سال ۱٣۷۵ساقط کنند. در این بین کشور ما متحمل هزینه بالایی شد ناامنی مرزهای شمال شرقی ایران، به شهادت رسیدن دیپلماتهای ایرانی در افغانستان و پاکستان، شهادت روحانی مبارز افغانی شهید مزاری و تحریک علیه استانهای مرزی ایران از جمله این هزینهها بود.
بعدها رفتار طالبان شرایط افغانستان را به گونهای رقم زد که علاوه بر تهدید منافع ایران، منافع پاکستان نیز از سوی آنان تهدید شد، غرب درصدد برآمد حاکمیت را در کابل دگرگون کند بر همین اساس اجلاس بن در تاریخ ۶ آذر ۱٣٨۰ طراحی شد و دولت وقت ایران وزیر خارجه خود را به این اجلاس اعزام کرد. در این اجلاس حمله به افغانستان مورد تصویب قرار گرفت و دولت وقت ایران متقاعد شد تا هم پیمانان خود- جبهه متحد شمال یا ائتلاف احزاب هشت گانه- را به همکاری با طرح ژنو ترغیب کند این در حالی بود که در متن توافقنامه ژنو احیای قانون اساسی سلطنتی مصوب ۱٣۴٣- در دوره ظاهرشاه- اشغال و اداره موقت (بدون تعیین زمان) افغانستان توسط نیروهای ایساف- ناتو- و احیای مناسبات افغانستان و غرب با مشارکت نیروهای ظاهرشاه گنجانده شده بود. در این مقطع دولت ایران از مشارکت در توافقنامه رم بعنوان راهی برای پایان دادن به آلام مردم این کشور و مبارزه با خشونت و ترور یاد میکرد در حالیکه به همان میزان که قدرت گرفتن طالبان در فاصله سالهای ۷۵ تا ۱٣٨۰ توسط غرب به مردم افغانستان و منافع منطقهای ایران آسیب زد، اشغال افغانستان نیز هیچ کمکی به مردم افغانستان و نیز منافع منطقهای ایران نمیکرد چرا که استقرار اشغالگران در این کشور حداقل به اندازه حکومت طالبان در دستگاه رسمی کابل ضرر داشت.
کارکرد دستگاه رسمی سیاست خارجی ایران در فاصله سالهای ۱٣۷۰تا ۱٣٨۴ در همه عرصههای سیاست خارجی- کم و بیش- چنین وضعیتی داشت و نتیجه آن هم این بود که دامنه نفوذ و اقتدار منطقهای ما رو به کاهش و دایره نفوذ آمریکا رو به افزایش بود و از این رو طبیعی بود که میان دولتمردان آمریکایی، فرانسوی، آلمانی، انگلیسی، سعودی نوعی حس رضایت نسبت به سیاست خارجی ایران مشاهده شود و ایده بیضرر «گفت وگوی تمدنها» از سوی همه آنان و حتی صهیونیستها مورد تحسین قرار گیرد.
رویکرد سیاست خارجی ایران در دوره دولت نهم دستخوش تغییرات بنیادین گردید. بعضی عنوان «سیاست تهاجمی» به روند دیپلماتیک ایران در این دوره دادهاند، بعضی هم آن را بازگشت به اصول انقلاب و مبانی نظام دانستهاند. به هر تقدیر در این دوره سیاست تغییر کرد. دکتر محمود احمدینژاد بیآنکه تجربهای در کار دیپلماسی داشته باشد، با تکیه بر رهنمودهای بنیانگذار انقلاب و نیز رهنمودهای رهبر معظم انقلاب اسلامی، روش مماشات با زورگویان را کنار نهاد و بدون رودربایستیهای رایج دیپلماتیک و ملاحظاتی که نوعا ساختهاند تا کشورهایی نظیر ایران را از حقوق خود دور کنند، وارد میدان شد. چند صباحی جنجال عظیمی برخاست و همانها که در فاصله سالهای ۷۰ تا ٨۴ نوعاً سکان دولت و سیاست خارجی کشور را در دست داشتند، هشدار دادند که نمیتوان با دنیا با این روشها مواجه شد و دوره شعارهای انقلابی به سر آمده است.
اما تجربه سیاست خارجی ایران در فاصله سالهای ٨۴ تا ٨٨ به خوبی نشان داد که سیاست ایستادگی در برابر فزون خواهی غرب و پافشاری بر حقوق قانونی خود برکات بسیار زیادی را به همراه دارد و به دگرگونی فضا و محیط بینالمللی و منطقهای نیز منجر میشود.
در دوره اخیر ملتهای منطقه دریافتند که «مقاومت» در برابر قدرتهای مسلط ثمرات شیرینی را در پی دارد و از این رو در برابر توطئههای سهمگین ایستادند و به نتایج مهمی هم رسیدند. روی کارآمدن دولت اسلام گرا در عراق که هیلاری کلینتون در سفر سه روز پیش خود به عراق آن را تهدید به انحلال کرد- و البته نمیتواند- مقاومت دولت سوریه در برابر هجوم مشترک غربی، عربی- که به بهانه ترور حریری راه افتاده بود- پیروزی حزبالله لبنان در جنگ سنگین ٣٣روزه در برابر رژیم صهیونیستی، پیروزی بزرگتر حزبالله در نبرد سیاسی دوساله بر نیروهای داخلی آمریکا و عربستان در لبنان، پیروزی حماس در انتخابات مجلس در آذرماه ٨۴، پیروزی مقاومت فلسطین در جنگ ۲۲روزه و مصادیق دیگر در منطقه، همه در دورهای اتفاق افتادهاند که سیاست خارجی ایران برپایه رهنمودهای امام(ره) و رهبر انقلاب از مماشات با غرب دوری جسته و به دفاع از حقوق ملتهای مسلمان و نیز صیانت از منافع جمهوری اسلامی روی آورده است. پرواضح است که ایران- برخلاف آمریکا- دخالتی در امور مردم عراق یا لبنان یا فلسطین و یا هر جای دیگر ندارد و مخالف هر نوع دخالتی در امور کشورهای دیگر است ولی استحکام سیاست ایران راه ایستادن ملتها را در برابر قدرتهای دخالت گر و اشغالگران هموار میکند و این به پدید آمدن منطقهای میانجامد که زیستن در آن برای همه ملتهای آن امنتر و آسودهتر است و البته همانگونه که مجله فرانسوی «فیگارو» در روز سه شنبه هفته قبل نوشت، برای اشغالگران و مداخله گران کار دشوار است. فیگارو اضافه کرد: «اصولگرایی در ایران با پیروزی در انتخابات ۲۴ژوئیه ۲۰۰۵ چهره منطقه را دگرگون کرد. اگر در انتخابات ۱۲ژوئن ۲۰۰۹ بار دیگر پیروز شود، چهره بینالمللی را تا حد زیادی تغییر میدهد.»
مهر سکوت در مقابل رفتار سعودیها
حمیدرضا زاهدی با عنوان: «قضاوت تاریخ» در روزنامه «اطلاعات» نوشته است: «روزی که رئیسجمهوری برای بهبود روابط با شورای همکاری خلیجفارس زیر تابلویی با سران کشورهای عضو شورا، عکس یادگاری گرفت که روی آن عنوان ناقص و نامفهوم «خلیج» به جای نام صحیح «خلیجفارس» به کار برده شده بود، باید این انتظار را میداشتیم که دایره حرمتشکنی و جسارت از سوی دولت سعودی به جایی برسد که تغییرنام این منطقه (خلیجفارس) حتی از مبارزه با رژیم صهیونیستی و دفاع از فلسطین مظلوم هم عمدهتر شود، تا جایی که به خود جرات دهد برای شرکت در یک مسابقه ساده ورزشی در ایران، شرط تغییر عنوان خلیجفارس را در اسناد و مدارک بازیها تعیین کند. آنهم به نام همه کشورهای عربی که معلوم نیست این اجازه و مجوز را دولت عربستان سعودی از کجا به دست آورده است تا به نام همه دولتها و کشورهای عربی اطلاعیه صادر میکند؟!
دستگاه سیاست خارجی ما، متأسفانه راه گم کردهای است که نمیداند به دنبال چیست. هنوز به یاد داریم که رئیسجمهوری برای برقراری ۲۴ ساعته روابط با مصر پاپیش گذاشت! اما یک وزیر در کابینه مصر به این پیشنهاد، پاسخ داد و گفت که موضوع در مصر بررسی میشود، زیرا خیلی مسائل میان ایران و مصر پیش از برقراری رابطه باید حل شود! و با این اقدام، مصریها برای ما شرط گذاشتند. از آن پس، به جای رابطه با مصر، شاهد پرتقال مصری بودیم و دیپلماسی ما، «پرتقالی» شد!
روز دهم اردیبهشت ماه، روز ملی خلیجفارس را در حالی گرامی داشتیم که در نتیجه رفتارهای اعوجاجآمیز در سیاست خارجی، نام مقدس خلیجفارس، امروز بیش از گذشته، آماج حرمتشکنی است و در حالی که به دیپلماسی آمریکای لاتینی و احقاق حقوق دیگران نظر داریم، حقوق مسلم ملت ایران در زمینه نام خلیجفارس بیش از گذشته پایمال میشود.
به راستی اگر دستگاه دیپلماسی دولت، درست رفتار میکرد، کارمان به اینجا میکشید که برای برگزاری یک دوره مسابقه ساده ورزشی، برایمان شرط بگذارند که نام خلیجفارس را عوض کنید تا ما بیاییم؟
دستگاه دیپلماسی یک کشور، در حقیقت، دفاع از ارزشهای ملی را به عنوان نخستین اصل در رفتار استراتژیک خود، محور قرار میدهد و در حالی که سعی میکند حقوق ملت را در عرصه جهان پاس بدارد، رفتار و روابط کشور را بر مبنای حفظ احترام متقابل و تأمین عزت و کرامت ملت خود تنظیم میکند. حال، دستگاه دیپلماسی ما را چه شده است که در مقابل رفتار غریب دولتهای سعودی و حسنیمبارک در مصر، چنین مهر سکوت برلب میزند و دم برنمیآورد؟
به جای آنکه برای همه دنیا خطمشی تعیین کنیم، نخست باید خطمشی درستی را در عرصه سیاست خارجی تدوین کنیم تا رفتار ما در قبال کشورهای دیگر از موضع عزت و کرامت باشد.خون شهیدانی چون رئیسعلی دلواری که نام بلند خلیجفارس را در مقابل دیدگان استعمار و قدرتی مانند انگلیس (امپراتوری بریتانیا)، تا ابد سترگ و حماسی ساخت، شهیدان دفاع مقدس که حماسه حضورشان، کمر متجاوزان را در خلیجفارس شکست، شهیدان ناوچه قهرمان پیکان و... امروز از ما نمیگذرند اگر دستگاه دیپلماسی ما اینگونه در مقابل زیادهخواهیها و افراطیگریهای شوونیستی کشورهایی که عمرشان به یک سده هم نمیرسد، چنین ساکت و منفعل باشد.
نام بلند خلیجفارس تا ابد جاودان است و کوتاهیهای امروز ما خدشهای به افتخارات تاریخی آن وارد نمیکند. خود دستاندرکاران این فتنه در آن سوی آب هم میدانند که با این رفتار کودکانه، نمیتوانند یک نام حقوقی، ثبت شده تاریخی و بینالمللی را تغییر دهند، اما این پرسش از دستگاه دیپلماسی «دولت مقاوم» باقی است که در مقابل این تسامح و تساهل در حراج ارزشهای ملی، چه پاسخی برای آینده داریم؟»
صدائی خطرناک از پاکستان
دکتر عطاءالله مهاجرانی نوشتهای با عنوان: «پاکستانی حکومت کمزوری!» در روزنامه «اعتمادملی» دارد که در پی آن را میخوانید:
«پاکستانی حکومت کمزوری!» این عنوان را اوباما به پاکستان داده است! و مثل مدالی بر سینه پاکستان نصب شده است. حکومت پاکستان ضعیف است. این ضعف البته در دنیای غریب پاکستان جلوههای مختلفی دارد. رئیسجمهور آصف زرداری رفته است لیبی، وزیرخارجه رفته مولتان در عروسی حضرت شاه رکن عالم در مولتان شرکت کند... ژنرال اطهر عباس در یک کنفرانس مطبوعاتی گفته است: ارتش بر دره «بونر» مسلط شده است. ۵۵ تا ۶۰ نفر از شدت پسندان یا شر پسندان کشته شدهاند. این واژههای خوش آهنگ چیزی معادل همان واژه «خرابکار» در فرهنگ ایران پیش از انقلاب است.
ژنرال اطهر عباس چنان که مرسوم است، اعلام نکرده که ۷۰ نفر از نظامیان توسط طالبان پاکستان اسیر شدهاند. از سوی دیگر وزیر اطلاعات ایالت سرحد - که این ایالت پایگاه اصلی القاعده و طالبان است- دارد با صوفی محمد رهبر «تحریک نفاذ شریعت محمدی» و سخنگویش امیر عزتخان مذاکره میکند. هر چه هم با پاکستان آشنا باشید و خبرها را به دقت ارزیابی کنید باز در فهم مسائل امروز پاکستان در میمانید. حوادث دره بونر، همان صدای دری است که مدتی پیش مولانا فضل الرحمان بدان اشاره کرده بود. این صدای «در» هم برای پاکستان خطرناک است و هم برای هند و ایران و افغانستان و در یک کلام منطقه و جهان اسلام. البته آمریکاییها که از آن سوی دنیا به منطقه ما آمدهاند، میگویند: طالبان پاکستان برای آنها هم خطرناک است. آنها به این دو پرسش پاسخ نمیگویند:
یکم: طالبان افغانستان و پاکستان چگونه آفریده و سازماندهی و تربیت شد؟
دوم: مسئول این بحران که خانم کلینتون آن را «بحران مرگبار» خوانده است کیست؟
داستان آمریکا و طالبان شبیه داستان وارهای است؛ در زبان فرانسه؛ مثل داستانهای امثال خودمان، اصطلاح «جادوگر ناشی» را برای جادوگری به کار میبرند. که مثل ساحران فرعون، از پنبه و طناب و جیوه؛ مار و عقرب درست میکند. منتها در پایان کار نمیتواند، صورت و سیرت ماری را از اشیای جادو شده منفک کند. مارها و عقربها سر به دنبال جادوگر میگذارند و او را فراری میدهند.طالبان همان اژدهایی شده است که دیگر به صورت اصلیاش باز نمیگردد. شاید در آینده دولت پاکستان ناگزیر شود که مرکز حکومت را از اسلامآباد به لاهور بکشاند. یک بار ایوب خان پایتخت را از کراچی به اسلام آباد آورد. این بار از هراس اسلام طالبان باید اسلامآباد را به لاهور کشانید. طالبان پاکستان برای ایران از جهات مختلفی شایسته توجه جدی است. در آمریکای لاتین هر اتفاقی بیفتد، بر امنیت ملی ما تاثیر استراتژیک ندارد. اما پاکستان، چنان چه با همین آهنگ و روال پیش برود در آینده تبدیل به مسالهای درجه اول برای ما و دیگر همسایگان پاکستان خواهد شد. اقتضای مصلحت و منفعت ملی ما این است که زمان را از دست ندهیم و با همکاری با همه جهات درگیر در مساله طالبان، اجازه ندهیم با مشکلی که حلش دیگر آسان به نظر نمیرسد رویارو شویم.بحران پاکستان را در سه قلمرو منطقهای و کشورهای اسلامی و نیز جهانی باید، پیگیری کرد. باتجربهترین دیپلماتهای ما که با مسائل پاکستان آشنایند، نیاز هست که وقایع را رصد کنند. حتی از شخصیتهای تحلیلگر و نویسنده پاکستانی استفاده کنیم. دانشگاههای ما در این مورد سمینار برگزار کنند.آن صدای دری که مولانا فضل الرحمان ۱۰ روز پیش، پیشبینی کرد؛ این دو، سه روز صدایش در گوش دنیا پیچیده است.»
منبع: روزنامه ی اطلاعات بین المللی
|