کوبا: پنجاه سال بعد از انقلاب ۱۹۵۹


یونس پارسابناب


• سئوالی که اینجا مطرح است این است که چرا کوبا به عنوان یک کشور کم و بیش سوسیالیستی به بقای خود ادامه می دهد و نیروهای مترقی و سوسیالیست چه نوع جمع بندی ها و درس ها می توانند از این واقعه و پدیده کم نظیر کسب کنند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۱٨ ارديبهشت ۱٣٨٨ -  ٨ می ۲۰۰۹


بعد از فروپاشی و تجزیه شوروی و "بلوک شرق" و پایان "جنگ سرد" در آغاز دهه ۱۹۹۰، اکثر سرکردگان رسانه های جمعی جاری ، محفل های سیاسی و حتی حلقه هائی از روشنفکران چپ، متفق القول بودند که سقوط و نابودی انقلاب و دولت کوبا نیز اجتناب ناپذیر است. حتی امروز نیز بعد از گذشت ۱٨ سال از آن وقایع، خیلی از ناظران بر این باورند که دگردیسی در کوبا، آن کشور را نیز بسوی پذیرش تفوق اقتصاد "بازار آزاد" سوق خواهد داد.
ولی این امر نمایان که سوسیالیسم در کوبا با بلایای طاقت فرسای آن "دوره ویژه" را از سر گذرانده و امروز بعد از گذشت نزدیک به بیست سال از سقوط دیوار برلین همچنان پا برجا مانده، به ما فرصت می دهد که روی علل این پابرجائی و استمرار به بحث و گفتگو بپردازیم. حتی کهولت فیدل کاسترو و سپس استعفای او از ریاست جمهوری نه تنها برخلاف پیش بینی های خیلی از تحلیل گران منجر به تلاطمات اجتماعی و هرج و مرج سیاسی نگشته بلکه امروز یکی از کشورهای نادر جهان است که با بحران های غذا، انرژی، مالی و نابرابری های فلاکت بار روبرو نگشته است. سئوالی که اینجا مطرح است این است که چرا کوبا به عنوان یک کشور کم و بیش سوسیالیستی به بقای خود ادامه می دهد و نیروهای مترقی و سوسیالیست چه نوع جمع بندی ها و درس ها می توانند از این واقعه و پدیده کم نظیر کسب کنند.
پاسخ ابتدائی به این سئوال این است که در کشور کوبا علیرغم کمبودها و مشکلات یک نوع نظم نسبتا انقلابی حاکمیت دارد. خیلی از کوبائی ها هنوز بعد از گذشت پنجاه سال از وقوع انقلاب ۱۹۵۹، به اصول و ره آوردهای انقلاب خود اعتقاد دارند. به کلامی دیگر، آنها در عین حال که از نارسائی ها و محدودیت ها شکایت دارند، نسبت به بدیلی که آمریکای سرمایه دار می خواهد برای آنان ارمغان بیاورد، در توهم نیستند.
ولی چرا مردم کوبا بر خلاف اکثر مردمان کشورهای شوروی سابق، اروپای شرقی و چین نسبت به "موهبت ها"، "امتیازها" و "مقدسات" بازار آزاد نئولیبرالی در توهم فرو نرفته اند؟ برای جواب به این سئوال، بهتر است که نیم نگاهی به شکل گیری و رشد انقلاب و دگردیسی قابل توجهی که در سال های ۱۹۶٣ – ۱۹۵۹ در کوبا به وقوع پیوست، بیاندازیم.
پیش از انقلاب ۱۹۵۹، کشور کوبا یکی از سیاره های وابسته به آمریکا بوده و منبع اصلی آن – شکر – دربست در کنترل کمپانی های بزرگ آمریکا بود. اندیشه و پیش بینی وقوع یک انقلاب سوسیالیستی در کوبا – مثل تمام کشورهای آمریکای لاتین که همگی "حیاط خلوت" آمریکا محسوب می شدند – غیرقابل تصور بود. در نتیجه، در اول ژانویه سال ۱۹۵۹ زمانی که باتیستای دیکتاتور رئیس جمهور کوبا فرار کرد و چریک ها وارد شهرهای هاوانا و سانتیاگو گشتند، تقریبا هیچکس انتظار نداشت که تغییرات بزرگی که بالاخره منجر به استقرار سوسیالیسم خواهد گشت، بوقوع خواهد پیوست.
گذار کوبا به سوسیالیسم یکی از سریع ترین و جامع ترین پروسه های گذار در جهان آنروز بود. در مدت زمانی کمتر از پنج سال (۱۹۶٣ – ۱۹۵۹) بعد از پیروزی انقلاب، اولین و دومین قانون اصلاحات ارضی، ملی کردن کلیه صنایع و خدمات بزرگ، کمپین های سرتاسری مبارزه علیه بیسوادی و استقرار آموزش و پرورش رایگان و اجباری برای کودکان و نوجوانان، بهداشت عمومی رایگان برای همه و سازماندهی ارتش توده ای و تاسیس کمیته ها و انجمن های ایالتی و ولایتی از طرف دولت به مورد اجرا گذاشته شدند.
شایان توجه است در شش ماه اول سال ۱۹۵۹ تمام صحبت ها دور واژه هائی چون دموکراسی و هومانیسم می گشت و استفاده از واژه سوسیالیسم برای اولین بار به طور رسمی در آوریل سال ۱۹۶۱ (دو سال و چهار ماه بعد از پیروزی انقلاب، در بزنگاه "حمله خلیج خوک ها") از طرف دولت انقلابی مورد تصویب قرار گرفت. جنبش ۲۶ ژوئیه که مبارزه مسلحانه علیه رژیم کمپرادور و شبه فاشیستی باتیستا را رهبری کرده بود، جنبش هیتروژنیک و وسیعی بود که با حزب کمونیست کوبا اختلافات جدی داشت. با اینکه انقلاب قویا محبوب بود، ولی خیلی از ناظرین تصور می کردند (و یا هراس داشتند) که انقلاب کوبا به زودی شکست خورده و به سرنوشت جنبش گواتمالا به رهبری کلنل آربنز که توسط کودتای سیا سرنگون گشت، دچار خواهد گشت.
نرمش پذیری ایدئولوژیکی و محبوبیت انقلاب کوبا در سرتاسر آمریکای لاتین نباید در تحلیل ما از انقلاب کوبا و راز بقای آن نادیده گرفته شوند. انقلاب کوبا در زمانی اتفاق افتاد که سلطه آمریکا در آمریکای لاتین بلامنازع بود. این سلطه بلامنازع محصول یک سلسله تجاوزات و مداخلات سرکوبگرانه توسط واشنگتن در نیمه اول قرن بیستم (از سرکوب و خنثی ساختن انقلاب مکزیک در سال های ۱۹۲۰ – ۱۹۱۱ و سپس براندازی جنبش های مترقی و پیشرو ساندینو در نیکاراگوئه، گراسان مارتین در کوبا در سال ۱۹٣٣ و بعدها سرنگونی دولت های ملی و محبوب قیطان در کلمبیا و آربنز در گواتمالا در سال ۱۹۵۴) در کشورهای مختلف آمریکای لاتین بود. با این پیشینه، پیروزی انقلاب کوبا تاثیر عمیق و فوری در انظار و افکار عمومی مردمان آن کشورها گذاشت که تا امروز بعد از گذشت نیم قرن به قوت خود باقی است. در سفر اول خود بعد از پیروزی انقلاب در ژانویه ۱۹۵۹ به ونزوئلا، فیدل کاسترو با استقبال کم نظیر مردم آن کشور روبرو گشت. در فوریه همان سال سالوادور آلنده، سناتور شیلیائی (که سال ها بعد از طرف مردم شیلی به ریاست جمهوری آن کشور انتخاب شد) اعلام کرد: "انقلاب کوبا فقط متعلق به شما نیست... ما در آستانه مهمترین جنبشی که تاکنون در قاره آمریکا اتفاق افتاده است، قرار گرفته ایم" *۱ . در همان سال، گلوریا قیطان، دختر رهبر محبوب جنبش رهائبخش مردم کلمبیا گفت که تجربه انقلاب کوبا "آغاز رهائی بزرگ آمریکای ما" *۲ است.
یکی از نمایان ترین ویژه گی های مشخص انقلاب کوبا (که باعث گشت کوبا مجریان ضدانقلابی حمله خلیج خوک ها را در آوریل ۱۹۶۱ شکست داده و بدین وسیله به سرنوشت گواتمالای آربنز دچار نگردد) پیروزی بی سابقه نظامی چریک های ارتش انقلابی و نیروهای نظامی بر باتیستای دیکتاتور بود. اهمیت و ابعاد متعدد این پیروزی تاکنون توسط خیلی از مارکسیست ها مورد تحقیق و بررسی قرار گرفته اند. باید گفت آن نیروئی که قدرت را تسخیر کرد یک حزب کمونیست و یا مارکسیست نبود. آن نیرو جنبشی دموکراتیک و بازی بود که ایدئولوژی آن ترکیب و معجونی از سنن انقلابی و توده ای خلق های مختلف آمریکای لاتین بوده که عموما اندیشه های مبهمی درباره عدالت اجتماعی و رهائی ملی را در خود داشتند. کمونیست های قدیمی متعلق به حزب کمونیست کوبا که در داخل جنبش های کارگری و دانشجوئی ریشه داشتند، در اوایل انقلاب، فیدل کاسترو و یاران چریک او را به نام "ماجراجویان خرده بورژوازی" محکوم ساخته بودند. در واقع کمونیست ها در نیمه دوم سال ۱۹۵٨ (در آستانه پیروزی انقلاب) بود که سیاست های خود را عوض کرده و به حمایت از کاسترو و انقلاب روی آوردند.
آنچه که بیشتر از همه ناظران و تحلیل گران را به حیرت انداخت این بود که رهبری انقلاب در مدت کمتر از چهار سال از ۱۹۵۹ تا ۱۹۶۲ علیرغم تمام موانع و مشکلات، امتیازات اقتصادی و مالی کلیه نخبگان ثروتمند و کلان مالکین را پس گرفته و علیرغم مخالفت شدید آمریکا تمام املاک و دارائی های کمپانی شکر را مصادره کرده، صنایع را در سراسر کشور ملی ساخته و از حامیان رژیم باتیستا خلع ید کرد. فیدل کاسترو و یارانش بعد از اجرای این اقدامات و امضای موفقیت آمیز روابط تجاری با کشورهای "بلوک شرقی" به ویژه شوروی، خود را سوسیالیست (و مارکسیست) اعلام کردند. آیا این برنامه از طرف یک رهبری کمونیستی زیر زمینی و مخفی آن طور که خبرنگاران و برنامه سازان راستگرا در آمریکا ادعا داشتند، طرح ریزی گشته بود؟ یا اینکه نه آنچه که در کوبا اتفاق افتاد عکس العمل بومی ملی گرایان چپ در مقابل قدر قدرتی و دشمنی آمریکا نسبت به مردم کوبا بود؟
حقیقت امر نه تنها پیچیده تر است بلکه جالب تر از آن است که ما می دانیم. مردم کوبا در اوایل قرن نوزدهم بر خلاف اکثر کشورهای آمریکای لاتین نتوانسته بود استقلال خود را از اسپانیای استعمارگر کسب کند. عموما بخاطر این امر مردم بویژه کارگران و دانشجویان و دیگر اقشار روشنفکر کوبا به رشد یک جنبش رهائبخش دست زدند که از ویژه گی های رادیکال و توده ای بهره مند بود. مدارک تاریخی نشان می دهند که چریک های توده ای کوبا که نزدیک به سی سال (از ۱٨۶٨ تا ۱٨۹٨ میلادی) یک قیام سرتاسری را علیه امپراطوری استعمارگر اسپانیا به پیش بردند، پیوسته بر برابری نژادی و عدالت اجتماعی تاکید گذاشته و دارای آگاهی های ضداستعماری و ضدامپریالیستی قابل توجهی بودند. این ویژه گی ها در آخرین نامه خوزه مارتی (ادیب و رزمنده آزادیخواه کوبائی) که در سال ۱٨۹۵ نوشته شده به روشنی منعکس است. او در آخر این نامه چنین گفت: "من تاکنون هر کاری را که انجام داده ام و هر کاری را که بعد از این انجام خواهم داد این است که با کسب استقلال کوبا نگذارم که ممالک متحده آمریکا بر قاره ما تسلط پیدا کند" *٣ .
این روحیه ضد امپریالیستی دوباره در دوره مبارزه علیه گرالدو ماچادو (دیکتاتور – کمپرادور کوبا در سال های ۱۹٣٣ -۱۹۲۵ ) و در انقلاب نافرجام ۱۹٣٣ ( که خود تمرین مقدماتی برای پیروزی انقلاب ۱۹۵۹ بود ) ، خود را نمایان ساخت . سرکوبگری های وحشیانه رژیم ماچادو از یک سو و پی آمدهای " بحران بزرگ " سال های ۱۹٣٣ – ۱۹۲۹ از سوی دیگر ، منجر به یک قیام توده ای گشت که در جریان آن کارگران، کارخانه های شکرسازی را به تصرف خود در آورده و پرچم سرخ را به اهتزاز درآوردند . در این قیام دانشجویان در حمایت از کارگران، کاخ ریاست جمهوری را به تصرف خود درآورده و سربازان و ارتشیان دون پایه بعد از شورش ، ارتشیان عالیرتبه را از مقامات خود برانداختند . قیام کنندگان بعد از پیروزی ، به تاسیس یک دولت موقتی ( تحت رهبری یک پرفسور طب به نام دکتر رامون گراسان مارتین دست زده و سپس طی یک سری فراخوان های مترقی اصلاحات ارضی ، خلع ید از کمپانی برق آمریکا ، تعیین حداقل مزد ، هشت ساعت کار و اعطای حق رای به زنان را اعلام کردند . ولی این دولت فاقد یک ستاد رهبری متشکل بودو چندی نگذشت معلوم شد که رهبری ارتشیان شورشگرسروان باتیستا تحت رهنمود سفارت امریکادر هاواناشورشیان را هدایت میکرد.
با حمایت سفارت آمریکا و با حضور کشتی های جنگی آمریکا در دریای کارائیب و سواحل کوبا ، در ژانویه ۱۹٣۴ دولت موقت سان مارتین توسط باتیستا سرنگون گشت . دیکتاتوری عریان باتیستا که بیست و پنج سال طول کشید باعث گردید که اکثریت مردم کوبا بویژه کارگران ، دانشجویان ، دهقانان و.... علیه رژیم بسیج شده و شرایط عینی را برای انقلاب ۱۹۵۹ آماده سازند .
با اینکه جوانان انقلابی که در دوره انقلاب به دور فیدل کاسترو ( یک وکیل فعال سیاسی ) حلقه زده بودند ، آگاهی هائی درباره اندیشه های سوسیالیستی داشتند ، ولی پیشینه های سیاسی و روشنفکری آنان خیلی از هم متفاوت بودند . خود کاسترو متعلق به گروهی بود که اعضایش چندین سال پیش از " حزب اوتنتیکو " به خاطر رواج فساد در سطح رهبری و ترک آرمان های انقلاب ۱۹٣٣ انشعاب کرده و " حزب ارتدوکس " را بنا نهاده بودند . ادواردو شیباز ، رهبر حزب ارتدوکس از یک خانواده ثروتمندی بود که در دوره تحصیلات خود در دانشگاه ، در انقلاب ۱۹٣٣ شرکت کرده و بعدها به خاطر سخنرانی های متعدد و پرشور علیه فساد دستگاه در یک برنامه رادیوئی دارای پایه توده ای گشته بود . شیباز در سخنرانی های خود همیشه از ایده آلیسم اخلاقی تحت نام " شرف بر علیه پول " را که یکی از اصول مشهور مربوط به اندیشه های رادیکال خوزه مارتی بود ، یاد می کرد . شیباز بنا به عللی که نگارنده اطلاع ندارد ، در ماه اوت سال ۱۹۵۱ در جریان یک برنامه رادیوئی ، خود را با شلیک گلوله کشت . در مراسم خاکسپاری او ، تظاهرات وسیعی از طرف اعضای حزب و طرفدارانش برگزار گشت که بی نهایت چشمگیر بود . طرفداران شیباز و اعضای حزب ارتدوکس در سال ۱۹۵٣ به " جنبش ۲۶ ژوئیه " پیوستند *۵ .
یکی دیگر از اعضای کلیدی جوانان انقلابی آنتونیو گیتراس بود . گیتراس زمانی که دانشجوی فوق لیسانس در دانشگاه هاوانا بود ، تصدی پست وزارت کشور دولت موقت و انقلابی سان مارتین را تقبل کرد . گیتراس در تنظیم و اعلام لوایح رادیکال دولت موقت در سال ۱۹٣٣ نقش مهمی ایفاء کرده و بعد از سرنگونی دولت ضد امپریالیستی و دموکراتیک سان مارتین ، مخفی گشته و دست به ایجاد یک جنبش چریکی تحت نام " کوبای جوان " که دارای برنامه سوسیالیستی بود ، اقدام کرده بود . در بحبوحه افزایش قدر قدرتی رژیم کودتا ، گیتراس که به عنوان یک سوسیالیست فعال و مستقل از حزب کمونیست کوبا شهرت فراوانی در بین مردم ، بویژه جوانان کسب کرده بود ، در سال ۱۹٣۵ توسط مامورین امنیتی رژیم به قتل رسید .
گیتراس نمونه و نماینده سنت مارکسیستی خودمختار آمریکای لاتین بود که خود را از تبار خوزه کارلوس ماریا تگی ( انقلابی معروف پرو ) محسوب می داشت . احساس تعلق به سنن آموزشی ماریا تگی نقش بسیار بزرگی در اندیشه و زندگی سیاسی بخش بزرگی از اعضای شاخص جنبش ۲۶ ژوئیه مثل آرماندو هارت داشت . تاثیر ایدئولوژیکی آموزش های ماریا تگی در اندیشه های ارنستو چگوارا ( انقلابی جوان آرژانتینی که سال ها بعد فیدل کاسترو و رفقایش را در کشور مکزیک در ۱۹۵۹ ملاقات کرده و به یک شخصیت کلیدی در انقلاب کوبا تبدیل شد ) نیز بسیار زیاد بود .
ولی از جهات زیادی اصلی ترین منبع الهام انقلابیون جنبش ۲۶ ژوئیه که بالاخره موفق به نابودی رژیم وابسته و استبدادی باتیستا و استقرار دولت انقلابی در ژانویه ۱۹۵۹ گشتند ، سنن انقلابی و توده ای آموزش های خوزه مارتی و آنتونیو ماسیو ( ژنرال دو رگه نیروهای آزادیبخش در جنگ های استقلال طلبانه علیه استعمار اسپانیا ) بودند . این سنن انقلابی دارای ایدئولوژی رادیکال مبتنی بر برابری خواهی ، اندیشه های ضد امپریالیستی و برابری طلبی و استقرار کشاورزی خودگردان بود که پیشینه اش به دوره رواج به ایده آلهای سیمون بولیوار ( که قاطعانه برعلیه استعمارگری اسپانیا از یک سو و ضد گسترش سلطه جوئی های امپریالیسم یانکی آمریکا از سوی دیگر بود ) در آغاز قرن نوزدهم می رسید .
این روایت به هیچ عنوان به این معنی نیست که انقلابیون کوبا در دهه ۱۹۵۰ تحت تاثیر تئوری های سوسیالیستی و مارکسیستی جنبش های جهانی کمونیستی نبودند . ولی بیشتر آنان مستقل از جنبش بین المللی کمونیستی ( کمینفورم ) و دیگر گرایشات متشکل ( چون ترتسکیست ها ) عمل می کردند . این استقلال و داشتن نرمش پذیری در گستره های تاکتیک و ایدئولوژی نقش بزرگی در پیروزی انقلاب و در دوام و پایداری آن داشتند .
با تاکید بر سنن توده ای و اعلام انزجار بر علیه فساد ، ستم و امپریالیسم آمریکا ، انقلابیون نه تنها موفق به پیروزی نظامی گشتند بلکه از حمایت کامل توده های مردم نیز برخوردار شدند . در ژانویه ۱۹۵۹ ، همراه با شعف و شادی بی حد مردم ، جو امیدواری برای زندگی بهتر سرتاسر کوبا را در بر گرفت . این وضع به صورت نمایانی در اعلامیه های رهبری انقلاب نیز منعکس گشت : " انقلاب را در یک روز نمی شود به دست آورد . ولی مطمئن باشیم که ما انقلاب را به پیش سوق خواهیم داد . ما مطمئن هستیم که مردم برای اولین بار جمهوری کاملا آزاد و آنچه را شایسته آنها است ، را خواهند داشت " *۶ . و یا " انقلاب ما به اندازه درختان نخل کوبائی است " و " خیلی ها هنوز متوجه بعد تغییری که دارد به وقوع می پیوندد ، نگشته اند " *۷ . " آنچه در روز اول ژانویه ۱۹۵۹ به وقوع پیوست پایان جنگ استقلال بود ، حالا انقلاب مارتی آغاز می شود " *٨ . به کلامی دیگر بدون اشاره به مارکس ، سوسیالیسم و یا مبارزات طبقاتی ، ما شاهد تعهد بی قید و شرط رهبری انقلاب به تغییرات اساسی و ریشه ای در خدمت مردم هستیم . اشارات ایدئولوژیکی باز و بی پرده فقط به ارثیه های انقلابی ملی مردم کوبا محدود می شد . به طور مثال ، در توزیع اصلاحات ارضی در ژوئن ۱۹۵۹ ، فیدل کاسترو گفت : " آقایان و آقازاده ها که از منافع کلان صاحبان دفاع می کنند باید متوجه باشند آنچه که ما انجام می دهیم ، برآورد ساختن خواسته های دکترین رهبر معنوی ما ( خوزه مارتی ) است که اعتقاد داشت که مام وطن به همه تعلق داشته و زندگی بهتر برای همه است " *۹ . او در ژوئیه ۱۹۵۹ نقل قول مستقیمی از آنتونیو ماسیو کرد : " انقلاب تا زمانی که بی عدالتی وجود دارد ادامه خواهد یافت " *۱۰ .
چون تمامی این اعلامیه ها درباره تغییر ، اصلاحات ارضی ، ملی شدن صنایع و منابع طبیعی و دسترسی مردم به بهداشت ، آموزش و پرورش و... بلافاصله از تئوری به نیروی مادی تبدیل شده و در اسرع فقط در کمتر از سه سال پیاده گشت ، رهبری انقلاب از حمایت توده های مردم بقدری زیاد و فراگیر برخوردار گشت که در نوع خود تا آن زمان بیسابقه بود . در پرتو حمایت وسیع توده ای و با داشتن یک نیروی نظامی منحصر به فرد در دیسیپلین و وفاداری به آرمان های انقلابی ، رهبری انقلاب در هاوانا از آزادی عمل شایان و کم نظیری برخوردار گشت . در تحت این شرایط ، اپوزیسیون داخلی که خیلی کوچک بود ، عملا فلج گشته و هیچ حزب و یا سازمان سیاسی قادر نگشت که اعتبار و محبوبیت فیدل کاسترو و جنبش ۲۶ ژوئیه را به چالش طلبد . امروز بعد از گذشت پنجاه سال از وقوع انقلاب ، این امر به قوت خود باقی است . در تحت این شرایط انقلابیون بدون آنکه یک برنامه سوسیالیستی را تبلیغ و ترویج دهند ، بخشی از آرمان های ملی و خواسته های مردم را پیاده ساختند . زمانی که در سال ۱۹۶۲ سوسیالیسم به طور رسمی اعلام گشت ، طرح آن در واقع انعکاسی بود از واقعیت جدید که در کوبا در طول سه سال بعد از انقلاب پدیدار گشته بود . قدرت خواست توده های مردم برای حق تعیین سرنوشت و استقرار عدالت اجتماعی همراه با ملی کردن صنایع و منابع ملی و رویاروئی مستقیم و اجتناب ناپذیر با امپریالیسم آمریکا ، ارائه و طرح راه حل سوسیالیستی را تنها راه مناسب به پیش انتخاب کرد . اگر در کشورهائی مثل روسیه و چین و... در اول برنامه و راه حل سوسیالیستی رسما اعلام گشته و بعدا اصلاحات و مقررات آن پیاده شده بود ، در کوبا اول اصلاحات و مقررات سوسیالیستی پیاده گشت و سپس موجودیت آن به طور رسمی اعلام گشت . این پروسه که انقلاب کوبا را با تمام انقلابات سوسیالیستی دیگر متمایز می سازد توسط جمیس اکانر ، مارکسیست معروف آمریکائی ، در کتاب " پیشینه سوسیالیسم در کوبا " ( چاپ ۱۹۷۰ ) به طور جامع و مفصل مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته است که مطالعه آن می تواند به شناخت ما از ویژگی های منحصر به فرد انقلاب کوبا ، کمک های شایان کند *۱۱ .
اعتبار تحلیل ها و جمع بندی های جمیس اکافر در سال های دهه ۱۹۹۰ مورد تائید دیانا رابی یکی از صاحب نظران محقق انگلیسی ( که تخصص میدانی اش در مورد آمریکای لاتین است قرار گرفت . خانم رابی که کتاب معروف اخیرش ( دموکراسی و انقلاب : آمریکای لاتین و سوسیالیسم کنونی " – چاپ ۲۰۰۶ ، در لندن) توجه فعالین چپ را به خود جلب کرده است – طی یک سری مصاحبه ها با اعضای جنبش ۲۶ ژوئیه مبنی بر تکامل ایدئولوژی آنها در جریان مبارزه مسلحانه و در طول سه سال بعد از پیروزی اول ژانویه ۱۹۵۹ مطالب سودمندی را مطرح میسازد که حائز اهمیت می باشد . اکثر این انقلابیون در این مصاحبه ها مطرح ساختند که در آن دوره بینش آنها عمدتا دموکراتیک ، ضد امپریالیست و خواهان استقرار عدالت اجتماعی بود و چندان گرایشی به سوی مارکسیسم و یا مارکسیسم – لنینیسم نداشتند . تنها در جریان دگردیسی های انقلابی بویژه در سال های ۱۹۶۰ و ۱۹۶۱ بود که آنها متوجه این امر گشته و آگاهی یافتند که آنچه آنها در کوبا به تاسیس و ساختمان آن دست زده اند یک شکلی از سوسیالیسم است . اعلامیه معروف فیدل کاسترو مبنی بر این آگاهی در زمان حمله خلیج خوک ها به شکل ساده این دگرگونی ایدئولوژیکی را مورد تائید قرار داد که : " آری ما سوسیالیسم هستیم ! " *۱۲ .
این دگردیسی و نوسازی در انقلاب کوبا نظر خیلی از مارکسیست ها را تائید می کند که برای اینکه ایدئولوژی پرولتری ( تئوری مارکسیسم ) بتواند بعد از پیروزی دوام یافته و به بقای خود ادامه دهد ، باید در نبرد خود برای استقرار هژمونی پیروز گشته و ایدئولوژی کارگری را به ایدئولوژی جامعه تبدیل سازد . به کلامی دیگر باید تلاش کرد که مفهومات و مقولات تجریدی تئوری مارکسیستی در داخل سنن دموکراتیک توده های مردم حلول کنند . انقلاب سوسیالیستی کوبا و راز بقای آن به ما می آموزد که صرفا از طریق ترویج اندیشه های مارکسیستی ما نمی توانیم یک جنبش انقلابی توده ای موثر را بر پا سازیم .
شور و شوق انقلابی سال های ۱۹۶۱ – ۱۹۵۹ در کوبا خیلی با خواسته های دموکراتیک توده های مردم که عمدتا در جنبش های ضد امپریالیستی و ضد استبدادی آنها منعکس گشته بودند ، ارتباط داشت . رد گفتمان های رایج و دگم های حاکم و اعتقاد عمیق به یک جنبش عملی در جهت یافتن راه حل های نوین بخشی از ویژگی های شعف خلاقی بود که سرتاسر کوبا را در سال های آغازین انقلاب ، در هم نوردید . این امر حقیقت دارد که از سال ۱۹۶۲ به بعد ( بعد از حمله نظامی ناموفق ضد انقلاب – معروف به حمله خلیج خوک ها – تحت حمایت همه جانبه آمریکا ) این خصلت اصیل انقلاب مورد مصالحه قرار گرفت و رهبری انقلاب تحت فشار فعل و انفعالات " جنگ سرد " مجبور گشت که مدل و حمایت " بلوک شرق " را ناچارا پذیرا گردد ، اما تکامل اوضاع به خوبی نشان می دهد که علیرغم این چرخش ، کوبا و رهبری انقلاب ، توانستند که جنبه های مهم خودمختاری و اصالت انقلابی خود را حفظ کنند .
تلاش های انقلابیون در جستجوی " انسان نوین " و تاکید آنان بر انگیزه های اخلاقی و ادامه حمایت بیدریغ کوبا از انقلابات مسلحانه در آمریکای لاتین و آفریقا ( در تضاد آشکار با تبلیغ و ترویج تز " همزیستی مسالمت آمیز " توسط شوروی و کشورهای " بلوک شرق " ) نمونه های برجسته از این خودمختاری و استقلال در سال های پرتلاطم دهه های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ بودند .
در نیمه اول دهه ۱۹۷۰ ، دو واقعه مهم باعث گشتند که کوبا بیش از پیش بسوی پذیرش مدل شوروی سوق داده شود . این دو واقعه عبارت بودند از : ۱ – شکست استراتژی ایده آلیستی اندیشه های مبتنی بر تز " انگیزه های اخلاقی " در کوبا ۲ – ریزش و شکست جنبش های چریکی در کشورهای جهان سوم بویژه در آمریکای لاتین . برای نزدیک به ۱۵ سال به نظر می رسید که این چرخش در کوبا ( پذیرش راه سوویتیسم ) نتایج مثبتی در گستره های افزایش تولید ناخالص ملی و ثبات اقتصادی به بار آورد . اما با فرا رسیدن اواسط دهه ۱۹٨۰ روشن گشت که قروض کوبا به شوروی از یک سو و به کشورهای سرمایه داری از سوی دیگر مشکلات زیادی را بوجود آورده اند . این معضلات با تشدید مرکزیت بوروکراتیک و رواج انگیزه های مادی در تحت " نظام برنامه ریزی و مدیریت اقتصادی " افزایش یافت *۱٣ .
این معضلات باعث گشتند که " کمپین تصفیه " در سال ۱۹٨۶ به مورد اجرا در آمده و سیاست های " گلاسنوست " و " پروسترویکا " ی میخائیل گورباچف از سوی فیدل کاسترو رد گردند . رد سیاست های گورباچف از سوی کاسترو به خیلی از تحلیل گران فرصت داد که کاسترو و دولت او را متهم به " استالینیست " و " محافظه کاری " سازند . در صورتی که رشد اوضاع در آن سال ها ( ۱۹۹۱ – ۱۹٨۶ ) که بالاخره منجر به فروپاشی و تجزیه شوروی و " بلوک شرق " در سال های ۱۹۹۱ – ۱۹۹۰ گشت ، درایت رهبری کوبا را نشان داد که قبول سیاست های گلاسنوست و پروسترویکا که در واقع چیزی به غیر از اصلاحات از بالا به پائین نبودند ، به طور اجتناب ناپذیری جامعه را بسوی سرمایه داری سوق می دهد . سیاست های کاسترو در ضمن نشان داد که سوسیالیسم بخاطر وجود مشارکت توده ای و ایده آلیسم انقلابی در جامعه کوبا ( که بر خلاف شوروی ، سرخورده و سرکوب نگشته بودند ) توانست تحت یک رهبری مسلح به چشم انداز سوسیالیستی همراه با بسیج توده ای به بقای خود ادامه دهد . موفقیت کوبا در بقاء علیرغم مشکلات طاقت فرسای سال های " دوره ویژه " در اواسط دهه ۱۹۹۰ بدون دانش و درک ما از ادامه نیروی زیست انقلاب نمی تواند مورد تشریح و توضیح جامع قرار گیرد . در آن سال ها کمبود مواد غذائی و سختی های معیشتی بقدری شدت یافت که هر دولتی تحت آن شرایط در عرض چند ماه ساقط می گشت . آنهائی که در آن سال ها فرصت داشتند که به کشور کوبا مسافرت کنند همگی تحت تاثیر بردباری و تعهد مردم کوبا قرار می گرفتند . فقدان برق به غیر از چند ساعت در روز ، گندیده گی مواد غذائی در مزارع و سیلو ها بخاطر نبود وسایل نقلیه ایاب و ذهاب کارگران به کارگاههای خود با پای پیاده که بعضی مواقع شش ساعت در روز طول می کشید و بالاخره نبود و یا کمبود غذا ، برق و آب و ... در کشوری اتقاق افتاد که مردمانش دقیقا می دانستند که دیوار برلین سقوط کرده و " بلوک شرق " در حال فروپاشی است و دولت آمریکا طی تبلیغات وسیع روزانه از طریق رسانه های گروهی فرمانبر آنها را ترغیب به رد سوسیالیسم و پذیرش سرمایه داری می کرد . ولی در کوبا به غیر از یک اعتراض جدی در ماه اوت ۱۹۹۴ ، اکثریت عظیم توده های مردم به انقلاب وفادار مانده و در عمل گسترش برنامه های سوسیالیستی را به واقعیت های سرمایه داری واقعا موجود ترجیح دادند . یک عامل کلیدی دیگر در بقای کوبا تعهد و نمونه رهبری بویژه فیدل کاسترو ، در آن دوره ویژه بود که جهان شاهد فروپاشی و تجزیه شوروی و کشورهای بلوک شرق و تبدیل تدریجی چین به یک کشور سرمایه داری از یک سو و افت و ریزش امواج جنبش های رهائیبخش ملی در کشورهای جهان سوم و " اخته شدن " جنبش های کارگری و سوسیال دموکراسی در اروپای آتلانتیک از سوی دیگر گشت . اما به غیر از وارستگی اخلاقی و جسارت تاریخی رهبری انقلاب ، یک عامل کلیدی دیگر در این دوره ویژه به بقای کوبا به عنوان یک جزیره استثناء و ضد نظام در اقیانوسی از سرمایه داری واقعا موجود کمک کرد و آن ادامه کاری سیاست های اقتصادی ، سیاسی و اجتماعی با چشم اندازهای سوسیالیستی از طرف دولت کوبا بود . بر خلاف ساند نیستا ها در نیکاراگوئه و بر خلاف رهبران کشورهای اروپای شرقی ( آلمان شرقی ، لهستان و... ) که در زیر فشارهای همه جانبه و بعضی ملاحظات بین المللی به قبول مقررات هولناک و خانمانسوز صندوق بین المللی پول ، لغو سوبسیدها ( یارانه ها ) و رواج خصوصی سازی بویژه در گستره های خدمات بهداشتی ، آموزشی و غیره تن در دادند . دولت کوبا به تعهدات انقلابی خود در مورد تامین بیمه آزاد و همگانی امور بهداشتی ، آموزشی ، مسکن ، برق و آب و ... در آن سال های ویژه و پرتلاطم وفادار ماند . همچنین در این دوره ، رهبری مشارکت ها و مشورت های دموکراتیک را بخصوص در مورد مسائل داخلی بیش از پیش رواج داد . دقیقا زمانی که رهبران به اصطلاح کمونیست جهان از آلبانی و آلمان شرقی گرفته تا چین ، ویتنام و... در استقبال از هجوم امواج " بازار آزاد " با همدیگر به رقابت پرداخته و دولت های کشورهای امپریالیستی به مردم خود حقنه می کردند که در این جهان آلترناتیو دیگری در مقابل نئولیبرالیسم نمی تواند وجود داشته باشد ، رهبران کوبا با برپائی هشتاد هزار " پارلمان های کارگری " در سراسر کشور کوبا یک پروسه مشورتی را تعبیه کردند که در درون آنها با شرکت خود مردم ( مثل اعضای یک خانواده ) مشکلات بحران اقتصادی را بعد از بحث و تبادل نظر برطرف سازند .
برخلاف روایت رایج در گفتمان مسلط بویژه بین روشنفکران طرفدار نظریه " تینا "مبنی بر اینکه ، که کوبا یک کشور دیکتاتوری است ، اکثریت قابل توجهی از مردم کوبا بر آن هستند که در مقام مقایسه با کشورهائی که در بیست سال گذشته دچار تحولاتی گشته و به کشورها و جوامع سرمایه داری مبدل شده اند ، کوبا نوع دموکراسی سوسیالیستی است . امروز در کوبا ، برخلاف تمامی کشورهای آسیا ، آفریقا ، اقیانوسیه ، آمریکای لاتین و اروپای شرقی ،مسائلی چون بیکاری مزمن ، بی خانمانی ، قحطی و گرسنگی و بی غذائی ، کودکان خیابانی ، اعتیاد به مواد مخدر و رواج جرم و جنایت منبعث از این مسائل یا به طور کامل به عنوان مسائل گریبانگیر از بین رفته اند و یا پروسانتاژ ( در صد ) آنها بسیار پائین است . اما چرا روشنفکران و حتی تعدادی از آنهائی که به خانواده چپ مارکسیستی تعلق دارند ، معتقدند که کوبا یک کشور استبدادی است ؟ یکی از علل بسیار مهم این امر این است که خیلی از این روشنفکران با اینکه ضرورتا رژیم سرمایه را پذیرا نیستند ، اما به پذیرش بی قید و شرط این اصل رسیده اند که " پولیاریکی لیبرال " تنها شکل با اعتبار دموکراسی است . به نظر نگارنده رد سیاست های آمرانه و غیر دموکراتیک کشور شوراها و دیگر کشورهای سوسیالیستی گذشته نباید به عدم نقادی مارکسیست ها از لیبرالیسم بورژوازی منجر گردد .
دموکراسی به معنی واقعی آن ( حاکمیت مردم = مردم سالاری ) یک طرح و پروژه تکنیکی نیست که توسط معماران و " مهندسین اجتماعی " مثل یک ساختمان استادیوم و یا یک شهرک مسکونی در یک زمان معینی ساخته شود . بلکه دموکراسی نیز مثل سکولاریسم ( عرفی گری ) ، مدرنیته ( تجدد طلبی ) و ... روند و پروسه تاریخی و سیاسی است که در بطن جامعه شکل گرفته و رشد می یابد و تکاملش پروسه ای است و نه پروژه ای . اگر بپذیریم که دموکراسی به طور ضروری در درون کارگاهها ، مزارع و تجمعات موجود در " کمون های محلی " ( محلات شهرها و روستاها ) برای روبراه ساختن زندگی معیشتی و اجتماعی مردم بوجود می آید ، در آن صورت به عقیده خیلی از مارکسیست هائی مثل دکتر دیانا رابی که به حق یک کوبا شناس نامدار است ، کوبای امروز از وجود یک نظام محکم دموکراسی محلاتی برخوردار است . انتصاب کاندیداها در جلسات محلاتی و سپس انتخاب آنها با رای مخفی از بین چندین کاندید به مقامات شهری و روستائی نشان نمایانی از وجود انتخابات آزاد در کوبا است . مشروعیت انتخابات آزاد زمانی تامین می گردد که منتخبین موظف می شوند که هر شش ماه فعالیت ها و تصمیمات مربوطه را به آن تجمعات محلاتی که در کارخانه ها ، مزارع و کارگاههای دیگر دایر می گردند ، گزارش دهند . بعقیده آرنولد آگوست و پیتر رومن که هر دو از کوبا شناسان سرشناس هستند ،درجه و در صد شرکت توده های مردم در انتخابات سال های ۱۹۹۷ و ۱۹۹٨ کوبا در مقام مقایسه حتی با کشورهائی که در آنجا شرکت مردم در انتخابات پیوسته بالا و مثبت است ، خیلی چشم گیر و رضایت بخش بوده است *۱۴ .
این حقیقت دارد که در سطوح بالا یعنی در سطح ایالتی و ملی ( کشوری ) محدودیت هائی وجود دارد . امروز بعد از ایجاد " پارلمان های کارگری " تلاش می شود که راه و روش انتخابات محلاتی به سطوح بالای دولتی و حزبی نیز منتقل گردد ولی مباحث در این مورد بطور روشن و عمدتا در داخل پارامترهای معین که توسط مرکزیت تعیین و تعبیه می گردد ، عمل می کند . بدون تردید ، این معضلی است که دموکراسی و رهبری ، با آن دست به گریبان هستند . در تحلیل نهائی ، این یک امر غیر قابل انکار است تا زمانی که آمریکا به طور جدی و فعال متعهد به براندازی انقلاب و دولت و جذب کوبا به محور نظام جهانی است ، برقراری و رعایت کامل و باز دموکراسی سوسیالیستی در کوبا ممکن نخواهد بود . با این همه با توجه به این امر که امروز هیئت های حاکمه در کشورهای سرمایه داری بویژه توسعه یافته مرکز ، قادر گشته اند که از طریق شبکه انحصاری رسانه های گروهی فرمانبردار مردم آن کشورها را معتقد به پولی یارکی لیبرالی ساخته و بدین وسیله از عروج یک چالش جدی در مقابل نظام سرمایه جلوگیری کنند ، مردم کوبا در مقام مقایسه با مردم کشورهای توسعه یافته سرمایه داری بیشتر در تعیین سیاست های دولت خود ( بویژه در امور مالی ، دفاعی و سیاست خارجی ) تاثیر دارند تا مردم کشورهای حتی توسعه یافته سرمایه داری مرکز *۱۵ .
اما برای تشریح مناسبت و ربط کوبا به جهان امروز کاملا روشن است که ما نمی توانیم بویژه در مقابل آنهائی که سوسیالیسم کوبا را به زیر سئوال می کشند ، خود را فقط به بررسی نظام سوسیالیستی حاکم در کوبا محدود سازیم . سئوال اساسی این است که آیا در قرن بیست و یکم ، کوبا دستآورد جدیدی برای ارائه دارد که ضرورتا از بقایای ره آوردهای انقلابی گذشته اش نباشد ؟ در جواب به این سئوال بجا و مناسب بجرات می توان اذعان کرد که کوبا در دوره گستره ای بسیار مهم موفق گشته است که دستآوردهای قابل ستایشی در زمینه عروج یک آلترناتیو سوسیالیستی و یا ضد سرمایه داری به جهانیان امروز عرضه کند ، که حائز اهمیت می باشد . یکی از این ره آوردها در گستره مسائل مربوط به محیط زیست است . کوبا برخلاف تمام کشورهای جهان چرخشی بزرگ در حیطه امور کشاورزی انجام داده است که در نوع خود بی نظیر است .
این چرخش اساسی در امر تولید مواد ارگانیک کشاورزی و تصویب و اجرای فعالیت های تولیدی قابل ابقا از نظر اکولوژیکی در تمامی زمینه های اقتصادی است . سال هاست که کوبا پیشآهنگ در رشد و توسعه کشاورزی شهری است که به نوبه خود در تاریخ بهزیستی بی سابقه می باشد . کوبائی ها با تبدیل اراضی موجود به " ارگانوپونیکوس " ( پروژه های کشت و پرورش انواع واقسام میوه جات و سبزیجات عمدتا با استفاده از شیوه های ارگانیکی ) در شهرهای کوبا ، نه تنها معضلات مربوط به کمبود مواد غذائی را حل کرده اند بلکه شهرهای کوبا را به پاکیزه ترین و کم آلوده ترین شهرهای جهان تبدیل ساخته اند . شهر هاوانا در حال حاضر بخاطر این پروژه ها موفق شده است که شصت در صد سبزیجات و میوه جات مایحتاج خود را در محدوده شهری خود تولید کند . به باور این نگارنده هیچ شهر دیگر در جهان که جمعیت آن یک میلیون نفر و یا بیشتر باشد ( چه در کشورهای توسعه یافته آمریکای شمالی و اروپا و چه در کشورهای توسعه نیافته آسیا ، آفریقا و آمریکای لاتین ) قادر به تولید بیش از بیست در صد مایحتاج ساکنین در بخش میوه جات و سبزیجات در محدوده خود نیست . ( برای ماخذ ، رجوع کنید به : سیمون بادکر ، " کوبا رفرم جدید ارضی را به مورد اجرا می گذارد " ، در مجله " آنلاین چپ سبز" ، ۱۶ اوت ، ۲۰۰٨ ) *۱۶ . جای خوشبختی این است که بعضی کشورها منجمله ونزوئلا ، اخیرا از مدل کوبا برای بهبود معیشتی مردم شهرهای خود پیروی می کنند . مضافا ، " انقلاب انرژی " در کوبا موفق شده است که تولید برق را بطور کامل ملاحظه ای محلی ( دسنترالیزه ) ساخته و بدین وسیله برق مایحتاج مردم را در تمام شهرها و روستاهای کوبا تامین سازد . به نظر کوبا شناسان ، در حال حاضر کوبا یکی از کشورهای نادر در جهان است که موفق شده از طریق استفاده از انرژی های خورشیدی و بادی برای اکثریت مردم کوبا معضل نبود آب گرم و برق را حل سازد – معضلی که گریبانگیر کلیه کشورهای توسعه نیافته و حتی کشورهای " در حال توسعه " ( مثل کشورهای اروپای شرقی ، چین ، برزیل و... ) شده است . از نظرگاه تئوری های اکولوژی و محیط زیست نه تنها کشورهای توسعه یافته غربی ( شمال ) بلکه کشورهای سوسیالیستی سابق نیز هیچوقت نتوانستند معضلات مربوط به انرژی را که نقش بزرگی در آلودگی هوا و تخریب محیط زیست دارند ، حل کنند . هزینه های بزرگی که دولت کوبا در گستره های تولید انرژی سوخت از طریق انرژی خورشیدی و بادی متحمل گشته نه تنها آموزنده است بلکه می تواند به عنوان یک دستآورد بزرگی مورد استفاده کشورهای بویژه توسعه نیافته قرار گیرد . شایان ذکر است که جدیدترین اندازه گیری در شهرهای مختلف پر جمعیت جهان نشان می دهد میزان آلاینده های خاص در هوای شهرهای کوبا منجمله هاوانا بقدر چشم گیری پائین تر از استانداردهای جهانی است . اگر قائل به این واقعیت باشیم که اثرات مهم این آلاینده ها نارسائی در کبد ، کلیه ، تولید مثل ، شیوع سرطان ، ایست قلبی و . .. است آنوقت متوجه می شویم که دولتمردان کوبائی چقدر در اسرع وقت در این خصوص ( کاهش میزان آلاینده های خاص در هوای شهرها ) اقدامات جدی انجام داده اند . در مقام مقایسه ، کشور کوبا ، به شکرانه ادامه آرمان های انقلاب ۱۹۵۹ نه تنها موفق گشته که میزان آلودگی هوا را به حداقل ممکن در بین کشورهای توسعه نیافته جنوب برساند بلکه کشورهای توسعه یافته شمال را در میزان حفاظت و بهبود محیط زیست نیز به چالش بطلبد .
دومین ره آورد تجربه کوبا ، حمایت بیدریغ مردم و دولت کوبا به عروج و فراروئی یک بدیل نوین و قابل اهمیتی است که در کشورهای همجوار کوبا ( در کشورهای ونزوئلا ، بولیوی ، اکوادور ودیگر کشورهای آمریکای لاتین ) شکل گرفته است : مبارزه در جهت ایجاد یک الگو و مدل اجتماعی – اقتصادی جدید . خیلی از تحلیل گران عموما روی کمک ونزوئلا به کوبا در زمینه نفت و بنزین ارزان تاکید می ورزند ، اما نباید به اهمیت کمک های کوبا به روند انقلاب بولیواری کم بها داد . بدون کمک های بیدریغ هزاران کوبائی ، هوگو چاوز و همکارانش تقریبا نمی توانستند برنامه های بهداشتی و مبارزه با بیسوادی را با موفقیت در ونزوئلا پیاده سازند . این امر در مورد کشورهای بولیوی و اکوادور هم صادق است . همچنین در حیطه امور سیاسی هم می توان گفت که چاوز در ونزوئلا ، مورالس در بولیوی ، رافائل کورییا در اکوادور و فرناندو لوگو در پاراگوئه بدون حمایت معنوی و مادی کوبا در اجرای برنامه های رفاهی و پیاده ساختن برنامه های دولتی خود در جهت تامین رفاه مردم آن کشورها با مشکلات عدیده ای روبرو می گشتند . در شرایطی که چپ جهانی از نبود یک همبستگی سازمان یافته رنج می کشد فقط پدیده غیر منتظره ای مثل چاوز می توانست یک راهی را نشان دهد که با حمایت کوبا ، کشورهای بولیوی ، اکوادور ، پاراگوئه و... نیز در مسیر آن به پیش روند . این نوع نگاه به اوضاع به هیچوجه به این معنی نیست که در این کشورها هیچ اتفاقی بدون کمک کوبا نمی افتاد بلکه منظور این است که بدون وجود ونزوئلا به عنوان یک الگو و مدل و بدون حمایت و کمک های عملی کوبا ، جنبش های توده ای عظیم در این کشورها به احتمال قوی قادر به طرح و تعبیه یک استراتژی کافی برای تسخیر قدرت سیاسی در جهت جلوگیری موثر از اعمال سیاست های نئولیبرالی ، نمی گشتند . به باور این نگارنده ، بررسی دقیق رشد اوضاع در این کشورها به ما نشان می دهد که رهبران تازه به قدرت رسیده در این کشورها ضرورتا و صرفا از کوبا نسخه برداری و کپیه سازی نمی کنند . به کلامی دیگر روشن است که آنها راه های مستقل خود را می پیمایند و کوبا برای آنها " نمی اندیشد " *۱۷ .
مضافا ، اسناد دولتی و حزبی کشور کوبا نشان می دهد که رهبری کوبا به روشنی خاطر نشان ساخته است که سوسیالیسم آنها به هیچوجه قابل کپیه برداری نیست . آنچه که امروزه در کوبا شاهدش هستیم یک نمونه زنده و نمایانی از این امر است،که در جهانی که نظام بین المللی سرمایه می خواهد به مردم جهان بقبولاند که آلترناتیو دیگری وجود ندارد ( و " نظم نوین جهانی " به سرکردگی آمریکا ، آخرین ، بهترین و اجتناب ناپذیرترین بدیل برای " رستگاری بشریت " است ) می توان یک آلترناتیو ضد سرمایه داری را بنا ساخته و بقای آن را تامین ساخت . آنچه که در دنیای کنونی دیگر ممکن نیست طرح ، تعبیه و بازسازی استراتژی انقلاب مسلحانه نوع کوبا است . در پرتو این شرایط ا ست که دستآورد بزرگ ونزوئلا ( طرح و تعبیه یک استراتژی جدید که نه کاملا و خالصا نظامی و نه ضرورتا پارلمانتاریستی ، بلکه ترکیبی مناسب از بسیج وسیع توده ای ، انتخابات و حمایت روشن نظامی است ) که در ا وضاع فعلی برای چالشگران ضد نظام سرمایه در کشورهای توسعه نیافته جنوب می تواند حائز اهمیت باشد .
هر قدر پروژه " سوسیالیسم قرن بیست و یکم " و آلترناتیو بولیواری برای آمریکای لاتین " آلبا " تکمیل تر می گردد ، به همان اندازه ما شاهد این امر می شویم که رهبری در کوبا و کشورهای عضو آلبا تلاش می کنند که این آلترناتیو را با آرمان ها و خواسته های فرهنگی و سنن توده ای و ضد امپریالیستی مردم تطابق دهند . همانقدر که سوسیالیسم کوبا سنن تاریخی و مترقی تاریخ کوبا بویژه آرمان های خوزه مارتی را ، همراه و در همخوانی با اندیشه های انترناسیونالیستی سوسیالیسم در خود عجین و ادغام ساخت ، به همان اندازه چاوز و یارانش سنن تاریخی و مترقی تاریخ ونزوئلا بخصوص تجارب و آموزش های سیمون بولیوار را ، با تکامل یافته ترین تئوری های سوسیالیستی ادغام و عجین می سازند . بدون شک می توان گفت با اینکه رابطه با شوروی یک ضرورت تاریخی برای بقای انقلاب کوبا در متن و بطن پیچیده گی های عصر " جنگ سرد " بود و آن رابطه منجر به چندین عقب گرد های ناخوشایند در سوسیالیسم کوبا گشت ، ولی امروز که کوبا از ناملایمات آن وابستگی ها رهائی یافته و در عوض از کمک های بیدریغ همسایگانش برخوردار است ، می توان گفت که او به کشف اصالت خود دست یافته است *۱٨ .
در پرتو این شرایط ، اصلاحات فعلی در کوبا را ضرورتا نباید به حرکت کوبا در جهت استقرار سرمایه داری تعبیر کرد . آنچه در کوبا اتفاق می افتد انطباق آن کشور با ضروریات و الزامات پروژه " سوسیالیسم قرن بیست و یکم " است که در آینده نه چندان دور حضور نمایان خود را به شکل های مختلف و متنوع در ونزوئلا ، بولیوی ، اکوادور و.... نیز خواهد یافت . این اصلاحات و انطباق های الزامی که ضروری هستند در عین حال به ما می آموزند که سوسیالیسم نه تنها نمی تواند همیشه کامل و بی عیب باشد بلکه بعضی مواقع حتی ممکن است که در پروسه رشدش ( در دوره ای که امپریالیسم حاکم بر جهان است ) در ثبات و امن به زندگی طبیعی خود ادامه ندهد . در پرتو شرایط فعلی حاکم برجهان ، تجربه کوبا به ما می آموزد که بقا و گسترش سوسیالیسم همیشه وابسته به حمایت و مشارکت وسیع توده ای است . در این دوره دولت که نقش آن هنوز هم از اهمیت بزرگی برخوردار است ، اجازه خواهد داد که ابتکارات محلی و منطقه ای و سیعا رشد یابند . به کلامی دیگر ، تجربه کوبا به ما می آموزد که انگاشت برابری را نمی توان فقط از طریق اعمال قانون بوجود آورد و بهترین راه امن علیه بازگشت به سرمایه داری گسترش فرهنگ سیاسی مشارکت توده ای است و نه اعمال روش های بوروکراتیک *۱۹ .
آنچه که موجودیت یک حکومت مرکزی قوی را توجیه خواهد کرد ، قدرت آن دولت در تامین و گسترش رفاه عمومی بشریت زحمتکش و جلوگیری موثر از نفوذ اندیشه های فلاکت بار حاکم بر ّ" بازار آزاد " نئولیبرالی به جامعه کوبا است .
البته که در این پنجاه سال گذشته رهبری کوبا مرتکب اشتباهاتی گشته که ضرورتا به خاطر نفوذ و تاثیر شوروی نبوده است . استراتژی اقتصادی کوبا در دهه ۱۹۶۰ مبنی بر تشدید سریع روند صنعتی سازی خیلی زود نشان داد که چقدر غیر قابل عملی بود و در نتیجه سیاست صادرات شکر به عنوان منبع انباشت در جهت پیاده ساختن اقتصاد چند محصولی در دهه ۱۹۷۰ به مورد اجرا گذاشته شد . مضافا ، " تهاجم انقلابی بزرگ " که با دولتی ساختن مشاغل کوچک در سراسر کوبا پی آمدهای ناگواری را در گستره عدم دسترسی مردم به کالاها و خدمات روزمره به بار آورد ، یکی دیگر از اشتباهات رهبران کوبا در پایان دهه ۱۹۶۰ و آغاز دهه ۱۹۷۰ بود . دولتمردان کوبا همچنین مرتکب اشتباهات جدی و متعددی در حیطه هنری و فرهنگی در دهه ۱۹۷۰ و ۱۹٨۰ گشتند که شدیدا از طرف مارکسیست ها به نقد کشیده شدند . علیرغم اشتباهات متعدد و مختلفی که رهبری کوبا در عرض پنجاه سال گذشته مرتکب گشته آنچه که واقعا سوسیالیسم کوبا را برخلاف تمام کشورهای سوسیالیست سابق از فرود و سقوط نجات داده درجه بسیار بالای مشارکت توده های مردم در اکثر تصمیم گیریهای مهم است که در نوع خود به ندرت در دیگر کشورهای جهان اتفاق می افتد . مضافا ، توجه جدی و مداوم رهبری به خواسته ها و نگرانی های مردم یکی دیگر از عوامل بقا و ادامه انقلاب کوبا بویژه در دوره بعد از فروپاشی شوروی و " بلوک شرق " و تبدیل چین توده ای و ویتنام دموکراتیک به کشورهای سرمایه داری ( ۲۰۰٨ – ۱۹۹۱ ) بود . در این دوره پر از مشکلات و کمبودها ، اکثریت مردم کوبا این احساس را که انقلاب " مال آنها " بوده و ضرورتا ساخته و پرداخته یک گروه و سازمان مشخص نیست همواره در قلب خود حفظ کردند . نتیجا ، امروز کشور کوبا در مقام مقایسه با تمام کشورهای جهان شاید تنها کشوری است که در آنجا جنبه ها و شیوه های عینی و ذهنی یک بدیل ضد سرمایه داری ( علیرغم کمبودها ، محدودیت هایش ) بمنصه ظهور می رسند .
رسانه های گوش به فرمان نظام جهانی بویژه در آمریکا تلاش می کنند که رفورم های اخیر در کوبا در زمینه های کشاورزی ، انگیزه های مزد و حقوق و دسترسی متقاضیان به کالاهای الکترونیکی را دال بر این امر سازند که کوبا نیز در راه سرمایه داری به حرکت در آمده است *۲۰ . اما واقعیت این است که امروز در کوبا پروسه های خصوصی سازی و لغو مقررات دولتی بویژه در حیطه استخدام و اشتغال نیروی کار ، اداره مدارس و دانشگاهها ، مالکیت بر وسایل تولیدی و منابع طبیعی و معادن و تولید مواد کشاورزی نه تنها اتفاق نیافتاده بلکه دولت کوبا و رهبری انقلاب موفق شده اند که با اتخاذ برنامه های سیاسی ، اقتصادی و اجتماعی معین از نفوذ اندیشه های بازار آزاد نئولیبرالی از یک سو و گسترش مقررات صندوق بین المللی پول و بانک جهانی از سوی دیگر بشدت جلوگیری کنند . دولت دائما تعهد خود را به آموزش و پرورش همگانی و رایگان ، بیمه بهداشت عمومی و دیگر خدمات اجتماعی حفظ کرده و قوانین مربوط به آنها را پیوسته پیاده می سازد . بعد از گذشت پنجاه سال ، دولت کوبا با عقد قراردادهای دو جانبه با کشورهائی مثل برزیل و اتحادیه اروپا موفق گشته است که در مقابل محاصره اقتصادی آمریکا به مقاومت و بقای خود بدون ترک اولویت های سوسیالیستی ادامه دهد . در خاتمه باید اضافه کرد که سخاوت و تعهدات هزاران هزار انسان های سوسیالیست و علاقمند به کوبا در اکناف جهان بویژه در کشورهای آمریکای شمالی و اروپای غربی در حیطه کمک های معنوی و مادی نشانی دیگر از این امر است که پروژه استقرار یک بدیل ضد سرمایه داری با چشم انداز سوسیالیستی در کوبا مثل پنجاه سال گذشته به قوت خود باقی است . در ضمن کمک های کوبا به کشورهای جهان سوم بخصوص به کشورهای همجوار خود در آمریکای لاتین به روشنی نشان می دهد که وجود کوبا به عنوان کشوری که در آنجا مردم و رهبری انقلاب به تلاش خود در جهت استقرار سوسیالیسم پیوسته متعهد مانده اند ، مقام و اهمیت کوبا را در مبارزات جهانی مردم علیه نظام جهانی سرمایه دو چندان می کند *۲۱ . در ضمن باید اضافه کرد که نقش و حضور کوبا در داخل سازمان " آلبا " حاکی است که سرنوشت کوبا نمی تواند جدا از تحولات جدیدی که در کشورهای ونزوئلا ، بولیوی و.... اتفاق می افتد ، تعیین گردد . مکانیسم های رشد و گسترش مبارزات طبقاتی و ملی در آمریکای لاتین نشان می دهد که یک دنیای دیگری واقعا امکان دارد توسعه یافته و بوجود آید که کوبا در رشد و تحول آن نقش کلیدی ایفاء خواهد کرد .

پی نویس ها

۱ – نشریه " انقلاب" ۲٨ فوریه ۱۹۵۹ .
۲ – همانجا ، ۲۴ آوریل ۱۹۵۹
٣ – خوزه مارتی ، " در شکم هیولا " ، ترجمه فیلیپ فونر ، نیویورک ، ۱۹۷۵ ، صفحه ٣ .
۴ – دیانا رابی ، " چرا کوبا هنوز مهم است " ، در مجله " مانتلی ریویو " ، ژانویه ۲۰۰۹ ، صفحه ۴ .
۵ – همانجا ، صفحات ۵ – ۶ .
۶ – نشریه " انقلاب " ، ۴ ژانویه ۱۹۵۹ .
۷ – همانجا ، ۲۵ فوریه ۱۹۵۹ .
٨ – همانجا ، ۱۴ مارس ۱۹۵۹ .
۹ – رابی ، همانجا ، صفحه ۶ .
۱۰ همانجا ، صفحه ۶ .
۱۱ – جمیس اکانر ، " ریشه های سوسیالیسم در کوبا " آتیکا ، ۱۹۷۰ .
۱۲ – رابی ، همانجا ، صفحه ۷ .
۱٣ – برای جزئیات ، رجوع کنید به : کن کول ، " کوبا " ، لندن ، ۱۹۹٨ ، فصل سوم .
۱۴ – آرنولد اگوست ، " دموکراسی در کوبا و انتخابات ۹٨ – ۱۹۹۷ " ، هاوانا ، ۱۹۹۹ و پیتر رومن ، " قدرت مردم " ،مریلند ، ۲۰۰٣ .
۱۵ – درباره جزئیات این جمع بندی ، رجوع کنید به مقالات مندرجه در نشریه " مانتلی ریویو " ژانویه ۲۰۰۹ ( ویژه نامه کوبا به مناسبت پنجاهمین سالگرد انقلاب کوبا ) .
۱۶ – سینیان کونت ، " کشاورزی شهری هاوانا " ، در مجله " مانتلی ریویو " ژانویه ۲۰۰۹ ، صفحات ۶٣ – ۴۴ .
۱٨ – درباره جزئیات پیشروی های کوبا در دوره بعد از جنگ سرد ( ۲۰۰۷ – ۱۹۹۱ ) رجوع کنید به : مصاحبه با روبرتو پرز در نشریه " نبرد علیه نژاد پرستی و امپریالیسم " ، شماره ۲۰۵ ( اکتبر – نوامبر ۲۰۰٨ ) ، مایکل لبووتیز " در راه ایجاد " ، نیویورک ۲۰۰۶ و دیانا رابی ، " دموکراسی و انقلاب " ، لندن ، ۲۰۰۶ ، بویژه فصل سوم .
۱۹ – هلن یافه ، " تغییرات در دستمزدها به معنی بازگشت کوبا به سرمایه داری نیست " ، در نشریه " گاردین " ژوئن ۲۰ ، ۲۰۰٨ .
۲۰ – همانجا