روزنامه های ایران چه می نویسند؟



اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲۱ ارديبهشت ۱٣٨٨ -  ۱۱ می ۲۰۰۹


روزنامه «همشهری» با عنوان:«در اردوی اصولگرایان چه می‌گذرد؟» نوشته است:
«اصولگرایان در روندی انفعالی قرار دارند. انتخاب این روند شاید منتج به نتیجه مثبت هم بشود اما در هنگامه مدیریت، ضعف کارآمدی به‌دنبال خواهد داشت؛ یعنی شرایطی شبیه به آن چیزی که امروز بین مجلس و دولت می‌گذرد. به عبارت مصداقی‌تر بسیاری از نخبگان و بزرگان اصولگرا به جای اینکه در انتخابشان نگاه به کاندیدای خود داشته باشند، ‌به سوی اردوگاه اصلاح طلبان خیره شده‌اند یعنی اینکه بیشتر از آنکه شوق پیروزی داشته باشند، ‌ترس شکست دارند و این ترس شکست، ‌باعث شده که فعالیت‌هایشان بیشتر از هر چیز، انفعالی باشد. بگذارید از آخرین مصداق یادکنم؛ وقتی آقای احمدی‌نژاد لایحه کاهش سن رای‌دهندگان به مجلس می‌آورد و با ۱۷۱ رای مخالف مواجه می‌شود و صد البته آگاه است به این مواجهه، به این معناست که ایشان نتوانسته یک رابطه درون جناحی و درون‌گروهی ایجاد کند و من سخت نگران این هستم که اگر ایشان با این گفتمان رای بیاورد، مجلس و دولت نمی‌توانند الگوی خوبی برای اداره مملکت به‌وسیله اصولگرایان ارائه دهند.موضوع این است که در طول این ۴ ساله بیشتر انتقادات از جانب افراد و نخبگان جریان اصولگرا به رئیس‌جمهوری شده، ولی ایشان نه تغییری در رفتارش ایجاد شده و نه درگفتارش؛ آن‌هم رفتار و گفتاری که لازمه کار سیاسی است. اما سوال این است: در اردو‌گاه اصولگرایان چه می‌گذرد؟»

مرز میان خود و جریانات منحرف
حسین شریعتمداری مدیر روزنامه «کیهان» با عنوان:‌«عکس و برعکس» نوشته است:
«این روزها و در آستانه انتخابات ریاست جمهوری دهم، بازار «خط امام»(ره) در تبلیغات انتخاباتی داغ‌تر از همیشه است و برخلاف دو سه دوره قبل که برخی از نامزدها تاکید بر «توسعه اقتصادی»، «اصلاحات» و... را پرمشتری‌تر از خط امام(ره) تلقی می‌کردند و برای کسب آرای مردم نیازی به تأکید بر «خط امام(ره)» نمی‌دیدند، امروزه همه نامزدها بدون استثناء بینش و منش خود برای اداره امور کشور را در انطباق کامل! با خط مبارک امام راحل(ره) معرفی می‌کنند و به تناسب حال، برگی از ارادت پیشین خویش به آن بزرگوار را ضمیمه تابلوی انتخاباتی و جزوه‌های تبلیغاتی خود می‌کنند. این رخداد را باید به فال نیک گرفته و از آن تقدیر کرد، زیرا حکایت از این واقعیت شیرین و غیرقابل انکار دارد که سه دهه بعداز پیروزی انقلاب و در آغاز دهه چهارم، هنوز هم گفتمان امام و انقلاب در عمیق‌ترین لایه‌های باور مردم جای دارد و اگر چنین نبود، تاکید بر این گفتمان به ترجیع بند تبلیغاتی و پرتکرار تمامی نامزدها و هواداران واقعی و مصلحتی آنها تبدیل نمی‌شد.
و اما، خط امام(ره) و بینش ومنش آن بزرگوار به اندازه‌ای روشن و خالی از ابهام است که کمترین ناهمخوانی با آن به وضوح قابل درک خواهد بود.
شریعتمداری پس از برشمردن نکاتی که آنها را ویژگیهای خط امام می‌داند، چنین ادامه داده است:
برخی از گروههای مدعی خط امام(ره)، در حالی که حداقل یک دهه با دشمنان امام و انقلاب در ائتلاف بوده و یا دستکم اینکه در برابر همه اهانت‌های آنان به اسلام و امام و انقلاب سکوت کرده بودند، امروزه از وفاداری خود به خط امام(ره) سخن می‌گویند که این «ادعا» با آن «سابقه» در تضاد است و درباره این گروهها و احزاب تنها دو احتمال زیر می‌تواند مطرح باشد.
اول؛ آن که اگرچه با گروهها و جریانات منحرف و ضدامام(ره) در یک جبهه حضور داشته‌اند ولی با دیدگاهها و نظرات انحرافی آنان موافق نبوده و حتی مخالف نیز بوده‌اند! که در این صورت باید پرسید چرا هرگز علیه نظرات ضدانقلابی و ضدامامی آنها موضع نگرفتید؟
دوم؛ این که هرچند با آن گروهها و جریانات هم جبهه و در ائتلاف بوده‌اند، اما، اکنون از گذشته پشیمان هستند. در این حالت جای این سوالات هست که اولا؛ چگونه می‌توان باور کرد از آنها بریده و از همراهی با آنان پشیمان هستید؟! ثانیاً؛ با آن سابقه همراهی چه تضمینی وجود دارد که باردیگر با آنان همراه نشوید؟! ثالثاً؛ اگر به واقع از آنها بریده‌اید، حضور همان طیف در جمع شما چگونه قابل توجیه است؟
و بالاخره باید مراقب احزاب و گروههایی بود که عکس امام(ره) را بر بالای سر خود دارند و نمی‌توان مطمئن بود راهشان برعکس امام(ره) نباشد! و در این میانه از تمامی نامزدهای مطرح انتظار آن است که مرز میان خود و جریانات منحرف یادشده را به وضوح مشخص کنند و زمینه‌ای برای سوءاستفاده دشمنان بیرونی و دنباله‌های داخلی آنها باقی نگذارند.»

بحث‌های نامریی و پشت پرده
عماد افروغ استاد دانشگاه و نماینده اصولگرای منتقد مجلس هفتم با عنوان:«نماینده اصولگرای منتقد» در روزنامه «اعتماد» نوشته است:
«در اردوگاه اصولگرایان هر نوع تکثر از طرف عده‌یی محدود محکوم می‌شد و به همین خاطر هیچ تکثر و دیگراندیشی در مورد انتخابات در این اردوگاه وجود نداشت. حضور محسن رضایی به عنوان یک اصولگرا در برابر تمام فشارهای حاضر اقدامی شجاعانه بود که نشان از شخصیت مقاوم وی در برابر مشکلات و کارشکنی‌ها دارد. مطمئناً اگر محسن رضایی می‌خواست به مصلحت سنجی‌هایی که دیگران دارند عمل کند، نمی‌توانست به عرصه انتخابات وارد شود. اما ایشان بدون توجه به منفی‌بافی‌ها و فشارها وارد حوزه انتخابات شد و نشان داد می‌توان در برابر فشارها ایستادگی کرد. این اقدام قابل تحسین است.
در طول این چند ماه از میرحسین موسوی دفاع کرده‌ام و هنوز از حرف‌های سابقم عدول نکرده‌ام اما گرایش من به رضایی از جنس دیگری است. من از او حمایت معنوی می‌کنم و حضور وی را همانند حضور موسوی اقدامی شجاعانه ارزیابی می‌کنم. رای من هنوز هم به سمت موسوی با برنامه است تا دیگران، اما از رضایی به عنوان یک شخصیت شجاع نیز دفاع می‌کنم. محسن رضایی شهامت زیادی خرج کرده است و با حضورش نشان داد واقعاً مرد مقاومت است. مرد تشخیص درست است. فردی است که تحت تاثیر فشارهای کاذب و اجماع‌های صوری قرار نمی‌گیرد.
نگرانی من در انتخابات همیشه سه جزء داشته است. یکی از این سه جزء حضور حداکثری مردم بوده و با حضور موسوی و رضایی به این هدف نزدیک می‌شویم. رضایی می‌تواند نماینده مناسبی برای اصولگرایان منتقد خاموش باشد؛اصولگرایانی که به چندین دلیل نتوانستند از دیگری حمایت کنند و سکوت پیشه کرده‌اند اما با حضور رضایی این افراد می‌توانند از وی حمایت کنند.
حضور رضایی حرکتی بود برای توسعه دید طیفی به انتخابات، چرا که نشان داد باید همه طیف‌ها نماینده‌یی در انتخابات داشته باشند تا انتخابات پرشور‌تر برگزار شود.
آنچه حائز اهمیت است سلامت اخلاقی انتخابات، نبرد برنامه‌یی درون گفتمانی و حضور حداکثری است. حضور حداکثری با حضور کاندیداهای زیاد پیش می‌آید و با توجه به واقعیت طیفی در ایران اگر نخواهیم وقایع غیراخلاقی و اجماع‌های صوری را در نظر بگیریم هر سه این اصول به خصوص ازدیاد کاندیداها تا حدودی رعایت می‌شود.اگر دید فرآیندی به سیاست داشته باشیم مشکلات و بداخلاقی‌ها نیز در طول زمان رفع خواهند شد. باید در نظر بگیریم که نمی‌توان تمام اهداف را در کوتاه مدت به دست آورد. باید از کم شروع کرد و به اهداف بزرگ‌تر نیز رسید. حضور کاندیداهای متعدد از جریان‌های مختلف در این انتخابات خود شروع مناسبی برای حرکت به سمت حضور همه کاندیداها در انتخابات آتی است. اگر فضای سیاسی ایران به عقلانیت برسد و در آن احزاب جایگاه داشته باشند این مشکلات نیز رفع خواهد شد.
در اردوگاه اصلاح‌طلبان تکثری نسبی ایجاد شده است اما در اردوگاه اصولگرا تکثر به هیچ عنوان دیده نمی‌شد چرا که بحث‌های نامریی و پشت پرده‌یی وجود داشت که پوششی بر اختلاف سلایق بود. این امر در اردوگاه اصولگرایان باعث می‌شد تفاوت‌های آرا و اختلافات پیدا نشود. آقای رضایی این پوشش را برداشت و نشان داد تحت تاثیر قدرت‌های موجود قرار نمی‌گیرد. من گفته‌ام مخالف اجماع نیستم اما این اجماع باید راه طبیعی خود را طی کند نه اینکه یک اجماع تحمیلی باشد. اجماع خود مقدماتی دارد که در اردوگاه اصولگرا این مقدمات طی نشده و می‌خواستند یک اجماع تحمیلی ایجاد کنند. باید در نظر گرفت ما نمی‌توانیم و نباید به شعور سیاسی مردم توهین کنیم.
با حضور جریانات سیاسی و کاندیداهای متعدد انتخاب به دست مردم می‌افتد و مردم وارد میدان می‌شوند. اگر نبرد درون گفتمانی نیز ایجاد شود افکار عمومی تحریک می‌شوند. همچنین توقعات برنامه‌یی در مردم ایجاد می‌شود تا برای این برنامه‌ها سازوکار اجرایی بخواهند. در این صورت ما یک انتخابات عقلانی و به دور از جودهی‌ها و تصمیمات لحظه‌یی که بعضاً ممکن است ایجاد شوند، خواهیم داشت.
تنها مساله‌یی که باقی می‌ماند تخریب‌های روانی است؛ تخریب‌های غیراخلاقی که از سمت عده‌یی برای جلب آرای افراد صورت می‌گیرد. غالباً کسانی تخریب‌ها را صورت می‌دهند که برنامه‌های درستی ندارند یا گذشته عملی روشن و خوبی در جامعه نداشته‌اند. روشنفکران باید در این زمینه حضور فعال از خود نشان دهند و با این تخریب‌ها مقابله کنند. در این صورت می‌توان گفت نتیجه انتخابات در اولویت دوم قرار می‌گیرد. مهم‌تر از نتیجه تحقق این سه نکته اساسی است که به آنها اشاره شد.
ما نباید فراموش کنیم که نگاه اهل سیاست ما باید فرآیندی در طول زمان باشد. مطمئناً اهداف تحقق پیدا می‌کنند، شاید در کوتاه مدت این کار صورت نگیرد اما در درازمدت به هدف خود که داشتن یک محیط سیاسی عقل‌گرا و حزبی است، خواهیم رسید.»

عداوت با اصولگرایی
روزنامه «رسالت» با عنوان: «افراطیون لیبرال ـ سکولار و عداوت با اصولگرایی» نوشته است:
«...در حالی که مدعیان اصلاحات اقدام به چنین سمپاشی و سیاه‌نمایی بی‌سابقه علیه عملکرد مثبت و مورد قبول دولت نهم و مواضع اصولگرایان و شرایط کلی کشور نموده و درحالی تاکید و اصرار بر ناکارآمد بودن سیاست خارجی دولت نهم و انزوای ایران بواسطه مواضع تند بین‌المللی و عدم دست کشیدن از حق هسته‌ای و لزوم تعلیق موقت فعالیت‌های غنی‌سازی می‌نمایند که مقام معظم رهبری در خصوص بحث هسته‌ای و موضع گیری مسئولین متذکر شده اند: «مسئولان حق ندارند از این دستاورد بزرگ (انرژی هسته‌ای) اجتناب کنند، مسئولان نباید از حرکت به سمت قله‌های بلند واهمه داشته باشند، مسئولان باید با در نظر گرفتن جوانب امور، به هیچ وجه عزم جلو رفتن را از دل خود و ملت بیرون نکنند، متاسفانه برخی افراد با سخنان و مطالب خود و بزرگ نمایی مشکلات و بیان برخی ضعف‌هایی که وجود ندارند موجب جرات پیدا کردن دشمن می‌شوند که این اشتباه است، مسئولان آگاهانه و با جدیت حق هسته‌ای ملت ایران را پیگیری می‌کنند و به جاهای بسیار خوبی رسیده‌اند که انشاءالله به جاهای بهتری هم خواهند رسید.»
همچنین رهبری معظم انقلاب با انتقاد از القاء وضعیت فوق‌العاده در داخل کشور و تکرار این مطلب از زبان و قلم برخی افراد در داخل متذکر گشته‌اند: «تلاش برای تبلیغ و القای وضعیت فوق‌العاده در کشور خط دشمن است؛ هیچ وضع فوق العاده‌ای درکشور وجود ندارد چرا که صف‌آرایی دشمنان در مقابل جمهوری اسلامی در تمامی ۲٨ سال گذشته ادامه داشته و ملت بزرگ ایران در تمامی این سالها به پیروزی رسیده است و اکنون هم همینطور خواهد شد.» ایشان همچنین پشتکار و تلاش بی‌وقفه دولت را از نعمت‌های الهی برشمرده و در خصوص تلاش بی‌وقفه و خالصانه دولت عنوان داشتند: «مسئولان دولت به معنای حقیقی کلمه شبانه روز در حال مجاهدت هستند و با برنامه‌ریزی، اقدام و پیگیری، اهداف نظام و مردم را دنبال می‌کنند که باید این نعمت را شناخت و قدر دانست.»
مقام معظم رهبری در حمایت دیگری از عملکرد دولت نهم عنوان داشتند: «برخی بیگانگان در تبلیغاتی آشکار یا تعاملات دیپلماتیک سعی می‌کنند در شرایط فعلی دولت را مسئول این وضع جلوه دهند اما این شکل [فقدان عدالت اجتماعی] در طول سالهای گذشته به وجود آمده زیرا خط و روش غلط بوده وبه اصل ۴۴ قانون اساسی کم توجهی شده است.» رهبری معظم در آخرین دفاع خویش از فعالیت‌های خدومانه دولت نهم در دیدار نوروزی خود در سفر مشهد تاکید فرمودند که نسبت به دولت نهم انتقادات غیرمنصفانه‌ای صورت می‌پذیرد که ایشان در تقبیح این انتقادات غیرمنصفانه اقدام به حمایت از عملکرد دولت نهم نموده‌اند.
سخن آخر: سخن نهایی اینکه اکنون در فضای انتخاباتی دور دهم انتخابات ریاست جمهوری قرار گرفته‌ایم. طی چهار ماهه اخیر که کوره و فضای انتخاباتی به تدریج گرم گردید، شاهد بداخلاقی‌های فاحش انتخاباتی از سوی اصلاحاتیان در سخنرانیها، سفرهای انتخاباتی و مصاحبه‌ها و مقالات سیاسی در رسانه‌های اصلاحاتی بوده‌ایم. در این میان خبرهای استماع شده حاکی از آن است که مدیران پروژه جدید انتخاباتی اصلاحاتیان عنوان داشته‌اند که در روزهای اخیر ایشان از مرحله تبیین و تبلیغ «شعارهای انتخاباتی» خود گذر کرده و هم اینک می‌بایست وارد مرحله تهییج افکار عمومی گردند. حال با توجه به کارنامه نامطلوب و بسیار قابل تامل افراطیون اصلاحات در خصوص اتخاذ سیاست «القای وجود فوق‌العادگی و خطرناک بودن وضعیت کشور در عرصه‌های گوناگون، و تلاشهای پایان‌ناپذیر ایشان برای تخریب چهره نظام و دولت اصولگرا درسالهای اخیر، و با توجه به حضور چهره‌های فرهیخته‌ای چون مهندس موسوی و جناب خاتمی درراس اصلاحاتیان ساختارگرا، شاهد آن نباشیم که «تهییج انتخاباتی» مردم تفسیر به تخریب دولت نهم و چنگ اندازی به صورت اصولگرایان گشته و از این طریق اقدامات لازم جهت تهییج انتخاباتی مردم به نفع اصلاحاتیان صورت پذیرد بلکه این تهییج انتخاباتی، تفسیر به ارائه و تبلیغ شدید طرح‌ها و سیاست‌های متخذه اصلاحاتیان در عرصه‌های مختلف اقتصادی، فرهنگی و سیاسی گردد.»

۱۰ سئوال از سردار
محمد قوچانی سردبیر روزنامه «اعتمادملی» به دنبال اظهارات سرلشگر جعفری فرمانده سپاه پاسداران مبنی بر ورود «بسیجیان غیرنظامی» به امور سیاسی با عنوان: «۱۰ پرسش از سردار» نوشته است:
« نظریه تازه فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درباره تفکیک نیروهای نظامی و غیرنظامی بسیج و صدور مجوز دخالت بسیج (غیرنظامی) در سیاست هنوز تکذیب نشده است؛ پس می‌توان سخنان سردار عزیزجعفری را نقد کرد و از ایشان چند پرسش کرد:
یکم؛ مقصود سردار از سیاست چیست؟ آیا سیاست تنها بحث سیاسی است؟ آیا بحث سیاسی به نتیجه، نامزد یا جناح سیاسی منتهی نمی‌شود؟ آیا بسیجیان حق دارند در پادگان‌ها یا اردوها به تحلیل سیاسی، قضاوت سیاسی و فعالیت سیاسی له یا علیه نامزدها و جناح‌ها بپردازند؟
دوم؛ بسیج غیرنظامی به چه علت زیر نظر نیروی نظامی اداره می‌شود؟ آیا می‌توان زیر سایه سرنیزه بحث سیاسی کرد؟ زور حرف آخر را در این مباحثه می‌زند یا منطق؟ آیا یک عضو ساده بسیج می‌تواند نظر سیاسی مخالف سردار سپاه را داشته باشد؟
سوم؛ اگر نیروهای بسیج براساس آزادی بحث سیاسی به این نتیجه رسیدند که از نامزد الف در انتخابات دفاع کنند و فرماندهان سپاه بخواهند از نامزد ب حمایت کنند تکلیف چیست؟
چهارم؛ اگر بسیج در تحلیل سیاسی خود بخواهند از نامزد الف حمایت کند و اکثریت ملت بخواهد به نامزد ب رای دهند آیا بسیج می‌تواند از ابزارهای لازم برای تغییر نظر ملت (مانند تبلیغات) استفاده کند؟
پنجم؛ بسیج به عنوان فرد و افراد درباره سیاست اظهارنظر می‌کند یا به عنوان جمع و جمعیت؟ جمع‌بندی نظرات اعضای غیرنظامی بسیج برعهده کیست؟
ششم؛ آیا اگر فردی به‌رغم نظر بسیج به ریاست‌جمهوری رسید، بسیج با فردی که به او رای نداده همکاری خواهد کرد؟ آیا آن فرد به بسیج بدگمان نخواهد بود؟
هفتم؛ آیا اعضای بسیج می‌توانند برای بحث سیاسی، مثلا آگاهی از مواضع نامزدهای ریاست‌جمهوری، افراد سیاسی، مانند نامزدهای دوره دهم، را به مراکز بسیج دعوت کنند و با استفاده از اموال عمومی آگاهی سیاسی خود را بالا ببرند؟
هشتم؛ به نظر شما چرا امام خمینی با دوراندیشی در آغاز دهه ۶۰ در اوج جنگ ایران و عراق ـ که تضعیف سپاه پاسداران به هیچ‌وجه به مصلحت نبود ـ دو دستور تاریخی دادند:
الف ـ اعضای سپاه پاسداران از عضویت در این نهاد نظامی و احزاب سیاسی یکی را انتخاب کنند.
ب ـ با تاسیس وزارت اطلاعات مسائل امنیتی و اطلاعاتی و ضدجاسوسی از سپاه پاسداران تفکیک شد.
دقت کنید که مهمترین حزبی که با سپاه هم‌پوشانی داشت سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بود که در مجموع حزبی در خط امام بود و نه در زمره افراد ضدانقلاب و امام و نیز افرادی چون شهید محلاتی از جمله مخالفان کاهش نقش امنیتی سپاه بودند که مورد اعتماد و علاقه امام به حساب می‌آمدند. با وجود این چرا امام سپاه را از سیاست و اطلاعات جدا کرد؟ آیا امام پیش‌بینی نمی‌کردند که ممکن است روزی نیرویی غیرنظامی زیر نظر نیروی نظامی قرار گیرد؟
نهم؛ گرچه همه نیروهای نظامی جهان در دوران صلح به اقدامات اجتماعی می‌پردازند اما علت نقش برجسته سپاه پاسداران در مسائل اقتصادی چیست؟ آیا برای انجام امور عمرانی نمی‌توان از شرکت‌های خصوصی و پیمانکاران غیردولتی استفاده کرد؟ آیا در شرایطی که با استقرار و تثبیت نظام جمهوری اسلامی ایران حتی نهاد پرثمری مانند جهاد سازندگی در وزارت کشاورزی ادغام شده، وجود بسیج سازندگی به‌عنوان یک نهاد عمرانی ضروری است؟
دهم؛ در دوره گذشته انتخابات ریاست‌جمهوری اتهاماتی متوجه نهاد سپاه و بسیج شده است که از سوی فرماندهان سپاه و سران نظام به صراحت تکذیب شده. اینک در آستانه انتخابات ریاست‌جمهوری دوره دهم هدف از دامن زدن به این شبهات از سوی فرمانده محترم سپاه چیست؟ آیا اتفاق مهمی در راه است؟
بسیج یک نهاد ملی است. نهادی دفاعی برای یاری به نیروهای نظامی در هنگامه جنگ مقابل نیروی خارجی. بسیج یک نهاد فرقه‌ای، مذهبی، حزبی، یک بنگاه اقتصادی یا شرکت پیمانکاری و سهامی نیست. بسیج حتی یک نیروی حرفه‌ای نظامی هم نیست. ارزش بسیج در آماتوری آن، اخلاص و بی‌مزد و منت بودن این نهاد است.
سپاه هم یک نهاد ملی است. نهادی دفاعی برای نبرد نظامی با دشمنان خاک، دین، آیین و میهن. سپاه خلاف بسیج یک نهاد حرفه‌ای است که باید برای جانفشانی‌هایش در زمان جنگ در عصر صلح پاداش بگیرد و از مالیات ملت برای روز مبادا بهره‌مند شود. اما سپاه هم شرکت سهامی یا بنگاه اقتصادی نیست.
نهادهایی مانند سپاه و بسیج در همه کشورها وجود دارند با نام‌های دیگر. هیچ‌کس از آنها نمی‌ترسد و به آنها احترام می‌گذارد. رابطه سپاه و سیاست هم منتفی نیست. برخی از بزرگترین روسای جمهور ایالات متحده آمریکا نظامیان «سابق» بوده‌اند که از موقعیتی به‌نام «کهنه سرباز» در نبرد سیاسی بهره می‌بردند اما هیچگاه با لباس نظامی به صحنه سیاسی نمی‌آیند.روزنه‌هایی که برخی فرماندهان سپاه در بی‌طرفی آن ایجاد می‌کنند در نهایت به ضرر ملت است که چهره‌های ملی خود را درگیر نزاع‌های جناحی می‌یابند. گفته‌اند که در جهان گذشته قوی‌ترین منطق، منطق «الحق لمن غلب» بوده است. سلسله‌های تاریخ ایران به مدد پیروزی سرداری بر سرداری دیگر ایجاد شده‌اند جز سلسله پهلوی که با کودتا به قدرت رسید و جمهوری اسلامی که با انقلاب ایجاد شد. نظامی که با انقلاب ایجاد شده است را با منطق «الحق لمن غلب» نمی‌توان حفظ کرد. جمهوری اسلامی به عنوان نظامی که مشروعیت خویش را از رای ملت و مشروعیت خود را از اجتهاد امام خمینی گرفته است نیازی به چنین منطقی ندارد. این منطق چنان است که حتما روزی پای گویندگان و نظریه‌پردازان خود را هم خواهد گرفت. چنان که چهار سال قبل نظر برخی فرماندهان سپاه پاسداران روی فرد دیگری برای تصدی مقام ریاست‌جمهوری بود و این نظر هم مغلوب رای سربازانی شد که برای دفاع بسیج شده بودند و به تبع اظهارنظر فرماندهان خود درباره سیاست آنها هم نامزد خاص خود را یافتند و چون رسم تقلید برافتاده بود راه اجتهاد در پیش گرفتند. اکنون البته همان فرماندهان به نظر سربازان خود عمل می‌کنند اما معلوم نیست که نظر سربازان چیست؟ و این داستان ادامه خواهد یافت چراکه همواره سربازان به سرداران تبدیل می‌شوند. آن روز اما آیا سرداران امروز از نظر خود درباره سیاست‌ورزی نظامیان دفاع خواهند کرد؟ مهم نیست که دفاع سرداران در آن روز چه باشد مهم آن است که الحق لمن غلب به منطق قدرت بدل خواهد شد. پس وای اگر از پس امروز بود فردایی... »

نقطه امید برای بازگشت به اخلاق
احمد پورنجاتی رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس ششم با عنوان:«ژورنالیسم محفلی، متد نمدمالی» در روزنامه «اعتماد» نوشته است:
«چگونه می‌توان چشم بر واقعیت بست؟! «پلشتی اخلاقی» فضای سیاسی جامعه ما را آلوده است. بی‌مقدمه و حاشیه، یک راست به اصل مطلب می‌پردازم. «نامه سرگشاده» آقای کروبی به مدیرمسئول کیهان، با همه استحکام و صراحت و اشاره‌های معنادارش، هرچند ستودنی و بهنگام، اما تنها و تنها یک «نیشتر» جانانه بود بر یک «دمل مزمن و چرکین»! لابد می‌پرسید کدام دمل؟
با هزار داغ و افسوس و اندوه، فروتنانه باید اعتراف کنیم که سال‌هاست غده سرطانی «پلشتی اخلاقی»، البته با رنگ و لعاب به اصطلاح ارزشی، در عرصه سیاسی کشور ما در حال نشو و نماست. این غده شرم آور، هرچند در آغاز در بخش خاصی از مطبوعات کشور جوانه زد و هنوز کانون اصلی آن در همان بخش خاص قرار دارد اما متاسفانه به تدریج در بسیاری از اندام‌های ساخت و مناسبات سیاسی جامعه «متاستاز» داده است! روزی که کلنگ ادبیات (بخوانید بی‌ادبیات!) «ژورنالیسم محفلی و بی‌پروای برخوردار از مصونیت آهنین» با حضور برخی عناصر شاغل در بخش سیاسی یک نهاد نظامی در موسسه کیهان در آغاز دهه ۷۰ به زمین زده شد، شاید کمتر کسی گمان می‌برد این هجرت و لانه گزینی به ظاهر ساده چه نقش و تاثیری در فضای سیاسی و مطبوعاتی و حتی امنیتی جامعه خواهد داشت.
البته نخستین واکنش هوشمندانه را آقای خاتمی نشان داد که متوجه شد «کیهان دیگری» در دست ساخت است. ایشان از سرپرستی موسسه کیهان، که از دوران امام(ره) به عنوان نماینده رهبری برعهده داشت، کناره گیری کرد. و در پی او جمعی از نیروهای حرفه‌یی و خوش فکر در بخش‌های مختلف روزنامه و نشریات وابسته به کیهان، جا را برای دوستان اعزامی خالی کردند! در آغاز رویکرد «کیهان دیگری» با مدیریت تیم اعزامی عمدتاً در فضای دوقطبی «راست و چپ» آن سال‌ها که بر محور رادیکالیسم سیاسی و سوسیالیسم اقتصادی می‌چرخید، دستمایه قرار دادن سوژه‌هایی فریبنده همچون نقد دیدگاه‌های سرمایه داری سنتی و بازار و دفاع از عدالت اجتماعی و اقتصادی و حقوق محرومین و مستضعفین یا طرح شعارهای ضداستکباری و مقابله با سیاست‌های امریکا بود. مشهورترین مصادیق آن رویکرد را در یادداشت‌های سردبیر وقت کیهان در نقد دیدگاه‌های مرحوم آیت‌الله آذری قمی یا در قضیه شرکت‌های مضاربه‌یی شاهد بودیم.
اما دیری نگذشت که «خط تولید اصلی» کیهان پس از مدیریت خاتمی به راه افتاد و به تدریج به تولید انبوه رسید و حتی موفق به «تولید مثل» شد! ورود کیهان با همان رویکرد و ادبیات که اکنون سال‌هاست به عنوان مشخصه این بنگاه سیاسی شناخته می‌شود، به عرصه فرهنگ و اندیشه و سیاست در آغاز با تابلوی اغواگر «افشای چهره وابستگان رژیم پهلوی» بود که در ستون ویژه‌یی با عنوان «نیمه پنهان» اندک اندک ذائقه مخاطب را با ادبیات ظاهراً افشاگرانه و واقعاً بی‌پروای لجام گسیخته آشنا می‌ساخت. برجسته‌ترین و مشهورترین فرآورده خط تولید ژورنالیسم محفلی، «برنامه هویت» بود که با میدان داری و پیگیری سعید امامی ساخته و پرداخته شد و در کاسه پخش رسانه ملی نهاده شد.
البته بنیان‌های سست و نگاه توطئه اندیش و آسمان ریسمان بافی‌های موجود در آن برنامه، خیلی زود متولیانش را به شرمساری و پوزش خواهی و جبران مافات هرچند بسیار اندک واداشت. که دلجویی‌های گوناگون از مرحوم دکتر زرین کوب ـ یکی از سوژه‌های محترم «برنامه هویت»‌ـ از آن جمله است.از آن پس گویی «متد کیهانی» تسویه حساب سیاسی با مخالفان به مثابه یک رویکرد موفق، مباح و بی‌رقیب مورد استفاده قرار گرفت. اگر در آغاز، این دگراندیشان سیاسی و فرهنگی و منتقدان و روشنفکران بودند که طعمه ژورنالیسم محفلی می‌شدند و به دلیل یا بهانه موضع سیاسی شان نسبت به نظام یا عملکرد آن مورد حمایت کسی یا جایی قرار نمی‌گرفتند، به تدریج سایه «متد کیهانی» برخورد با هر که ناخودی تلقی می‌شد، بر سر شخصیت‌ها و عناصر سیاسی و فرهنگی طرفدار نظام اما مخالف مشی محافل کیهان مسلک نیز افکنده شد.
پرونده ننگین برخوردهای ضداخلاقی با شخصیت آقای خاتمی در آستانه انتخابات دوم خرداد سال ۷۶، سرشار از این متد ژورنالیسم محفلی و پلشتی اخلاقی است.
اما دوران هشت ساله حضور اصلاح طلبان در بخشی از حاکمیت را در واقع باید دوران رشد سرطانی این آفت لجام گسیخته و مصونیت یافته تلقی کرد که بی‌هیچ واهمه و حد و اندازه و مانعی، با خونسردی و احساس امنیت تمام عیار، موجودیت و حیثیت و شرف و شخصیت انسانی چه بسیار انسان‌های شریف را به جرم اصلاح‌طلبی، موضع انتقادی نسبت به وضع موجود، اظهارنظر آزادانه، دفاع از حق مظلوم و از این دست، آماج شیوه‌های غیراخلاقی خود ساخت. اندک اندک، متد ژورنالیسم محفلی در برخورد با هر که خودی تلقی نمی‌شد، از انحصار کیهان خارج شد و به مثابه یک الگوی موفق، مورد استفاده طیف‌های همسو نیز قرار گرفت.
شگفت آنکه در برابر موج دامن گستر پلشتی مطبوعاتی در جبهه ضداصلاحات هیچ استغاثه و دادخواست و شکایتی در سلسله مراتب مراجع قدرت قانونی و قضایی، کارساز نبود. ژورنالیسم محفلی رویین تن شده بود که هنوز نیز در بر همان پاشنه است که ملاحظه می‌کنید.
انصاف باید داد که ژورنالیسم محفلی با بهره گیری از متد خاصی که نخستین بار توسط کیهان اختراع شد و من آن را «متد نمدمالی» سوژه می‌نامم، موفق شد چهره‌های بسیاری را از «درون نظام» به «حاشیه» و حتی به «خارج نظام» سوق دهد.
اصولاً «متد نمدمالی» سیاسی در ژورنالیسم محفلی، هنر و هدفش همین است. نخست شخصیت و حیثیت سیاسی سوژه را مخدوش جلوه می‌دهد، سپس اگر در او سماجت و مقاومتی احساس کرد، برایش پرونده سازی می‌کند، جنگ روانی راه می‌اندازد و چنانچه سکوت اختیار نکرد برای هل دادن سوژه به آن سوی مرزهای نظام نقشه می‌کشد. در الگوی رفتاری «ژورنالیسم محفلی» دو راه بیشتر پیش پای «سوژه» نیست؛ یا در برابر آیین و مسلک سیاسی مورد نظر تسلیم شود، اقرار کند، به تقدیس بپردازد و دست کم خفقان بگیرد! یا باید خود را برای خروج از گردونه هستی سیاسی و هتک شخصیت و شرافت آماده سازد. پروژه نمدمالی سیاسی اگر در مورد دگراندیشان و روشنفکران به آسانی و موفقیت به اجرا درآمد اما در مورد شخصیت‌های استخوان دار و پرسابقه درون نظام، تاکنون همچون لقمه‌یی گلوگیر و خفه کننده اسباب بی‌آبرویی و زحمت ژورنالیسم محفلی شده است. هم برخورد متین و نجیبانه و همراه با رواداری و عزت آقای خاتمی، هم برخورد سنگین و بی‌اعتنای آقای‌هاشمی و هم به ویژه برخورد استوار و بی‌رودربایستی آقای کروبی، کوس رسوایی ژورنالیسم محفلی و پلشتی اخلاقی را به صدا درآورده‌اند.
اما:
۱ـ کاش در سلسله مراتب مدیریت نظام چاره‌یی برای ریشه کنی این غده سرطانی، این اپیدمی بی‌اخلاقی سیاسی، این پلشتی مطبوعاتی اندیشیده می‌شد. ساده‌ترین راه همین است.
۲ـ کاش یک نهاد مدنی موجه از نظر افکار عمومی وجود می‌داشت و در برابر این امواج آلوده‌کننده محیط زیست سیاسی کشور اعتراض می‌کرد، فراخوان می‌داد و از پای نمی‌نشست.
٣ـ کاش سال‌ها پیش، آن روزها که «ژورنالیسم محفلی» دست به کار له کردن شخصیت کسانی بود که هر چند از نظر مشرب و گرایش فکری و سیاسی دگراندیش تلقی می‌شدند اما مستحق آن رفتارهای ماکیاولی نبودند و حق انسانی و شهروندی داشتند، گامی یا کلامی یا خطابه و نامه سرگشاده‌یی به اعتراض، مشاهده می‌کردیم. البته اندکی بود، اما نه! آیا می‌شود امید بست که با ظهور یک تحول کارساز، دست کم در عرصه مدیریت اجرایی کشور، مجالی برای جبران مافات فراهم شود؟ بیست و دوم خرداد می‌تواند نقطه امیدی برای بازگشت «اخلاق، جوانمردی، ادب» به عرصه سیاست باشد. اما در هر حال این فضای آلوده به پلشتی و بی‌اخلاقی، این ژورنالیسم بی‌پروای محفلی با همه داعیه‌های فریبنده ارزشی و انقلابی اش، شایسته یک نظام دینی و داعیه دار اخلاق و معنویت نیست. ریشه این دمل چرکین را باید خشکاند، چشم فتنه را باید کور کرد.»

شرافت نقد شدن و نقد شنودن
مسعود بهنود نویسنده و روزنامه‌نگار مقیم لندن نوشته‌ای با عنوان:‌«جهان را به افسوس نوشته‌اند» در روزنامه «اعتماد» دارد که در پی آن را می‌خوانید:
«بزرگان جهان را به تواضع و فروتنی که داشته‌اند، به برخوردشان با منتقدان خود، و به شهامت شان برای قبول خطا نشانه می‌زنند، ورنه رجزخوانی شأنی ندارد، درشت گویی عزت نمی‌آورد. و آدمی درخت بی‌بر است وقتی که مدام خود را بنگرد در آینه و مجالی برای دیدن دیگران نیابد مگر برای فریب و تظاهر. و جهان را با افسوس نوشته‌اند. گرچه افسوس خود فضیلتی است که از آگاهی می‌آید، ورنه بسیارترند آنان که شرافت افسوس هم ندارند. می‌آیند و می‌روند نه وزنی بر کره خاکی می‌گذارند و نه از آن می‌کاهند.
آنقدر مثال تواضع و فروتنی اولیا و بزرگان از دل تاریخ و روایات دینی می‌توان بیرون کشید که بی‌اندازه است و در فرهنگ عمومی همه ملل هست و مخصوص ما نیست. اما دریغا که مانند بسیار اخلاق حسنه دیگر، امروز مثالش در شرق کمیاب است و غرب راقیه بیشتر بدین صفات متصف است بی‌ادعا و بی‌اتصال و تظاهر مدام به الهیات.
آخرین شاه دو تن را داشت که از زمان طفولیت در کنارش بودند، محرم ترین‌ها. یکی سلیمان خان بهبودی بود که تا بود و در کار بود در روابط دربار با روحانیت و با توده مردم محلات هیچ خدشه‌یی نبود. سلیم النفسی مردی که اول کار منشی شخصی رضاشاه بود و بعد هم مشاور پسر او شد. تشریفات هیچ نمی‌دانست و درویش مسلک بود. دومی فتح الله آتابای که از ایلات شمال آمده و آبا و اجدادش با اسب سروکار داشتند به ظاهر رئیس بیوتات و میرآخور بود اما شاه آخرین از جوانی فقط از دست وی غذا می‌گرفت. این دو تن هیچ تظاهر نداشتند و کس از آنان بد ندیده است.
فتح الله آتابای نقل می‌کرد به روزگاری هنگام اسب سواری در دشت‌های غرب و جنوب تهران، به یک گاری برمی خورد که مردی با عبا پشت آن نشسته و گاریچی دارد در جاده خاکی می‌راند. از کنار گاری که رد می‌شود صدایی می‌شنود. نگاه می‌کند دکتر مصدق بوده که از قلعه تبعیدگاه خود در احمدآباد خارج شده و به سمتی می‌رود، عبایی بر دوش و عصایی زیر چانه. آتابای چنان نبود که از عتاب ساواک بترسد، لگام اسب را می‌کشد و سلامی به سابقه آشنایی‌های دور.
دکتر مصدق بعد از تواضعی که عادتش بود، می‌گوید می‌بینی فتح الله خان چه جایگاه بلندی دارم. کدخدای قلعه‌یی هستم که جز من و چهار تن در آن نیستند و حالا جعبه شیرینی گرفته‌ام و برای خوش باش هم دندان خودم، کدخدای همسایه می‌روم که نوه‌اش را داماد کرده است. آتابای می‌گفت بعد چندی وقتی گفتم امری ندارید، گفت سلامی برسان. کدخدا خواستی ندارد. بعد پشیمان شد و گفت آفتابم بر لب بام است از من به او بگو. از قوام نجات آذربایجان می‌ماند و از مصدق اینکه خواست نفت مال ملت باشد و نگذاشتند، گاهی فکر کن از تو چه می‌ماند. کاری بکن. اینکه او کاری کرد یا نکرد سخنی دیگر است و آن که غربال دارد در پی می‌آید. گلیم بخت هر کس را هم خود می‌بافد. اما اگر آن سخن خردمندانه دکتر مصدق را سرمشق کنیم آنگاه باید گفت کس را به یاد نخواهند آورد وقتی جمعیتی را گردآورده و سخن بگوید تا برایش کف بزنند. یا قرار و قاعده‌های جامعه را به هم ریخته ادعای اسکندری کند، یا از سر بی‌تجربگی سخن‌ها گفته و از سر خودخواهی دیگر حاضر به بازگشت از رای نباشد، هیچ نقدی را تحمل نکند مگر با ناسزاگویی، و بعد هم که به صحت گفته ناصحان و منقدان رسید باز حاضر نشده حق صاحبان حق را ادا کند. که گفته‌اند بهشت را به بهانه نبخشند. نقدی نوشتم بر کتاب نامداران ایرانی که به زبان انگلیسی توسط دانشگاه سیراکیوز منتشر شده و در آن بر کار عباس میلانی خرده‌ها گرفتم. و او شرافت نقد را می‌شناخت که هیچ نگفت سهل است سپاس گذاشت. چنین است که زحمتی کشیده و اثر مهمی که نهاده بزرگ می‌شود. شرافت نقد شدن و شرافت نقد شنیدن هر کس را نیست.»

اختلاف نظرهای اجتهادی
دکتر عطاءالله مهاجرانی با عنوان:‌«کدام نظرگاه؟» در روزنامه «اعتمادملی» نوشته است:
«روایت مورد نظر شهید مطهری در کتاب ایمان و کفر اصول کافی روایت شده است؛در باب مجالست با اهل معاصی نقل شده است. این روایت را شیخ انصاری در مکاسب آورده است و در دو جا هم به آن اشاره می‌کند.چنان که اشاره کردم می‌توان از دو منظر کاملا متفاوت «باهتوهم» را تفسیر کرد. تفسیر رایج این است: هر که را دیدید شک و شبهه ایجاد کنید که اهل بدعت و نوآوری است، او را با هر دروغ و افترایی هم که شده از صحنه خارج کنید. تا مردم به او اقبال نکنند.
نظرگاه دیگر، که مرحوم مطهری بر اساس آن روایت را تفسیر کرده است. این است: شما با کسانی که بدعت ایجاد می‌کنند و شک و شبهه در دین، با منطق نیرومند سخن بگویید و آنها را محکوم و مجاب و متحیر کنید. اینکه یک واژه و مفهوم آن می‌تواند، دو منظر کاملا متفاوت را در پیش روی ما بگشاید. نمونه‌های فراوانی می‌توان برای آن برشمرد. در دوران کودکی، مرحوم حاج آخوند برای ما گفت: یک نفر میخ طویله بلندی را روی زمین کنار چشمه‌ای می‌کوبد. خداوند برای اوحسنه‌ای می‌نویسد. فرد دیگری مدتی بعد می‌آید و همان میخ طویله را از زمین می‌کند. برای او هم حسنه‌ای نوشته می‌شود. پرسش این بود که چگونه دو عمل متباین می‌توانند، از طرف خداوند حسنه محسوب شوند؟ ایشان با همان زبان ساده و لبخند مدامشان گفتند:«نفر اول پیش خودش خیال کرد؛ اگر سواری از کنار چشمه رد شد. خواست آبی بیاشامد و اندکی استراحت کند می‌تواند افسار اسبش را به همین میخ بلند ببندد. دومی با خودش گفت: «اگر فرد تشنه‌ای شبانه به طرف چشمه بیاید؛ تا آبی بنوشد؛ پایش به این میخ گیر می‌کند و نقش زمین می‌شود. این تصویر ساده‌ای بود که به عبارت دیگر منطق موقعیت را برای ما تفهیم می‌کرد.
بگذارید یک مثال در قلمرو فقهی مطرح کنم. حضرت آیت‌الله صانعی در درس خارج فقه‌شان در درس نخست مکاسب محرمه نکات بسیار مهمی را درباره اختلاف نظر اجتهادی فقها ذکر کرده‌اند. یک نمونه‌اش در بحث تکتف در نماز است. با دست بسته، یا دستان بر هم نهاده نماز خواندن. همان شیوه‌ای که اهل سنت به هنگام نماز مراعات می‌کنند. البته حنفی‌ها و شافعی‌ها و حنبلی‌ها تکتف در نماز را سنت و مستحب می‌دانند. مالکی‌ها تکتف در نماز مستحبی را جایز می‌دانند و در نماز واجب، با دست باز نماز خواندن را مستحب می‌دانند.
درباره تکتف؛ یعنی با دستان روی هم نهاده، اصطلاحا با دست بسته نماز خواندن، فقط یک روایت به عنوان مستند یک حکم فقهی داریم. این روایت را فقهای ما روایت صحیحه می‌خوانند.( مثل حضرت آیت‌الله صانعی، در درس خارج فقه، مکاسب محرمه) روایت این است:
«دست‌هایتان را بر هم مگذارید، تا به مجوسیان شباهت پیدا نکنید.» از این روایت چهار برداشت کاملا متفاوت اجتهادی صورت گرفته است.
اول: محقق حلی در شرایع الاسلام، تکتف را مکروه می‌داند.
دوم: برخی فقها تکتف را حرام می‌دانند.
سوم: برخی جایز نمی‌دانند. اما چناچه ضرورت اقتضا کند، تکتف را جایز می‌دانند.
چهارم: آیت‌الله بروجردی، نه تکتف را مکروه می‌دانست و نه حرام، بلکه آن را ارشاد استحبابی تلقی می‌کرد.
از اینگونه اختلاف نظرهای اجتهادی می‌توان بسیار بر شمرد.حال اگر فردی بر اساس نظری اجتهادی و با در نظر گرفتن مجموعه شرایط و موقعیت ما، اعلام کرد که اعدام کودکان به مصلحت کشور و اسلام نیست، این نظر اسرائیلی است؟ و پیاده نظام رژیم صهیونیستی این نظر را القا کرده‌اند؟ نمایندگان سیاسی، دینی و فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در خارج از کشور، هر کدام گزارشی از بازتاب اعدام دلارا دارابی تهیه کنند. آیا این اعدام رژیم صهیونیستی را مات و منزوی کرد؟ اگر کسی بگوید درست در آستانه انتخابات ریاست جمهوری در ایران این اعدام کاملا غیر موجه بود، و حداکثر می‌شد با بررسی بیشتر و همه جانبه اقدام کرد؛ این نگاه اسرائیلی است؟ تمام سخن آقای کروبی در این جمله خلاصه می‌شود: «پدیده غیرقابل درک اعدام افراد زیر ۱٨ سال در مقاطع مختلف کارزار رسانه‌‌های خارجی علیه اسلام و ایران را سبب شده که تنها با یک اجتهاد و اراده قانونی و فقهی قابل حل شود.» داستان نشریه موج را یادمان هست. در یک نشریه دانشجویی با تیراژ کمتر از سیصد نسخه مطلبی درباره امام زمان نوشته شده بود. چه هنگامه‌ای بر پا شد. یک مقام نظامی ـ امنیتی اعلام کرد که خودش نویسنده را خواهد کشت.آقای یونسی وزیر وقت اطلاعات یادداشت‌ها و دعاهای همان جوان نویسنده را که در ایام بازداشت نوشته بود، در جلسه دولت نشانم دادند. دیدم آن جوان در خلوت خود دعاهایی را نوشته بود، سرشار از لطافت و توجه. پیدا بود نیت او از مطلب نشریه موج با موجی که در کشور دامن زده شد؛ به حساب ارشاد هم گذاشته شد، از زمین تا آسمان تفاوت داشت. خود او هم که بارها گفته بود قصد هیچ‌گونه اهانتی نداشته است. بعدا فیلمنامه یک سریال تلویزیونی درباره زندگی اقبال لاهوری نوشته همان جوان را خواندم که بی‌نظیر بود... »

منبع: روزنامه ی اطلاعات بین المللی