انتخابات دوره دهم ریاست‌ جمهوری
انتخابات؛ راه حل مشکلات جامعه بی الگو


یاسر عزیزی


• باری! تا روزگار ما بر این مدار می چرخد، انتخابات تنها راه حل مشکلات جامعه ایست که جز نظم موجود، هیچ الگوی بهینی نمی یابد و لاجرم دل به همین بازی و مردم سالاری!! گره می زند تا شاید فرجی و جمعه ای و نیمه ی دیگری از خرداد! ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲۲ ارديبهشت ۱٣٨٨ -  ۱۲ می ۲۰۰۹


این روزها جو سیاسی جامعه ی ایران در حوزه ی رسمی سیاسی (ساحت مستقر نظم موجود) و به تبع آن در میان کنشگران سیاسی، معطوف به انتخابات آینده ی ریاست جمهوری است. انتخاباتی که به نظر می رسد، همچون نه دوره ی پیشین، برخوردار از اهمیت فوق العاده ای!! توصیف شده است. در چنین شرایطی، شکل صف بندی های موجود در درون بازی و نحوه ی رفتارها، حتا برای کنشگران ِ حاشیه ای جذاب و در پاره ای اوقات مهم تلقی می شود. این نوشتار نه از جهت دخیل بودن در نتیجه ی مستقیم این فرایند سیاسی، بلکه به واسطه ی تحلیلی که از این مسئله در پی خواهد آمد صورت بسته است.

انقلاب 57، بی تردید نمونه ای بارز از یک کنش عمده در موضع انقلاب سیاسی بود که تنها و تنها محمول هدفی سلبی و ناپرورده می نمود. این مدعا از این جهت مطرح می شود که در نتیجه ی طغیان توده های شهری و فعالین گونه گون سیاسی – اجتماعی علیه نظام پهلوی، بواسطه ی سوالات بیشماری که آن سامان سیاسی در زیر آن قرار داشت، صورت سلبی انقلاب از دل واقعیاتی که از یک سو مضمحل شدن استقلال سیاسی دولت مرکزی تنه می زد و از دیگر سوی، عوارض متداول ساختارهای استبدادی و دیکتاتوری بر استعداد آن می افزود، طراحی می شد. عمده ی قوت همه ی نیروهای موثر سیاسی در بروز آن رویداد تاریخی، در متمرکز بودن آنها بر الگوی انقلابی با تکیه گاه های مختلف ایدئولوژیک بود، چندانکه حنجره های انقلابیون ماتریالیست و سکولار را برای برآمده " الله اکبر" در راستای وحدت عمل انقلابی آماده می کرد. اگرچه بسیاری را بر این عقیده است که چنان وحدت تاکتیکی وسیع، منجر به تصفیه های گسترده ی پس از انقلاب شد، چنان که تنها یکی از بسیار گرایشات متداخل در انقلاب بر جایگاه نظم جدید مستقر شد، اما اراده ی کلام در عین قدرت ِ چنان عقیده ای تضعیف نمی شود، هنگامی که الگوی تام سلبی – انقلابی همچنان برجسته و رخ نمون است. درست از فردای پیروزی انقلاب بود که عارضه ی عام انقلاب سر برآورد تا پتانسیل روانشناسی اجتماعی به نفع هژمونی کاریزماتیک آزاد شود و ایجاب پساانقلابی نسخه ی قاطبه ی نیروها و گروه های انقلابی را در هم پیچد. ضعف وحدت تاکتیکی در عمل گروه های غیر ِ همساز، جز در راستای تحقق دموکراسی، از همین نقطه آشکار می شود.

از 30 خرداد سال 60 و نزدیک به یکسال پس از شروع جنگی که از یک سو پایه های حاکمیت سرزمینی را متزلزل کرده بود و از دیگر سوی پایه های قدرت مرکزی را تحکیم می کرد، تا همه ی سال های پس از جنگ و تا کنون، جمهوری اسلامی بر یک سمند بیش از همه سوار بوده است که همانا سمند یکه تازی در عرصه ی ذهن عمومی بوده است. هنگام که هیچ آلترناتیو قدرتمندی، بل که هیچ آلترناتیو واقعی که نسبتی با موضوع عمل اجتماعی در ایران داشته باشد را در کنار و برابر خود ندیده است. این مهم وقتی از نگاه عمودی چشم بپوشیم و قاعده ی هرم قدرت را بمثابه واقعیت اجتماعی ببینیم، تنها در یک وصف قابل بیان است؛ "جامعه ی بی الگو"

جامعه ای که رنج فقر و محرومیتش در کسادی بازار و اقتصادش بیش است و در رونق آن بیش تر، جامعه ای که دست یازی به حوزه های فردی اش هر روز و همه روز فزونی می یابد، جامعه ای که سفره های نفتی اش را با کوکو سیب زمینی عوض می کند، جامعه ای که گسترده ترین آمار اعتیاد و روبه رشدترین آمار طلاق و بیشمار جنحه و جنایت را در صفحه ی حوادث حیات خود ثبت شده می بیند و در عین حال امیدش را به بازی قدرت از بالا – به انتخابات – گره می زند، بی تردید جامعه ایست "بی الگو" و در این میان وهن آمیزتر از چنین اوضاعی، نسخه پیچی گروه هایی است که غالبن ورای مرزها و ندرتن در میان همین مردم، از ناسالم بودن انتخابات و غیرِ واقعی بودن دموکراسی و حقانیت تحریم و بی نتیجه بودن مشارکت مردمی سخن می گویند، وهیچ به خود زحمت نمی دهند تا بی اعتنایی جامعه را به واقعیت خود این گروه ها و فعالین مورد سوال قرار دهند و چرایی بی الگو بودن جامعه را!

باری! تا روزگار ما بر این مدار می چرخد، انتخابات تنها راه حل مشکلات جامعه ایست که جز نظم موجود، هیچ الگوی بهینی نمی یابد و لاجرم دل به همین بازی و مردم سالاری!! گره می زند تا شاید فرجی و جمعه ای و نیمه ی دیگری از خرداد!

این گوشه ی تصویر، از قاب عینک جامعه ای بود که به زعم نگارنده فاقد الگو و ناگزیر از وضع موجود است. حال و از نگاهی دیگر، از دید یک منتقد وضع موجود که البته انتخابات و حقانیت طرفین آن را در کنار ستم ملی حاکم، همه را می بیند، اما این پرسش را نیز مقابل خود می بیند که در برابر دعوت 30 ساله به تحریم، چه حرف تازه ای و گشایشی و چه نتیجه ای از دعوت گران ِ گران ادعای ما صادر شده است؟ بل که در کنار دعوت به تحریم، چه بدیلی مد نظر ِ واقع بین! ایشان قرار دارد که در ترازوی 30ساله ی ما، سنگین تر از نتایج – ولو توام با ناکامی هایی – باشد که مشارکت گسترده ی اجتماعی خرداد 76 رقم زد. مشارکتی که بواسطه ی گستردگی آن، خواب کودتا(در اینجا کودتا نه بر مفهوم مرسوم آن دال شده است، بل که به معیار واقعیت ِ پشت صحنه ی انتخابات 84 صورت بسته است)در آرای مردم را از سر حیران عاملان انتخابات پراند و دورانی را به تاریخ اخیر تحمیل کرد که در عین نقدهای جدی بر معتمدین ِ آن همه رای، بسیار درخشان تر از فضایی بود که پس از تحریم 84 شاهد آن بوده ایم. برای تصدیق این مدعا صرف آمار و تنوع کتب چاپ شده در حوزه فرهنگ و اندیشه ی سال های منسوب به اصلاحات را به یاری می گیرم به مطلوب توسعه ی منابع انسانی در نتیجه ی گسترش سطح فرهنگ عمومی.

کوتاه سخن آنکه در تغییر وضع موجود که به قرینه ی واقعیات، نه تنها بطئی و کند، که طاقت فرسا و سخت نیز می نماید، ما نیز چندان بی شباهت به جامعه ی بی الگو نخواهیم بود و بهتر آن است که ترجیح خود را کمی تغییر دهیم.

منبع: http://azizi61.blogfa.com