برای بازداشت شده گان روز کارگر
دوستان دربند ما کدام امنیت ملی را آشفته اند؟


ناهید کشاورز


• بین مطالبات اقشار مختلف اجتماعی دیوار چین کشیده نشده است. هیچ کدام ما در خلاء زندگی نمی کنیم. اعتراض به شرایط غیر انسانی ای که روز به روز در عرصه های مختلف بر ما تحمیل می شود، حق تک تک ماست. با داغ و درفش و زندان نمی توان مطالبات زنان، کارگران، دانشجویان و فعالان قومی را خفه کرد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲٣ ارديبهشت ۱٣٨٨ -  ۱٣ می ۲۰۰۹


هشت روز از زندانی شدن دوستانمان می گذرد. دوستانی که برای گرامی داشت روز جهانی کارگر در گوشه ای از پارک لاله تهران گرد آمده بودند تا به بی حقی ای اعتراض کنند که توش و توان از بسیاری انسان های شریف ربوده است. در میان زندانیان چهره های شریف و مهربان بسیاری در جلوی چشمانم ردیف می شوند. چهره های مهربان و دوست داشتنی، کاوه، امیر، طاها و پوریا، یاران همراهی که همراهیشان با کمپین یک میلیون امضاء به همه ما نوید دنیایی دیگرگونه می دهد. دنیایی برابرتر، انسانی تر.امن تر و دوست داشتنی تر. یاران جوانی که با ایمان راسخ به زدودن مناسبات مردسالارانه ای همت گماشته اند که به آنان وعده امتیازاتی می دهد. امتیازاتی که ریشه در بربریت و جهالت دارد و با آگاهی ژرف و قلب عدالت طلب آن ها سنخیتی ندارد. در میان یاران زندانی، چهره های دیگری در جلوی چشمانم رژه می روند. چهره هایی که برای من یادآور تلاش تحسین انگیز فعالان عدالت طلبی بوده است که هر کدام در مقطعی از زندگی، به زندگیم نور و روشنی بخشیده اند. مریم حاجی محسن، پروانه قاسمیان، فاطمه شاه نظری، جلوه جواهری ، نیکزاد زنگنه و یاران ناشناخته دیگری که همه در یک چیز مشترکند. آرزوی دنیایی برابرتر و انسانی تر. آرزویی که همه آن ها برای تحققش، زندگی امن و راحت را بر خود حرام کرده اند و برای ساختنش دست به کار شده اند. اما انگار گسترش داغ و درفش تنها به روز جهانی کارگر ختم نمی شود، جمعه ۱٨ اردیبهشت خبر دستگیری فاطمه مسجدی و مریم بیدگلی را شنیدم. دو تن از فعالان کمپین قم که تمام تلاش شان گسترش انتخاب های زنان برای زندگی ای انسانی تر در محیطی سخت و بسته همانند قم بوده است.

جلوه ساعاتی پس از دستگیری کاوه به گفتگویش با کاوه اشاره می کرد. کاوه به همراه امیر و تنی چند از پسران کمپینی برای حمایت از فراخوان کارگران در بزرگداشت اول ماه می رهسپار پارک لاله بوده است، جلوه تعریف می کرد که به کاوه گفته است احتمال دستگیریشان زیاد است. اما به راستی در این شرایط چه باید کرد؟ می توان دست به روی دست گذاشت و تمام آرمان ها و اعتقادات خود را لگدمال اقتدارگرایان دید یا باید کاری کرد؟

به راستی این فضای سخت امنیتی تا کجا می خواهد تداوم یابد؟ جمع شدن در روزی که در تمام جهان بزرگش می شمارند و اعتراض به شرایطی که در قرن ۲۱ ،برده داری را برای اقشار وسیعی از مردم به ارمغان آورده است، کدام امنیت را به خطر می افکند؟ دوستی دارم که شوهرش ۴۴ ساله است. او از ده سالگی در نبود پدر، نان آور خانواده می شود. با شناسنامه فامیلی از خود بزرگتر در کارخانه کبریت سازی شروع به کار می کند. او با وجود این که تنها ۴۴ سال دارد، ۲٨ سال سابقه پرداخت بیمه دارد. از آخرین روز اسفند امسال دوباره تراژدی از دست دادن کار برای او آغاز شده است. دوستم تعریف می کرد که هر سال موقع عید که همه مردم سرگرم آماده کردن خود برای آغاز سال نو هستند، او و شوهرش منتظر خبر کارفرما برای بیکاری مجدد هستند. به راستی می توان به عنوان فعال حقوق زنان یا هر انسان دیگری به موقعیت افرادی مانند این دوست که متاسفانه تعداشان هیچ کم نیست بی تفاوت بود؟

دوستانی که در روز ۱۱ اردیبهشت به پارک لاله رفته بودند، فریادشان به بی عدالتی ای بود که هر روز شاهدش هستیم و روز به روز عمیق تر می شود. در روزی که شعارهای دهن پرکن از رسانه های رسمی در مورد کارگران داده می شود، آن ها به پارک لاله رفته بودند تا موقعیت واقعی کارگران را به دست اندرکاران این کشور یادآور شوند. پرده از زشتی هایی که سعی می شود با تبلیغ صدقه بگیری مردمان نادار از دارایان نادیده اش انگارند، بردارند. به راستی بر ما چه می رود؟ معیارهای حاکمیت برای تعریف امنیت ملی چرا چنین غیر واقعی است؟ فعالان زنان و کمپین یک میلیون امضاء به اقدام علیه امنیت ملی محکوم می شوند چرا که در مورد قوانین جاری مملکت با مردم کشورشان، آگاهی هایشان را تقسیم می کنند. در دادگاه های یکطرفه به آن ها گفته می شود، چون و چرا کردن در مورد قوانین به آن ها هیچ ربطی ندارد. انگار آن ها در کره مریخ زندگی می کنند و نه تحت قوانینی که نیمه انسانشان می شمارد.

به فعالان کارگری با داغ و درفش یادآور می شوند که چون و چرا کردن در مورد بی عدالتی ای که زندگی همه ما را روز به روز سخت تر می کند، امنیت ملی را خدشه دار می کند. حال آن که یک کودک ۱۰ ساله هم قادر است بفهمد در جایی که طبق آمارهای رسمی خط فقر ٨۵۰ هزار تومان است، داشتن حداقل حقوقی معادل ۲۶۰ هزار تومان زندگی در تباهی است.

بین مطالبات اقشار مختلف اجتماعی دیوار چین کشیده نشده است. هیچ کدام ما در خلاء زندگی نمی کنیم. اعتراض به شرایط غیر انسانی ای که روز به روز در عرصه های مختلف بر ما تحمیل می شود، حق تک تک ماست. با داغ و درفش و زندان نمی توان مطالبات زنان، کارگران، دانشجویان و فعالان قومی را خفه کرد.

با گسترش سرکوب و فشار بر نیروهای جامعه مدنی تنها موجب گسترش خشم مردمی می شوید که طالب زندگی ای انسانی ترند و شرایط موجود را عادلانه نمی دانند. هیچ قدرتی تنها با داغ و درفش موفق به کنترل همیشگی مردمانش نبوده است، آن هم در زمانه ای که ابزارهای سرکوب با رشد تکنولوژی های مدرن و گسترش آگاهی ها، قدرت و آمریت خود را از دست داده است. بهترین فرزندان این مرز و بوم، شادی و بهروزی کشورشان را می خواهند. آن ها گوسفندان زبان بسته ای نیستند که با حمله شبانه به خانه هایشان، جمع کردن اسناد، کامپیوتر و لوازمشان و دستگیری آن ها بدون حکم قانونی ، دست از آرمانشان بشویند و به خواست های شما تمکین کنند. ما و دوستان دربندمان چاره دیگری نداریم. تنها راه باقی مانده برای ما تدوام تلاش هایمان برای تغییر مناسباتی است که در شان ما نیست.

این روزها بارها با خودم فکر کرده ام که اگر به جای مادر کاوه ، جلوه، امیر و نیکزاد بودم چه می کردم؟ گرچه غم مادران کاوه و جلوه برای من قابل فهم است، غمی که از عشقی عمیق به فرزندانی چنین دوست داشتنی سرچشمه می گیرد و این روزها آن ها را وادار می کند به هر سو، به هر سوراخی بیاویزند تا خبری از عزیزانشان بیابند اما پاسخ صریحم این است که من نیز آرزو دارم پسرکوچکی که هنوز دیدارش نکرده ام، چون کاوه، مریم، جلوه، نیکزاد و عمه ها و عموهای دیگرش آرمان خواه و دیگرخواه باشد. هوش، دانش و توانش را برای بهبود دنیایی صرف کند که می تواند و باید دیگرگونه باشد.

منبع: سایت تغییر برای برابری