گفتگوی نشریه اینترنتی «ادبیات و فرهنگ» با مسعود نقره کار
در فاصله قلم و سرنیزه


مسعود نقره کار


• آیت الله خمینی پیرو"خاتم الانبیا" و قران, و یک مسلمان واقعی بود. این موجود فکر و رفتارخود را" ختم" همه ی انواع افکار و رفتار, و تمام و کمال درست وحقیقت می پنداشت درحالیکه در عالم واقعیت افکار و رفتارش چیزی جز جنون وجنایت پس نینداختند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱۲ فروردين ۱٣٨۵ -  ۱ آوريل ۲۰۰۶


نشریه اینترنتی ادبیات و فرهنگ گفت و گویی با مسعود نقره کار انجام داده است. متن این گفت و گو توسط مسعود نقره کار برای اخبار روز ارسال شده است که در زیر می آید.
 
ا دبیات و فرهنگ: به نظر شما، کشتن دگراندیشان و سرکوب روشنفکران غیرخودی توسط رژیم اسلامی ایران امری است مرتبط با ماهیت اسلام، یا این اسلام سیاسی است که در قالب قدرت و حکومت ،دست به چنین جنایاتی می زند؟
 
مسعود نقره کار: عدم تحمل دگراندیشان, و مخالفین سیاسی و عقیدتی , به اشکال مختلف و با کاربردانواع خشونت از آزار واذیت , تحمیق , تحقیر, توهین , تکفیروضرب و شتم تا تبعید , زندان , شکنجه و کشتار , ویژه اسلام و مسلمین  نیست, همه ی ادیان و افکار و رفتار مذهب گونه این ویژگی و خصلت را داشته و دارند.
نه فقط تاریخ اسطوره ای و افسانه ای , تاریخ حقیقی  و واقعی جامعه مان گواه حضوروتداوم و تقویت این ویژگی ست . حتی زرتشت که با شعار " پندارو گفتار وکردار نیک" پا پیش نهاد  و معتدل و حقیقت جو و نیکو کار می نمود در سرود های آسمانی اش بت پرستان را " گمراه , سیه دل, کژمنش, تبهکار و مورد تنفرمردم " خطاب می کرد. در دوران هخامنشیان دیوانه ی جنایت کاری چون کمبوجیه و" داریوش بزرگ" را داشتیم و ماجرای" فرورتیش" را که داریوش به دست خویش گوش و بینی او را برید وچشمانش را ار کا سه در آ ورد. دردوره اشکانیان اردشیر سوم و فرهاد سوم و اشک چهارم را داریم که تاب تحمل دگراندیشی ومخالفت نداشتند و در این راه حتی به برادر کشی وپدر کشی روی آوردند. عدم تحمل دگراندیشان و مخالفین در دوره ساسانیان ابعاد گسترده تر و وحشیانه تری داشت. شاپور دوم نمونه است, شکنجه گری که کتف اسیران اش را , که مسیحیان ری و همدان واصفهان و خوزستان نیز بودند , سوراخ می کرد واز آنان ریسمان می گذراند." ذولاکتاف" مان ظاهرا" هراس داشت مبادا عیسویان ایرانی آلت دست رومیان شوند.
 فقط یک قلم دگر اندیش کشی انوشیروان دادگر و" روح جاوید عدالت"! گردن زدن, پوست کندن  وسر تا کمرواژگونه در چاله آهک کاشتن ده ها هزار مزدکی ست. خواجه نظام الملک از قول همین پادشاه" دادگر" می نویسد:
" مزدک را کشتن آسان است لیکن تبع او بسیارند, چون او را بکشیم  مزدکیان بگریزند و پراکنده شوند و مردمان را دعوت کنند و جایگاهی محکم به دست آرند و.... ما را تدبیری باید کرد چنان که یک بار کشته شوند و یک تن از ایشان زنده نماند."   
و بی تردید دبیری که به فرموده ی " روح جاوید عدالت" با دوات جمجمه اش خرد شد نیز نخستین قربانی قلمرو قلم در میهن مان نیست, دبیری که در مجلس" بحث آزاد"! نظری نا همخوان با نظر شاه ابراز کرده بود.
از این دست نمونه ها در تاریخ پیش از هجوم اسلام به ایران فراوان است اما پس از هجمه اسلام به میهن مان این فرا وانی  بیشتر و وحشیانه تر شد.
پیروان محمد راه پیام آورشان را ا دا مه دادند , که ابن هشام در کتابش به آن اشاره می کند:
" رسول خدا فرمان قتل هشت نفر را صادر کرد که سه نفر آنان زن هستند واز قضای روزگار بیشتر اینان مردمی شاعر بودند که جسارت کرده ودر مخالفت با بعضی کارهای پیامبر اسلام یا خشونت مسلمانان نسبت به غیر مسسلمانان شعر سروده و یا سخن گفتند." ویا " پیامبر دستور قتل عصماء دختر مروان , که به قولی شاعر بود را صادر کرد چرا که ار در اشعارش محمد را مورد انتقاد قرار داده بود , و........" 
از همان آغاز اشغال سرزمین مان, اعراب دگراندیشان  را اهل ذ مه , موالی, عجم , مشرک , کافر , ملحد, مرتد وزندیق نام نهادند وبساط کتاب سوزان و کتاب شستن وپوست کندن و قطعه قطعه کردن دگراندیش و مخالف را پهن تر کردند. خون و جنون و جنایت فضای حاکم بر حکومت امویان و عباسیان بود. تکه تکه کردن ابن مقفع و قتل ابومعاذربشاربن برد , شاعر نابینای پارسی نژاد نمونه اند.  سپس محمود غزنوی"اهل ادب" را داریم , قرمطی کشی که برخوردش با"معتزله"  یک نمونه است:
" من کار ایشان به فقها باز گذاشتم ,آنان چنان فتوی دادند که این قوم از دایره اطاعت احکام الهی قدم بیرون نهاده وبه فساد روی آورده اند وقتل وقطع و نفی آنان به مراتب جنایات شان واجب است."  
و جلادانی دیگر چون ملک محمد سلجوقی و امیر مبارزالدین محمد را داشتیم و قربانیانی همچون حسنک وزیر, خواجه نظام الملک, حلاج , عین القضا ت همدانی , شیخ اشراق, فضل الله نعیمی , عمادالدین نسیمی ,  رشیدالدن فضل الله و صدها بنام و گمنام دیگر, و این ها تازه جدا از کشتار های جمعی ی دگر اندیشان و مخالفین سیاسی و عقید تی ست.
عدم تحمل و کشتار دگراندیشان , و مخالفان سیاسی وعقیدتی ,از ویژگی های بیش از ١۵ سلسله و دودمانی ست که در کشور ما, و یا بخش هایی از آن, تا پیدایی سلسله صفویه به نوعی حکومت کردند.
دوران  صفویه, دوران تعصب, قشریگری و تنگ نظری بود, وعصرشاه اسماعیل ها وملا محمد باقر مجلسی ها ,عصر بدعت گذاری آدمخواری , که شاه اسماعیل اش برآن شد تشیع را دین رسمی کند , دینی که دین اقلیت بود.  به او گفتنداهل تسنن اکثریت جامعه اند, گفت :" بتوفیق الله تعالی اگر رعیت حرفی بگویند شمشیر می کشم و یک کس زنده نمی گذارم ".   
سلسله های بعدی نیز دست کمی از سلسله های پیشین نداشتند, به ویژه قاجاریه  که اکثر پادشاهان اش استاد و عاشق کور کردن چشم اعضای خانواده خود و مخالفین شان بودند. و آنچه اینان با مخالفین سیاسی و اقلیت های مذهبی , به ویژه بهاییان کردند پوشیده نیست .
دراین میان اما شاهدان کشتاردگراندیشان دردو رژیم د گراندیش کش , یعنی رژیم پهلوی وحکومت اسلامی , زنده اند, به ویژه حکومت اسلامی که روی بسیاری از رژیم های دگراندیش کش را سفید کرده است.     
****
این نگاه رخداد نگرانه را به این خاطر پیش روی می گذارم که نشان داده شود عدم تحمل و کشتار دگراندیشان  ویژه فقط اسلام  و یا تشیع نیست. هر تفکر ورفتاری که خود را کامل و صاحب تمام حقیقت بپندارد سراز عدم تحمل دیگری در می آ ورد , و در قدرت سیاسی و مذهبی  دست به شکنجه و کشتار دگراندیشان و دگررفتاران خواهد زد.اسلام از همان آغاز پیدایی ا ش این ویژگی ها را داشت, ودر قدرت سیاسی وحشیانه ترین نوع عدم تحمل دگراندیشان , مخالفین سیاسی وعقیدتی , و روشنفکران و روشنگران جامعه را به نمایش گذاشته است , نمونه زنده اش همین رژیم " جمهوری" اسلامی ست. 
  
ا.ف -آیت‌الله خمینی ٢۷ سال پیش فرمان داد :«بشکنید این قلم ها را » و خود - بر اساس اسناد، و نیز گفته‌های کسانی همچون خلخالی و منتظری حکم قتل بیش از ١٢٠٠٠ زندانی دگراندیش را صادر کرد.تولید تقدس ساختگی پیرامون این آدم کش بی‌بدیل در ایران مانع از آن شده تا روشنفکران و اهل قلم در ایران بتوانند آشکارا در باره‌ی روشنفکرکشی او سخن بگویند. شما شخصیت او را چگونه تحلیل می کنید؟ چرا او آنچنان بی‌رحمانه زمینه‌ی کشتار نویسندگان و شاعران دگراندیش ایرانی را فراهم کرد؟
 
 م. ن : آیت الله خمینی پیرو"خاتم الانبیا" و قران, و یک مسلمان واقعی بود. این موجود فکر و رفتارخود را" ختم" همه ی انواع افکار و رفتار, و تمام و کمال درست وحقیقت می پنداشت درحالیکه در عالم واقعیت افکار و رفتارش چیزی جز جنون وجنایت پس نینداختند. 
در باره شخصیت  و بی رحمی های آیت الله خمینی تحلیل من این است:
دوعلت اساسی و یا تمایل کلی درچگونگی ی پیدایی و شکل گیری عدم تحمل دگراندیشان, دگررفتاران , و مخالفان سیاسی و عقیدتی , و منتهی شدن آن به اعمال خشونت, طرح شده است.
١- عامل انسانی(زیستی  و روانی )     ٢- عامل محیطی ( اجتماعی)
کسانی که عوامل انسانی را سبب ساز می دانند بر این باورند که ساختار روانی( ذهنی)انسان , نسل در نسل ویژگی هایی را حمل کرده که برخی ار آن ها ویژگی های روانی و رفتاری پرخاشگرانه وخشونت آفرین, و یا  حیوانی ست . کارکرد بخشی که حامل این ویژگی هاست لایه ای از شخصیت انسان است که" لایه غیرعقلا نی"  و" انحراف" نیز نامیده  شده است. بی رحمی, درنده خویی  وتمایل به کشتار پاره ای از این ویژگی هاست.
 در میان عوامل اجتماعی نیز مذهب و تفکر مذهب گونه نقش آفرین ترین و مهم ترین عامل در پیدایی عدم تحمل و نابردباری در رابطه با دگراندیشی و دگررفتاری ست.
  بی رحمی , درنده خویی و تمایل به کشتار در خمینی, که یک نمونه اش صدور فرمان قتل عام هزاران زندانی سیاسی و عقید تی در سال ۶۷ است, تردیدی بر جای نمی گذارد که لایه غیرعقلانی وانحراف لایه ی مسلط و غالب در ساختار روانی این موجود بوده است . درآمیختن چنین ساختار ذهنی ای با قشری ترین و عقب مانده ترین افکار مذهبی  و زهر قدرت سیاسی " نورعلی نور" شدنی ست که پدیده ای چون " امام خمینی" طبیعی ترین دستاوردش است. 
 
ا. ف: -هر از گاهی ،جمهوری اسلامی فتوای قتل سلمان رشدی را که توسط خمینی صادر شده به موضوع روز بدل می کند (در فوریه سال ٢٠٠۶ هم دوباره اعلام کردند که سلمان رشدی را خواهند کشت.) شما این پدیده را چگونه ارزیابی می کنید؟ این یک ترفند سیاسی است یا باجگیری جهانی از غرب؟ چقدر با سلمان رشدی - در جایگاه نویسنده‌ای روشنفکر و دگراندیش - احساس همدلی دارید؟
 
 م . ن :فتوی قتل سلمان رشدی اگرچه بی ارتباط با دگراندیش کشی خمینی نبود اما در اساس یک عوامفریبی و ترفند سیاسی بود. پیش ار انتشار" آیه های شیطانی" ده ها کتاب و مقاله در جهان , به ویژه در ایران , در نقد و ذم و افشای اسلام و محمد نوشته شده بود که خمینی و مشابهین اش زیر سبیلی و ریشی رد کرده بودند. صدور فتوی "مهدورالدم" بودن رشدی چند ماه بعد از صدور فتوی قتل عام زندانیان سیاسی و عقیدتی با هدف برپایی هیاهو و گرد وخاک برای لا پوشانی ی" جنایت بزرگ ۶۷" در سطح ملی وبین المللی, صورت گرفت. البته تحت الشعاع قرار دادن نوشیدن جام زهر صلح! توسط آیت الله خمینی و مصیبت ها ی جنگ نیز به ایجاد جاروجنجال وگرد و خاک نیاز داشت.
من نه فقط با سلمان رشدی , با تمامی روشنفکران وروشنگران اهل قلم در جهان, که به انواع مختلف قربانی عدم تحمل و بردباری هستند احساس همدلی دارم, و شرمسارم ازاینکه هموطن خمینی و موجوداتی شبیه خمینی هستم.
 
ا . ف :- جمهوری اسلامی ٢۶ سال است که کانون نویسندگان ایران را از حق فعالیت صنفی محروم کرده است. با وجودی که این کانون در چند سال پیش اعلام کرد که می‌خواهد در چهارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی به فعالیت صنفی خود بپردازد، باز هم حکومت مجوز موجودیت قانونی به آن نمی‌دهد .آیا به نظر شما مادامی که این حکومت برپاست ، امکان فعالیت آزادانه‌ی کانون نویسندگان ایران فراهم خواهد شد؟چرا؟
 
 م . ن :روشنفکر ستیزی و روشنفکرکشی از ویژگی های"جمهوری" نابهنگام اسلامی, به عنوان یک حکومت تمامیت خواه و تاریک اندیش است. این حکومت ظرفیت تحمل روشنفکر و روشنگر و تشکل های روشنفکری و روشنگری را نداشته, ندارد و نخواهد داشت مگر بطور ماهوی دچار تطور و دگردیسی شود. کانون نویسندگان ایران نیز به عنوان یکی از ارزشمند ترین تشکل های روشنفکری وروشنگری شامل این عدم تحمل و کشتار شده است.
تاحدی که من اطلاع دارم کانون نویسندگان ایران از فردای به قدرت رسیدن آخوندها با قلم شکنی ,اعمال سانسور و آزادی کشی این جماعت در افتاد و دمی از تلاش در راه تحقق آزادی اندیشه, بیان وقلم  باز نماند. 
اسناد کانون نشا نگراین واقعیت درخشان است که کانون در طول تاریخش هرگز تن به پذیرش قوانین ضدآزادی  اندیشه, بیان و قلم نداده است. در کانون بحث و احتلاف نظر بر سر پذیرش وعدم پذیرش قانون اساسی حکومت اسلا می , به خاطرکسب مجوزفعالیت علنی کانون, وجود داشت اما گرایش غالب و آنچه در اسناد کانون منعکس است عدم پذیرش این قانون اساسی بود وهست.     
 
ا. ف : - کانون نویسندگان ایران (در تبعید) در چند سال اخیر دچار ضعف و پراکندگی کم سابقه‌ای شده است. بسیاری از اعضاء قدیمی و شناخته شده‌ی آن ، از کانون کناره گرفته‌اند . جابجائی‌ سالانه هئیت دبیران کانون هم نتوانسته کانون را از بن‌بستی که در آن گیر کرده بیرون آورد، چاره چیست‌؟ آیا دوران این کانون بسر آمده ؟ آیا باید بنیادی تازه گذاشت ؟ شما دست‌های پنهان جمهوری اسلامی را در تخریب و تضعیف نهادهای دموکراتیک برونمرزی مشاهده می کنید؟
 
 
 م . ن :کانون نویسندگان ایران در تبعید مبتلا به نابسامانی ها و مشکلاتی ست که مجموعه ی جنبش روشنفکری و روشنگری ازآن رنج می برد, اما به نظر می رسد حال وروز این کانون چنان رو به وخامت کشانده شده که دیگر می باید از بیماری بدخیم کانون نویسندگان ایران در تبعید نام برد. در رابطه باعوامل این وخامت حال کانون , به حضور وتداوم عدم تحمل و بردباری, فرقه گرایی, نخبه گرایی , غلبه روابط برضوابط و.... می توان اشاره کرد, که اتفاقا" این ویژگی ها در میان همان اعضای قدیمی و شناخته شده بی داد  می کرد ومی  کند.  مسایل ومشکلات کانون حاصل جمع ضعف ها ولغزش های همه ی ما روشنفکران و روشنگران اهل قلم در خارج کشور است , به ویژه همان جماعتی که شما آن ها را قدیمی وشناخته شده خوانده ا ید .    
 در مورد نقش جمهوری اسلامی درتخریب و تضعیف نهادهای دموکراتیک گمان من این است که وضع ما آنقدر خراب و آشفته است که نیازی به" دست های پنهان"جمهوری اسلامی برای تخریب و تضعیف نیست ! در خارج از کشور جمهوری اسلامی دست های پنهان و آشکارش را در جاهای جدی تربه جنایت آلوده ومی آلاید.
 
 
ا . ف :- برخی از شاعران و نویسندگان ایرانی در برونمرز- در سالهای اخیر - در اقدامات جمعی نویسندگان علیه جمهوری اسلامی مشارکت نمی کنند. این شمار اندک ، بگونه‌ای عمل می کند که انگار در ایران و زیر شمشیر جمهوری اسلامی زندگی می کند . اینان بیانه‌های گروهی روشنفکران و نویسندگان علیه جمهوری اسلامی را امضاء نمی‌کنند.در گردهم آئی‌هائی که در مخالفت با جمهوری اسلامی باشند شرکت نمی جویند، انتقاد به وضعیت موجود در ایران از نوشته‌های اخیرشان حذف شده است. حتا از همکاری قلمی با مجلات و رسانه‌های ایرانی در خارج ازکشور که مخالف جمهوری اسلامی‌اند پرهیز می‌کنند. نظر شما درین باره چیست؟ آیا رژیم جمهوری اسلامی از انتقاد مبرا شده است؟ تکلیف روشنگری «روشن » فکران چه می شود؟
 
 م. ن :پیش از آنکه این افراد مورد نقد و سوال قرار بگیرند می باید دلایلی که سبب ساز این تغییرات  " در سال های اخیر" شده اند, شناخته و بررسی شوند. بی تردید در بعضی از این افراد فرصت طلبی و عنصر ترس عمل می کند اما در دفع و به سکوت کشاندن بسیاری از این دست افراد ضعف ها و نابسامانی های اپوزیسیون و جنبش روشنفکری و روشنگری در خارج از کشور نیز نقش داشته است.
  با این حال به نظر من جماعت مورد اشاره  در زمره " روشن" فکران قرار نمی گیرند."روشنگری" که آزادی و آزاداندیشی اساس فکر و کار وکردارش نباشد اصلن روشنفکر نیست . 
 
 
ا. ف :- زندگی شما با زندگی جمهوری اسلامی همزمان شده است. در این برش از تاریخ ایران، روشنفکران و اهل قلم در یکی از تندپیچ‌های تاریخی و فرهنگی ایران قرار گرفته‌اند. هر شاعر و نویسنده‌ای که می‌خواهد در صحنه‌ی ادبیات کشورش حضور فعال داشته باشد،خواسته یا ناخواسته در وضعیتی قرارگرفته که ناگزیر است به روشنی وبدون ابهام، جایگاه خود را در برابر این حکومت نشان بدهد. ( در آثار ادبی - در مصاحبه‌ها و مقاله‌ها - در سخنرانی ها و فعالیت‌‌های عملی ). این ، نوعی ناگریزی تاریخی به نظر می‌آید . آیا به نظر شما بین دو صندلی همراهان و مخالفان این رژیم،  صندلی سومی وجود دارد؟ شما این گره‌گاه تاریخی را چگونه ارزیابی می کنید؟
 
  م .ن : صندلی وسط در در برخورد با حکومت های ایدولوژیک وجود ندارد,  به ویژه در نوع  نوبری  که بر سر جامعه ما آوار شده است.
 البته  در بحث" صندلی وسط "باید شرایط آزادیخواهان داخل کشور به ویژه اهل قلم را در نظر داشت, آنان نمی توانند چون ما قلم بزنند, حرف بزنند و عمل کنند . ویژگی کار در آن شرایط سخت و تحمیلی  را با نشستن  روی صندلی وسط  نباید یکسان پنداشت. باید به حال تبعیدیان و" تبعیدی نمایانی" که در خارج کشور به دنبال  صندلی وسط می گردند تاسف خورد ! 
 
 
ا. ف: تصور شما از دوران پس از جمهوری اسلامی چیست ؟ وضعیت اهل قلم و روشنفکران در چنان دورانی چگونه خواهد بود ؟
   
م . ن: جامعه ی ما جامعه ی رخدادها و اتفاق های غیر قابل پیش بینی ست , بنابراین تصوراینکه در آینده چه برسر مان خواهد آمد, چندان ساده نیست .  دوران بعد ازجمهوری اسلامی  اگر دوران  تکرارتجربه تلخ وتاسف آور  رفتن" بد" و آمدن" بد تر" باشد که خب تکلیف مان روشن است, اما اگر یک جایگزینی دموکراتیک انجام پذیرد و تشکل ها ی دموکراتیک در جامعه کنترل کننده و همه کاره باشند آنوقت می توان امیدواربود قلم و اهل قلم نفسی خواهند کشید.
www.mani-poesie.de