نامه دوم حسن نایب هاشم (فرود سیاوش پور) در هفدهمین اعتصاب غذا
سبزها هستند،... آبی و سرخ و سپید، رنگین کمانی در برابر سیاهی ها و تباهی ها باشیم!



اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲٨ ارديبهشت ۱٣٨٨ -  ۱٨ می ۲۰۰۹


 
نامه دوم حسن نایب هاشم (فرود سیاوش پور) در هفدهمین اعتصاب غذا
 
از آغاز ۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۸ تا پایان "انتخابات" دوره‍ی دهم "ریاست جمهوری"
در اعتراض به دستگیری های خودسرانه و شکنجه مستمر زندانیان،
احکام سنگسار، اعدام کودکان و اعدام های پرشمار بزرگسالان،
در حمایت از همه زندانیان سیاسی
  و دیگر مقاومت کنندگان در برابر "انتخابات" مدیریت شده "ریاست جمهوری"
 
 
« ....امروز بیست و هفتم اردیبهشت ماه روز خاصی برایم نبود. روزی چون چند روز پیش با انتظارهای پایان یافته و انتظارهای نو. اول ماه مه امسال هم چون سال گذشته بود. ده ها نفر برای آنکه شناخته نشویم، با سرپوشی که تنها امکان دیدن و نفس کشیدن میدهد،   مشت ها را گره کرده، بالا بردیم و سقوط حکومت های ارتجاعی در دنیا را فریاد کردیم و چون سال گذشته با تشویق سالخوردگانی که جنگ و فاشیسم را تجربه کرده، بعضا از اردوگاه های مخوف دوران سلطه فاشیسم جان به در برده بودند، مواجه شدیم. در این یکسال مرحله قبول پناهندگی به سرعت طی شد و من در نخستین فرصت از "هتل" پناهندگان بیرون آمدم و به همراه دوست تازه بازیافته ام و یکی از نزدیک ترین بستگان او، خانه ای را با وام دوست مهربان دیگری رهن کرده ایم و کرایه نسبتا کمتری از معمول می پردازیم. هر آنچه را که مدارک تحصیلی ام، در دست داشته ام، برای هم ارز شدن به دانشگاه داده ام و با وجود گذشت قریب یکسال از ارائه آن، کمیسیون رسیدگی پاسخی نداده است. کوشش می کنم زبان آلمانی ام را بهتر کنم و حال دیگر در فعالیت های سیاسی شرکت می کنیم و با بسیاری از فعالان سیاسی اتریشی یا پناهنده از.کشورهای دیگر منطقه چون عراق و ترکیه، فلسطین و غیره دوست شده ایم. در این یکسال هم خبرهایی که از ایران رسید، بخشی امیدآفرین، اما عمدتا به شدت نگران کننده بود. جنگ کماکان ادامه دارد و وارد مراحل فرسایشی شده است. یک تظاهرات ضد جنگ در جنوب شهر تهران صورت گرفت که ماموران امنیتی رژیم به شدت آن را سرکوب کردند. اوضاع اقتصادی فاجعه بار است و کارگران، دولت موسوی را نوکر مستکبران می دانند و نه حامی مستضعفان. اعتصاب کارگران کانادادرای به شکلی خونین سرکوب شد و کارگران ذوب آهن اصفهان اعتصاب کردند. جو در کارخانه های کوچک و کارگاه ها هم به خاطر شرایط سخت کارگران ملتهب است. جوانان هم در ورزشگاه امجدیه تظاهرات اعتراضی گسترده ای داشتند. در مقابل حکومت بر میزان سرکوب هایش افزوده است و جو ترور و اختناق در جامعه و شکنجه و اعدام در زندان ها، فزاینده است. قانون فوق ارتجاعی «قصاص و حدود» که سه سال و نیم پیش به تصویب مجلس اول رسیده بود ولی اجرای آن هنوز در سراسر کشور عمومیت نداشت، با سوال لاجوردی دادستان انقلاب تهران از شورای عالی قضائی و پاسخ مثبت آن شورا، در تهران نیز آغاز شد. خبرهایی که از زندان های اوین، قزل حصار، گوهردشت، عشرت آباد و بند ۲۸۰ که همانا «کمیته مشترک» می باشد، به خارج از این زندان ها می رسد، هولناک هستند. خلخالی با اظهار جمله « ... ۹۴ نفر من جمله توماج، واحدی، مختوم و جرجانی اینها را بنده اعدام کرده ام. .. قتل عمدی بوده است. من توماج، واحدی، مختوم و جرجانی را بگذارم که چی؟» به تعدادی از قتل های پرشمارش که البته به تنهایی هم مرتکب نشده است، اعتراف کرد و خمینی در دیداری که با ری شهری وزیر اطلاعات دولت موسوی و دیگر مقامات آن وزارتخانه، داشته است، ظاهرا سرپرستی امور زندان ها و تصمیم گیری در مورد زندانیان را به عهده این وزارتخانه گذاشته است. لاجوردی و دار و دسته اش ارکان مهمی از قدرت را از آن خود کرده اند و گفته می شود که حتا مسئولان درجه سوم اوین از مدیرکل ها و معاونان وزرا نفوذ بیشتری دارند و می توانند بدون واهمه از هرگونه بازخواستی به هر جنایتی دست بزنند. شکنجه به صورت زدن ساعت ها شلاق بر کف پاها، آویزان کردن از سقف به شکل عادی یا قپانی به صورتی که تنها نوک انگشتان پا با زمین تماس داشته باشد و حتا آویزان کردن برعکس از مچ پا و چه بسا انگشتان پا و صدها نوع شکنجه دیگر چون شرکت در اعدام دوستان، اعدام های مصنوعی و غیره که   لحظه ای از زندگی زندانیان در زندان را، تهی از شکنجه نمی کند، به شدت معمول است و هیچ کدام از شکنجه گران به خاطر این جنایات غیر انسانی از جانب هیچکسی در داخل و پیرامون حکومت، مورد سوال قرار نمی گیرند. در این شرایط نهایتا، اندیشمند بزرگ کشور، احسان طبری را به تلویزیون آوردند تا "اقرار" کند که یک عمر به "کجراهه" رفته است و به خاطر مقاومت دلیرانه شان، رفقایمان مرتضی میثمی، منصور پورجم و قربانعلی موذنی پور ، زیر شکنجه از میان رفتند.
مرتضی میثمی (کاوه) که در یک خانواده زحمتکش رشد یافته بود، آموزگاری بود که از طریق هنر تئاتر، علاوه بر شاگردان و همکارانش، با مردم و به ویژه با کارگران صنعتی شهر خود قزوین که از آنجا، کاندیدای دوره اول مجلس نیز شده بود، پیوند نزدیک داشت. از سال ۵۹ که خود را مجبور به ترک زادگاهش دیده بود، در تهران بدون شغل ثابت، مسکن و اندوخته مالی، با همسر و دو فرزند خردسالش، پرند و بیژن ، علاوه بر فعالیت سنگین مبارزاتی، از طریق کارهای متفرقه ای چون مسافرکشی و نقشه کشی و خیاطی همسرش امرار معاش می کردند و با این وجود به خانواده پرجمعیتش نیز، بدون آنکه آنان از وضع بد مالی او خبر داشته باشند، کمک می نمود. هم او بود که   دو ماه پیش از دستگیری اش، در یکی از آخرین گزارش هایش نوشته بود که وظیفه هر مبارز این است که «در برابر هرگونه تهدید و ارعاب از سوی حکومت، دلاورانه با جسارت کافی و روحیه مقاوم و رزمنده برزمد»  
"انتخابات" مجلس دوم هم با تقلبات فراوان و در چند مرحله کامل شد و "انتخابات" در بیست حوزه از جمله اصفهان و شیراز نیز که "انتخابات" سراسری شان به دستور شورای نگهبان باطل شده بود، این بار به شکلی که مقبول آن باشد، برگزار گردید. دولت موسوی هم در اوج اختلاف های جناحی با هشدار خمینی که حکومت «...اگر برود،.همگی خواهند رفت...» و «...امروز اگر خللی وارد بشود در این جمهوری اسلامی، نمی دانید که با ما چه خواهند کرد! می دانید و انشاء الله باید هم بدانید. باید احساس خطر بکنید...». در مجموع رای اعتماد گرفت و از ۲۶ وزیر معرفی شده تنها ۵ وزیر نتوانستند رای کافی کسب کنند. ......»
 
باز هم نه، امروز ۲۷ اردیبهشت ۱۳۸۸ است. امروز روز جهانی مقابله با همجنسگراهراسی است. سالروز روزی است که در سال ۱۹۹۲ میلادی، سازمان بهداشت جهانی همجنسگرائی را از لیست بیماری ها خط زد و سه سال از زمانی می گذرد که این روز، به عنوان روزی جهانی اعلام شده است. امروز یاد روزی افتادم که در دوران گذران رشته تخصص ام در رشته روانپزشکی در تهران، استاد قبل از معرفی "بیمار"ی به ما، از ما که هر یک پزشکی در دهه سوم و چهارم زندگی خود بودیم و هرکدام با صدها بیمار روانی در عمر خود تماس داشتیم، خواست مواظب باشیم که رفتاری ناشایست که موجب ناراحتی "بیمار" شود، از ما سرنزند و با ناباوری و طنز با پدیده ای که شاهد خواهیم بود، برخورد نکنیم. وقتی "بیمار" مرد که البته از افسردگی ناشی از ترک و بی وفائی شریک زندگی اش، رنج می برد، نزد ما آمد، در ذهن من چیزی فرو ریخت. قبلا در دوران دبستان و دبیرستان، گاه با همکلاسانی مواجه می شدیم که به مورد سوء استفاده قرارگرفتن از دیگر همشاگردی و بزرگسالان، مشهور بودند و آن پدیده ای دیگر بود. اما حال با موردی مواجه بودیم که حرکات صورت، شیوه انتخاب کلمات و نحوه بروز احساسات، یک زن را تداعی می کرد. از آن پس دیگر نمی توانستم بپذیرم که مطابق تعریف های کتاب هایمان، آنچه که به عنوان «ناهنجاری های جنسی» می شناختیم و اشکال متفاوت آن تعریف شده بود، بیماری هستند و سال ها به شکلی ایشان را "معلول" به اعتبار ناهمخوانی مغز و بدن ایشان می دانستم تا اینکه نهایتا   به این باور رسیدم   که گوناگونی جنسیتی نیز می تواند به هنجار، اشکالی غیر از زن و مرد دگرجنسگرا به تعریف متداولش داشته باشد. چند ماه پیش به ابتکار فرانسه و هلند از اتحادیه اروپا، اعلامیه در مورد سمتگیری جنسی و هویت جنسیتی، تقدیم مجمع عمومی سازمان ملل شده و تاکنون ۶۶ کشور از ۱۹۲ عضو سازمان ملل متحد آن را امضاء کرده اند. با این حال در ۷۷ کشور دنیا ارتباط همجنسگرایان با هم جرم تلقی می شود و در هفت کشور به شمول ایران، خطر اعدام را به همراه دارد و بررسی اعدام های صورت گرفته در سال های اخیر نشان می دهد که حکم اعدام به خاطر چنین "جرائمی" نیز احتمالا در ایران صادر و اجرا شده است. تاسف بار اینکه بسیار از مدافعان حقوق بشر نیز، ورود به این حوزه و به رسمیت شناختن حق سمتگیری جنسی و داشتن هویت متفاوت جنسیتی را برای خود ممنوعه تلقی می کنند و این موجب شده است تبعیضی که به این گروه از هم میهنان روا می شود، شدیدتر باشد.
تا این لحظه هم هنوز، ۷۸ نفر از بازداشت شدگان عمدتا مرد کارگر و دانشجوی دستگیرشده در مراسم اول ماه مه آزاد نشده اند و تک تک آزادی های صورت گرفته خارج از این مجموعه در این فاصله، با بازداشت های تک تک دیگر جبران شده است، به شکلی که با وجود نزدیک شدن به انتخابات که قاعدتا گشایش معین فضای سیاسی در بعضی از عرصه های دیگر را شاهد هستیم، نه تنها از مجموعه زندانیان سیاسی کاسته نشده است، که بر تعداد آنان افزوده نیز شده است.
در این روزها هریک از روزهای اعتصاب غذایم را به گروهی از قربانیان نقض حقوق بشر تقدیم کرده ام که عمدتا در بند هستند. اما هم انواع نقض حقوق بشر و هم تعداد این عزیزان در کشورمان در حدی است که بیشک در پایان اعتصاب غذایم هم خواهم دید که از گروه ها و عزیزانی غافل مانده ام.
امروز را به محمد پورعبدالله که اکنون پس از شکنجه فراوان در زندان به سر می برد، مادر بیمارش و دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب که متحمل صدمان فراوان در زندان های جمهوری اسلامی شده اند، با آرزوی آزادی هر چه زودتر او پیشکش نمودم.
 
۲۶ روز مانده به "انتخابات" مدیریت شده دوره دهم "ریاست جمهوری"، دیگر تقریبا قطعی است که این بار هم نظارتی واقعی، چه بین المللی و چه داخلی در "انتخابات" نخواهیم داشت. شورای نگهبان زمان بررسی شرایط کاندیداها و تأیید صلاحیت آنان، را پنج روز تمدید کرده تا رد صلاحیت شوندگان فرصتی برای اعتراض نداشته باشند و تنها خود را مجبور به دست به دامان شدن به رئیس جمهور مادام العمر خامنه ای بدانند، تا وی   با حکم حکومتی احتمالی خود برای بعضی از آنان، ایشان را وامدار خود کند. مشابه پروژه ای که در دوره نهم در مورد مصطفی معین پیش برده شد. در هر حال، بنا به شواهد و اخبار تاکنون از شور انتخاباتی در کشور خبری نیست. هرچند که بعضی از شخصیت های شناخته شده کشور و تعداد معدودی از جریانات سیاسی که دوره قبل راه تحریم انتخابات را برگزیده بودند، این بار به نفع کاندیدای احتمالی معینی مایل به شرکت در انتخابات هستند، در میان توده مردم تفاوت ها میان کاندیداها، آنچنان که به نظر این شخصیت های سیاسی برجسته می نماید، دیده نمی شود و این مسئله این احتمال را که این "انتخابات" از نظرهایی با انتخابات دوره دوم شوراها، که به رغم مشارکت بسیاری از احزاب و شخصیت های گوناگون سیاسی، با استقبال مردم روبه رو نشد، مشابهت پیدا کند، کم نیست. همانطور که انتظار می رفت خامنه ای در هر سخنرانی خود، به رغم ادعای بی طرفی، با اشاراتی به کارگزارانش نشان می دهد که کدام کاندیداها بیشتر مورد نظر او هستند. او در یکی از سخنرانی های اخیرش به ارجحیت «ساده زیست» بودن کاندیداها اشاره کرد و برای مردم کشور به خوبی روشن است که کدام کاندیداها درست یا غلط به ساده زیستی مشهور هستند و کدامین نه. خود او نیز که قادر است صدها میلیون دلار دارایی مردم کشور را بی حساب و کتاب جابجا کند به ساده زیستی مشهور شده است و دیگر اکنون به خوبی روشن شده است که به رغم "ساده زیستی" "رئیس جمهور" فعلی، احمدی نژاد، بیش از یک میلیارد دلار پول نفت کشور گم شده است و حساب های آن روشن نیست. به رغم ادعای وی مبنی بر سمتگیری به نفع اقشار آسیب پذیر، در زمان ریاست او بر دولت، ضریب جینی که معیاری برای توزیع ثروت در جامعه است، بالا رفته و به رقم ۴۰ درصد رسیده است. او شاید بخواهد و بتواند در آستانه "انتخابات" با "حاتم بخشی" از بیت المال، برای حامیانش که ضرورتا منطبق با اقشار آسیب پذیر جامعه نیستند، برای خود آرائی را بخرد، ولی افزایش فاصله طبقاتی در چهار سال اخیر، چیزی نیست که به خصوص برای زحمتکشان که قوت لایموت خود را در این سال های بالا بودن استثنائی قیمت نفت، به سختی به دست آورده اند، محسوس و ملموس نبوده باشد و بتوان آنان را به راحتی فریب داد. با این حال هر چند که ستاره او در روزهای پیش رو در میان مردم به سرعت رو به افول خواهد بود، اما حامیان او در بیت "رهبر" و نهادهایی چون سپاه و بسیج، کماکان از امکانات بسیاری برای تأثیرگذاری ناسالم در روند انتخابات برخوردارند که می تواند موازنه را تا حد چشمگیری به نفع او یا دیگری چنان که خامنه ای و سپاه صلاح بدانند، به هم زند.
در این دور هم بسیاری از اصلاح طلبان باز هم به سیاستی نخ نما و رنگ باخته روی آورده اند که استنکاف از رای دادن را با رای دادن به احمدی نژاد و اصولگرایان یکی می داند، معتقدان به این "سیاست"   کوشش می کنند با تحریک عواطف، مخالفان شرکت در "انتخابات" را به رای دادن ترغیب کنند و گاه از کاربرد حداقل خشونت کلامی برای رسیدن به مقصود ابائی نداشته، در بحث ها از خود بی تابی نشان می دهند و مشتاقند که این گروه از مخالفان خود را عامل شکست احتمالی کاندیدای مورد نظر خود بدانند. ایشان برای اقناع هواداران اقتدارگرایان در راستای اهداف اصلاح طلبانه خود و تخفیف چنین تمایلاتی در آنان تلاش زیادی نمی خواهند انجام دهند و جلب کردن آرای "تحریمیان" را سهل الوصول تر تصور می کنند. این رویکرد به ویژه در میان کسانی که این روزها خود را «سبز» دانسته و از موسوی حمایت می کنند و رقابت را بین او و کاندیدای اصولگرا که به نظرشان قاعدتا احمدی نژاد می باشد، بیشتر نمود دارد. اما برخورد متقابل مشابه با ایشان ره به جایی نمی برد و نباید نسبت به حضور رنگینشان بی تفاوت بود. «سبز» ها آمده اند.
در عین حال این روزها بخشی از نیروهای دموکرات جامعه که رای ندادن را حق طبیعی خود می دانند، با رنگ «آبی» خود را به جامعه معرفی می کنند. نیروهای چپ نیز که از دیرباز با رنگ «سرخ» در صحنه ها حاضر بوده اند. محمد ملکی، از شخصیت های ملی سرشناس و خوشنام کشور که امروز با نوشتن مقاله ای، شرکت نکردن خود در این "انتخابات" را اعلام کرده است، چند سال پیش از مردم خواسته بود از استفاده از نماد هایی با رنگ «سپید» اعتراض خود را به نشان دهند. به این ترتیب چه بسا که در هفته های پیش رو با بهره گیری از این رنگ ها، که هریک می توانند نماد بخشی از نیروهای مخالف استبداد باشند، رنگین کمانی در برابر سیاهی ها و تباهی ها به وجود آوریم.
 
کماکان معتقدم که راه مقابله با این پروژه تدوین شده "انتخابات" مدیریت شده،   پیمان بندی متقابل شهروندان با یکدیگر است. یعنی پیمان کسانی که از حق تضمین شده بشری «انتخاب شدن» خویش نیز مایل اند برخوردار باشند، با کسانی که خواهان استفاده از حق «انتخاب کردن» خود به بهترین وجه می باشند.
بر این اساس، همچنان تقاضا می کنم که با نگاهی مثبت به طرح انتخاباتی « به موازات "انتخابات" مدیریت شده ریاست جمهوری، در گفتمانی «مطالبه محور»، کاندیدای واحد نیروهای خواهان دموکراسی و حقوق بشر را به جامعه معرفی کنیم! » نگریسته، امکانات و شرایط خویش را برای آنکه به شکل کاندیدای بالقوه یا حمایتگر در آن مشارکت داشته باشید، بررسی بفرمائید و در صورت تمایل با امضای خود، اعتبار آن را افزون کنید.
 
 
www.akhbar-rooz.com
 
 
یکشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۸۸
 
حسن نایب هاشم (فرود سیاوش پور)
 
www.hambastegi83.blogspot.com
 
nayeb_hashem@yahoo.com
 
kandidatori@gmail.com