از : کیامرث گورانی
عنوان : خانم یا آقای رهگذر، حرف من حرفِ شماست! به آقای رحمانی نژاد بگویید که اصل حضورِ قصه نویس برجسته ی ما در جمع این حضرات ایراد دارد. و گرنه آنچه ایشان برای سروش نوشته توضیح واضحات است. خیلی پیش و بیش از دولت آبادی جوانان ایران-از دانشجو و غیر دانشجو در این مو
با احترام و عرض ادب
خانم یا آقای رهگذر، حرف من حرفِ شماست! به آقای رحمانی نژاد بگویید که اصل حضورِ قصه نویس برجسته ی ما در جمع این حضرات ایراد دارد. و گرنه آنچه ایشان برای سروش نوشته توضیح واضحات است. خیلی پیش و بیش از دولت آبادی جوانان ایران-از دانشجو و غیر دانشجو در این مورد (انقلاب ضد فرهنگی) و نیز اتفاقاً کشتارهای دهه ی شصت و بخصوص سال شصت و هفت فریاد زده اند. حرف این جاست که دولت آبادی در یک نمایشِ ساختگی ایفای نقش کرده است. گول نخورده. آنجا جای او نبوده. مفت و مجانی اتفاقاً از حیثیتِ اهل قلم مایه گذاشته و آن هم در مکانی که ردِ یکی(حاج دباغ) تأیید دیگری(موسوی) معنا می دهد. آن هم در یک دعوای ساختگی. دعوای اصلی را این ها هنوز هم و "همه با هم" البته با مردم و بخصوص با روشنفکرانِ چپ دارند. دولت آبادی حرف درست را در جای نادرست زده است. این حضور برازنده ی او نبود، گرچه بار اولش نیست و این طور که پیداست بار آخرش هم نخواهد بود. "گریم مصدقی" البته یک شوخی بود با رحمانی نژادِ هنرپیشه و گرنه می دانم که درد آشناست. قصدش هم ماستمالِی کراهتِ حضور رفیق و دوستِ قدیم خودش (و شاید من و شما هم) در این جایگاهِ فاقد ارزش نبوده است. کاش دولت آبادی جلوی درب و پیش از ورود به آن مجلس و خطاب به همه ی کاندیداها و دیگر ناچهره های نظام حرفش را می زد و فوقش و اگر ناچار می شد می رفت یک چای سرپایی می خورد و به خانه اش می رفت. خطر بیخ گوشِ دانشجویی است که باید تک وُ تنها به خوابگاه برگردد.
و امّا آقای رحمانی نژاد عزیز، قصدم آزردن شما نبود. می دانم و باید که شما هم از هنرپیشه ی "در اعماق" آزرده شده باشید. این را هم بگویید. وقتی می گوییم، از خودمان هم بگوییم! حرف های شما در مورد سروش البته درست است. این ها مستقلاً بنویسید و بگویید و خطابتان با ذکر نام البته به میرحسن موسوی و دیگران هم باشد و از همه ی دست های آلوده در انقلاب ضد فرهنگی نام ببرید و بد نیست که به پاره ای از نکات نهفته در نامه ی سروش(حاج دباغ) به موسوی هم با ذکر منبع اشاره کنید. در این کارزار "ز هر طرف که شود رُسوا به نفع تاریخِ خونینِ عصرِ ماست"! نیست؟
بگذارید این بار (شاید که) در مهمانیِ انتخاباتیِ رضایی مثلاً دوستمان خودش جواب سروش را بدهد.
جایگاه ادبی-هنری دولت آبادی مُحترم و محفوظ است. نگران این نباشید. این خودش است که...
می بخشید.
۱۲۹۷۶ - تاریخ انتشار : ۶ خرداد ۱٣٨٨
|
از : کیامرث گورانی
عنوان : خانم یا آقای رهگذر، حرف من حرفِ شماست! به آقای رحمانی نژاد بگویید که اصل حضورِ قصه نویس برجسته ی ما در جمع این حضرات ایراد دارد. و گرنه آنچه ایشان برای سروش نوشته توضیح واضحات است. خیلی پیش و بیش از دولت آبادی جوانان ایران-از دانشجو و غیر دانشجو در این مو
و امّا آقای رحمانی نژاد عزیز، قصدم آزردن شما نبود. می دانم و باید که شما هم از هنرپیشه ی "در اعماق" آزرده شده باشید. این را هم بگویید. وقتی می گوییم، از خودمان هم بگوییم! حرف های شما در مورد سروش البته درست است. این ها مستقلاً بنویسید و بگویید و خطابتان با ذکر نام البته به میرحسن موسوی و دیگران هم باشد و از همه ی دست های آلوده در انقلاب ضد فرهنگی نام ببرید و بد نیست که به پاره ای از نکات نهفته در نامه ی سروش(حاج دباغ) به موسوی هم با ذکر منبع اشاره کنید. در این کارزار "ز هر طرف که شود رُسوا به نفع تاریخِ خونینِ عصرِ ماست"! نیست؟
بگذارید این بار (شاید که) در مهمانیِ انتخاباتیِ رضایی مثلاً دوستمان خودش جواب سروش را بدهد.
جایگاه ادبی-هنری دولت آبادی مُحترم و محفوظ است. نگران این نباشید. این خودش است که...
می بخشید.
۱۲۹۷۵ - تاریخ انتشار : ۶ خرداد ۱٣٨٨
|
از : ایرج رشتی
عنوان : سروش قصاب فرهنگی
مصاحبه تلویزیونی عبدالکریم سروش (قصاب فرهنگی) و چند تا آرازل و اوباش دیگه در سال ۱۹۸۰ درباره انقلاب فرهنگی (ویدئو)
شماره ها را به لاتین بنویسید.
http://news.gooya.com/didaniha/archives/۲۰۰۹/۰۵/۰۸۸۰۱۳.php
۱۲۹۷۴ - تاریخ انتشار : ۶ خرداد ۱٣٨٨
|
از : یک رهگذر .
عنوان : "چو ما شوی بدانی"
آقای گورانی شما دارید حرف های سروش را تکرار می کنید ، سروش دارد به دوستان دیروز خود می گوید من تنها در این جنایت دست نداشته ام شما نیز بوده اید. مردم ایران این جنایت را فراموش نخواهند کرد ، جنایتی که سرنوشت ایران را با بستن دانشگاه به سمتی دیگر کشاند. هرکس که در آن جنایت تاریخی و سرنوشت ساز شرکت کرده باید جواب بگوید. اینجا مسئله ی سروش و یا موسوی نیست اینجا حرف از یک فاجعه زده می شود ؛ و هیچ کس ، دیگر قادر نیست آن لکه ی ننگ را پاک کند.
در ضمن چهره ی شکسته ی یک انسان از گذر زمان و دیدن بلایای آن زمان خبر می دهد ، "گریم و ..." آیا فکر می کنید این شیوه حرف زدن است؟! من اگر به جای آقای رحمانی نزاد بودم به شما می گفتم:
اشکالی ندارد
"چو ما شوی بدانی"
۱۲۹۶٣ - تاریخ انتشار : ۵ خرداد ۱٣٨٨
|
از : کیامرث گورانی
عنوان : آقای رحمانی نژاد نامه ی سروش یا با تمسخر شما، حاج دباغ را به موسوی با دقت بخوانید. بخصوص:
"من میدانم که حامیان شما، ازجمله آقای مسجدجامعی، درتشکیل آن جلسه و دعوت از آن نویسنده و تحریک او، خطای سیاسی واخلاقی بزرگی مرتکب شدند و «جای خالی دروغ» را پر کردند و پویش انتخاباتی شما را به رنگ جفا آلودند. اما شستن آن رنگ با رنگ دیگر میسر نیست." به نقل از همین سایت
و حالا به "بازیگر سابقِ" "انجمن تأتر ایرانِ" بگویید روی صحنه ی موسوی چرا رفتی؟ صحنه ی هاشمی رقصن-جانی پیشکشت. ندا به احمدی نژاد که : من به شما رأی نداده ام آقای رییس جمهور ولی ... هم هیچ! مگر تو چکاره ای بالاخره !؟ این حرف ها را در ستاد انتخاباتی زدن-بعد از کلی سبک سنگین کردن و شرکت در خیمه شب بازی مثلاَ رقابت موسوی و کروبی چرا؟ نمی دانستی مگر که سروش دنبال کار کروبی است؟ اگر کروبی آمد چی؟ به او چه خواهی گفت."من به شما رأی نداده ام ولی...
برشت، برتولت برشت، می گوید: "بیچاره ملتی که به قهرمان نیاز دارد." و شما این را می دانید. و با مشاهده ی سرکوب شورش مردم توسط ارتش در آلمان شرقی با طنزی تلخ چنین پیشنهاد می کند: به این ترتیب ما به ملَت دیگری نیاز داریم.(این ملَت شورش گرِ به درد کار ما نمی خورد! باید ملتی مُطیع و گوش به فرمان جستجو کنیم.
همین آقای برشت در "آدم آدم است" نشان می دهد که چگونه از آدم ساده دلی به نام "گالی کی" یک مُهره ی گوش به فرمان و بی رحم می توان ساخت.
شما دیگر چرا کف به دهان آورده اید آای رحمانی نژاد ؟ این قدر ناراحت نشوید. عصبی نشوید . حضور دولت آبادی در این گونه محافل زشت است. آری. امَا در آینده هم تکرارش می کند. به رفتار آلوده شده است. "آدم آدم است" دیگر! او همکار سابق شماست. شما با این گریم و جهره ی مصدقی، که الحق نقشش را خوب بازی کردید هنوز از سنخ دیگری هستید. مگر این که شما هم بخواهید به میر حسین موسوی رأی بدهید وبعد از کروبی و یا احمدی نژاد و شاید هم رضایی عذر بخواهید.
در پایان این چند جمله را هم از سروش(همین سایت)مرور کنید:
درخبرها آمده بود که آقای مهندس موسوی به دانشجویی که از نقش وی در انقلاب فرهنگی سوال کرده بود، چنین پاسخ داده بود که «من درآن هنگام نخست وزیرنبودم و نقشی در انقلاب فرهنگی نداشتم و سندی در این مورد وجود ندارد.» پاسخ به آن دانشجو، درحقیقت پاسخ به عبدالکریم سروش بود که درجواب دروغها و توهینها و تمسخرهای یک نویسنده درمحفل حامیان مهندس موسوی، انگشت برنقش مهم میرحسین موسوی درستاد انقلاب فرهنگی نهاده بود و از وی خواسته بود تا این راز ساده را فاش کند و اطلاع درست و دقیق در اختیار پرسشگران قرار دهد. سروش حتی از گواهان این امر یعنی علی شریعتمداری، محمد خاتمی، احمد احمدی، صادق واعظزاده و رضا عارف نام برده بود که در دفتر نخستوزیر حاضر میشدند و در جلسات مکرر ستاد انقلاب فرهنگی به ریاست میرحسین موسوی شرکت میکردند.
آقای موسوی اما به جای گفتن این حقیقت ساده، راه ناصوابی را برگزید و پاسخ آن دانشجوی دلسوخته را چنان مبهم داد که کس نداند وی درآن ایام چه کاره بوده است.
آقای موسوی شما که همه افتخارتان پیروی از امام است، چرا؟ شما که خود منصوب امام بودید و به فرمان او بر صدر جلسات مینشستید چرا خبر درست و دقیقی از آن نمیدهید؟ آیا فردا هم اگر به کرسی ریاستجمهوری بنشینید، همینطور «حق دانستن» مردم را محترم میشمارید؟
گفتهاید شما در انقلاب فرهنگی نقشی نداشتید، که اینطور؛ ولی صورت مذاکرات شورای انقلاب چیز دیگر میگوید: اعضای شورا به شدت از وضع ناآرام دانشگاهها ناراضی بودند. هاشمیرفسنجانی گفت: «از طریق حضور تعدادی بچه مسلمان در تهران میتوان جلو شلوغی دانشگاه را گرفت... از خشونت نمیترسیم. امروز شروع شود بهتر از سه ماه دیگر است.» مهندس میرحسین موسوی تنها کسی بود که «از ضرورت انقلاب فرهنگی ار طریق حضور تودهها در دانشگاه سخن گفت». و چنین بود که دانشجویان اینجا و آنجا ستادهایی تشکیل دادند و مشغول «انقلاب فرهنگی» شدند؛ یا به تعبیر میهمان مودب شما: «تقلید مضحک شناعت وسخافت.» (درتهران: شکوریراد، شمقدری و محمود احمدینژاد و هاشمیثمره در شیراز: فلان و فلان...الخ)
این در انقلاب فرهنگی. اما درستاد انقلاب فرهنگی چطور؟ آیا آنجا هم بینقش بودید؟ «قربان تمکینت شوم. میبین وسربالا مکن»
۱۲۹۶۲ - تاریخ انتشار : ۵ خرداد ۱٣٨٨
|
از : شکیب
عنوان : وسط دعوا...
جلیل عدالت شما هم بی هیچ عدل و عدالتی وسط دعوا نرخ تعیین کردی؟!
اولن که حزب توده هرگز یک جریان مارکسیستی نبوده، این حزب مخلوطی از ایده های سوسیالیستی و افکار و سنتهای پدرسالارانه ایرانی را کرده بود سیاست خودش آنهم به پیروی کامل از شوروی استالنیست.
ثانین اسلام و حزب توده و امثال سروش و دولت آبادی که به حساب نمیان، به کنار، جامعه و مردم "غرب" و "آمریکا" هم خودشان درگیر دولتهایشان بوده اند و هستند که عدالت و آزادی را خدشه دار کرده اند.
۱۲۹۰۵ - تاریخ انتشار : ٣ خرداد ۱٣٨٨
|
از : جلبل عدالت
عنوان : آی دزد
ما باید به یک جعمبندی تاریخی رسیده باشیم و ان اینکه برادر سروش ورفیق دولت ابادی نماینده فکری دو نظام فکری هستند که از عمر یکی ۱۵۰۰ واز دیگری ۱۰۰ سال میگذرد.زندگی روزمره در ایران نشان داد که اسلام فاقد اخلاق و برنامه است وتلاش سروشها به این فاجعه گشیده . رقیق دولت ابادی و حزب توده در ایران که هنوز در عشق سوسیالیسم میسوز ند پس از رفتن شاه از ایران از هیچ دشمنی و کار شکنی کوتاه نیامدند.اولی برای اسلام ودومی برای سوسیالیسم وانچه مطرح نبود همان زندگی روزمره مردم ایران بود.هردوی این جریانات اسلامی و مارکسیستی بنیاد فرهنگ و ارامش وازادی مردم را تباه کردند.اگر سروش در دانشگاه افتخار پاکسازی داشت حزب توده افتخار گشف کودتای نظامی داشت که صد ها افسر وطن پرست را به دست جلادان مسلمان داد.بسیاری از رهبران نظام اسلامی در غرب زندگی میکرد ند وهنوز هم در غرب بسر میبرند ولی از این تزور وتوطعه شوروی ها در امان نبودند که به غرب حمله کنند. بیش از ۳۰ سال.
رفیق دولت آبادی باید بداند چه نفعی از دشمنی با امریکا عاید ما شده است?
حمله وایراد شما به سروش درست ولی دشمنی با فرهنگ غرب دست پخت حزب توده است که بهتر از کار سروش نیست.کار امروز شما چیست?
نه اسلام ونه جریان چپ فرهنگ نوینی که به ازادی وایران دوستی وسعادت مردم کمک کند ارائه نکردند.این که همه مردم مسلمان شوندویا نظام سوسیالیست برای مردم اورده شود نشان داد که هنری نیست و عبث در عبث بود واین فاجعه جزم اندیشی روشنفکران دینی وچپی هنوز ادامه دارد.
۱۲۹۰۲ - تاریخ انتشار : ٣ خرداد ۱٣٨٨
|
از : شکیب
عنوان : به حق چیزای ندیده و نشنیده؟!!!
واقعن آدم نمی دونه چی بگه! آقای رحمانی نژاد چی دارین می گین؟ ! دولت آبادی رفته تو کمپین انتخاباتی میرحسین موسوی، نوشته اند که:
"نشست شاعران و ادیبان حامیان میرحسین موسوی که عصر روز ۲۲ اردیبهشت در تالار مسجد امیرالمومنین بلوار مرزداران توسط اعضای ستاد ۸۸ برگزار شد، میهمان ویژه ای داشت. {...} محمود دولت آبادی کنار دیوار تالار را که منقوش به تصاویر میرحسین موسوی بود طی کرد و کنار حاضران نشست."
در آنجا ایشون می فرماین:
"من به قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران رای دادم و تنها آن قانون را می پذیرم و آثار ادبی و فرهنگی ما باید بر اساس همین قانون مورد قضاوت قرار بگیرد. پای این قضاوت هم می ایستیم."
این آدم بارها و بارها رسمن وجود "محرمات" را در برابر قلم نویسندگان مشروع دانسته و سانسور و خودسانسوری نویسندگان را توجیه کرده و حتا ضروری دانسته، این آدم کسی هس که نوشته:
"در هر جامعهای یک سری محرمات وجود دارد که نویسندگان ما خودشان این محرمات را در ایران رعایت میکنند."
البته شما می تونین بر حسب پسند و سقف و ذوق خودتون دولت آبادی رو "نویسنده ی بزرگی" بنامید، گر چه هرگز و هرگز و هرگز هرگز درخور اون نبوده و نیس که نامش در کنار شاملو قرار بگیره، اما دیگه حق ندارین حقایق سیاسی رو در مورد این آدم فرصت طلب مسکوت بذارین و کرنش های حقارت آمیز و شنیعش رو به جمهوری اسلامی به بهانه ی حمله به سروش ماستمالی کنین.
اول از هر کسی خود دولت آبادی به خاطر سرسپردگی اش به جمهوری اسلامی و و ولایت فقیه و قانون اساسی و توابع آن باید پاسخگو باشه! شما دارین از کدام حق و ناحق دفاغ می کنین؟ کاملن معلومه که هوای رفیق و هم مجلس دیرینه تونو دارین.
میرحسین موسوی در سیاه ترین سالها، سالهایی که زیر سایه ی جمهوری اسلامی هیچوقت رو به سپیدی نگذاشته، نخست وزیر اون دم و دستگاه بوده، سروش هم مجری انقلاب فرهنگی اش بوده، قانون اساسی اش هم مدافع همه ی اینها بوده، و...
این نویسنده ی نارسیست و متوهم به خود که به اوهام تیپیک جریانهای ضد روشنفکری و شووینیستی (موجود در میان ایرانیان) هم گرفتاره، مردم چین را "پریمیتو" می خونه؟! مردمی که لابد مثلن با "انقلاب فرهنگی" مائو شناخته شدن؟! یعنی همون مردمی که هنر و رقص و فلسفه و تاریخ چند هزارساله شون رو هیچ فرد منصف و آگاهی نمی تونه نادیده بگیره، چه مائو بوده باشه و چه نبوده باشه. شرم آوره، اینه شعور و سطح "نویسنده ی این مملکت"!
آقای رحمانی نژاد متأسفیم، واقعن متأسفیم!
۱۲۹۰۰ - تاریخ انتشار : ٣ خرداد ۱٣٨٨
|
از : بخوانید و بخندید .
عنوان : گویا مسئولین حکومت اسلامی به خود گفته اند آب که از سر گذشت چه یک وجب چه صد وجب
در سرزمینی که دروغ و ریا تمام ابعاد حکومت اش را گرفته ، طبیعی است که فیلسوفش هم عوامفریبی مثل سروش از آب در می آید.
"خبرگزاری «ریا نووستی» : یک کشتی ایرانی حامل مشروبات الکلی روز جمعه در سواحل عربستان سعودی غرق شد.
به گزارش «ریا نووستی» از روزنامه "الوطن" عربستان، کشتی مذکور که با پرچم و خدمه ایرانی از دبی به سمت بصره در عراق حرکت می کرد، در اثر طوفان به یک صخره برخورد کرده و سه تکه شد.
شش نفر خدمه این کشتی توسط قایق های گارد ساحلی عربستان نجات پیدا کردند.
براساس این گزارش موتور کشتی مذکور دچار نقص فنی شده بود اما خدمه آن با علم بر اینکه بار این کشتی بر اساس قوانینی عربستان سعودی ممنوع می باشد، درخواست کمک نکرده بودند.
گارد ساحلی عربستان تاکنون از محل غرق کشتی در حدود ۴ هزار بطری مشروبات الکلی و آبجو جمع آوری کرده است. بنا به این گزارش جمع آوری بطری های حاوی مشروبات الکلی در سواحل عربستان هنوز هم ادامه دارد."
۱۲٨٨۴ - تاریخ انتشار : ۲ خرداد ۱٣٨٨
|
از : .... .....
عنوان : جناب ایرج رشتی غورباغه کلمه ی ایرانی است و احتیاجی نیست که با حرف ق نوشته شود........
جناب ایرج رشتی غورباغه کلمه ی ایرانی است و احتیاجی نیست که با حرف ق نوشته شود ، اما طرد کلمه بیگانه است ما نمی توانیم کلمات دیگران را با سلیقه ی خود تغییر دهیم زیرا آن کلمات در زبان خودشان داری ریشه اند و بر مبنای آن صورت پذیرفته اند. در زبان های ریشه ای همچون عربی گاه از یک کلمه کلمات زیادی مشتق می شوند که از ویژگی کلمه مادر دور نمی گردند.طرد مصدر عربی است و واژه ی مادر است.
و با جناب امیر نیز موافقم که بخاطر غلط املایی اصل صورت مسئله را نمی توان پاک کرد . باز با ایشان موافقم که دباغ یا حتی حمال بودن شغل است و نمی توان صاحب آن را سرزنش کرد.
و اما در باره ی مقاله ی جناب ناصر رحمانی نژاد ، باید عرض کنم که نه فقط سخنان درستی را بیان کرده اند ، بلکه زبان و قلمی شیوا و دلنشین و یکدست دارند و این بر زیبایی کلام عدالتخواهانه ی ایشان افزوده. یک نفس خواندمش ، بی سکته و روان بود. یکی دو سکته داشت و آن موقعی بود که از دیگران نقل قول آورده بود. ای کاش این انسان خوش قلم به گوشه نمی نشست و باز و باز می نوشت.
۱۲٨٨۲ - تاریخ انتشار : ۲ خرداد ۱٣٨٨
|
از : بدبخت فقط ماییم
عنوان : بدبخت فقط ماییم!
آقای رحمانی نژاد عزیز
سروش را به دلیل «نقش شنیعش» خوب کوبیدید، از "اوباش و حزب الله" اما سرسری گذشتید. اوباش آن زمان (مانند محسن مخملباف، عباس معروفی و غیره) حالا به برکت زمانه شیر تو شیر سری توی سرها در آورده اند! بعضی از اینان بعد از آنکه ما را در هجوم های گلهای (حزب فقط حزب الله) له کردند، خود نیز بعد از اندکی اختلاف با رژیم، به طرق مختلف، از جمله پرواز با قالیچه حضرت سلیمان در زمان ممنوع الخروج بودن (مورد عباس معروفی)، یا با بورسهای دانشگاهی و غیره (نه مثل ما از راه کوه و کمر!) به اینسوی آب آمدند و راه به راه جایزه گرفتند!
اینان نیز همچون معلمشان عبدالکریم سروش هرگز از گذشته خود عذر خواهی نکردند.
جالب اینکه عده زیادی از اوباش آن زمان حالا از اعضای ستادهای تبلیغات و انتخابات کاندیداها هستند. "کاندیدا هایی" که به نوبه خود چیزی از آن اوباش کم نداشتند و در حمله به دگر اندیشان از چیزی فرو نگذاردند.
بدبخت فقط ماییم. ما که آن زمان از اوباش مشت و لگد و چاقو و قمه خوردیم و آواره شدیم. در آوارگی جایزه که نگرفتیم، هیچ، هنوز که هنوز است از کابوس آن کتک ها خود را باز نیافته ایم و آرام نداریم.
خوش مزه این است که از ما انتظار دارند برویم به همان اوباش و اوباش پروران، که حالا به مصلحت زمانه "اصلاح طلب" شده اند، رای بدهیم!
می گویند اگر رای ندهید، ممکن است وضع از این هم بدتر شود!
۱۲٨۷۹ - تاریخ انتشار : ۲ خرداد ۱٣٨٨
|
از : محسن مقصودی
عنوان : "خط اعتدال"
ناصر عزیز، سخنت راست ، اما برای اینکه "از خط اعتدال خارج نشویم " نظرت را هم در مورد این قضاوت محمود دولت آبادی در مورد مبارزه مهاجرین در خارج از کشور با قلم توانایت شرح بده:
دولت آبادی همچنین گفته است: «این دوستان اگر این قدر تحمل ندارند که یک متنی را بخوانند و بعد در موردش قضاوت کنند ، من فقط یک نکته به آن ها می گویم. دوستان عزیز ۴ میلیون نفر از ایران رفته اند. این اکسدوس ایران بوده . در حمله اعراب نسبت به جمعیت این قدر آدم به هند نرفت . اما سوال من از شما این است که در میان این ۴ میلیون فقط ۴۰ نفر می توانید پیدا کنید که یک صدا داشته باشند؟ وقتی شما فاقد چنین چیزی هستید ، وقتی شما هیچ محورنظری ، عملی ، اجتماعی و فرهنگی واحد ندارید ، دیگر به ما چکار دارید؟ ما در بستر خودمان حرکت می کنیم و با تشخیص خودمان عمل می کنیم . متاسفانه ما دچار انوع و اقسام جزمیت ها در داخل و خارج هستیم و افراد حرف هایی به شخص می زنند که خودشان هم می دانند بهتان است ولی به هر حال همگی از خط اعتدال خارج شده اند و این مایه تاسف است.»
به نقل از همان سایتی که آدرسش را دادی!
۱۲٨۷۴ - تاریخ انتشار : ۲ خرداد ۱٣٨٨
|
از : ایرج رشتی
عنوان : یک غلط
اقای امیر قورباغه را هم مثل طرد باید درست نوشت ولی حالا این زبان فارسی چرا اینقدر پیچیده است نمی دانم. فکر کنم مرحوم به آذین هم جوابی نداشته باشد.
۱۲٨۶۵ - تاریخ انتشار : ۱ خرداد ۱٣٨٨
|
از : ایرج رشتی
عنوان : سروش همان شیوه استالینیستها را بلد است.
"آنکه عیب است دروغ زنی و دریوزگی و چاپلوسی کردن و سابقه استالینی داشتن و فرصتطلبانه ژست آزادیخواهی گرفتن است" از دولت احمدی تا دولت محمودی، پاسخ عبدالکریم سروش به محمود دولت آبادی، اعتماد ملی . مریلند - اردیبهشت ۱۳۸۸
آقای سروش تمام شیوه استالینیستی را در نوشته خود بکار بردند و اگر هم سابقه استالینیتی ندارند و لی همان افکار تهمت و توهین زدن استالینستها را را رواج می دهند. شیوه بی ادبان و دیکتاتور ها همین است. بهتر است جواب اعمال و رفتار و ارزش های خود را در "انقلاب فرهنگی" مرور و توضیح دهید. این متولوژی(شیوه) در علوم با مفهوم "to evaluate " معروف است.
شما هم در "انقلاب فرهنگی" تمام متفکرین را از دانشکاه های تارو مار کردید و شدید فیلسوف ناب محمدی.
مثلی است در حوضچه که ماهی نباشد قورباقه سپه سالار است.
۱۲٨۶۴ - تاریخ انتشار : ۱ خرداد ۱٣٨٨
|
از : امیر /
عنوان : انتقادی کوچک به آقای رحمانی نژاد
بهتر بود از ذکر طعنه آمیز نام اصلی آقای سروش، "حسین حاج فرج دباغ" ، به هنگام دفاع از یک نویسنده مردمی چون دولت آبادی ، صرفنظر میشد .
در این رابطه دو ماجرا به خاطرم آمد:
- زمستان ۵۷ ، پس از انقلاب، در سالن ورزش دانشگاه صنعتی ، زنده یاد " به آذین "، در سخنرانی خود به منظور دفاع از نام "جمهوری دمکراتیک ایران" برای ایران بعد از انقلاب، در پاسخ به سوالات کتبی حاضرین ، سوالی را با این عبارات خواند: " شما به خدا اعتقاد ندارید و مردم ایران شما را ترد خواهند کرد." به آذین در جواب گفت : " دوست عزیز ، طرد را با "ط " مینویسند نه با "ت". و سپس بسیاری از دوستان حاضر در سخنرانی خندیدند. و من هنوز در این فکرم که ما در مگر در وحله اول غم همین شهروندان " کم سواد" یا "بی سواد" را نمیخوریم؟ پس چرا او را مسخره کردیم؟
-داستان دیگر مربوط میشود به مهاجرت به اتحاد شوروی. روزی یکی از دوستان ما در حضور مقامات مسئول محلی از آن ها به خاطر امکانات و پولی که در ابتدا در اختیار ما گذاشتند تشکر کرد و ازجمله گفت: ما ( یا من ) در ایران هفته ای یک بار هم نمیتوانستیم گوشت بخوریم و اینجا با این پول مشکل معیشتی نداریم.
این سخن بعدا با انتقاد و گوشه کنایه های تمسخر آمیز دیگر دوستان روبرو شد و برخی نیز در خاطرات مکتوب خود نیز این رفیق را به استهزا گرفته اند.
سوال اینجاست: آیا این امکانی محال بود که در بین ما طرفداران طبقه کارگر و محرومین ، یک نماینده هم از همین اقشار وجود داشته باشد؟ اگرنه چرا چنین کسر شئوناتمان شد که کسی از فقر سخن گوید.
آقای سروش اگر خود از نام اصلی اش ، که " دباغ" است میگریزد، ضعف اوست و ما با به رخ او کشیدن این نام ، همان ضعف را نمایندگی خواهیم کرد.
۱۲٨۶۲ - تاریخ انتشار : ۱ خرداد ۱٣٨٨
|