تحریم یا خود تحریمی؟


حبیب تبریزیان


• تضاد بین مردم و رژیم میرود تا بیش از پیش در تضاد بین نهادهای انتخابی، حتی با تمام محدودیت استصوابی آنها، و ارگانهای فراقانونی و فرا مردمی خود را نشان دهد. این تضاد در شرایط انتخابات کنونی میرود تا بطور عینی جمهوریت خود رژیم را در برابر ولایت و شورای نگهبان آن قرار دهد. تقابل ایندو عینی و دینامیک است و از اراده کارگزاران ان خارج. ولایت فقیه باید یا رسماً جمهوریت نظام را کن لم یکن اعلام کند یا باید در برابر آن عقب بنشیند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۶ خرداد ۱٣٨٨ -  ۲۷ می ۲۰۰۹


هنگامیکه یک توده مذاب آتش فشان متامیلیارد تنی در دل زمین در جوشش بی تابانه شیمیائی و ژئوفیزیک خود در تب وتابِ درهم دریدن و شکافتن لایه های گوناگونِ ژئوفیزیکی حبس کننده خویش است، هیچ زمین شناسی نمیتواند برای آن راه باز کرده و یا مبداء خروجی آنرا دقیقاً تعین کند. در اینجا این شکافهای سطحی و کم عمق زمین نیست که به خروج آن مواد آتش فشان راه میدهند بلکه ساخت ژئوفیزیک زمین در اعماق چند ده هزار متری و شاید چند صد هزار متری زمین است که بخاطر سستی و گسست پذیری خود به آزاد شدن آن توده مذاب میدان میدهد. در اینجا فقط جادوگران و رمالان و دعانویسان هستند که با بیل و کلنگ و یا اجی مجی به جان زمین سخت میتوانند بیفتند تا اراده خود را بر طبیعت سرکش و نیرومند زمین تحمیل کنند.
تا آنجا که به رویدادهای اجتماعی مربوط میشود، عنصر آگاهی سازمان یافته اجتماعی که از آن به عنوان شرایط ذهنی (در برابر شرایط عینی) نام میبرند، یعنی وجود احزاب توده ائی و سازمانهای مردمی ـ و نه روی کاغذی و یا برنامه های جزوه شده سازمانی با عبارت بندیهای زیبا ـ آن شرطی است که خروش اجتماعی مردم را هدایت میکند و آنهم نه با ایجاد بستر مصنوعی و اراده گرایانه بلکه در آن بستر طبیعیی که خودِ پیکار اجتماعی یافته است. این بستر طبیعی میتواند جنبش تنباکو باشد و میرازی شیرازی نیز علمدارش، میتواند نفت باشد با مصدق همچون مدیرش و یا درخواست عدالت خانه و قانونگرائی باشد و سپه سالاران غیر اکادمیک آذری (ستارخان و باقرخان) رهبرانش. شرایط عینی و سیر تحولات مادی و رشد تضادهای اجتماعی هرگز منتظر ما نمی نشینند تا ما اول مسایل لاینحل تاریخی، سیاسی و ایدئولوژیک خودمان را حل کنیم ـ که صدالبته در فضای غیرعملیاتی هم، نه تنها هرگز قادر به حل آنها نیستیم بلکه آنها را به پدرکشتگی قبیله ائی هم تبدیل میکنیم ـ بعد به سر و سامان دادن خروش طغیان آمیز مردم بپردازیم.
سرداردکتر رضائی، میرحسین موسوی، شیخ کروبی، در وعده های تبلیغاتی خود، چه صادق باشند و چه ناصادق؛ با وعده های خود، چه مستقیم و چه غیرمستقیم و به نسبت های متفاوت، شکننده ساختار قدرت هستند، بیان آن نیروی انفجاری مهیب عینیی هستند که در بطن جامعه در حال شکل گیری است، بیان آن بحران عمیق ساختاریی هستند که به برکت مدیریت سیاسی جاهل منشانه‍ی موجود علیل الفکری مثل احمدی نژاد شتاب یافته است.
امروز، این تنها آن سه کاندیدای جّدی پست ریاست جمهوری نیستند که وعده های رفاهی و گشایش فضای اجتماعی و سیاسی میدهند، خود احمدی نژاد هم، هم هاله نور را فراموش کرده است و هم ظهور قریب الوقوع مهدی موعود را و آن مواعید آسمانی و اخروی را با موشک پرانی و اتم بازی و چک ـ پول های ۵۰ تا یکصدهزار تومانی جایگزین کرده است. عربده های ضدغربی او هم برای برانگیختن احساسات (هم دینی و هم ایرانی البته با دستمال عربی به گردن) آنهاست که دستی در خوان رانت نفتی دارند و چک ـ پول هایش هم برای شکم های گرسنه و یا نیم گرسنه مردم.
همه اینها بدین معناست که تضاد بین مردم با طبقه (طبقه چندشاخه و چند لایه‍ی ائی) تازه بدوران رسیده حاکم به مرحله انفجاری خود نزدیک میشود و، این پیش غرش های نیروی انفجاری آنست که به صورت وعده های سیاسی این و یا آن کاندیدا بازتاب میشود و هیچ جای تعجب هم نیست که چرا این وعده ها دیروز داده نمیشد و امروز داده میشود. وظیفه نیروی سیاسی آگاه آن نیست که به وعده دهندگان بگوید دروغ میگوئید! وظیفه او آنست که فریاد بزند اینها کافی نیست و آنها را وادارد بر حجم وعده های خود بیافزایند. اینکه انها بدروغ وعده داده یا براست وظیفه همین نیروهاست تا با بسیج مردم به تحقق این وعده ها بکوشند و آنهارا به انجام مواعیدشان موظف و وادار کنند ـ اگر قدرت بسیجگری دارند. و اگر هم قدرت بسیجگری و سازماندهی مردم را ندارند بقول مولوی شیران علم هستند و حمله اشان از باد و تحریمشان هم بی اثر است.


ما همه شیریم، شیران علم!
حمله مان از باد باشد دم بدم.

تحریمی که هیچ گونه سازماندهی و یا برنامه ائی عملی برای سازماندهی مردم علیه رژیم ندارد جز، خود ـ تحریم کردن، چیز دیگری نیست.
برای آنها که با انقلاب ۱۹۰۵ و انقلاب ۱۹۱۷ روسیه آشنایند ذکر توضیح کاملاً درست لنین (با ارزش تاکتیکی کلاسیک) در مورد شرکت درانتخابات دوما (مجلس تزاری) و تحریم دومای تزاری بی فایده نیست. پیش از انقلاب ۱۹۰۵ حزب سوسیال دموکرات روس شعار تحریم انتخابات دوما را میداد و پس شکست انقلاب، شعار شرکت در دوما و شرکت در انجمن های محلی نیمه فرمایشی و اتحادیه های زرد کارگری را. در پاسخ به ایرادِ چپ های حزبی، او میگوید که ما قبل از انقلاب توده میلیونی آماده قیام را داشتیم که از دوما و این ارگانهای شبه انتخاباتی تزاری عبور کرده بودند و برای ساقط کردن تزاریسم حاضر بودند تا به نبرد خیابانی بپردازند حال آنکه پس از شکست انقلاب صفوف ما متلاشی، هزاران نفر کشته و فراری یا تبعیدی و مردم شکست خورده و منفعل، (نقل به مضمون از چه باید کرد؟). لنین در حالی این گونه میگوید که نیروی درب و داغان شده همان حزب سوسیال دموکرات روس و اتحادیه های از هم پاشیده شده کارگری وابسته به آن، فقط در یک بخش کوچک از روسیه، در مقایسه با همه ما ایرانیان اپوزیسیون، هم نیرومندتر و هم سازمان یافته تر و هم از وحدت فکری و سیاسی و برنامه ائی بیشتری برخوردار بود. در فردای شکست انقلاب ۱۹۰۵ شاید یک ناحیه مسکو به اندازه تمام جمعیت چپ ما ایرانیان (نوع اینترنتی یا کافه ائی آن)، هم بیشتر بود و هم در موسسات صنعتی و معادن و هم در بین مردم عادی ریشه دارتر.
الف بای منطق در هر زمینه ائی از جمله پیکار سیاسی، در برابر هر عمل یا وجه سلبی وجه و عمل اثباتی و ایجابی را می طلبد. آیا ممکن است آن کسانی که بر طبل تحریم میکوبند ـ با هر دلیل و هر بهانه ـ بگویند برای سازماندهی نارضامندی مردم و به میدان کشاندن آنان علیه رژیم تا کجا توانسته اند صفوف وارفته و پراکنده چند صد نفره خود و یا چندهزار نفره اپوزیسیون را جمع و جور کنند؟ ایا توانسته اند یا میتوانند بر جنگ داخلی قومی و قبیله ائی خود فائق آیند؟ آیا توان اینرا دارند تا از همه گروه های خود (اپوزیسیون) کنگره ائی برای وفاق و اجتناب از خود تخریبی فراخوانده و برنامه ای عملی، حداقل در حد اتخاذ موضعی مشترک در هنگامه هائی نظیر رویداد انتخابات یا اعتراضات سیاسی و... بریزند!
اگر نمیتوانند که قطعاً نمیتوانند! پاسخ این ناتوانی را چه میتوانند بدهند.
شرایط عینی و رشد مستمر تضادهای اجتماعی منتظر ما نخواهد ماند و بستر خود را خود خواهد یافت کما اینکه در انقلاب اسلامی نیز چنین رخ داد. پیش از انقلاب، صدها گروه ده پانزده نفره در درون کنفدراسیون و یا حاشیه آن و یا در برابر آن، و همگی اسماً برعلیه رژیم شاه، تا آستانه انقلاب به جنگ بر سر اینکه چه گروهی بیشتر انقلابیست و حق دارد هژمونی طبقه کارگر و مردم را داشته باشد مشغول بودند. در حالیکه که این هژمونی بدست آخوند هائی داشت قرار میگرفت که از طریق مساجد و هیئت های عزاداری و نه از طریق اتحادیه های کارگری و دهقانی، از طریق منابر و تکایا و نه سازمانهای حزبی و مدنی با مردم در تماس بودند و پارادوکس غم انگیز تاریخی این تراژدی در این است که، آن هنگام هم که این نارسیست های (خود شیفتگان) ایدئولوژیک از خواب برخواستند، بجای بهم نزدیک شدن، رقابت آمیز بدنبال مسجدیان افتادند و آنچنان هدف ساقط کردن رژیم شاه را برای خود قداست گونه و پرسش ناپذیر کرده بودند که متوجه نشدند که آن شاه را باشیخ جایگزین میکنند، متوجه نشدند که بجای اتحادیه ای کارگری مورد اعتقاد خود، دانسته و نادانسته زیر علم سینه زنی تکایا سازمان یافته اند. متوجه نشدند که نه در شوراهای کارگری ـ دهقانی ـ دانشجوئی بلکه در شورا یا کمیته مساجد سازمان می یابند، متوجه نشدند که از درون این رستاخیز نیمه جانان تاریخ، سنگسار کنندگان و از جرثقیل آویزان کنانی فرا میرویند که به صغیر و کبیر رحم نمی کنند و متوجه نشدند که آنها با حرکت خود، نه پرولتاریا بلکه لومپن پرولتاریا را به قدرت نزدیک میکنند. آنها متوجه نشدند که سرمایه صنعتی نوپای ایران را نابود میکنند نه برای اینکه آنرا با سوسیالیسم جایگزین کنند بلکه برای اینکه آنرا تسلیم بازاریان و احتکارگران نخود و لوبیا فروش و زمین خواران کنند و سیستم بانکی را با آنچنان شبکه نزول خورانه ائی جایگزین کنند که تاریخ تا به امروز به خود ندیده است.
و حال، همان درگیریهای شبه کنفدراسیونی منتها تا درجه بسیار زیادی رقت انگیزتر و توجیه ناپذیر تر جریان دارد در حالیکه جنبش خودجوش مردم در حال بستریابی طبیعی خویش است. و فریاد این جنبش نه تنها از گلوی آخوندی دیگر و پاردوکسال در قامتی و با رویکردی دیگر*، نه تنها از زبان نخست وزیر عصر قلع و قمع دگراندیشان، حتی از زبان سردار سپاه حاشیه نشین شده این نظام نیز بدر می آید. بنابراین همانطورکه پیشتر اشاره کردم، اینان چه در ادعای خود صادق باشند و چه ناصادق اگر هم صدای انقلاب را نشنیده باشند، صدای امواج سونامی گونه فروپاشی مملکت را شنیده اند و اینرا در پیام خود منعکس میکنند. این، منِ، انشاء نویس اینترنتی نیستم که میتوانم مردم را بسیج کنم. این؛ موسوی، رضائی و یا کروبی است که قادر به این کار است. اگر ما راست میگوئیم با پنداموزی از تجربه انقلاب اسلامی، سازمان یافته و به صورتی مستقل با شعارهای رادیکال تر خود سعی کنیم آنها را رادیکالیزه تر کنیم، در حالیکه استقلال اپوزیسیونی و حق تغیر یا حتی براندازی رژیم را برای خود محفوظ میداریم. آنان که در فکر براندازی این رژیم هم هستند اگر می اندیشند که شرکت در انتخاباتی که بیشترین اقشار مردم در آن شرکت میکنند تناقضی با هدف آنان دارد در اشتباهند. شرکت در چنین حرکتی نه تنها تناقضی با آن هدف ندارد بلکه میتواند مرحله ائی از آن باشد.

نتیجه:
تضاد بین مردم و رژیم میرود تا بیش از پیش در تضاد بین نهادهای انتخابی، حتی با تمام محدودیت استصوابی آنها، و ارگانهای فراقانونی و فرا مردمی خود را نشان دهد. این تضاد در شرایط انتخابات کنونی میرود تا بطور عینی جمهوریت خود رژیم را در برابر ولایت و شورای نگهبان آن قرار دهد. تقابل ایندو عینی و دینامیک است و از اراده کارگزاران ان خارج. ولایت فقیه باید یا رسماً جمهوریت نظام را کن لم یکن اعلام کند یا باید در برابر آن عقب بنشیند. میزان عقب نشینی ولایت و یا چیرگی مطلق ان بستگی مستقیم به سازمان یابی و حضور سازمان یافته مردم و موازنه کمی و کیفی آن با دستگاه قدرت دارد.
تضاد بین رژیم و مردم تنها عرصه اجتماعی و اقتصادی را در برنمیگیرد بلکه ناسیونالیسم مردمگرا و فراقومی ایرانی را نیز در برابر امت گرائی و پان اسلامیسم رژیم قرار داده است. این تضاد را حتی در سخنان عوام فریبانه ملی نمای احمدی نژاد نیز میتوان یافت. توضیح اینکه ناسیونالیسم چند فرهنگی ایرانی هرگز با شونیسم قومی و ملی هم خوانی نداشته و ندارد. تا جائیکه فرضاً ترک تباری موسوی و یا اعلمی یک سر سوزن بار منفی برای سایر غیرآذری ها نداشته است و قطعاً در صورت بالارفتن اعلمی، وی همانقدر از طرف کردها، فارسها و بلوچها استقبال میشد که از طرف آذریها.
تضاد بین ناسیونالیسم ایرانی با حکومت دینی در تناقض تاریخی قرار دارد و این جز با ایرانی شدن حکومت قابل حل نیست و رژیم ولائی در تناقض با این ایرانی شدن حکومت است حال آنکه جمهوریت نظام میتواند با سکولاریزه شدن پاسخگوی هویت تاریخی ایرانیت ما باشد.
توضیح دیگری را که در اینجا لازم میدانم اینست که اشاره من به جمهوریت رژیم الزماً به معنای نظام جمهوری نیست بلکه اراده برآمده از آرای مردم در تمامی سطوح است. رژیم های پادشاهی های اروپائی این مسئله را با نمادین کردن مطلق نقش شاه حل کرده اند و قدرت مطلقه در آنها از آن دولت و یا پارلمان انتخابی است که دولت را تعین میکند.


*چندی پیش آقای کرباسچی در توضیح محوریت کروبی گفت ما دنبال کروبی نیستیم، ما دنبال اهداف اعلام شده او هستیم. این خود نشان میدهد که نه آنها که در اطراف کروبی هستند میخواهند از او امامزاده سازی کنند و نه جامعه ایران دیگر در این دام می افتد و رفتار انتخاباتی خود کروبی هم از واقع بینی او حکایت میکند.