رای دهید، اما نه با منطق تبعیض


احمد تقوائی


• لازم است که جوانان ما این پیام را به میان مردم برند که چنانچه آنان ارای خود را به دلیل قومیت یک نامزد، ضدیت با اقلیت های دینی و مذهبی و مخالفت با تغییر قانون اساسی به صندوق ها ریزند، ان ارا نه تنها به گسترش فضای فرقه گرائی، نفاق و دشمنی یاری می رسانند بلکه تصویر بسیار زشت و غم انگیزی را از ایرانیان در افکار عمومی جهان و جامعه مدنی گلوبال ترسیم خواهند کرد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱۰ خرداد ۱٣٨٨ -  ٣۱ می ۲۰۰۹


در یکی دو هفته گذشته پیروان اقای موسوی کارزار تبلیغاتی گسترده ائی را در آذربایجان و دیگر شهرههای ایران اغاز کرده اند که متاسفانه نامی جز تبلیغات نژادپرستانه و تبعیضی نمیتوان بر ان نهاد. در این کارزار تبلیغاتی چنین وانمود می شود که از ان جا که اقای موسوی آذری تبارند نماینده واقعی مردم اذریجان اند و در قیاس با دیگر نامزدها از درد و رنج مردم آذربایجان اگاه ترند و در آینده نیز به مشکلات انان بهتر رسیدگی خواهند کرد. البته اگر چنین ادعاهائی با واقعیت نزدیکی می داشت اینک در زیر سایه هشت سال ریاست جمهوری و سپس ولایت فقیهی آقای خامنه ای اذربایجان می بایست بهشت برین می شد.
در همین راستا نیز برخی از بنیادگرایان نیز به این تبلیغات شنیع روی اوره اند که گویا ستاد اقای کروبی با اقلیت دینی همراه شده تا از طریق انان به شیعیان زیان رسانند.   
خوشبختانه با همراه شدن گروهی از هواداران اقای اعلمی با ستاد اقای کروبی جوانان آذربایجان تاکنون نشان داده اند که عاقل تر از انند به دام چنین تبلیغات بی مایه ای در غلطتند و به راحتی قادرند میان نامزدی که خواهان اصلاح قانون اساسی بر پایه حقوق شهروندی ایست و کسی که بی پروا پرچم پاسداری بی قید و شرط از انرا بر افراشته تمایز گذارند.
در این زمینه سیاست تبلیغاتی آقای موسوی و هم پیمانان اصول گرایشان تا حدود زیادی به آن کارزارهای تبلیغاتی شباهت پیدا کرده است که گروهی از نژاد پرستان و افراطیون مسیحی در جریان انتخابات آمریکا از ان در ضدیت با اوباما و همراه کردن مردم با مک کین در برخی از شهرها سود جستند. انها نیز ادعا می کردند که از انجا که مک کین سفید پوست است، او بهترین نماینده اکثریت مردم امریکاست و اوبامای سیاه پوست آفریقائی تبار، خودی نیست و با فرهنگ و مشکلات اکثریت مردم سفید پوست امریکا از فقیر و غنی بیگانه است. افراطیون مسیجی نیز گاه با جار و جنجال و زمانی به شکل موذیانه ای مروج این اندیشه گشتند که چون اوباما از پدری مسلمان تبار زاده شده چنانچه انتخاب شود، به زیان مسیحیان و به سود مسلمانان عمل خواهد کرد و به اقلیت های دینی برای دشمنی با دین و مذهب اکثریت مردم میدان خواهد داد.
خوشبختانه در انتخابات آمریکا جوانان نه تنها با هشیاری حساب خود را از ان تبلیغات جدا کردند بلکه با جدیت به خنثی کردن اثرات ان تبلیغات در میان مردم پرداختند و با هواداری از گفتمان "همبستگی اکمل" اوباما حماسه ای آفریدند که دنیائی را به شگفتکی واداشت. آنان با آرای خود نشان دارند که از گفتمان "خودی و ناخودی" به دورند و از فرهنگ نژادپرستی و اقلیت ستیزی صدها فرسنگ فاصله گرفته اند و نامزدهای ریاست جمهوری را نه بر پایه نژاد و تبار و رنگ و پوست بلکه بر پایه برنامه ها و خواست های کلان شان مورد قضاوت قرار می دهند.
پرسش این است که آیا جوانان ایران نیز در این انتخابات میتوانند از تعصب و سنت های تبعیض گرایانه پدران خود که نظام حقوقی تبعیض آلوده ای را در ایران مستقر کردند فاصله گیرند و به قانون اساسی کنونی که مظهر ان تعصبات و سنت هاست پاسخ منفی دهند و خواهان اصلاح و تغییر آن شوند؟ به راستی ایا جوانان ایران آماده اند که چون هم نسلانشان در آمریکا حماسه ای بیافرینند و به سینه کسانیکه با چنگ و دندان برای پاسداری از قانون اساسی تبعیضی می کوشند دست رد زنند؟ آیا می توانند گفتمان کلانی را که در متن جامعه ما برای تغییر قانون اساسی جریان دارد به کانون آن بیاورند؟
کوته بینان به اشکال گوناگون می کوشند توجه جوانان را از این گفتمان کلان به موضوعات درجه دوم معطوف سازند. گاه به هنرمندی و هنردوستی یکی و زمانی به معمم بودن دیگری اشاره می کنند؛ گاه به نزدیکی یکی با رهبر و زمانی به مناسبات دیگری با آقای خاتمی می پردازند. گاه به آذربایجانی بودن یکی و زمانی به لر بودن دیگری توجه می دهند. با این همه هنگامیکه قانون اساسی بخش عظیمی از جامعه را به شهروندان درجه دوم تنزل داده است و مردم را ابتدائی ترین حقوق شهروندی خود محروم ساخته است، تمام موضوعات یادشده حتی اگر مهم نیز جلوه کنند، در دوران کنونی موضوعاتی درجه دوم اند و تنها به این خاطر به میان میایند که جوانان ایران از شنیدن درد و رنج زنان و اقلیت دینی و مذهبی و از دیدن قتل و عام حقوق شهروندی در قانون اساسی غافل شوند.
نظام های های تبعیضی در جهان همیشه می کوشند که برای حفظ و بقای نظام خود مردم را به شکل خود درآورند و آنها را آینه تمام نمای خود سازند. بدبختی و انحطاط اینگونه جوامع نیز زمانی کامل می شود که مردم نیز به این دام گرفتار آیند و اینه گردان باشند. متاسفانه باید گفت که تاریخ نزدیک ایران، گواهی از این روند انحطاط بوده است. به همین خاطر نیز خروج از این انحطاط نمیتواند توسط نسلی که بدین چهره کریه خو گرفته است صورت گیرد. بلکه بار سنگین خروج موسی وارانه از این دور انحطاط، تنها به دوش نسلی است که چهره کریه تبعیض را شایسته خود نداند. اینک نیز سرنوشت جامعه ما را نسل جوانی رقم خواهد زد که هم چون هم تاهایشان در امریکا به تبعیض و نظام های حقوقی و سنت های پیوسته با ان پاسخ منفی داده و می کوشند گذشته و اینده کشورشان را با قلم حقوق شهروندی از نو نویسند.
حق هر شهروند ایران است که به هر دلیلی که می خواهد از نامزد مطلوبش پشتیبانی کند یا به همه انان پاسخ منفی دهد. حق اوست که به دلیل شیفتگی به بیرق سبزرنگ پیروان تشیع یا لبیک گفتن به فرمان آقای خاتمی با اقای موسوی همراه گردد. با این همه باید توجه داشت که دلیلی یا دلائلی که یک شهروند بر اساس ان ارای خود را به صندوق می ریزد یا از رفتن به پای صندوق ها خودداری می کند، تاثیرات مستقیمی در شکل دادن به فضای گفتمانی و افکار عمومی جامعه ایفا خواهد کرد.
از اینرو لازم است که جوانان ما این پیام را به میان مردم برند که چنانچه آنان ارای خود را به دلیل قومیت یک نامزد، ضدیت با اقلیت های دینی و مذهبی و مخالفت با تغییر قانون اساسی به صندوق ها ریزند، ان ارا نه تنها به گسترش فضای فرقه گرائی، نفاق و دشمنی یاری می رسانند بلکه تصویر بسیار زشت و غم انگیزی را از ایرانیان در افکار عمومی جهان و جامعه مدنی گلوبال ترسیم خواهند کرد.

ataghvai@gmail.com