درددل


علی کریمی



اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱۰ خرداد ۱٣٨٨ -  ٣۱ می ۲۰۰۹


گسست میان زبان و حقیقت یکی از ویژگیهای جوامع در بند سلطه گریست. کلمات در هاله ای از ابهام عرضه می شوند و رابطه ی میان شی و کلمه مخدوش است.   
این روزها پروسه ی آموختن دویدن است؛ گریختن از آموزه های فرسوده ی بی چون و چرای پیشین؛ و دویدن بسوی گوی گردنده ی گنجینه ی فرهنگ مشترک انسانی. و این برمیگردد به این واقعیت که زمان را دیر وقتیست از ما دزدیده اند و بیشتر جوانی و عمر مفید ما سگ خور شده است. و اگر می خواهیم کاری کنیم همین حالاست تا آنهایی را هم که داریم از دست ندهیم. بیشتر عمرمان را از سر صدقه ی این و آن زندگی می کنیم. (خودتان پیگیر بشوید و پیدا کنید). نمی دانم چقدر از خودمان دور شده ایم. کی خودمان بوده ایم؟ زرادخانه ی ذهنی ما انباشته از ابزارهای فرسوده است که غیر از خودمان کسی را نمی ترساند و شاید بیشتر موجب خنده و تفریح دیگران شود. شناختن این جهان پر بند و بست؛ نرم افزاری کارآمد می طلبد نه حساسیت های جسمی ما که از شناخت اشعه ی رادیواکتیو عاجز است. سال ها بی خیال با زمین گردیده ایم و وزن کیلومترها هوا را بر سرمان حس نمی کنیم؛ همان طور هم نابسامانی های فردی و اجتماعی را نمی توانیم دریابم. یعنی آنها برایمان از امور عادی و جزء بدیهیات شده اند.
هم میهنان ما دو دسته اند. یا به مرض مسری و مزمن خودآگاهی دچارند و تنهایند و یا اکثریتی الکی خوشند و خود فریب و سرفراز. یا چکیده ی فرهنگ جهانیند و فرزانه یا زباله دان آموزه های سنتی و مکتبی.

مطب و تصویر زیر را از بی بی سی برداشته ام.
مطلبی که مفهوم عوام فریبی، ابلهی، دیرفهمی و فرسودگی آگاهی جمعی را بر ملا می کند.
موسوی و همسر از بازنگری و بهینه سازی قوانین زنان می گویند و جماعت هوار می کشند و تصویر بر هوا می برند حالی:
آقای موسوی با اشاره به مشکلات زنان در جامعه، ارتباط آنها با فقها و گرفتن نظر مساعد آنها را برای حل این مشکلات ضروری دانست.

بن مایه این طرفند و طرفداری در این حقیقت نهفته است که جماعت فرقی میان حق و مستحق را یا نمی دانند و یا خودشان را به نفهمی می زنند و موسوی ها گویا چون آنان را مستحق زندگی بهتری می دانند بر آنند تا برایشان از فقها و علما قدری آزادی گدایی کنند. حالی که حق جزء جدایی ناپذیر هستی انسان در هر کجای جهان با هر رنگ و زبان و جنسیت است. بر این باور انسان خود بسندگی و خودباوری را تجربه می کند. انسان در این راستا سبب ساز و پایه گذار ارزش ها و سیستمهای اخلاقی و اجتماعی می شود.
و مستحق مفهومی است حقوقی یا اخلاقی که از جانب دولت، طایفه، حزب یا رهبران دینی و در کل صاحبان قدرت به کس یا کسانی ارایه داده می شود. به دیگر سخن قدرت آن را واگذار می کند و هر زمانی که خواست آن را پس می گیرد. نگرشی با پس زمینه ی ارباب و رعیتی، فقاهت و اجتهاد علما و جهل جماعیت یا رییس و مروسی. که در آن غایت هستی انسان نه از جایگاه انسان بودن که از منظر شهروند و رعیت بودن است که نگریسته و ارزیابی می شود و پیروان با پندارهای واهی و پاره ای از سر آگاهی و ارزیابی سود و زیان خویش در پی رهبران ، روند خود فراموشی، خودفریبی، خیال پردازی، و نکبت و نگون بختی را همچنان تجربه می کند.   
- دامچاله ای مصیبت بار که برون رفتن از آن هزینه ای گزاف به درازای تاریخ ما می طلبد-