هنگامی که نوای‌مان یکی است
به مناسبت همبستگی با سندیکای کارگران اتوبوسرانی تهران و حومه


بیو مسلو - مترجم: صفار ساعد


• من فریاد زنان و کودکان ایران را می‌شناسم. من تقلای شوهران، پدران و پسران آن‌ها را می‌شناسم. این همان جنگی است که کارگران کانادا هم آن را پشت سر نهاده‌اند. این همان جنگی است که در هر گوشه جهان در حال وقوع است. این همان جنگی است که در ایران هم جاری است. من ترس پدران، زنان، کودکان، پسران و برادران در ایران را جزئی از تاریخ زندگی خود می‌دانم ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۱۴ فروردين ۱٣٨۵ -  ٣ آوريل ۲۰۰۶


متن زير، ترجمه سخنرانی خانم مسلو در گردهمآيی ۱۱ فوريه ۲۰۰۶ است که به دعوت "کميته همبستگی با مبارزات کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه -   ونکوور -   کانادا " صورت گرفت. - مترجم
 
با تشکر:
بعضی از شما مرا از "کميته عمل برای وضعيت زنان"، ديگرانی به عنوان يک فعال اجتماعی و برخی ديگر به عنوان يک نامزد انتخاباتی در آخرين انتخابات فدرال مي‌شناسيد. اما اکنون من به عنوان   فرزندی از يک پدر سازمانده اتحاديه‌ کارگری صحبت مي‌کنم.
امروز در دفاع از رانندگان اتوبوس در ايران صحبت مي‌کنم و برای برآورده‌ شدن حق کارگران در برپائی سازمان و سنديکای مستقل‌‌شان و داشتن حق قرارداد دسته جمعی کار, در اين جا ايستاده‌ام. خواهش ميکنم سکوت را رعايت نماييد تا سخنانم قادر باشد بر روح‌ها و قلب‌ها تأثير بگذارد. آن تأثيری که انسان را قادر مي‌سازد درک کند که درد يک انسان، درد همه انسان‌هاست. همبستگی در همين قالب قابل درک است.   در همين قالب است که ما مي‌توانيم به طور واقعی کمک خواستن زنان و کودکان ايرانی را بشنويم که برای خود، برای پدران‌شان، برادران‌شان، پسران و شوهران‌شان، فرياد برآورده‌اند.
من اين فريادها را قبلا شنيده‌ام، من اين اشک‌ها را قبلا ريخته‌ام. من يک زن از طبقه کارگر هستم. از پدر و مادری از همين طبقه پرورش يافته‌ام. پدر و مادری که به شرافت انساني، صلح و سلامتی اعتقاد داشتند.   آن‌ها به من آموختند که تمام انسان‌ها حق دارند از اين حقوق برخوردار باشند.
حقوقی که به وسيله طبقه کارگر با مبارزه کسب شده است. حق تشکل مستقل، حق قراردادهای دسته‌جمعی کار، حق به رسميت شناسی داشتن کار و احترام گذاشتن به انسان‌های کارگر دو دستی تقديم اين طبقه نشده است. اين طبقه کوشش‌ها و مبارزات وسيعی را سازمان داده و پشت سر نهاده است. من در کانادا متولد شده‌ام. من اين فريادها را قبلا در همين‌جا شنيده‌ام. من در همين جا برای همين خواسته‌ها اشک ريخته‌ام. من در همين جا ترس را در قلب‌ها و اتحاد را در انسان‌ها ديده‌ام. اين مسائل برای من در يک کشور غريب اتفاق نيافتاده است. در همين جا شاهدش بوده‌ام. من اين فريادها را در استان بريتيش‌کلمبيا شنيده‌ام.
من در طفوليت شاهد آن بودم که والدين من چگونه با هر بحرانی از کار بيکار مي‌شدند.   من شاهد آن بودم که بيکاری آن چنان به همسايگان و نزديکان ما فشار مي‌آورد که مادرم مجبور مي‌شد تا زنان و کودکان آن‌ها را در خانه ما جا بدهد و برای آن که همگی به ظاهر سير شوند به غذای ماکاروني، رشته اضافه مي‌کرد.   پدر من يک سازمانده اتحاديه‌ای بود. من مي‌ديدم که چگونه مزدوران شرکت، پدرم را کتک مي‌زدند و بود و نبود ما را در حياط خانه‌‌مان در انبوه بزرگ آتش مي‌سوزاندند. چرا؟ چون که پدرم مي‌خواست کارگران برای دفاع از حقوق خود مکانی داشته باشند. چرا که معتقد بود شخصيت هر کارگر بايد حفظ شود. من فرياد زنان و کودکان ايران را مي‌شناسم. من تقلای شوهران، پدران و پسران آن‌ها را مي‌شناسم.   اين همان جنگی است که کارگران کانادا هم آن را پشت سر نهاده‌اند. اين همان جنگی است که در هر گوشه جهان در حال وقوع است. اين همان جنگی است که در ايران هم جاری است. من ترس پدران، زنان، کودکان، پسران و برادران در ايران را جزئی از تاريخ زندگی خود مي‌دانم. من به خاطر مي‌آورم که چگونه ما بچه‌های آن دوره برای زجر کشيدن پدران و نزديکان‌مان اشک مي‌ريختيم, هنگامی که مبارزه برای عدالت اجتماعی در کانادا صورت مي‌گرفت. من نمي‌توانم گوش‌هايم را بر روی اين فريادها ببندم.
اين حقوق، از خواسته‌های اوليه هر انسان است. اين وظيفه هر انسانی است که به حمايت از کارگران اتوبوسرانی تهران و خانواده‌های آنان بپاخيزد. اما بين مبارزات کارگران در ايران با کانادا در آن زمان تفاوتی هم وجود داشت که هيچ گاه مادران ما را به زندان نبردند. پدرم را کتک زدند، اما من که بچه او بودم کتک نخوردم.
زمانی که حکومت استان بريتيش‌کلمبيا مجبور شد که اتحاديه‌ها را به رسميت بشناسند, نتيجه و ثمره‌ی مبارزات والدين من برای يک زندگی بهتر ميوه داد. ما مي‌بينيم که به نمايندگان کارگران احترام گذاشته مي‌شود. در مطبوعات و در مذاکرات سه جانبه (دولت ـ کارفرما ـ کارگران) به نمايندگان کارگران احترام گذاشته مي‌شود.   آری اين نتيجه جنگی بود که والدين من بدان دست يازيدند.   و اين چيزی است که کارگران ايران برای رسيدن به آن در حال جنگ هستند.
ما امروز اين جا جمع شده‌ايم، بدون آن که ترسی از تعقيب داشته باشيم. بدون آن که ترسی داشته باشيم که چه فشاری را به خاطر اعتراض مي‌خواهند بر روی کودکان ما بياورند. بدون آن که ترسی داشته باشيم که پس از خاتمه اين گردهمائی به خانه باز نگرديم و دستگير شويم. ما اين امنيت خود را با مبارزه به دست آورده‌ايم و بايد با تمام قوا از اين امنيت بدست آمده دفاع کنيم.   ما نبايد منتظر آن بوده باشيم که سازمان ملل قراردادی را براي‌مان امضا کند و يا در پاريس مقاوله‌نامه‌ای را به اسم ما امضاء کنند. ما آن را از طريق کوشش‌های خودمان مي‌توانيم بدست آورده و از آن حفاظت کنيم. ما بايد نقطه تلاقی فکر و قلب‌هاي‌مان باشيم.
ما مي‌دانيم و به رسميت مي‌شناسيم که صداهای فرياد کودکان دنيا پژواک يک سان دارند. ترس زنان در همه جا يکسان است. حق داشتن سازمان‌های خود، قرارداد دسته جمعی کار و اعتصاب، جهانی است. و درست در همين نقطه است که قلب‌ها و فکرها تلاقی پيدا مي‌کنند و از درون آن حقوق بشر بوجود مي‌آيد.
 
saffaars@hotmail.com