جرات صعود به قله ها را بخود دهیم


نشریه ی دانشجویی بذر


• همه از پیر و جوان، از زن و مرد، حس می کنند که اوضاع عوض شده و اتفاقات تعیین کننده ای در راهست و باید آمادگی و درک سیاسی عمیقتری از این اوضاع منقلب کسب کرد، به سطح بالاتری از مبارزه جاری قدم گذاشت و خلاقانه اشکال و روش های مبارزاتی جدیدی را تجربه کرد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲۷ خرداد ۱٣٨٨ -  ۱۷ ژوئن ۲۰۰۹


آن چه در زیر آمده است، چهار گزارش از روزهای به یادماندنی اعتراضات مردمی در ایران است که برای نشریه ی دانشجویی بذر ارسال شده است:

رفقای دانشجو و جوانان؛
جرات صعود به قله ها را بخود دهیم

همه از پیر و جوان، از زن و مرد، حس می کنند که اوضاع عوض شده و اتفاقات تعیین کننده ای در راهست و باید آمادگی و درک سیاسی عمیقتری از این اوضاع منقلب کسب کرد، به سطح بالاتری از مبارزه جاری قدم گذاشت و خلاقانه اشکال و روش های مبارزاتی جدیدی را تجربه کرد.
در مکالمات خیابانی در هنگامه هر تعقیب و گریز شبانه مسن ترها تجارب انقلاب ۵۷ را بیان و جوان ها جسارتهای نوین خود را در صحنه واقعی مبارزات عرضه می کنند.
حتما شما نیز تاکنون در کوچه پس کوچه های محلات، در فاصله هر حمله و عقب نشینی و در ایوان، پارکینگ و حیاط این یا آن خانه شاهد این گونه برخوردها و مکالمات بودید:
حتما دیده اید زمانی که حساب مزدور چماق بدستی، یگان ویژه ای یا لباس شخصی کف دستش گذاشته می شود، خبرش مثل باد در میان جمعیت می پیچد و چه شور و شوقی در میان همه دامن زده می شود.
حتما شاهد این بوده اید زمانی که سگهای دریده رژیم حمله می کردند، کسی از بین جمعیت فریاد می زد: «سنگ بردارید». جمعیت شروع می کرد به جمع آوری سنگ های پیاده روها و جوی آب. جوان ترها دنبال هر وسیله ای برای مبارزه هستند. چوب، نردبان، میله و سنگ.
حتما این گفتگو را هم شنیده اید که
- «اینطوری با دست خالی نمی شود. باید مسلح شد»
حتما دیده اید که برخی جوانان تصویر جومونگ و یاران شجاعش را حمل می کنند. جومونگ، قهرمان سریال کره ای است که با امپراطوری های ظالم می جنگد، هشیار است، سربازانش را از بین فقیرترین مردم انتخاب می کند، با تکنیک های جنگی آشناست، جنگ پارتیزانی می کند و اغلب با کمین گذاشتن، حساب دشمن را می رسد.
حتما بحث های مربوط به ارتش را شنیده اید:
- ارتش طرف ماست! جواب: خیر طرف آنهاست!
- اما اگر یک هفته ادامه دهیم کار اینا تمام است و ارتش می آید طرف ما! جواب: خیر کار اینا یک هفته ای تمام نمی شود و اگر ارتش بیاید، برای سرکوب ما و حمایت از این یا آن جناح می آید. ارتش واقعی خود ما هستیم!
حتما صدای جوانانی را شنیده اید که فریاد می زنند: «ما برای موسوی نمی جنگیم؛ اینها مشروعیت ندارند. باید همه شان بروند». حتما شاهد این صحنه ها بودید که طرفداران موسوی برای جمعیت پیام می آوردند که: «موسوی گفته به خانه هایتان بروید و شعار الله اکبر بدهید» و جواب شنیده اند: «ما اصلا برای موسوی نیامده ایم و موسوی هم این حرفها را برای خودش گفته. اگر راست می گوید بیاید توی خیابان»! یا شنیده اید که در جواب به نصایح دلسوزانه که «چرا خودتان را به کشتن می دهید» جوانان گفته اند: «مهم نیست بمیریم. بدتر از این وضع که نیست. ما اصلا رئیس جمهور نمی خواهیم، از هر جورش که باشد».
حتما شنیده اید که در همهمه تعقیب و گریزها عده ای با اضطرار گفته اند: رهبر لازم داریم و شاهد تبدیل برخی جوانان شجاع به رهبران مردم بوده اید: «هر وقت گفتم بیائید، فرار نکنید. حمله کنید و حسابشون را برسیم. باید دقیق نقشه بریزیم. باید بدانیم چکار می کنیم».
حتما شور و دلاوری دختران جوان را دیده اید که سر از پا نمی شناختند و حجاب از سر برداشته و سعی داشتند شعار «روسری نمی خوایم» را تبدیل به شعار همه مردم کنند.
حتما حس کرده اید که در جشنی بزرگ شرکت کرده اید که روابط نوین و زیبایی میان مردم شکل گرفته است. تمیز و زیبا. بدون آشغال هایی که جمهوری اسلامی در مغز و روح مردم تزریق می کند و آنان را ضد هم می کند. همه با هم دوست اند و می خواهند متحدانه کنار هم باشند. گویی آزار جنسی و تحقیر زن یکباره رخت بر بسته. گویی حسادت و تنگ نظری میان مردم دود شده رفته هوا. در خانه ها را برای هم باز می کنند و با مهربانی از هم مواظبت می کنند. آه که چه عالیست. خطوط کلی جامعه ای که باید بسازیم و روابط نوین میان مردم در همین جا و همین الان خود را نشان می دهد.
همه لحظات فوق سرشار از درس و تجربه است. مردم حس می کنند نیاز به کنار زدن کم خواهی ها و نا امیدی هایی که در سی سال گذشته به آن عادت کرده اند دارند. روز نوینی است. سرها بالاست. چشم ها روی افق های وسیع زوم می شود و هر روز افق مان وسیع تر از روز قبل می شود. عزم هجوم به عرش اعلا در سلول هایمان موج می زند. مغزهایمان سرعت گرفته. باید فکر کنیم و نقشه بریزیم. در بحبوحه کشمکش خیابانی در پستوها و کوچه جمع شده و صحنه پیچیده سیاست را تجزیه و تحلیل کنیم؛ گرایش های ساده انگارانه میان مردم را شناسایی کنیم و به خودمان نهیب بزنیم که مبارزه ای پیچیده تر از این حرفها در راه است. دوست و دشمن را باید خوب بشناسیم و به مردم بشناسانیم تا گول گرگهای در لباش میش را نخورند؛ نگذاریم به دام «انتخاب میان بد و بدتر» بیفتند و افق شان توسط جریانات اصلاح طلب محدود شود و فداکاریهای شان برای به قدرت رساندن امثال موسوی به هرز رود.
رهبران جدیدی باید متولد شوند. افرادی که با چشمانی باز برای اهداف عالی می جنگند و منافع مردم را زیر پا نمی گذارند. مبارزات امروز کوره ای است که می تواند رهبران جدید را آبدیده کند. باید شبکه هایی از جوانان مبارز ایجاد کنیم و شجاعانه مردم را علیه دشمن متحد کرده و برانگیزانیم و به بحث و تبادل نظرهای پرشور میان مردم دامن بزنیم بر سر اینکه: بقیه راه را چگونه باید طی کنیم؛ چگونه قدرت واقعی مردم را سازمان دهیم تا قدرت واقعی رژیم را مغلوب و آن را سرنگون کند؛ جامعه عادلانه و ایده آل ما کدام است و آن را چگونه باید سازمان دهیم.

گزارش دوم
الان از بزرگترین راهپیمایی که در عمرم دیده ام بخانه برگشته ام. راهپیمائی امروز یقینا میلیونی بود.(مردمی که راهپیمایی عاشورا تاسوعای سال ۵۷ را دیده اند می گفتند تعداد جمعیت خیلی بیشتر از آن موقع است). این راهپیمائی توصیه شده توسط موسوی بود. اما همه مخالفین در آن شرکت کرده بودند. حالا لابد موسوی بحساب خودش می ریزه! (مثل رای هایی که بحساب احمدی نژاد ریخته شد). اما غوغای جمعیت بود. فکر نمی کنم تهران هیچوقت اینهمه معترض را یکجا دیده باشد.
شور جمعیت خارج از اندازه بود. اینهمه انرژی و این خشم سی ساله. صدا و سیما اعلام کرد عده ای در حمایت از آقای موسوی بین میدان انقلاب و آزادی راهپیمایی کردند و تصاویر را طوری تنظیم شده نشان دادند که فقط جمعیت اطراف میدان آزادی است انگار واقعا فقط "عده ای" بودند و نه یک جمعیت میلیونی. خیلی گسترده بود. اینکه افرادی از بالایی ها (یعنی موسوی و خاتمی و..) در این حرکت شرکت می کردند مسلما در کثرت جمعیت نقش زیادی داشت.
جمعیت بقدری فشرده و انبوه بود که ساعتها طول میکشید تا کمی بجلو برویم. برای همین مجال گپ زدن با ملت بیشتر از شب های قبل بود. (بین اعتراضاتی از نوع دیشب و این راهپیمائی تفاوت زیاد است. اعتراضاتی از نوع دیشب، خصلت سرنگون کننده دارند. توده های درگیر اساسا مستقلند و... اینها موضوعات مهم بحث و نتیجه گیری هائی است که باید بهش پرداخت).
امروز در ابتدا نیروهای گارد قرار بوده حمله کنند و تعدادشان هم زیاد بود. بعد گویا وقتی سیل جمعیت میآید دستور می گیرند که عجالتا نظاره گر باشند و در انتها از جانب نیروهای ظاهرا بسیجی تیراندازی می شود که تا الان یک نفر کشته شده است. ( این تیر اندازی به جانباختن ٨ نفر انجامید: بذر)
تلاش زیادی کردند که این راهپیمایی سازماندهی و هدایت شده باشد. کسانی که مردم می گفتند از ستاد موسوی هستند، در جلوی جمعیت قرار گرفته و یک ریز شعار ارتجاعی "الله اکبر" را تکرار می کردند. بحثهای زیادی میان مردم بر سر این شعار و شعارهای دیگر در گرفت.
بحثها از این قرار بود: ۱ – این شعار مال کل جمهوری اسلامی است و طرفداران احمدی نژاد و رهبر هم اینرا می گن. فرق شما با آنها چیه؟
۲– در تجربه ی انقلاب ۵۷ دیدیم که چطوری از این شعار برای ممانعت از قیام مردم استفاده می کردند و سر مردم را با این گرم میکردند و مشغول زد و بند با سران ارتش و غیره بودند. در آن انقلاب تکلیف شاه با الله اکبر تعیین نشد با قیام مسلحانه تعیین شد.
٣ – در تاریخ مشروطیت هم یکی مشروعه چی های الله اکبری بودند (شیخ فضل الله) و در طرف مقابل نیروهای دمکرات و چپ. سرنوشت مشروطه هم چی شد.
۴ – شعار سیاسی باید داد.
در برابر این بحثها برخی بفکر می رفتند. برخی می گفتند "درسته اما الله اکبر مال همه مسلمان هاست. ضمنا اینجوری نیروهای سرکوب خلع سلاح می شوند". برخی می گفتند حرف شما درسته اما باید عرف این جامعه را در نظر گرفت. بحث کردیم که عرف مردم تا قبل از اینکه رقیبان احمدی نژاد بخواهند اعتراض و مبارزه ما را هدایت کنند شعار "مرگ بر دیکتاتور" یا "مرگ بر این دولت مردم فریب" بود. هرجا هم اینها دخالت نکنند شعارها اینه و نه "الله اکبر".
یک بحث دیگر با مردم بر سر شعار "نیروی انتظامی، حمایت حمایت" بود. اینکه رابطه این نیروها با مردم و مردم با آنها رابطه ی حمایت حمایت نیست. رابطه قهر و گلوله است. این نیروها را برای این درست کرده اند و به اینجا گسیل داشته اند که ما را به خون بکشند. بنابراین بیدارتر شوید و دشمن را خوب بشناسید.
یک بحث دیگر بر سر ماهیت موسوی بود. وقتی اینرا می گفتیم که موسوی خودش کیست و چرا نباید به او دل بست، و وقتی این تحلیل را جلو گذاشتیم که خودش در بیانیه آخرش گفته که هم و غمش حفاظت از نظام است و نگرانی اش از بین رفتن نظام و گسترش "شورشهای کور" است، یا می گفتیم این همه مردم توی خیابان است موسوی نامه به آیات عظام اش می نویسد و از آنان می خواهد کاری کنند، جوانها گوش می کردند و سوال می کردند.
برخی پرسیدند پس چرا شما اینجا هستید اگر حامی موسوی نیستید؟ آیا تحریمی هستید؟ گفتیم بله تحریمی هستیم به این دلایل. در ثانی این حرکت ما مردم است که موسوی سعی می کند سوارش شود. آیا اینهمه بلاهایی که سر ما آوردند در معجزه موسوی که خودش هم گفته برنامه هایش چیست جواب می گیرد؟ ما لایق این هستیم که خودمان سرنوشتمان را در دست بگیریم. یکبار ما باختیم (انقلاب ۵۷). ایندفعه نباید اشتباهات قبلی را تکرار کنیم. و....بحثهایی در باره تجربه انقلاب و چطوری سوار خیزش میلیونی مردم شدند و نه رهایی بدست آوردیم و نه هیچی.
برخی گفتند اما اینبار ما پیروزیم! سوال کردیم تا پیروزی را چی معنا کنید. گفتند پیروزی یعنی رئیس جمهور شدن موسوی. ما گفتیم نه! قدم اول پیروزی یعنی رفتن همه ی اینها. و و... برای این باید چاره کنیم. این موجها نباید بخوابد. هیچ وعده ای را نباید قبول کنیم. فشار باید برای رفتن همه این نظام باشد و ادامه دهیم. باید هشیار باشیم. وعده می دهند که ما را بخانه برگردانند و سر کار بذارند. درسته باید تا آخرش پای این بایستیم که انتخابات باید ملغی شود. ولی به این کفایت نکنیم. و و و و.....
خلاصه به دلیل حضور جمعیت خیلی زیاد و کند بودن حرکت و اینکه درگیری نشد فرصت گفتگو بیشتر فراهم می شد. اما خنده دار اینکه با موج جمعیت جابجا می شدیم و گاهی می دیدی آنهایی که مخاطب ات بودند دور افتاده اند و باید بحث را از نو با بغل دستی ها شروع میکردی!
- بغیر از شعارهای مزخرفی مثل "الله اکبر" و "موسوی حمایتت می کنیم" شعارهایی دیگر نیز داده می شد از اینقرار:

+"گفته بودیم اگر تقلب بشه، ایران قیامت میشه!"
+ "رای ما رو دزدیدن، دارن باهاش پز می دن!"
+ "خس و خاشاک تویی، دشمن این خاک تویی!"
+"خس و خاشاک تویی، دشمن ایران تویی!"
(اشاره به حرف احمدی نژاد در "جشن پیروزی اش" که گفته بود عده ای قلیل آشوب طلبند که مثل خس و خاشاک هستند).
+"تا احمدی نژاده، هر روز همین بساطه!" (یعنی هر روز تو خیابان هستیم و معترضیم).
+ "احمدی به هوش باش، ما مردمیم نه اوباش!"
+"هاله ی نورو دیده، رای ما رو ندیده!"
+ "ایرانی با غیرت، حمایت حمایت!"
+ "نترسین نترسین، ما همه با هم هستیم!"
+"تقلب ۱ درصد ۲ درصد، نه پنجاه و سه درصد!"
+ "مرگ بر این دولت مردم فریب!"
+"مرگ بر دیکتاتور!"
+ "موسوی موسوی، رای ما رو پس بگیر!"
+"موسوی موسوی، رای ما رو پس بده!"
موقعی که صف از جلوی وزارت کار میگذشت جمعیت فریاد زد:
"وزارت کار، اینهمه بیکار!"
موقعی که صف از جلوی یک ساختمان که کارگران مشغول بکار بودند گذشت جمعیت فریاد زد:
"کارگر دوستت داریم!".
شعارهای دیگری هم بود بر مبنای حرفهایی که احمدی نژاد زده. که نتونستم یادداشت کنم. محتوایش این بود:
"یک چراغ قرمزی بهت نشون بدم!" (اشاره به حرف ان در مصاحبه با خبرنگاران که گفته بود بعد از یک بازی فوتبال چند نفر از چراغ قرمز رد شدند آنها را گرفتیم).
" هی بچه ها من در مزرعه بودم!" ، "در هواپیما بودم!". (اشاره به حرف احمدی نژاد که گفته بودند چند میلیونی که تحریم کردند مخالف ما نیستند بلکه لابد یکی در مزرعه بوده ... یکی در هواپیما و نرسیدند رای بدن ...).
و البته باز شعارهایی در حمایت از "جومونگ" قهرمان همان قهرمان سریال کره ای. همان کسی که با امپراطوری های ظالم می جنگد؛ هشیاراست؛ سربازانش را از بین فقیرترین مردم انتخاب می کند؛ با تکنیکهای جنگی آشناست؛ جنگ پارتیزانی میکند و اغلب با کمین گذاشتن حساب دشمن را می رسد. و بارها در خیزشهای شبانه این شعار را از جوانان شنیدم که   "مثل جومونگ حمله کنیم!"
دختران جوان و زنان خیلی فعال و پر شور بودند. بیشتر از مردان.
اواسط راهپیمائی غلغله شد چون موسوی رسید. هی میگفتند ساکت می خواد سخنرانی کنه. اما دو ساعت هیچ حرفی نزد. بعد گفتند می گه بخاطر حفظ آرامش حرف نمی زنه و شما هم شعار ندین. سر و صدای تعدادی در آمد که یعنی چی شعار ندیم. تظاهرات پاستوریزه که نداریم! (البته بعدش موسوی حرفهایی زد که نشنیدم).
بعد خاتمی آمد که رفته بود دانشگاه شریف حرف بزنه. بعد کروبی آمد. حرفهایی زد که صدا به صدا نمی رسید و نشنیدم. اما تعدادی جوان شعار می دادند: "کروبی کروبی، کت شلوار!" (یعنی لباس آخوندی را در بیار!).
و همینطور شعار "کروبی – موسوی اتحاد اتحاد" داده شد.
در یک کوچه دیدیم یک ملایی را جمعیت دوره کرده. رفتیم گفتیم این کیه؟ گفتند وزیر کشور دولت خاتمی (فکر کنم موسوی لاری بود). بعد یک ملای دیگر که گفتند قائم مقام کروبی است. یکی گفت خود کروبی کیه که قائم مقامش باشه؟ به نیروی خودمان تکیه کنیم......
در میان یک کوچه شلوغ دیدیم زد و خورد شد. درست جلوی چشم ما. یک حزب اللهی کریه اطلاعاتی (قیافه اش عین لاجوری بود و همان سن) با موتور که زن چادری اش هم پشتش بود جرات کرده بود آمده بود وسط جمعیت و به دختران جوان گفته بود: "همتون جنده اید". یک دختر در حال کتک زدن حزب اللهی بود و با لگد بهش می کوبید و از موتور پرتش کرد. جمعیت حمله کرد. برخی آمدند گفتند ولش کنید. طرف با چهره ای وحشتزده و پر از نفرت از مردم فرار کرد. اما تا به ته کوچه برسه کلی دشنام و هو از پیر و جوان شنید.
آنچنان ترافیک سنگینی بود که بیا و ببین. ماشینها توی ترافیک گیر کرده و سر نشینان ماشینها با هم بحث و گفتگو می کردند. آنقدر بوق می زدند و شادی می کردند که سرگیجه می گرفتی. همه از اینکه اینهمه جمعیت آمده بود و احمدی نژاد کنف شده خوشحال بودند. هر کی یک چیزی در باره قرار روز بعد برای ادامه اعتراض می گفت. یکی می گفت فردا ۵ عصر ستارخان. یکی می گفت ۵ عصر ولیعصر.
مطمئن هستم الان در بسیاری نقاط شهرها درگیری است. برنامه های خودجوش و یا بخشا هدایت شده توسط نیروهای مردمی (مثل حرکت دیشب و پریشب) خیلی متفاوت از برنامه امروز است. در برنامه هایی مثل دیشب ایده قهر و سرنگونی سریع میاد وسط. در برنامه هایی مثل امروز رفرمیسم و دل بستن به جناح هایی از همین حکومت تقویت می شه. با این وجود برنامه ی امروز هم خیلی مهم و خوب بود.

گزارش سوم
دیشب به کوی دانشگاه (خوابگاه پسران و دختران) حمله کردند و وحشیانه دانشجوها رو کتک زدند و دستگیر کردند. در گوهردشت کرج، دو جوان بر اثر ضربات باتون کشته شدند و یک اتوبوس نیروهای انتظامی در پاسخ به این جنایت، آتش زده شد. امروز ساعت ۲ در دانشگاه پلی تکنیک چند ساختمان را دانشجویان آتش زدند. دیشب صدای الله اکبر و مرگ بر دیکتاتور خیلی گسترده تر شده بود. در اینجا می خواهم چند نکته را در مورد الگوهای انقلاب ۵۷ برای حرکت کنونی بگویم. به نظرم به حیث سیاسی و ایدئولوژیک یک گروه رهبری کننده مرتجع آگاهانه تلاش می کنند که چارچوب معینی را بر این امواج هنوز مهار نشده، غالب کنند. این گروه همان نیروهای باند مشارکت در دانشگاه هستند. یعنی جریانات تحکیم وحدتی و امثالهم. وقتی تظاهرات ها خودجوش و پراکنده و ”قهرآمیز“ است اوضاع بهتر است و شعارها هم بهتر.
به نوعی می توان تظاهرات های خونین پراکنده در آبان و آذر ماه ۵۷ را به یادآورد و تظاهرات امروز را در مقابل، به تاسوعا و عاشورا (و بعدا اربعین) ۵۷ تشبیه کرد. امروز خیلی کنترل شده تر بود و خیلی الله اکبر هم می گفتند و اسم موسوی را خیلی می آوردند. ضد اغتشاش هم شعار می دادند. شعار تقاضای حمایت از سوی مراجع هم می دادند! و بالاخره اینکه اعلام می کردند ما بچه های ”نایسی“ هستیم!! (نقل به معنی) البته امروز هم هر گروه ۵ – ۴ نفری می توانست هر شعاری را جا بیاندازد. اعلامیه هم می شود پخش کرد. هر قدر که می خواستی (کلا امروز اعلامیه کم پخش شد.) یکی دو جا شعار علیه خامنه ای داده شد ولی خیلی کوتاه مدت. یکی دو جا شعار تهدید موسوی که اگر مقاومت نکنی خائن هستی داده شد ولی آن هم موقتی بود. نیروهای انتظامی اصلا خود را آفتابی نکردند. به خصوص وقتی که هلیکوپتر پلیس از دور چرخی زد و مردم هو کردند!
فرق همه اینها با سال ۵۷ اینست که مثل اینکه فیلم وقایع را تند کرده باشی و سه ماه را در سه روز ببینی. با خیلی ها حرف زدم و با نظرهای آشکارا مختلفی روبرو شدم. اول نظر غالب را بگویم. هنوز توهم به پروسه انتخاباتی داشتند. بیشتر پیرها اینجوری بودند و جالب بود که همه شان هم از سی سال ستم می گفتند ولی به شکل تهوع آوری اینبار از زهرا رهنورد دفاع می کردند که: ”موسوی شل بود ولی زهرا رهنورد محکم ایستاد و او را با خود همراه کرد.“ چند جوان می گفتند مساله مردم، موسوی یا کروبی نیست و احتیاج به رهبر ندارند. تقلب در انتخابات یک بهانه بزرگ برای بروز عصبانیت و خشم مردم است.
یک جوان دانشجو چندان جذب تظاهرات بزرگ نشده بود و از آتش زدن ساختمان های پلی تکنیک، داغ بود و داشت حال می کرد! عصر در تظاهرات یکی فی البداهه شعار ساخت و آنرا فریاد زد. در فاصله کوتاهی دیدم در میدان آزادی، گروهی دارند همان شعار را می دهند و به شیوه دوره انقلاب، کسان دیگری هم پیدا شدند و مشابه های دیگری از آن را هم ساختند! شعار این بود: "احمدی بیچاره، بازم بگو فوتباله!" (حتما حرفهایش در نشست مطبوعاتی را شنیدید که گفت این تظاهرات ها در حد نارضایتی های بعد از باخت در مسابقه فوتبال است). نوع دیگرش که همانجا مردم ساختند این بود: احمدی گوساله، خیال کردی فوتباله.
اما در مورد امکان سازش پشت پرده. در مورد سازش پشت پرده نباید این درک را داشت که حتما سازش می شود و خامنه ای عقب می نشیند و موسوی را سر کار می آورند. تبعات این عقب نشینی برای احمدی نژاد و خامنه ای و ”دیرک خیمه نظام“ می تواند خیلی وخیم باشد. از آن جور نمایش ضعف است که می تواند سطح خواسته های مردم را سریعا افزایش دهد. امروز کشتار جمعی نشد، ولی فکر می کنم که این دوره کشدار بشود و البته در شهرستان ها با شدت بیشتری سرکوب کنند (درست مثل زمان شاه) و در تهران هم به خصوص دانشجویان و جوانان رادیکال تر و شورشگر را بیشتر مورد ضرب و شتم قرار دهند و یا دستگیر کنند.

گزارش چهارم
ساعت ٣ جمعیتی حدود ۵۰۰ نفر اطراف میدان انقلاب جمع شده بود. قرار بود امروز به نمایش قدرت کسانی تبدیل شود که احمدی نژاد ان ها را خس و خاشاک خوانده بود برای همین این جمعیت بسیار کم به نظر می آمد. تا جمعیت متشکل نشده بود پلیس ضد شورش مدام حمله می کرد و جمعیت را متفرق می¬کرد. با نزدیک شدن به ساعت ۴ جمعیت بیشتر و بیشتر می شد اما هنوز بیم از حمله پلیس وجود داشت. اما مردم دسته دسته به تظاهر کنندگان پیوستند. در این میان جمعیت با سر دادن شعارهایی نظیر"ایرانی با غیرت حمایت حمایت" و "آزادی اندیشه از پشت بوم نمی شه" "نترسین نترسین ما همه با هم هستیم" ناظرین را به پیوستن به صفوف تشویق کردند. با گذشت نیم ساعت و خبرهایی که از اطراف می رسید جمعیت دیگر بیم حمله پلیس نداشت. از شمال و جنوب و شرق و غرب مردم به این تظاهرات می پیوستند.
پاسخ های کوبنده جمعیت به احمدی نژاد:
"خس و خاشاک تویی       دشمن این خاک تویی"
"تقلب یه درصد دو درصد نه ۵٣ درصد"
"هاله نورو دیده      رای ما رو ندیده"
هرچه جمعیت بیشتر بیشتر می شد انگار آرا احمدی نژاد بیشتر زیر سوال می رفت
"۲۴ میلیونو یالا نشونم بده"
"این ۶٣ درصد که میگن کو    دروغگو"
"جنتی لعنتی تو دشمن ملتی"
"احمدی به گوش باش ما مردمیم نه اوباش"
"شب خوابیده صبح شده احمدی سید شده"
"احمدی بیچاره بازم بگو فوتباله"
"می جنگم می میرم رایمو پس می گیرم"
"رای ما رو دزدیدن   دارن باهاش پز می دن"
"نه غزه نه لبنان   جانم فدای ایران"
و البته مهمترین شعار جمعیت
"تا احمدی نژاد    هر روز همین بساطه"
و البته نام موسوی هم ورد زبان ها بود. جمعیت که به مقابل دانشگاه شریف رسید با آنان درآمیخت:
"دولت کودتا   استعفا استعفا"
کروبی هم در مقابل مسجد دانشگاه شریف ایستاده بود و هوادارنش فریاد زدند
"کروبی کروبی حجاب اختیاری"
"کروبی موسوی   اتحاد اتحاد"
ماشین موسوی هم به میان جمعیت آمد و به مردم گفت که از ابطال انتخابات چیز کمتری را نمی پذیرد اما انگار برای سخنرانی عمومی تدارکی نداده بودند. پس از طی نیمی از راه تمام جمعیت را وادار به "سکوت سبز" کردند.
جمعیت تا میدان آزادی هیچ شعاری نداد و فقط دستانش را به نشان پیروزی بالا گرفت. بدون اغراق و بر خلاف گفته بسیاری رسانه ها جمعیت نه تنها چند صد هزار نفر که چند میلیون بود و همچنان نیز بر آن اضافه می¬شد. جمعیت مشغول سر دادن شعارهای خود بود که به ناگاه پایگاه بسیج شروع به تیراندازی به مردم را کرد. جمعیت حاضر می گفتند بسیجی اول به پای کودکی تیر می زند مردم خشمگین به او حمله می کنند و او به داخل پایگاه بسیج پناه می برد و مردم با مواد انفجاری دستی خود پایگاه را به آتش می کشند و بسیجی ها از بالا به آن ها تیراندازی می کنند. ٨ جنازه روی دستان مردم بود. مردم خشمگین شعار "مرگ بر احمدی نژاد قاتل" "مرگ بر خامنه¬ای" "بسیجی بی غیرت دشمن خون ملت" را سر دادند. بزرگراه جناح بسته شد و مردم در خیابان فریاد می زدند به سمت جناح حرکت نکنید بسیج در حال تیراندازی به مردم است. جوانان خود کنترل ترافیک آزادی را به دست گرفتند تا جمعیت را از آنجا در برند اتومبیل ها را هدایت کردند و یا آن ها را روی دست بلند می کردند تا مردم را نجات دهند. در خیابان¬ها ملت خشمگین مرتب بوق می زد و پیاده ها در حال گریستن فریاد می زدند چرا که انتظار نداشتند تظاهرات به این آرامی به خاک و خون کشیده شود. نه فقط آزادی که تمام خیابان ها مردم خشمگین یک لحظه شعار "مرگ بر بسیجی" را قطع نمی کردند و به همدیگر ساعت و مکان گردهمایی فردا را اطلاع می دادند. فردا میدان ولیعصر ساعت ۵ را همه با خشم به هم نشان می دادند.