در مورد آنچه در ایران روی می دهد
خ. صدری
•
آقای میرحسین موسوی اینک به سرنوشت سازترین شخصیت تاریخ جمهوری اسلامی بدل شده است. کافی است تصور کنید که او ناگهان مانند "بی نظیر بوتو" ترور شود. و کافیست به آن بیاندیشید که کم هم نیستند جریانات داخلی و خارجی که آرزوی چنین کاری را دارند. آنگاه متوجه میشوید که وجود او اینک نه برای اصلاح طلبان، بلکه برای محافظه کاران اهمیت حیاتی دارد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۲۹ خرداد ۱٣٨٨ -
۱۹ ژوئن ۲۰۰۹
برای بررسی درست آنچه این روز ها در کشورمان میگذرد باید کمی به عقب برگردیم. به انتخابات ریاست جمهوری سال۱٣۷۶و انتخاب آقای محمد خاتمی به عنوان رئیس جمهور.
۱۰ آوریل ۹۷، یعنی روز اعلام حکم دادگاه "میکونوس"، در واکنش به اثبات نقش مقامات بلند پایه رژیم در ترور دکتر صادق شرفکندی، دبیر اول حزب دمکرات کردستان ایران، فتاح عبدلی، مسئول حزب در اروپا، همایون اردلان، مسئول حزب در آلمان، و نورمحمد دهکردی، فعال سیاسی که در ۱۷ سپتامبر ۹۲ در رستوران میکونوس واقع در برلین اتفاق افتاد، کشورهای اروپایی سفرای خود را از ایران فراخواندند.
انتخاب آقای خاتمی، در تاریخ ۲٣ می ۹۷، به احتمال زیاد، شرط اروپایی ها برای بازگرداندن سفرا به ایران بود. زیرا در شرایط عادی، اولا هیچ انسان خوشبینی هم باور نداشت که خاتمی به عنوان رئیس جمهور از صندوق بیرون آید؛ ثانیا نمیتوان پذیرفت که اروپایی ها بدون قول و قرارهایی با مقامات ج.ا سفرا را بازگردانده باشند. در این فاصله هم هیچ اتفاق و تغییر مهم دیگری رخ نداده است. انتخاب خاتمی، ج.ا را در مقابل خطر آمریکای مصمم به حضور فعال در خاورمیانه بیمه کرد و آن را باید هدیه دوستان اروپایی دانست. تصور این احتمال که در صورت عدم فاصله گیری ملموس از سیاست های "فلاحیان"ی، برای آمریکایی ها، ایران هدف دلپذیرتری بود تا عراق، کار دشواری نیست. تصمیم به انتخاب خاتمی، یا به عبارتی شمارش واقعی آرا، ولی بدون مقاومت راستگرایان صورت نگرفت: آقای خامنه ای علنا ازآقای ناطق نوری حمایت کرد در حالی که آقای رفسنجانی در نماز جمعه تهران، یک هفته پیش از رای گیری، در مقابل حیرت همگان، مسئولین را از تقلب در انتخابات برحذر داشت و راه ریاست خاتمی را هموار کرد.
آقای خاتمی، در سال ۱٣٨۰، برای چهار سال دیگر در مقام خود ابقاء میشود. دو سال دیرتر، جرج بوش با "محور شرارت" نامیدن ج.ا.ا بهانه کافی برای بازگشت به سیاست های مقابله جویی را به جناح تندرو میدهد . اصول گرایان با ادعای این که ٨ سال سیاست های مسالمت جویانه خاتمی، ایران را اینک به یکی از اهداف نظامی آمریکا تبدیل کرده است، در یک انتخابات سرد، احمدی نژاد را، با کمک شورای نگهبان و تقلب، فرادست رقیبش، رفسنجانی، به کاخ ریاست جمهوری میفرستند تا زمینه برای سامان دهی یک "حاکمیت انتحاری" کاملا آماده گردد. در تبیین چنین حاکمیتی، دکتر حسن عباسی، نظریه پرداز امور نظامی ج.ا میگوید: ما مثل یک ماشین ژیانیم و آمریکا یک کامیون است که به سرعت به سمت یکدیگر حرکت میکنیم. در تصادف با این کامیون ما هیچ شانسی نداریم ولی اگر ژیان ما پر از مواد منفجره باشد به دشمن نیز آسیب جدی میرسانیم و این تنها شانس ما برای انصراف آمریکا در تلاش برای نابودی ماست. دولت احمدی نژاد، با تجهیز حماس و حزب الله، و تغییر سیاست در مذاکرات هسته ای، در این راه قدم گذاشت. در حالی که جناح دیگر حاکمیت، یعنی اصلاح طلبان به اضافه رفسنجانی مخالف سیاست های مخاطره آمیز بودند. تضاد آن ها تا جایی پیش رفت که حسین موسویان، سرپرست سابق تیم مذاکره کننده هسته ای، به جاسوسی متنهم شد و با تلاش زیاد رفسنجانی، از خطر اعدام رهید.
احمدی نزاد و اصول گرایان، موفق شدند با همین سیاست انتحاری، تمایل آمریکا به بمباران، یا تظاهرش به داشتن چنین تمایلی را خنثی کنند و لحظات دلهره آوری را که، بوی نزدیک شدن فاجعه از هرسو به مشام میرسید، پشت سرگذارند. این همان چیزی است که احمدی نزاد در مبارزات انتخاباتیش دائما به رخ حریف میکشید: سال ها سیاست مماشات شما تاثیری در خوی برتری جویانه آمریکایی ها نسبت به ایران نداشت ولی ۴ سال ریاست من آن ها را واداشت تا سرانجام به مذاکره بدون پیش شرط تن در دهند.
احمدی نزاد با استراتژی "بهترین دفاع، حمله است"، با زیر سوال بردن "هولوکاست" آغاز کرد. و به عمد آن گونه از امام زمان و هاله نور و... سخن گفت تا این باور را در بین غربی ها جا بیاندازد که گویا واقعا بخشی از حاکمیت، حاضر است در راه اعتقادات مذهبی عجیب خود، کشور را تا مرز جنگ با تمام دنیا پیش براند. هدف از این سیاست، در حقیقت چیزی نبود جز زدن به زیر صفحه شطرنج سیاسی در روابط بین المللی و تظاهر به بی اعتنایی به خطوط قرمز و محاسبات مرسوم دیپلماتیک، از جمله منافع ملی کشور. ژاک شیراک، رئیس جمهور وقت فرانسه، در خاطرات خود راجع به دیدار سران کشورها در حاشیه اجلاس سازمان ملل با حضور احمدی نژاد مینویسد: ...این باور کردنی نیست که رئیس کشوری در بین سران کشورهای دنیا بگوید که آن ها معتقدند که اگر کشورشان در حمله دشمنان ویران شود، امام زمان به آن ها کمک میکند تا کشور آبادتری بسازند. ژاک شیراک، خود یک بار ایران را به بمباران هسته ای تهدید کرده بود.
همان گونه که آمدن جرج بوش در آمریکا، احمدی نژاد را در ایران به قدرت رساند، قابل پیش بینی بود که با آمدن باراک اوباما نیز، بار دیگر اصلاح طلبان بر سر کار آیند. جو رقابتی انتخابات و آزادی نسبی مردم در تبلیغات برای کاندیداهای تایید صلاحیت شده، شکی باقی نمی گذاشت که میرحسین موسوی انتخاب خواهد شد. خود آقای موسوی، پس از دو دهه خانه نشینی، بدون اطمینان خاطر از پیروزی، مسلما پا به عرصه نمی گذاشت. او در این نظام بسیار بیش از گرم کردن تنور، برای خود اعتبار قائل است. پس میتوان حدس زد که همان گونه که آقای ابطحی گفته است، نه کلاه بلکه گونی بر سرشان رفته است. یعنی در سر بزنگاه، قرار و مدارها نقض شده است. حتی آقای موسوی، زود هنگام، خود را برنده انتخابات هم معرفی کرد. تا آن که با "شعبده بازی صدا و سیما و کمیته برگزاری انتخابات " روبرو میشود.
چرا چنین اتفاقی افتاد؟
آقای احمدی نژاد با سیاست حمله به رفسنجانی در مناظره های انتخاباتیش دو هدف را دنبال میکرد: اول جلب توجه اقشار محروم جامعه و دوم زمینه سازی برای از میدان به در کردن همیشگی رفسنجانی. این تاکتیک انتخاباتی او الزاما نه یک "کنش" بلکه به احتمال زیاد یک "واکنش" بود. واکنشی شاید به کشف این مطلب که با روی کار آمدن موسوی، رفسنجانی نیز از طریق مجلس خبرگان، خامنه ای را به چالش خواهد گرفت. واکنش بود، زیرا انتخاب شدن موسوی، یک امر مسلم بود، و رفسنجانی در صورت تحقق این امر میتوانست با فراغ بال به جنگ رهبر رود. اظهارات رئیس دفتر سیاسی سپاه پاسداران، تنها چند روز قبل از انتخابات، در مورد قصد انجام انقلاب مخملی از طرف جبهه موسوی و وعده در نطفه خفه کردن آن هم در همین راستا قابل فهم است. اصول گرایان آنقدر هم کم عقل نیستند که ندانند با احمدی نژاد، نه مشکلات اقتصادی حل میشود و نه بحران دیپلماتیک با جهان. از این رو به نظر میرسد که تصمیم به ابقای او، در دقیقه نود اتخاذ شده است. اصول گرایان، علی الظاهر از ریاست موسوی برای مانور در بازسازی روابط خارجی استقبال میکردند، مادامی که می پنداشتند طبق روال معمول، سیاست های کلان، از جمله سیاست هسته ای را، از کانال رهبری اعمال خواهند کرد.
دیدار رفسنجانی با خامنه ای هم احتمالا اتمام حجتی بوده است که پس از آن فرمان قطعی کودتا صادر میگردد. مهمترین اختلاف آن ها روش تعامل با جهان خارج بر سر بحران هسته ای در دولت آینده میتوانست باشد.
ایستادگی رفسنجانی و اصلاح طلبان، تا حد بازی با آتشی که خوب میدانند با کمی غفلت همه آن ها را خواهد بلعید شاید از آن روست که مطمئن هستند خطری بزرگ و حتمی از خارج از مرزها کشور را تهدید میکند. خطری که اصول گرایان با بلند پروازی های خود و توهم ابرقدرت شدن، یا از آن استقبال میکنند ویا میپندارند که با همان سیاست ۴ سال اخیر، باز نتیجه خواهد داد. آن ها با این توهم تمایلی به حل و فصل مسالمت آمیزمساله هسته ای ندارند و بعید نیست که قصد پایان همکاری با آژانس را هم داشته باشند.
وضعیت فعلی و اوج گیری بی سابقه اعتراضات به این کودتای انتخاباتی، همگان را با این سوالات مواجه میکند:
- آیا اصول گرایان به ابطال انتخابات تن در خواهند داد؟
- آیا مطالبات مردم در حد ابطال انتخابات باقی خواهد ماند؟
- خامنه ای، بدون درنظر گرفتن نتیجه کار، آیا میتواند همچنان به عنوان رهبر باقی بماند؟
- رفسنجانی چه نقشی خواهد داشت؟
- اصلاح طلبان تا کی میتوانند این رشته نازک تر زموی کنترل احساسات مردم را در دست داشته باشند؟ و آیا شمشیر داموکلس "عبور از موسوی"، فرود نخواهد آمد؟
آن چه مسلم است، آقای میرحسین موسوی اینک به سرنوشت سازترین شخصیت تاریخ جمهوری اسلامی بدل شده است. کافی است تصور کنید که او ناگهان مانند "بی نظیر بوتو" ترور شود. و کافیست به آن بیاندیشید که کم هم نیستند جریانات داخلی و خارجی که آرزوی چنین کاری را دارند. آنگاه متوجه میشوید که وجود او اینک نه برای اصلاح طلبان، بلکه برای محافظه کاران اهمیت حیاتی دارد.
|