•
اینجا،
در این جزیره ی غربت
در این کویر سرعت و بیهودگی
من با هزار عاشق دیگر
گریستم،
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۴ تير ۱٣٨٨ -
۲۵ ژوئن ۲۰۰۹
وقتی که خون سرخ " ندا" را
برخاک ریختند،
خورشید سبزتر شد
ودر سکوت جاری میدانها
صد ها هزار سرو و صنوبر
جوانه زد،
"صدها هزارجنگل شاداب،
ناگهان:
رویید از زمین!"
وقتی که خون سرخ " ندا" را
برخاک ریختند،
بادی شتابناک،
روی چنارسوخته شیون کرد
و بوته ی جوان شقایق
درباغ،
پیراهنی زشعله به تن کرد!
وقتی که خون سرخ " ندا" را
برخاک ریختند،
خورشید خسته بود،
و عصرآفتابی خرداد
اندوهگین و تلخ،
رگبار تیر را
به تماشا نشسته بود!
وقتی که خون سرخ " ندا" را
برخاک ریختند،
آن سوی چار راه،
جوانان،
گردونه ی شکسته ی نکبت را
پرشور، سوی مزبله می راندند
آنسو َترَ ک، رفیقان
با هم
" سرود یار دبستانی"
می خواندند!
و زیر پایشان
تندیس ِ آسمانی ِ ابلیس
می شکست!
آی ....ای ندای سرخ
آی.... ای نوای سبز
آی ....ای صدای دانش و موسیقی
آی .... ای سرود خشم جوانان میهنم
وقتی که خون سرخ و جوانت را
برخاک ریختند،
اینجا،
در این جزیره ی غربت
در این کویر سرعت و بیهودگی
من با هزار عاشق دیگر
گریستم،
و در سکوت خویش سرودم:
"ایکاش در کنار تو بودم
وقلب شصت سالگی ِ من
آماج آن گلوله سربین
می شد
ایکاش
من به جای تو بودم!
ایکاش..."
اما.....!
اکنون تو نیستی
و جسم نازنینت
چون گنج شایگان
در خاک سرد گورغنوده ست
اما حرامیان همه می دانند
که آخرین نگاه تو،
با آن دو چشم باز
صدها هزار پنجره ی سبز
سوی بهارو صبح
گشوده است
سوی بهار خرم آزادی!
شب، مثل یک مترسک منحوس
در چارراه اصلی شهر ایستاده است
و باغهای میهن خونینم
از مریم و بنفشه و نرگس
وزسوسن وشقایق و زنبق
رنگین است!
اول تیر ٨٨ محمد کریم زاده
|