ستادهای نوین امید و تغییر
احمد تقوائی
•
رادیکال شدن ستاد امید اقای موسوی به سود جامعه ما نیست. ستاد امید اقای موسوی با توجه به نیروهای تشکیل دهنده آن بخش مهمی از نیروهای اصلاح طلب درون جنبش اسلامی است و به همان درجه ای که به سمت رادیکالیسم گرایش یابد، به طور اجتناب ناپذیری به سمت گفتمان های انقلاب پنجاه و هفت و دهه شست متمایل خواهد شد. با در نظر گرفتن ارایش و توازن نیروهای سیاسی امروزین جامعه چنین رادیکالیسمی میتواند ایران را به سمت و سوی جنگهای داخلی سوق دهد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۵ تير ۱٣٨٨ -
۲۶ ژوئن ۲۰۰۹
جنبشی که ما امروز شاهد آن هستیم با تشکیل دو ستاد انتخاباتی اقایان موسوی و کروبی آغاز شد. نخستین نام خود را ستاد دولت امید نهاد و دیگری خود را ستاد تغییر خواند. یکسال پیش در آمریکا، دو شعار امید و تغیر پرچم و پیام ستاد انتخاباتی یک کاندید گمنام شد که توانست جوانان امریکا را در جنبش قدرتمندی که به جنبش اوباما معروف شد، به کارزار سیاست و انتخابات کشاند و به سلطه دیرپای محافظه کاران در کاخ سفید پایان دهد.
پیام جنبش جوانان آمریکا در یکسال گذشته به کشورهای گوناگونی سفر کرده است و در این سفر خود تاثیرات متفاوتی را بر جهان باقی نهاده است. با این همه هنکامی که این دو شعار به فضای انتخاباتی ایران وارد شدند ارتباط درونی انان گسست و به صورت دو شعار متفاوت به پرچم های دو کارزار انتخاباتی جداگانه تبدیل گشتند.
درک علت این گسست و پاسخ جویی به این پرسش که کدام نیروهای اجتماعی و تحت چه فرایندی و با چه پروژه هائی میتوانند به این گسست پایان بخشند، یکی از مهم ترین چالش های پیش روی فعالین سیاسی و رهبران جنبش های اجتماعی ایران است.
هنگامیکه ستاد آقای کروبی با شعار تغییر تشکیل شد، با وجود آنکه بخشی از روشنفکران سکولار و دمکرات جامعه به ستاد ایشان پیوستند، اکثریت روشنفکران و نخبگان سیاسی در برخورد به این ستاد و در خواست های تحول طلبانه آن سکوت اختیار کردند. برخی از انان چنین استدلال می کردند که پلاتفرم انتخاباتی آقای کروبی از سطح مطالبات عمومی جامعه بسیار فراتر است و از اینرو امیدی به موفقیت این ستاد در جلب مردم نمیتوان داشت. حتی بسیاری از کسانی که با این ستاد همراه شدند، خوشبینانه ترین امیدشان این بود که آقای کروبی به دور دوم انتخابات راه یابند. متاسفانه تقلبات انتخاباتی و کودتای ۲۲ خرداد مانع از این گردید که ما به توانیم درک روشنی از همراهی افکار عمومی ایران با شعار تغییر داشته باشیم.
جای تردید نیست که اردوی امید آقای موسوی بخش بزرگی از مردم و از جمله جوانان و نخبگان سیاسی را به سوی خود جلب کرد. با این وجود چه آن هایی که که از همراهی با ستاد امید دوری جستند و چه آن هایی که به ان پیوستند بر این نکته اتفاق نظر داشتند که ترکیب ائتلاف این ستاد (ائتلاف اقای موسوی، رفستجانی و خاتمی) از یکسو و پلاتفرم اصلاح طلبانه آن، عوامل اصلی موفقیت این ستاد در جلب افکار عمومی است. حتی گروهی از جوانانی که خواسته هایی به مراتب فراتر و پیشروتر از ستاد آقای موسوی را دنبال می کردند، تنها به این امید که قدرت و نفوذ سیاسی تشکیل دهندگان ان ستاد قادر است از بالا فضای فعالیت فرهنگی نسبتا بازتری را در جامعه پدید اورد، با ان ستاد همراه شدند. به این عبارت اکثریت روشنفکران و بسیاری از جوانان پیش از انتخابات به دو گروه تقسیم می شدند. انانیکه به دنبال تغیر بودند لیکن به پیروزیش امیدی نداشتند و انانیکه امیدی داشتند لیکن تنها به تغییراتی کوچکی از بالا راضی و قانع بودند. به نظر می رسد که تحولات ده روز گذشته به تدریج به گسستی که میان دو شعار امید و تغییر پدید امده بود در جنبش جوانان پایان داده است و چنین امری بی تردید فضای لازم را برای شکل گیری و گسترش ستادهای نوین جنبش های نسل جوان برای پایان دادن به گسست امید و تغییر فراهم خواهد اورد. ستادهائی که این بار بر پایه این پیش فرض بنا می شوند که جنبش های مسالمت امیز می توانند بنیادهای نظام های تبعیض را درهم شکند و منجر به تغییرات بنیادی در جامعه ما گردند. بر این اساس بنا می شوند که جنبش های مسالمت امیز ما می توانند جهان گلوبال را به هواداری از مردم برانگیزد. بر این پیش فرض بنا می شوند که جنبش های مسالمت امیز قادر است جدل های درونی نظام های سیاسی را تابع نیازهای خود گرداند و نه انکه به بازیچه ای در دست انان مبدل شود. به این عبارت می توان گفت که یکی از نتایج مهم جنبش اخیر این است که تئوری که بر معادله "فشار از پائین و چانه زنی از بالا" استوار بود جایگاه و اهمیت تاریخی و نقش محوری خود را در جنبش جوانان از دست داد و نهال امید به اینکه جنبش های مسالمت امیز قادرند چانه زنی در بالا را به وسیله ائی برای گذر از جمهوری اسلامی به جمهوری حقوق بشر مبدل سازند در ذهنیت جنبش جوانان جامعه کاشته شد.
انتخابات این دوره و عملکرد هواداران اقای احمدی نژاد البته نشان داد که رادیکالیسم کور در جنبش اسلامی ایران نیروی قدرتمندی را تشکیل می دهد و هواداران این اندیشه در جنبش اسلامی ایران هنوز به حاشیه رانده نشده اند، لیکن و خوشبختانه شاهدیم که اندیشه های رادیکال کور در میان نسل جوان و جنبش های انان جائی ندارد و در حاشیه عمل می کند. به همین خاطر نیز گروه های چپ و راستی افراطی غیراسلامی که دیگر قادر نیستند جوانان را به حمایت از سیاست افراطی خود جلب نمایند اکنون مجبورند با آرزوی رادیکال شدن اقای موسوی هر شب سر به بالین نهند و البته جای خوشبختی است که در ستادهای اقای کروبی و موسوی آنتنی برای دریافت فریادهای انقلابی گری کور موجود نیست.
رادیکال شدن ستاد امید اقای موسوی به سود جامعه ما نیست. ستاد امید اقای موسوی با توجه به نیروهای تشکیل دهنده آن بخش مهمی از نیروهای اصلاح طلب درون جنبش اسلامی است و به همان درجه ای که به سمت رادیکالیسم گرایش یابد، به طور اجتناب ناپذیری به سمت گفتمان های انقلاب پنجاه و هفت و دهه شست متمایل خواهد شد. حقیقت این است که با در نظر گرفتن ارایش و توازن نیروهای سیاسی امروزین جامعه چنین رادیکالیسمی میتواند ایران را به سمت و سوی جنگهای داخلی سوق دهد.
روشنفکرانی که نقشه رادیکال کردن ستاد اقای موسوی را طراحی می کنند گوئی فراموش کرده اند که یکی از دستاوردهای مهم جامعه ما طی سی سال گذشته این است که بخشی از نیروهای جنبش اسلامی به تدریج از رادیکالیسم و انقلابی گری دوری جسته و راهکارهای مبارزه مسالمت امیز را برای رسیدن به خواست های خود در پیش گرفته اند. از اینرو سیاست هـُل دادن این نیروهای اجتماعی به سوی رادیکالیسم و انقلابی گری پیشینشان، نه سیاستی دمکراتیک و پیشرو بلکه سیاستی عقب گرا و فاجعه آمیز است.
در ماه های پیش از انتخابات گروهی از روشنفکران سکولار ما به دلائلی گاه موجه و گاه نادرست، از همراهی با نامزدهای انتخاباتی سر باز زدند و برخی از انان انتخابات را خیمه شب بازی اقای خامنه ای و نامزدهای ریاست جمهوری را عروسک های بی اختیار ایشان توصیف کردند. این گروه از روشنفکران اینک به جای انتقاد از آن ارزیابی های نادرست خود و پوزش از نامزدهای انتخاباتی چنین وانمود می کنند که این آقایان کروبی و موسوی هستند که استحاله یافته و رادیکال شده و اینک استحقاق پشتیبانی ایشان و حتی رهبری آن ها را به دست آورده اند! کار به جائی رسیده که برخی از این دست نظریه پردازان، در بررسی بیانیه های آقای موسوی، واژگان، الفاظ و ایما و اشاراتی را «کشف» می کنند که گویا گواهی بر این استحاله و تناسخ معجزه گونه سیاسی دارد!
این دوستان فراموش می کنند که این سخنان پیش از آنکه تعریف و تمجیدی از آقای موسوی باشد، توهین به ایشان و باورهای شان به حساب می اید. اقای موسوی تا انجا که بیانیه های اخیرشان نشان می دهد همان است که بود. ایشان همچنان به همان خوانشی از جمهوری اسلامی باور دارد که پیش از انتخابات می داشت؛ آینده ایران را به همان گونه می بیند که در برنامه های انتخاباتیش به پیش نهاده بود. ائتلافات و جهت گیری های سیاسی اش همان ائتلافاتی است که پیشتر می بود. فراموش نکنیم که سالیانی پیش کسانی برداشت های خود را از اقای خاتمی و جنبش اصلاحات به جای واقعیت اندیشه و برنامه های آقای خاتمی و جنبش اصلاحات نشاندند و وقتی که پس از هشت سال آقای خاتمی همان را گفت و کرد که پیشتر گفته بود، نوشتند که خاتمی به جنبش اصلاحات خیانت کرده است!
تردیدی نیست که مقاومت بی نظیر مردم و اقایان کروبی و موسوی در اعتراض به کودتای اقای خامنه ای تاثیرات عمیقی بر روح و روان جامعه ما و یکایک شهروندان ایران بر جای گزارده است. با این وجود منطقی تر این بود که تحلیل گران سیاسی به جای ارائه تحلیل های من دراوردی و رهبرسازی برای جنبش ما از خود اغاز می کردند و تاثیرات وقایع اخیر را به روی نظرات خود مورد بررسی قرار می دادند و حداقل به اقای موسوی و کروبی این اجازه و فرصت را می دادند که در زمان لازم تاثیرات این وقایع برروی نظراتشان با مردم در میان نهند. بگذریم.
کسی که در فاصله ده روز گذشته جایگاه خود را تغییر داده و با ژست دیگری به میدان امده است نه اقایان کروبی و موسوی، بلکه آقای خامنه ای است. او است که که مقام رهبری جمهوری اسلامی را به سطح رهبر یک ائتلاف سیاسی تنزل داده و آگاهانه شمشیر از نیام کشیده و هوادارن و چماق به دستانش را برای سرکوب اعتراضات مسالمت آمیز شهروندان ایران به خیابان ها روانه کرده است. اوست که می کوشد که رادیکایسم کوری را باردیگر به جامعه ما تحمیل نماید.
ایجاد یک رویاروئی خصمانه در شرائط کنونی آرزوی افراطی ترین نیروهای جامعه چه در درون جنبش اسلامی و چه در بیرون ان است و نیروهای آگاه و دمکرات و بویژه کسانیکه خواهان گذر مسالمت آمیز از جمهوری اسلامی به جمهوری حقوق بشری می باشند باید مردم را از درغلطیدن به دام چنین اندیشه های خطرناکی برحذر دارند.
جنبش دفاع از صیانت آرا و انتخابات آزاد نخستین جنبش گسترده و مسالمت امیز جامعه ما برای گذر مسالمت آمیز از جمهوری اسلامی به جمهوری حقوق بشر به حساب می اید. چنانچه این جنبش تازه پا هم اکنون درخواست نابودی ولایت فقیه را سرلوحه کار خود قرار دهد در چشم به همزدنی تجزیه، منزوی و سرکوب خواهد شد و به همراه خود یکی از مهم ترین جنبش های جوانان را هم به نابودی خواهد کشاند.
پلی که گذر مسالمت آمیز ایران را به جمهوری حقوق بشر ممکن می کند، اگر بخواهد سنگینی این گذر را تحمل کند ناگزیر باید بر دو ستون با مصالح ویژه ای بنا شود. مصالح نخستین ستون پیدایش شبکه ای است از احزاب و نهادها و تشکل های مدرن و مصالح ستون دوم شبکه ایست که بر مناسبات پیچیده میان جنبش های مطالباتی مردم و جنبش های حقوق بشری و ضدتبعیض انان پدیدار می گردد. بدون وجود چنین پلی با چنین ستون هائی، طرح شعار سرنگونی ولایت فقیه به طور اجتناب ناپذیری نسل جوان ایران را مانند پیشین به دام جنبش های پوپولیستی و رهبرانی اختراعی گرفتار خواهد ساخت. متاسفانه برخی از روشنفکران نسل گذشته ما مایلند جام زهری که خود نوشیدند اکنون به خورد جوانان ما ریزند.
اشتباه بزرگی است که آینده جنبش مسالمت امیز ایران با چگونگی حل مسئله انتخابات گره زده شود. جنبش مسالمت امیز ایران برای رسیدن به جمهوری حقوق بشر راه چند ساله ای را در پیش دارد و آنچه این جنبش را به مقصد خواهد رساند، انباشت تدریجی پیروزی های کوچک، افزودن آگاهانه به درخواست ها و گسترش دامنه این جنبش است. انباشت پیروزی کوچک نیز بیش از آنکه در عقب نشینی دشمن منعکس گردد، در گسترش تشکیلات، پیدایش کادرهای سیاسی مجرب، دقیق تر شدن برنامه و محدودتر شدن حوزه عمل دشمن بازتاب می یابد.
مبارزه برای انتخابات آزاد و پاسداری از حقوق بشر تاکنون پیروزی های مهمی را نصیب مردم ما کرده است. پیشنهاد قوه قضائیه برای پایان دادن به سنگسار، توافق قوه قضائیه برای ایجاد دادگاه های کودکان و جوانان کمتر از ۱٨ سال، پیدایش نهادهای مهمی چون شهروندآزاد، ورود جنبش های اعتراضی به خیابان ها، شکل گیری اشکال نوین مقاومت مدنی، پیدایش ارتباطات گسترده میان بخش های مختلف جنبش، استقاده از فن اوری اطلاعاتی برای سامان دادن مقاومت، فروریختن دیوارهای بی اعتمادی میان بسیاری از گروه های سیاسی، به حاشیه رفتن بسیاری از گفتمان های کهنه، کاهش شکاف میان جنبش های فرهنگی جوانان و جنبش های سیاسی انان، طرح منشور شهروندازاد و پیدایش نهادهای مربوط به ان و... تنها نمونه های کوچکی از این پیروزی ها است. با این همه مهم ترین دستاورد جنبش مسالمت امیز ما تغیرات اساسی در نگاه مردم جهان به ایرانیان است.
امروز ایران، ایران دو ماه گذشته نیست. ایرانی است که جهان با دیده احترام به آن می نگرد. دیگر مردم جهان به ایرانیان نه به عنوان مردمی عقب مانده، تو سری خورده و گرفتار در خرافات، بلکه به عنوان مردمی پیشرفته و آزاده و سربلند می نگرند. بر عکس تصوری بسیاری که گمان می کردند شرکت در انتخابات به افزایش مشروعیت نظام تبعیض خواهد انجامید مردم با شرکت ملیونی خود در انتخابات و دفاع با شکوه از ارای خود، ذلت و خواری نظام تبعیض را در جهان به نمایش نهادند. اکنون لازم است که دستاوردهای ناشی از این کارزار را به تجربه ای برای رشد و گسترش نهادهای دمکراتیک مبدل سازیم و آن بخش های از جامعه را که هنوز در حاشیه و به تماشای این جنبش نشسته اند به این جنبش فرا خوانیم و با نشان دادن پیروزی ها، صفوف انرا گسترده تر سازیم. تلاش برای تزریق رادیکالیسم و افراطی گری انقلابی به جنبش کنونی مردم و تبلیغ این موضوع که گویا با تندتر کردن شعارها و دست زدن به تاکتیک های تند و تیز، در چند ماه های آینده جمهوری اسلامی فرو خواهد پاشید، به زیان این جنبش است و سرخوردگی و ناامیدی را به دنبال خواهد داشت.
ataghvai@gmail.com
|