اعصار ظلمانی: شکست؟! پس نشستن؟! خاموشی؟!
دعوت به گفت و گوی همگانی برای عمل جمعی


اکبر گنجی


• مسأله ی اصلی ایران، برای ایرانیان و کل جهان، نظام سلطانی خودکامه ی ناقض حقوق بشر پنهان کار است. اگر مسأله ی اصلی ما ایرانیان، دیکتاتوری و گذار مسالمت آمیز به دموکراسی است، باید این مسأله را به مسأله ی اصلی همه ی جهان با ایران تبدیل کنیم. دولت ایران، دولتی نامشروع است که به طور سیستماتیک حقوق اساسی مردم ایران را نقض می کند. گذار به دموکراسی وظیفه ی ایرانیان است، اما محکوم کردن نقض حقوق بشر، و عدم همکاری با رژیم سرکوبگر، وظیفه ی همه ی دولت ها و مردم جهان است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱۱ تير ۱٣٨٨ -  ۲ ژوئيه ۲۰۰۹


۱- طرح مسأله: شرایط دشواری در ایران آغاز شده است. وقتی چند میلیون تن از مردم ایران در اعتراض به انتصاب مجدد محمود احمدی نژاد به ریاست جمهوری از سوی سلطان (آقای خامنه ای)، به خیابان ها آمدند تا با سکوتی سرشار از معنا نشان دهند که می دانند حقیقت چیست؟، ایرانیان مقیم اروپا و آمریکا و کانادا،با شور فزاینده و تجمعات متعدد پشتیبانی خود را از مطالبات مردم ایران اعلام کردند.
پاسخ سلطان به "سکوت" پرمعنای مردم، فرمان بازداشت و شکنجه، ضرب و شتم، و گلوله و کشتار بود. صدها تن از فعالان سیاسی بازداشت گردیدند، امکانات رسانه ای اصلاح طلبان قطع گردید، رهبران و شرکت کنندگان در اجتماعات به ارتباط با غرب متهم گردیدند، بازداشت شدگان تحت فشارهای شدید فیزیکی - روحی- روانی قرار گرفته اند تا به سناریوهای طراحی شده از سوی سلطان در مقابل تلویزیون اعتراف کنند، موسوی و کروبی و دیگران به صراحت به بغی و محاربه و قتل متهم گردیده اند و...
واقعیت این است که در حال حاضر، با توجه به سرکوب خونبار رژیم، ادامه ی تظاهرات آرام خیابانی امکان پذیر نیست. مردم باید راه های تازه ای برای ادامه ی اعتراض مسالمت آمیز خود بیابند. اگر سلطان در عملی ساختن پروژه اش موفق گردد، حکومت رعب و وحشت و دهشت به راه خواهد انداخت. پروژه ی سلطان همان چیزی است که روزنامه های کیهان و جوان (متعلق به سپاه)، خبرگزاری فارس، سایت رجا نیوز، احمد خاتمی و... می گویند. آنان که اینک در زندان ها تحت شدیدترین فشارها قرار دارند، به کمک همه ی ما نیازمند اند. سلول های انفرادی وزارت اطلاعات (بند ۲۰۹) و سپاه (بند ۲ الف)، و بازجویانی که تنها وظیفه شان مجبور کردن متهم به اعتراف به جرائم ناکرده است، در حال آماده کردن شوهای تلویزیونی اند.
۲- شکست جنبش مردم: در شرایط کنونی ممکن است این مدعا در اذهان شکل بگیرد که حرکت مردمی شکست خورده است. مبارزه ی با نظام سلطانی نتیجه بخش نیست و کاری نمی توان کرد. اما این ارزیابی دقیقی نیست. برای اینکه:
۱-۲-- برای اولین بار در یکصد سال گذشته مردم حول یک مطالبه ی مشخص به حرکت در آمدند. خواست آنها این بود که با توجه به تقلب بزرگ (معجزه ی سلطانی)، انتخابات ابطال شود و انتخابات مجددی برگزار گردد. رادیکالیزه شدن شعارها و ترجیحات، معلول مواضع رسمی خامنه ای و فرمان سرکوبی بود.
۲-۲ - سلطان به عنوان آمر تقلب، فرمان سرکوب مردم و بازداشت فعالان سیاسی را صادر کرد. با این همه نتوانست با چند سخنرانی و سرکوب به ماجرا پایان بخشد. او مجبور گردید تا زمان را کش دهد، هیأت میانجی گری درست کند، بازشماری ۱۰ درصد صندوق ها را پیشنهاد کرد، خودش با موسوی ملاقات کرد، وزیر اطلاعاتش را به منزل موسوی فرستاد تا او را وادار به عقب نشینی کند، به رئیس مجلس سلطانی اش اجازه داد تا از تلویزیون ضمن انتقاد از شورای نگهبان بگوید کاش اعضای شورای نگهبان در دوره ی انتخابات رسمآ به حمایت از احمدی نژاد نمی پرداختند . این فرایند را باید پیروزی تلقی کرد.
٣-۲ - مردم از نظر اخلاقی پیروز گردیدند، اما شکست اخلاقی نصیب سلطان شد. این داوری قطعاً نادرست است که سلطان خودکامه و سرکوبگر را پیروز به شمار آوریم. پیروز اخلاقی مردمی هستند که با آرامش و سکوت اعتراض خود را به تقلب به نمایش گذاردند. شجاعتی که مردم مسالمت جو در برابر گلوله ها از خود بروز دادند، تصاویری که همان ها از شجاعت خود و به خون غلتیدن عزیزانشان گرفتند و از این طریق مردم جهان را به خیابان ها و میدان های پایتخت ایران آوردند، تا شاهد پیروزی فضیلت بر رذیلت باشند. این پیروزی را نباید دست کم گرفت.
۴-۲ - مبارزه ی با قدرت خودکامه، جهت گذار به دموکراسی، در جاده ای صورت نمی گیرد که آزادیخواهان در بالای جاده و خودکامه گان در پائین ان قرار داشته باشند. مبارزه، بالا و پائین دارد. شکست و پیروزی دارد. مهم آن است که فرد از نظر اخلاقی خود را محکوم نداند، یا آزادیخواهان جهان او را محکوم به شمار نیاورند. پیروزی اخلاقی محصول مبارزه ی مسالمت آمیز برای آزادی و کاهش درد و رنج مردم است. مهم آن است که در طی مبارزه با جلادان، از همان شیوه هایی استفاده نشود که خودکامگان استفاده می کنند.
جنبش اعتراض به تقلب در انتخابات و نادیده گرفتن رأی مردم نقطه ی عطفی در تاریخ معاصر ایران است و ما اینک وارد دوره ای جدید شده ایم که دیگر راهی برای بازگشت به قبل از ۲۲ خرداد وجود ندارد. مبارزه برای تحقق مطالبات دموکراتیک مردم، مبارزه ای طولانی است و دستاوردهای عظیم آن تا این مرحله، پی بردن مردم به قدرت خود، همبستگی و احساس نزدیکی به یکدیگر و سرنوشت مشترکی است که به دست خود مردم و با فداکاری، درایت و صبر رقم خواهد خورد.
۵-۲ - بدون آنکه آمادگی قبلی وجود داشته باشد، و برای آن فکر شده باشد، مردم و کاندیداها با نظامی مجهز به انواع و اقسام گروه های نظامی- انتظامی- اطلاعاتی- امنیتی و لباس شخصی ها روبرو شدند. مبارزه نیازمند سازماندهی، برنامه، رهبری، و چیزهای دیگر است. دموکراسی معلول جامعه ی قدرتمند است. درس بزرگ این مواجهه این بود که راهی جز قدرتمند کردن جامعه وجود ندارد.
کاندیداها و حامیان اصلاح طلب آنها، به دو شرط خود را پیروز انتخابات معرفی می کردند:
اول- اگر آنان که با انتخابات قهر کرده اند- از جمله تحریمیون- در انتخابات شرکت کنند. یعنی تعداد شرکت کنندگان بیش از ۷۵ درصد واجدین شرایط باشد.
دوم- اگر فاصله ی آرای کاندیدای اصلاح طلبان با احمدی نژاد بیش از سه تا چهار میلیون باشد، نظام امکان تقلب نخواهد داشت.
بر این مبنا هیچ یک از آنان کوچکترین فکری در این خصوص نکرده بود که اگر بیش از ٨۰ درصد مردم در انتخابات شرکت کنند و فاصله ی آرای کاندیدای اصلاح طلبان با احمدی نژاد بیش از پنج تا شش میلیون باشد، و رژیم رأی مردم را به هیچ بگیرد، چه خواهند کرد؟
شرکت و عدم شرکت در انتخابات امری ایدئولوژیک و تابو نیست که تکلیف آن یکسره و برای همیشه روشن باشد. شرکت و عدم شرکت مشروط به شروط است. اگر چه انتخابات ایران هیچگاه به انتقال قدرت منجر نمی شود، اما رژیم نتیجه ی همین انتخابات را هم تغییر می دهد. بدین ترتیب اگر قرار بر شرکت در انتخابات بود، باید از پیش گفته می شد که اگر در نتیجه ی انتخابات تقلب صورت گیرد، ما در مقابل تقلب می ایستیم و مردم را به خیابان ها می آوریم. مانند داستان تقلب موگابه و حوادث پس از آن. اما با توجه به پیش فرض های اصلاح طلبان، نه چنان وضعی پدید می آمد، نه اصلاح طلبان هیچ گاه برنامه ای برای آوردن مردم به خیابان ها داشتند. وقتی پس از تقلب، سیل مردم در خیابان ها به حرکت در آمد، کاندیداها و اصلاح طلبان را هم به دنبال خود برد. البته، موسوی و کروبی شجاعانه در مقابل پروژه ی متقلبانه ی رهبر ایستادند، اما این موضوع هیچ تغییری در عدم آمادگی پیشین ایجاد نمی کند.
باید به بازداشت گسترده ی فعالان سیاسی فکر می شد، به قطع ارتباط رسانه ای کاندیداها و اصلاح طلبان، به اینکه در نبود رسانه های ارتباطی در داخل چگونه از رسانه های خارج از ایران استفاده شود، به اینکه نمایندگانی برای پیگری اهداف مبارزه در خارج از کشور تعیین شود، به اینکه ....
اصلاح طلبان هر چه در توان داشتند، در چارچوب محدودیت های ساختاری نظام سلطانی، انجام دادند. شرکت در انتخابات، اگر از زاویه ی تحولات پس از ۲۲ خرداد نگریسته شود، پیامدهای بزرگی داشت که نباید نادیده گرفته شوند. مشکلات ساختاری گذار به دموکراسی در چارچوب نظام، بر همگان عیان گشت. شرکت در انتخابات، با این شرط که اگر تقلب صورت گیرد، در برابر نظام متقلب عملاً ایستادگی خواهیم کرد، کاملاً قابل دفاع است. یکی از دستاوردهای بزرگ انتخابات اخیر، درک مشکلات واقعی نظام سلطانی، و اصلاحات از بالا و در چارچوب نظام بود. به همین خاطر مهدی کروبی در نامه ی ۹/۴/٨٨ خطاب به مردم نوشته است:
"لازم می ‌دانم ابتدا از مردم ایران عذرخواهی کنم؛ هم به خاطر چندین ماه اصرار و ابرام برای حضور در انتخابات ریاست جمهوری و هم به خاطر همه آن عزیزانی که در این مدت زحمات زیادی را برای آنها موجب شدم و با لطف و عنایت خود مسیر انتخابات را هموار و زمینه ی حضور عظیم و بی سابقه‌ای را فراهم کردند. پیش از همه اذعان می ‌کنم که بسیاری از شما پیشتر و دقیق‌تر می‌دانستید که چه خواهد شد و متوجه شده بودید، همان گاه که می‌ پرسیدید: چه تضمینی برای آرای ما وجود دارد، یا زمانی که می‌ گفتید: نتیجه انتخابات معلوم است و شما آب در‌هاون می‌کوبید".
بیانیه های مهندس موسوی هم نشانگر آنند که تحولی اساسی در بینش اصلاح طلبان نسبت به رژیم موجود پدید آمده است.
٣- مسأله ی ایرانیان مقیم خارج: مشکل و مسأله این است که حرکت ایرانیان مقیم خارج از کشور، معلول حرکت داخل بود. بیم آن می رود که پس از سرکوب مردم و معترضان توسط رژیم، مجموعه ی خارج از کشور هم تحت تأثیر داخل، به خاموشی بگراید. امروز مردم اسیر در "عصر ظلمانی" به شدت به فعالیت های ایرانیان خارج از کشور نیازمند اند. نسل جوان ایرانی در اروپا و آمریکا و کانادا به حرکت در آمد و بدون توجه به نزاع های فرقه ای پیش کسوتان، با مردم ایران هم صدا شد. جوانان؛ برنامه ریزان، سازمان دهندگان، و رهبران این اجتماعات بودند. این حرکت عظیم نباید به خاموشی بگراید. جوان های غیور و فرهیخته ی ایران زمین می توانند ارتباطی شبکه ای میان خود، در اروپا و آمریکا و کانادا و دیگر کشورها، ایجاد کنند. امروز مردم ایران به کمک چند میلیون جمعیت مقیم خارج از کشور نیاز دارند تا با عمل جمعی و برنامه ریزی شده:
۱-٣-- بر رژیم سلطانی فشار وارد آورند تا پروژه ی سرکوب و متهم کردن فعالان به محاربه، براندازی، بغی، و ارتباط با خارج را کنار بگذارد.
۲-٣- بر سلطان فشار وارد آورند تا پروژه ی استالینیستی اعتراف گیری از زندانیان را کنار بگذارد.
٣-٣- از کلیه ی بازداشت شدگان، حمایت به عمل آورند. اعتراف کنندگان به جرائم ناکرده ، قربانیان استالینیسم سلطان اند. رژیمی که از چنان روش هایی استفاده می کند، پیشاپیش محکوم است، نه افرادی که تحت بدترین فشارهای فیزیکی- روحی – روانی مجبور به اعترافات کاذب می شوند.   
۴-٣- به دولت ها و نهادهای بین المللی فشار آورند تا احمدی نژاد را به عنوان نماینده ی ایران به رسمیت نشناسند و با او مذاکره و همکاری نکنند. دولت های غربی، خصوصا دولت آمریکا، به دنبال منافع ملی خود هستند، نه دموکراسی و آزادی ایرانیان. مسأله ی عراق و افغانستان و لبنان و فلسطین، و مسأله ی پروژه ی اتمی ایران، آمریکا و اروپا به مذاکره ی با رژیم ایران می کشاند. جرج بوش با سیاست های میلیتاریستی نادرست خود، مسأله ی پروژه ی هسته ای ایران را به مسأله ی اصلی روابط جهان غرب و ایران تبدیل کرد. اوباما هم که گرفتار حل بحران اقتصادی و مسائل آمریکا در خاورمیانه است، نمی تواند نقض گسترده و سازمان یافته ی حقوق بشر در ایران را جدی بگیرد.
مبارزه ی مردم ایران در راه دموکراسی و دستیابی به حقوق مشروع سیاسی و مدنی در شرایط بین المللی دشواری به این مرحله ی فعال خود رسیده است. ارثیه ی دوره ی ریاست جمهوری جرج بوش، وضع شکننده ی سیاسی و امنیتی در افغانستان، پاکستان، عراق و سرزمین های اشغالی فلسطینی و خطر گسترش تسلیحات اتمی در منطقه ی خاورمیانه، مسائل امنیتی و نظامی را به مشغله ی ذهنی اصلی قدرت های بین المللی و منطقه ای تبدیل کرده است. رژیم های دیکتاتوری خاورمیانه علاقه ای به انتخابات آزاد و حقوق دموکراتیک مردم ندارند و در تحلیل نهایی، حکومتی ضعیف و فاقد مشروعیت را در ایران بر دولتی متکی به آراء مردم و نظام سیاسی دموکراتیک ترجیح می دهند. دولت اسرائیل نیز دولت احمدی نژاد را پیش برنده ی منافع سیاسی و امنیتی خود در منطقه می داند.
مواضع دولت اوباما در طول دو هفته ی پس از اعلام نتایج انتخابات در ایران نیز نشانه ی فقدان سیاست مشخص در قبال ایران و اولویت "منافع امنیتی" ایالات متحده بر خواست های جنبش دموکراسی در ایران است. دولت اوباما خواهان دستیابی به توافقی در مورد مسأله ی غنی سازی اورانیوم با ایران و جلب همکاری حکومت ایران در تثبیت اوضاع سیاسی و نظامی در عراق و افغانستان است. دولت های روسیه و چین نیز از یک سو علاقه ای به حقوق و آزادی های دموکراتیک مردم- چه در کشورهای خود و چه در ایران- ندارند و از سوی دیگر به روابط خود با حکومت ایران به عنوان اهرمی در معاملات بزرگ با آمریکا و غرب می نگرند. روابط با ایران برای روسیه و چین همچون اهرمی در چانه زنی با غرب بر سر چند و چون رقابت های اقتصادی و نظامی عمل می کند.
وقایع سه هفته ی اخیر به خوبی نشان می دهد که دولت ها بیش از هر چیز به حداکثرسازی منافع و قدرت خود می اندیشند. نظام سلطانی ایران هم این ها را خوب می داند و توسل آن به حربه ی دخالت دولت های غربی در "انقلاب مخملی" و حمایت از دموکراسی خواهی، ترفندی برای متحد کردن صفوف حامیان اندک و بیش از پیش مردد خود در دستگاه های امنیتی و نظامی و شبه نظامی و مرتبطان با آنهاست.
متحد واقعی و درازمدت مردم ایران در مبارزه برای دستیابی به حقوق و آزادی های سیاسی و مدنی، افکار عمومی جهانی، نهادهای مدنی، احزاب و جنبش های اجتماعی طرفدار دموکراسی و روشنفکران آگاه در سراسر جهان است. وظیفه ی همه ی ایرانیان علاقه مند به سرنوشت مردم و متعهد به حقوق و آزادی های دموکراتیک؛ تلاش برای انتقال خواست های مردم ایران به این گروه ها و کسب حمایت آنهاست تا این خواست ها را به پارلمان ها و دولت های خود منتقل کنند و از آن ها بخواهند که خشونت دولت علیه مردم ایران را محکوم کنند و احترام به معیارهای عام حقوق بشر و آزادی های سیاسی را خواستار شوند.
مسأله ی اصلی ایران، برای ایرانیان و کل جهان، نظام سلطانی خودکامه ی ناقض حقوق بشر پنهان کار است. اگر مسأله ی اصلی ما ایرانیان، دیکتاتوری و گذار مسالمت آمیز به دموکراسی است، باید این مسأله را به مسأله ی اصلی همه ی جهان با ایران تبدیل کنیم. دولت ایران، دولتی نامشروع است که به طور سیستماتیک حقوق اساسی مردم ایران را نقض می کند. گذار به دموکراسی وظیفه ی ایرانیان است، اما محکوم کردن نقض حقوق بشر، و عدم همکاری با رژیم سرکوبگر، وظیفه ی همه ی دولت ها و مردم جهان است.
۴- انتظارات از داخل: غیراخلاقی ترین رفتار این است که ما انتظار داشته باشیم که مردم اسیر در چنگال سلطان خودکامه به راه بیفتند و رژیم را از طریق حضور در خیابان ها به عقب برانند. ولی ما که در خارج اقامت داریم، هیچ خطری ما را تهدید نمی کند، و هزینه ای بابت کارهایمان نمی پردازیم، کاری نکنیم. وظایف ملی- اخلاقی حکم می کنند که ایرانیان مقیم خارج، با فعالیت های جمعی از طریق ارتباطات شبکه ای، نگذارند خون های ریخته شده فراموش شوند، سلطان به سرکوب گسترده ادامه دهد و رعب و وحشت و دهشت را بر جامعه مسلط سازد.
باید در باره ی کارهایی که می توان صورت داد، گفت و گو کنیم. تمامی قلمروهای زندگی، برساخته های بشری اند. سیاست را هم می توان ساخت و باید ساخت. ناتوان فرض کردن خود و دیگران، برخلاف تاریخ بشری است که آدمیان آن را برساخته اند.

اکبر گنجی    ۱۰/۴ ۱٣٨٨