از : بهمن پارسا
عنوان : حنای بی رنگ اجنبی:مهر سلطنتی حکومتهای دروغ و فریب!
تهدید و ارعاب مردم روشی است که در همه ادوار تاریخی ملت ایران از طریق حکومت های حاکم بر مردم ما جریان داشته ودارد.این شیوه خاص حکومتهایی است که در ضمیر خویش از عدم تایید خود بوسیله حکومت شوندگان ،یا ملت آگاهی کامل دارند.در این قبیل حکومتها هر وسیله یی سلاحی است جهت سرکوب مردم.ومعمول این است که در قبال هر صدای حق طلبانه دست به سلاح ببرند.یکی از ابتدایی ترین این سلاحها اتهام عامل اجنبی و همکاری با دشمنان است.روزگاری این دشمن اتحاد جماهیر شوری بودوامروز تعداد آنها افزایش یافته ومنهای رژیم سابق سوسیالیستی که دیگر موجود نیست،آمریکا و انگلیس و اسراییل و هروقت نیاز باشد چند کشور دیگر موافق سیاست روز ،باین لیست افزوده میگردد.
آنان که همسن من هستند بخوبی بخاطر دارند که این تهمتِ از بیخ وبن پرت وپلا در سراسر ِ سالهای پهلوی ها بآسانی در مورد هر مخالفی مورد استفاده قرار میگرفت.اما آیا موثر هم بود؟ تاریخ نشان میدهد که نه.ولی با توسل به همین حربه چه خون ها که به نا حق ریخته نشدو شرح آن را همگان میدانیم.
سخن در این است که همین گردانندگان فعلی رژیم اسلامی در فهرست عوامل بیگانه قرار داشتند و محمد رضا پهلوی از آنان با عنوان،ارتجاع سیاه ،یاد کرد.که اگر عامل بیگانه بود نشان محل تردید باشد ،موافق آنچه کرده اند و میکنند،مرتجع بودنشان اظهر من الشمس است.واینک بعد از آنچه در انتخابات ۲۲خرداد مرتکب شدند به مردمی که در کمال سادگی و با توسل به بهترین شیوه اعتراض عمومی ،یعنی تظاهرات مسالمت آمیز خواستار ابطال انتخاباتی شدند که بدلایل گوناگون و روشن در سلامت آن تردید دارند،مهر عامل بیگانه و اجنبی پرستی زدند.البته میدانیم که این همه ی آنچیزی نیست که ظرف دوهفته گذشته بر مردم رفته است.
آنچه واقع شد یک حرکت خود جوش بود که مقدمات آن طی سی سال گذشته فراهم آمده است،و من به جرات ادعا میکنم که آنچه در این رابطه محلی از اعراب ندارد تهمت واهی دخالت بیگانه است در این جنبش.این عمل آیینه است که عیب شما را ،راست مینماید،وشکستن آن ابدا امکان ندارد.شکست رژیم اسلامی اما،چرا.گردانندگان حکومت اسلامی بخوبی واقفند که آن سبو بشکسته وآن پیمانه ریخته است.لیکن غیر از تشبث به اعمال حرکات سرکوبگرانه راه دیگری ندارندو میدانند این ره به ترکستان میرودوسرازیری با شیب تند است.
اگر جنبش ملی اخیر به ظاهر در کما است،این خاموشی را برهان فراموشی نبایدگرفت چرا که گفتم ،جنبشی بود خود جوش،یعنی تدارکی از پیش در میان نبود،سازمانی ویا تشکیلاتی در فراهم آمدن مردم و رهبری آنان وجود نداشت.واین از تمامی پس وپیش شدن این حرکت پیدا بود.نه میر حسین موسوی،ونه مهدی کروبی ،هیچ یک برای چنین اوضاعی ،متوسل به سازماندهی جمعی نشده بودند و اساسا دارای ظرفیتهای چنین اعمالی نبودند.میر حسین حدود دوماهی قبل از انتخابات به ناگاه از پیله انزوای بیست ساله بیرون آمد بی آنکه محاسبه کرده باشد به مصاف آدم عوامفریبی میرود که کوله بار چهار سال ریاست جمهوری رمالی و کف بینی بر پشت دارد،و منتظران مهدی و ایل تبارشان بدنبال اوهستند.میرحسین رهبر حرکت مردم نیست ونبود،موج وی را درربود،وی بیست سال چون پرگار برکنار میشد،و دوران عاقبت چون نقطه اورا دربرگرفت!این عین آنچیزی است که واقع شد.چگونه ممکن بود کسی ظرف دوماه بتواند نیرو بسیج کند،با اتکا به کدام سابقه،واستناد بکدام پیشنه مردم پسند مبتنی بر راستی و صداقت.من سالهای نخست وزیری اورا در ایران گذرانده ام،کارنامه او رد خرداد نیست،اما قبولی شهریور به کمک تک ماده جنگ را میتواند متصور شد،این بهیچ وجه کفایت از مقبولیت مردمی را نمیکند.لکین با نگاهی به سی سال تزویر ،دروغ،زورگویی،چپاول،بخاک وخون کشیدن هر نفس مخالف،میگویم مخالف ونه مخاصم،از سوی چهره های حاضر در صحنه،شرایط به گونه یی فراهم آمد که میر حسین ،طاهر مینماید.وگرنه ملت ما کشتار خونبار ۱۳۶۷را نه فراموش کرده و نه قرار است فراموش کند.البته نقش میر حسین در آن کشتار آن طور هم نیست که بنظر میرسدودر این زمینه سخن و استدلال زیاد است،ولی وی رییس دولت بود.غرض اینکه جنبش مردم رانمیبایست به میرحسین منسوب کردونمیباید اورا بدیده رهبر و یا نماد این حرکت بزرگ در نظر آورد.
آنچه در رابطه با وی قابل برسی است اینکه وی بعداز اعلام نتیجه کودتا ی انتخاباتی،ننشت صبر پیش گیردویا دنباله کار خویش گیرد!بلکه بشیوه یی نا سیاسی و بی برنامه خویش را سخن گوی موج جان به لب آمده دید و زبانش را سریع تر از مغزش بکار گرفت ،و رفت آنچه رفت.اینک وی مسئول خونهای ریخته و جانهای مهدور است.ودستش هم به جایی بند نیست.وی اساسا انسانی است ماخوذ به حیا و از فنون سخنگویی و تهییج عمومی بی بهره،در تمام دوران نخست وزیری اش از این نقیصه در رنج بود وهم امروز نیز هست،واینگونه است که شخصیت رهبری جمعی را ندارد.سرنوشت او در این لحظه بسه شیوه قابل طرح است.اول ،میتوان تصور کرد که وی آلنده خواهد شد،ولی با تکیه بکدام نیرو.وی کسی را ندارد تا وارد راهی بشود که آلنده شدو کلا شرایظ امروز ایران و آنروزهای شیلی یکی نیست. دوم،میشود که روش بنی صدر را پیشه کند،یعنی زنده بگور شدن.سوم ، اگر بپذیرند و عنایت کنند به دست بوس ولی وقیح برود و عذر تقصیر بخواهدو برگردد به همان پیله که بیست سال گذشته را در آن میبود.راجع باولین تصویر خیلی اعتقاد ندارم و گفتم چرا،اما امید وارم خفت تصاویر دوم وسوم را بر خویش هموار نکند.که مرگ بهتر چنین زندگانی. واما فوری ترین نتیجه این حرکت آن شد که رژیم بعد از سی سال علنا در یابد بلحاظ ملت ایران مشروع نیست.ولایت فقیه و ولی فقیه را ملت ما مهر باطل زده است.ودر تمام جهان صدای افتادن طشت حکومت اسلامی را از بام مردم ایران شنیده اند.
اینک بر مردم ایران است تا با جمع بندی نتایج این جنبش دست به ایجاد تشکیلات و سازماندهی برای رسیدن باهداف حق طلبانه و آزادیخوانه خود بزنند.من همانطور که همواره گفته ام نه میتوانم ونه بخود اجازه میدهم برای مردمیکه سی سال است زیر ستم روزگار سپری میکنند نسخه بنویسم،امادر حمایت از آزادی آنان موافق شرایط و توانایی هایم آنچه رابتوانم دریغ نمیکنم.تاهست،ایران وایرانی سربلند باد.
۱۴۴٣۶ - تاریخ انتشار : ۱۵ تير ۱٣٨٨
|