شاید جامعه ی ایران به انقلاب آبستن است


مردو آناهید


• اگر روشنفکران برون مرز، که به درستی در پیشرفت جنبش ۸۸ چندان نقشی ندارند، از بررسی و شناسایی درونمایه-ی گفتار فریبکاران پرهیز می‌کنند پس چگونه باید آرزو داشت که شیادان کامروا از جایگاه سودآور خود چشم بپوشند و حکومت را به مردم ایران واگذار کنند؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۱۷ تير ۱٣٨٨ -  ٨ ژوئيه ۲۰۰۹


اگر جنبشی که، در سال‌های ۵۶ و ۵۷، در ایران روی داده است به یاد آوریم، شاید بتوانیم تفاوت‌های آن را با جنبش مردم ایران، که اکنون خروشان است، بررسی کنیم. البته هر پدیده-ای را می‌توان از دیدگاه-های گوناگونی بررسی کرد و برآیندهای گوناگونی را برداشت نمود. در این بررسی من به رویه-ی این جنبش‌ها از دیدگاه آزاد (تا آن اندازه که بتوانم) می‌نگرم و از پندارها، گمان زنی‌ها و رازهای پشت پرده چشم می‌پوشم.
باید پذیرفت که، در دوران پهلوی، دگراندیشی در همه سویی آزاد نبوده ولی سایه-ی ترس در همه جا گسترش داشته است. از این روی آگاهی‌های مردم در پیرامون پدیده-ی آزادی و مردمسالاری ناچیز بوده است. تاریخ نشان می‌دهد که در ایران کمتر زمینه-ای وجود داشته است که مردمان بتوانند به راستی و درستی تصوری از آزادی یا شناختی از دموکراسی داشته باشند.
حتا شعارهای جنبش ۵۷ ، (استقلال، آزادی ، حکومت اسلامی) نشان می‌هند که مردم نمی‌دانستند که چه می‌خواهند و خواستار چه دگرگونی هستند. بیشتر این مردم به مفهوم این گونه شعارها آگاهی نداشته-اند. شاید هم برخی از اسلامزدگی گمان می‌کرده-اند که می‌توان پدیده-ی آزدی و استقلال را در احکام الهی بگنجانند. به هر روی بیشتر فریادهایی که در جنبش ۵۷ بلند می‌شده-اند نشانی از تضاد فکری و ناآزمودگی-ی مردم را به همراه داشته-اند.
برآیند مردم فریبی و نادان پروری‌های آخوندها و ناپختگی و کژپنداری-ی روشنفکران اسلامزده در نام این حکومت یعنی"جمهوری اسلامی" آشگار است. زیرا احکام اسلامی اوامر الهی هستند کسی اجازه ندارد که به درستی-ی آنها شک کند. بستن پیشوند "جمهوری" به کلمه-ی "اسلامی" نشان فریبکار-ی آخوندها و کوراندیشی-ی روشنفکران اسلامزده است.
به کردار بیشتر مفهوم‌ها، واژگون در این حکومت، آشگار شده-اند: که "بهارآزادی" یعنی بردگی در ولایت فقیه، "آزادی-ی زنان" یعنی ننگ داشتن از آزادگی‌، علوم اسلامی یعنی دروغ و ستایش از طامات و خرافات است.

به هرروی بهتر است به برخی از تفاوت‌های جنبش ۵۷ با جنبش کنونی ، سال ٨٨، اشاره کنم.
نمونه-ی ۱ از سال ۵۷:
در آن زمان انگیزه-ی جنبش از درون مردم نبوده است بلکه مردم از راه عقیده به اسلام، نه از راه خرد و شناخت خود، برانگیخته می‌شدند. آخوندها، با دروغ و مردمفریبی، انگیزه-ای با هویت اسلامی و با شعار الله اکبر در جوانان به وجود می‌آوردند و با این انگیزه آنها را برای جهاد، در راه اسلام و شکستن سامان کشور، پرورش و آموزش می‌دادند. یعنی در جنبش ۵۷، پیکار ایمان بر ضد کفر یا جهاد آخوندها برای بازسازی-ی خلافت اسلامی بوده است.
سنجش نمونه ۱ در جنبش سال ٨٨:
انگیزه-ی جنبش امروز از خواسته-ها و آرمان‌های خود مردم به ویژه جوانان جوشیده است. این جوانان هستند که برخی از آخوندها را، که بندهای پوسیده-ی اسلام را آزموده-اند، در سوی خواسته-های خود می‌کشانند. آرمان این آخوندها بازسازی و نو سازی-ی همین بندهای پوسیده است که می‌خواهند از گسستن آنها پیش‌گیری کنند تا حکومت اسلامی پایدار بماند. خواسته-های جوانان درست برضد خواسته-ها و آموزش‌هایی است که آخوندها در سی سال گذشته در ذهن جوانان فرو کرده-اند. یعنی جنبش ٨٨ نبرد داد بر ضد بی داد یا خیزش آزادیخواهان برای پس گرفتن فرامانرایی کشور از چنگال ستمکاران است.
نمونه ۲ از سال ۵۷:
گستاخی و پیکاری که در آن جنبش روی می‌داد بیشتر از مسجدها ، حسینه-ها یا جایگاهای عزاداری برمی‌خاست؛ این بود که بیشتر جوانان آشفته دین، از فرومایگی، به همراه طلبه-ها به آتش زدن سینماها دست می‌بردند. رفته رفته در خواست‌های دینی-ی آنها در اجرای احکام شریعت اسلام به دانشگاها هم وارد می‌شود و بخشی از خواسته-های دانشجویان و روشنفکران را در بر می‌گیرد.
اجرای نماز در مسجد دانشگاه، جدا شدن نهارخانه-ی دختران و پسران، آزاد بودن پوشش اسلامی در دانشگاه و اجرای حدود شریعت اسلام در قانون از خواسته-های دانشجویان دانشگاه تهران بوده-اند. این نمونه خواسته-ها از زبان دانشجویان میزان پسماندگی-ی درون مایه-ی جنبش ۵۷ را آشگار می‌سازند.
سنجش نمونه ۲ در جنبش سال ٨٨:
گستاخی جنبش امروز درست از پی آیند همین انسان ستیزی-های حکومت برمی‌خیزد. درست است که اعتراض به روند انتخاباتی تنها امکانی بوده است که آزادیخواهان بتوانند پیش از سرکوب شدن ندای خود را بلند کنند و گرنه، کسی که حکومت ولایت فقیه را بپذیرد، او آزاد نیست که حق انتخاب داشته باشد. این جوانان خواسته-های خود را بیشتر به کردار و کمتر به گفتار نشان می‌دهند. همگامی و همیاری و همآوایی-ی زنان و مردان آشگار کننده-ی بیزاری-ی آنها را از احکام انسان ستیز اسلام است. در خواسته-های آنها، که از برانداختن دیکتاتور تا اجرای منشور جهانی-ی حقوق بشر گسترده است، دورنمای آرمان آنها را نشان می‌دهند. البته باید اشاره کنم خواسته-های سرشناسان، در این خیزش، کارکرد همان بندهای کهنه، ولی نو بافته و تازه رنگ شده، را دارند.
نمونه ٣ از سال ۵۷:
در جنبش ۵۷، انبوه مردم زمانی به خیابان‌ها می‌ریزند که ترس جایگزین خشم در ساواک شده بود و نیروی پلیس دیگر کارایی نداشت حتا برخی از سپاهیان از فرمان سرپیچی می‌کردند و برخی خواهان برگزاری نماز در سربازخانه و اجازه-ی داشتن ریش شده بودند. راهپیمایی‌های مردم در شهرها نه تنها بدون ترس انجام می‌شدند بلکه نیروهای حکومتی از ترس مردم می‌گریختند یا با مردم همکاری می‌کردند و راهپیمایی بخشی از آیین‌های روزانه و سرگرمی‌های همگانی شده بود.
اگرچه زمانی که خمینی وارد ایران شد سخن، از هزار شهید در راه انقلاب اسلامی، رانده می‌شد ولی تا کنون، با وجود بخشیدن پاداش‌های ویژه به بازماندگان شهدا، هیچگاه توماری که نام و نشان حتا سد کشته را در بر داشته باشد بروز نکرده است. با این وجود آخوندها در آغاز پیروزی از ۵ هزار، پس از یکسال از ده هزار، و پس از دو و سه و چهار سال از ۵۰ و۶۰ و۱۰۰ هزار شهید انقلاب سخن می‌رانند و هیچ کس حتا شاهدوستان نه تنها به این دروغها برخوردی نکرده-اند بلکه می‌بینیم که شمار ۱۰۰ یا ۱۰۰ هزار کشته برای این مردم تفاوتی نداشته و هنوز هم ندارد.
سنجش نمونه ٣ در جنبش سال ٨٨:
در جنبش امروز اقزون بر کارکنان سازمان امنیت کشور، سپاه پاسداران، خشم بسیجی‌ها، زور پلیس جنگ آزموده، ستم حزب الله ایرانی و حزب الله عرب، انصار امامان حاضر و امامان غایب، فشار لباس شخصی-ها و از همه ستمگرتر چماقداران و تفنگ داران بی درجه هستند که ندای آزادیخواهان ایران را سرکوب می‌کنند.
در این جنبش دیده می‌شود که انبوه مردم دلاورانی هستند که تنها به آرمانی انسانی آراسته شده-اند و بدون جنگ افزار در برابر خشم انسان ستیزان ایستادگی می‌کنند. کشتار این آزادیخواهان برای گستردن ترس در اجتماع است. زیرا هر چند که بیشتر خشم حکومت آشگار شود ترس در مردم بیشتر و سنگین تر خواهد شد. این ستمکاران آزموده-اند که مردم در زیر فشار خشم از ترس جان به ستایش و نوازش خشم آوران می‌پردازند.

شاید سنجش یا اندیشیدن در پیرامون نابرابری-های این دو جنبش برای بیشتر کسان سود بخش باشد زیرا از یک سو، برخی از روشنفکران، این جنبش را با جنبش سال ۵۷ همسان می‌پندارند و از همکاری و همیاری خود، در جنبش ۵۷، با سرافرازی یاد می‌کنند. حتا آنها فراموش ‌کرده-اند که برآیند، شورش سال ۵۷ ، حکومت ولایت فقیه است که در آن به جز انسان ستیزی و خردسوزی نشان دیگری، که بتواند خردمندی را خشنود کند، یافت نمی‌شود.
توجیه و بررسی کردن پی آمدها این دگرگونی، که برای هر ایرانی دلخراش و اندوهگین هستند، شاید بتوانند وجدان آزرده-ی کسانی را نوازش کنند ولی از ستمی که بر فرهنگ و مردم ایران وارد شده است نمی‌کاهند. این افتخاری نیست که روشنفکران در پیروی، از پسماندگان چهارده قرن پیش، مردم را به دشمنان خرد و آزادی سپرده باشند.
از سویی دیگر زهر خردسوز دروغوندان از هر رسانه و دریچه-ای، در بسته-های رنگین، به کام جوانان ریخته می‌شود. جوانانی که از شورش ۵۷ و بازده-ی آن جز به دروغ چیزی نشنیده-اند. بیشترین آخوندها، چه آنها که در شمار سرکوبگران و چه آنان که در کنار دادخواهان هستند، از فرآورده-های باشکوه انقلاب و وظیقه-ی پاسداری از این فرآورده-ها سخن می‌رانند.
نمونه-ای از زبان آخوند خندان:>> آزادی و حق تعیین سرنوشت دستاورد بزرگ انقلاب اسلامی است<<   
تازیانه-ی شریعت را، که هزار و چهارسد سال کهنه شده، دستآورد " انقلاب" می‌نامند با وجودی این که " به دست آورده-اند" در سیمای حکومت ولایت فقیه آشگار است. آیا هیچگاه این حکومت مفهوم آزادی و حق تعیین سرنوشت را داشته است؟ یا هرگز می‌تواند چنین مفهومی را در بر بگیرد؟
از این نمونه سخنان، که دروغ و مردم فریب هستند، بسیار گفته می‌شود که بازگو کردن آنها ملال آور خواهد بود ولی با جادوی این سخنان جوانان را از برآنداختن این حکومت می‌ترسانند: مبادا این حکومت را از دست بدهید که آسایش و آرامش همه-¬ی مردم تنها و تنها در پرتو همین حکومت بوده و خواهد بود.
این دروغ پردازان چنین وانمود می‌کنند، که سی سال است، آنها جان برکف برای استوار ساختن آزادی و گسترش حقوق شهروندان تلاش کرده-اند. اکنون که آنها به اسلام ناب محمدی نزدیک شده-اند و می‌خواهند، میوه-های شیرین زنجهای تلخ سی ساله-ی خود را به مردم شاکر و مسلمان ایران ارزانی دارند، کسانی برآنند، بر خلاف راه امام، باز هم با اسلام آرا نشده و دست پا شکسته به حکومت بپردازند. این کسان البته روشن می‌کنند که، اگر نگرش مردم به سوی اسلام بزک شده-ی آنها برگردانده نشود، چهره-ی اسلام آشگار می‌گردد و خریداران کالای اسلام دیگر به این بازار نمی‌آیند.
برخی روشنفکران، که خوشبین هستند، بر این باورند که این دروغ پردازی‌ها تنها یک شیوه-ی مبارزه-ی سیاسی است. این زنجیربافان می‌خواهند، با نیرنگ، خود را همرنگ دشمن بنمایانند تا دشمن را خام کنند و ناگهان بر او بتازند. از این برداشت، آنها گمان می‌برند که این کسان، پس از پیروزی بر دشمن، زنجیرهای دستبافت خود را دور می‌ریزند. البته این برداشت‌ها سرگرم کننده هستند ولی آزمون‌های گذشته نشان می‌دهند که آنها درست نیستند. زیرا، دشمن که پخته است و خودش نیز در مردمفریبی آزمون هزار ساله دارد، جوانان هم که دشمن آزادی نیستند پس چرا باید آنها را با نیرنگ‌های رنگارنگ بخواب کرد؟
از این دروغ‌ها هم نه تنها جوانان پخته نمی‌شوند بلکه پنداری واژگون در ذهن آنها به جود خواهد آمد: که شاید بدون اسلام و انقلاب آخوندی زندگی بر همه تنگ‌تر می‌شود و هرچه که "آخوندها" از برکت امام برای آنها به دست آورده-اند از دست خواهد رفت.
ولی سعدی می‌گوید:
ابر اگر آب زندگی بارد ---------- هرگز از شاخ بید بر نخوری
با فرو مایه روزگار مبر -------- از نی-ی بوریا شکر نخوری

تاکنون کارکرد خمینی را آن چنان در ذهن مردم وارانه نگاشته-اند که برخی از این خوشباوران می‌پندارند: معیار راستی و درستی در گفتار و کردار خمینی نهفته شده است. این است که درستی-ی کردار یا گفتار خود را با سخنی از خمینی نشان می‌دهند.
فرآورده-های جنبش ۵۷ بر کسی پوشیده نیست و بیش از سی سال است که این دستآوردها، که تازیانه-های شریعت هستند، حق اندیشیدن و حق آزادی را از مردم گرفته-اند. این که آخوندها بی شرمانه دروغ می‌گویند، در جنبش کنونی هم آشگار شده است، که آنها همه-ی رویدادها را به سود خود واژگون نشان می‌هند. ولی شگفتی در این است که برخی از روشنفکران هم با آخوندها آن چنان همنوایی می‌کنند که گویی در سال ۵۷ مردم اسلامزده-ی ایران، که فریب آخوندها را خورد بودند، به راستی انقلابی کرده-اند و اکنون باید از دستآوردهای آن انقلاب پاسداری کنند.
آرمان آزادیخواهان در جنبش ٨٨ ریشه کن ساختن به "دست آوردهای" شورش ۵۷ است. جوانان می‌خواهند تازیانه-ای که آخوندها در این شورش" به دست آورده-اند" از دست آنها بگیرند.
جوانان نمی‌خواهند که مردگان راه زندگی و شیوه-ی کشورآرایی را برای آنها پیش نویس کنند.
به هر روی در تاریخ ما هیچگاه رویدادی، بدون وابستگی به دروغی، یادداشت نشده است. از آن روی کسانی به نگاشتن رویدادی از تاریخ پرداخته-اند که بخشی از آن را درخشان و بخشی را پنهان سازند تا به دروغ نشان بدهند که کردار کسانی درست یا کردار کسانی نادرست بوده است.
کمتر تاریخ نگاری در ایران یافت می‌شود که آرمانش به راستی درخشان ساختن رویدادهای تاریخ باشد. همه-ی سیاستمداران خواهان واژگون نویسی-ی بخشی از تاریخ هستند و هرگز قدرتمندی خواهان درخشان شدن همه-ی نگاشته-های واژگون در تاریخ نیست. تا کنون هر دروغ تاریخی هم که رسوا شده است، هر اندازه هم که گمراه کننده و زیان بخش بوده، آن دروغ از برگهای تاریخ زدوده نشده است.
اگر به فرآورد جنبش مشروطه بنگریم شاید بتوانیم این جنبش را سودبخش ارزیابی کنیم. زیرا می‌توان باور داشت که در این جنبش حکومت ستمکاران قاچار از بی سامانی-ی قبیله-ای به سامان فرمانروایی خانواده-هایی ویژه دگرگون شده است. هر چند بخشی از قوانین مدنی باز هم مفهوم احکام شریعت را در بر داشته-اند، هر اندازه هم که این قوانین کش دار و لغزنده بوده-اند، ولی آنها در کتابی نوشته شده و کسانی آنها را تأیید و گواهی کرده بوده-اند.
با این وجود نمی‌توان از "انقلاب شکوهمند مشروطه" سخن راند زیرا اگر مردم ایران آگاهانه انقلاب کرده بودند پس پیوسته کسانی در برآنداختن مشروطه " جنبش‌های باشکوهی" را سازمان نمی‌دادند که بسیاری هم با سرافرازی هم از آنها یاد کنند. پس باید پذیرفت که "انقلاب مشروطه" آن شکوهی که از آن یاد می‌کنند نداشته است یا جنبش‌های که در براندختن آن پدیدار شده-اند ننگین و مردم ستیز بوده-اند.
سرانجام یکی از این جنبش‌های باشکوه یا ننگین سامان مشروطه (مشروعه) را سرنگون کرده و حکومت عدل الهی را، که ولایت فقیه باشد بر مردم مسلمان ایران فرود آورده است. ولی این شورش یا جنبش، که آن را "انقلاب اسلامی" نام نهاده-اند، از دیدگاه-های گوناگون، در داستان‌های گوناگونی نگاشته شده است.
هر چند که بسیاری در پیرامون این شورش شوم یا "انقلاب شکوهمند اسلامی" نوشته-اند و بررسی یا چالش و کندوکاو کرده-اند و با بسیار گمان زنی‌، لرزش‌های پشت پرده و کارکرد دست‌های بیگانه را تفسیر کرده-اند ولی مردمی یا نامردمی بودن این جنبش بر همگان روشن نشده است. به هر روی نمی‌توان واقعیت پسماندگی و انسان ستیزی حکومت اسلامی را ندیده گرفت و تنها به تفسیر و تعریف استادان و مفسران پرداخت.
نیاز است که یک آزاداندیش به پرسش‌های زیر پاسخ بدهد.
اگر پیروزی-ی آزادیخواهان با سرنگون ساختن حکومت اسلامی، که دستآورد "انقلاب اسلامی" است، آغاز می‌شود پس باید پذیرفت که شورش یا جنبش ۵۷ بر ناآگاهی و آلودگی-ی فرهنگی مردم تکیه داشته است.
آیا کردار مردمی که برای بردگی نه برای آزادی "انقلاب" کرده باشند در خور سرزنش نیست؟
اگر پدیده-ی آزادی نمی‌تواند در ساختار حکومت اسلامی گنجانده شود یعنی این حکومت انسان ستیز است.
آیا، این جنبش یا شورش، برای آن روشنفکرانی، " که نشستند و تماشا کردند" تا گام به گام سایه-ی مرگ بر ایران گسترده شد، ننگی شمرده نمی‌شود؟
اگر نباید از ستمی که از دستآوردهای "انقلاب اسلامی" بر مردم ایران وارد آمده است سخن گفت پس آیا بیداری و خیزش مردم ایران تنها برای به دست آوردن نوار سبز است؟
اگر روشنفکران برون مرز، که به درستی در پیشرفت جنبش ٨٨ چندان نقشی ندارند، از بررسی و شناسایی درونمایه-ی گفتار فریبکاران پرهیز می‌کنند پس چگونه باید آرزو داشت که شیادان کامروا از جایگاه سودآور خود چشم بپوشند و حکومت را به مردم ایران واگذار کنند؟
کسی که می‌داند و در برابر دروغ خاموش می‌ماند با کسی که نمی‌داند و دروغ را از نادانی می‌پذیرد چه تفاوتی دارد؟
هر اندازه که پژوهشگرانی، نیروی جنبنده-ی شورش ۵۷ را به فرمانروایان بیگانه نسبت بدهند و دست‌ها و رازهای پشت پرده را محکوم کنند از آلوده شدن نگرش مردم به زهر خردسوز اسلامی و از ساده پنداری و کژروی-ی روشنفکران خاموش نمی‌کاهد. کسانی که، در برابر موج دروغ‌های آخوندهای راستین خاموشی را برگزیده-اند، آنان آلوده شدن بینش مردم، یعنی به بردگی تن دردادن، را بخشی از حقوق بشر پنداشته-اند.         

مردو آناهید
دریافت بازتاب از دیدگاه خوانندگان: MarduAnahid@yahoo.de