راه سوم: افسانه و واقعیت


جیمز پتراس - مترجم: مسعود امیدی


• راه سوم اروپایی معاصر بیش از هرچیز جانور سیاسی کاملاً متفاوتی از پیشینیان خود است. سیاستهای اجتماعی و اقتصادی آن آشکارا واپس گرا و از بسیاری جهات نسبت به سوسیال رفرمیست های ابتدایی و سرمایه داری رفاه، به دشمنان جناح راست نزدیک تر است. علی رغم شکست بنیان نظری جدید، راه سوم معاصر سیاست های نئولیبرالی راست سنتی را که آنها از این سیاست ها تغییر موضع دادند، مجدداً تولید و تقویت می کند. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۱۹ تير ۱٣٨٨ -  ۱۰ ژوئيه ۲۰۰۹


راه سوم: افسانه و وافعیت
جیمز پتراس
برگردان: مسعود امیدی

این مقاله در سال 2000 در مانتلی ریویو انتشار یافت و بیش از دو ماه قبل از انتخابات دهم ریاست جمهوری ایران ترجمه گردید. نظر به گرایش برخی از فعالین سیاسی و اجتماعی در ایران به سوسیال دمکراسی اروپایی و جستحوی آمال و آرزوهای خود در دولت رفاه، هدف از ترجمه مقاله مروری نظری و تجربی بر تاریخچه، زمینه های پیدایش، کارکرد و سرانجام دولت رفاه بوده است. با توجه به انتخابات ریاست جمهوری دهم در ایران و رویدادهای سیاسی واجتماعی پیش آمده در ارتباط با آن بسیاری از صاحبنظران مواضع خود را در این ارتباط اعلام داشتند. از جمله این مواضع به آقای جیمز پتراس برمی گردد. مشخص نیست که ایشان به استناد کدام داده ها و اطلاعات و از کدام منابع اطلاعاتی به نتیجه ای در تقابل با آراء و افکار میلیون ها ایرانی شرکت کننده در انتخابات رسیدند. منطق حاکم بر مقاله به صراحت مغایر رویکردی است که ایشان در ارتباط با انتخابات ریاست جمهوری ایران برگزیده است. با توجه به اهمیت مطالب مقاله انتشار آن لازم به نظر رسید. به نظر می رسد ریشه موضع گیری سیاسی آقای پتراس در ارتباط با انتخابات دهم ریاست جمهوری ایران را باید در خطاهای روش شناختی ای دانست که در بین روشنفکران میهن ما نیز شواهد مشابه روشنی برای آن می توان یافت.
"مترجم"



   راه سوم چیست؟

         هم از نظر تاریخی و هم در جهان معاصر مثال های بسیاری از رهبران سیاسی و جنبش ها وجود دارند که وفاداری خود را به یک راه سوم به عنوان جایگزین های مشخصی در مخالفت با آنچه آنها به عنوان پارادایم های مسلط درک می کنند، بیان می کنند. در دنیای معاصر بهترین نماینده شناخته شده راه سوم نخست وزیر انگلیس تونی بلر است، گرچه شماری از رهبران سیاسی دیگر در اروپا و نقاط دیگر نیز موافقت یا پشتیبانی خود را از لفاظی یا جوهر نسخه راه سوم بلر بیان کرده اند.
به هر حال آنچه ما باید به ذهن بسپاریم،این است که در دنیای مدرن در کنار نوع اروپا- آمریکایی، انواع مختلفی از راه سوم وجود دارند. علاوه بر این، نسخه معاصر واگرایی آشکاری را از رویکردهای راه های سوم پیشین شناخته شده در طی قرن بیستم در امور سیاسی اروپا نشان می دهد.این مقاله با شرح خلاصه ای از بحث های عمده راه سوم معاصر اروپا- آمریکایی آغاز خواهد شد. سپس تجارب تاریخی و نماهای پیشین راه سوم را مورد مقایسه و بحث قرار داده، فرضیات و پیش بینی های آنها را نقادانه تجزیه و تحلیل خواهیم نمود. پس از آن جلوتر رفته و انواعی از راه های سوم معاصر ازجمله راه سوم اروپا- آمریکایی را قبل از جمع بندی تجزیه و تحلیل و خلاصه نظری خود، مورد بحث قرار می دهیم.

ادعاهای راه سوم اروپایی
نسخه اروپای غربی راه سوم (بویژه نوع تونی بلر/آنتونی گیدنز ) با تشریح دقیق تجدید نظر درآنچه آنها به عنوان سرمایه داری، بازار آزاد و دولت سوسیالیستی توصیف می کنند،آغاز می شود.آنها استدلال می کنند که سرمایه داری بازار آزاد ، غیرانسانی و انحصاری مبتنی بر آرایشی طبقاتی است که فرصتهای برابر برای همه طبقات و گروههای اجتماعی را نفی می کند. از سوی دیگر ایدئولوگ های راه سوم ادعا می کند که سوسیالیسم ایستا، آزادی فردی انتخاب و انگیزه های لازم برای در گیر شدن در فعالیت کارآفرینانه را از بین می برد. با وجود دو شیوه مشخص شده تفکر غالب کنونی یا گذشته نزدیک ، بلر و طرفدارانش ادعا می کنند که آنها طرفدار اقتصاد و جامعه ای هستند که انتخاب فردی بازار و فرصتهای اجتماعی دولت رفاه را در هم می آمیزد. راه سوم اساساً مجموعه ای از مفروضات جامعه شناختی است که برای جهت گیری های سیاسی بلر توجیه تئوریک فراهم می نماید.

زمینه های تاریخی راه سوم
    بر اساس تئوری راه سوم توسعه های تاریخی، سیاستهای طبقاتی قدیمی را بی اعتبار کرده و رویکردهای مبارزه طبقاتی را نامربوط کرده است. فن آوریهای جدید و مشوق های هدایت شده از سوی بازار، تولید کننده ها را در یک اقتصاد جدید جهانی هدایت شده توسط اطلاعات، یکپارچه نموده است. اصولی که تولید کنندگان را متحد می کند،تلاش برای بهره وری بالاتر و رقابت بیشتر در بازار جهانی است. براساس تئوری راه سوم، دولت باید نقش خود را با ایجاد شرایط و انگیزه هایی برای تشویق کارآفرینی ،نوآوری و فرصتهای برابر در جهت تقویت عرضه بازی کند. نقش دولت در محیط اجتماعی ، توسعه مسئولیت فردی و تشویق اشتغال به جای مسئولیت رفاهی است. براساس تئوری راه سوم ، جامعه نابرابری را حفظ نموده ولی فرصتهای برابر را تشویق خواهد نمود. بنا بر این، هدف نه توزیع مجدد درآمد بلکه افزایش درآمد برای همه است. در روبرو شدن با مفروضات و پشنهادهای نظریه راه سوم معاصر ، مقایسه و هم سنجی آن با بحث های راه سوم اولیه سودمند است. بدین ترتیب
می توانیم شکست بنیادی آن را در گذشته به روشنی شناسایی نموده و نیز چشم اندازی انتقادی از محدودیت های رویکردهای راه سوم پیشین بدست آوریم. سپس به دنبال این مقایسه تاریخی می توانیم به بررسی هریک از پیش فرض های اساسی رویکردهای راه سوم معاصر بازگشته و برخی نتایج عمومی در باره زمینه ظهور و پایان احتمالی راه سوم استخراج کنیم.

تجارب تاریخی تطبیقی راه های سوم
تمیز دادن اختلاف بین دو تلاش مجزا ولی مرتبط به هم، برای تشریح دقیق را ه های سوم در قرن بیستم دارای اهمیت است : شیوه سوسیال رفورمیسم که از پایان قرن نوزده تا پایان جنگ جهانی دوم را شامل می شود، و رویکرد سرمایه داری رفاه که در دوره پس از جنگ جهانی دوم پدید آمد و تا نیمه دهه 1980 طول کشید. هر یک از این رویکردها استدلال هایی را در برابر آنچه که طرفدارانش آن را به عنوان غایت توصیف می کردند، فراهم نمود و همزمان تلاش کرد جایگزینی بر مبنای یک تجزیه و تحلیل از توسعه های اجتماعی- سیاسی ارائه دهد.

سوسیال رفرمیسم: بین سرمایه داری وحشی و سوسیالیسم انقلابی

از اواخر قرن نوزده در حزب سوسیال دمکرات آلمان و همه احزاب سوسیال دمکرات دیگر یک پارادایم جایگزین نسبت به چشم انداز انقلابی اولیه که به شکل استادانه توسط کارل مارکس   طرح ریزی شده بود، آغاز گردید. یکی از رهبران نظریه پرداز این چشم اندازهای نو ادوارد برنشتاین بود، کسی که کتابش با عنوان سوسیالیسم فرگشتی( تکاملی)   بحث راه سوم بین سرمایه داری و انقلاب سوسیالیستی را طراحی کرد. پس از آن پیرو انقلاب بلشویکی در روسیه ،استدلال هایی به نفع راه سومی بین بلشویسم انقلابی و سرمایه داری ارتجاعی توسط کارل کائوتسکی و سایر نویسندگان همفکر در کشورهای مختلف اروپایی مطرح شد.اساساً این سوسیال رفرمیست ها، راه های سوم خود را به عنوان نقطه مقابل مخالفان راست و چپ خود شکل دادند.

رفرم یا انقلاب

سوسیال رفرمیست ها استدلال هایی را به نفع یک فرآیند تدریجی و تغییر فرگشتی در مقابل یک انقلاب که در آن تغییرات گسترده و بلند مدت به شکلی ناگهانی و بنیادی اتفاق خواهد افتاد،مطرح نمودند.آنها استدلال هایی را به طرفداری از انباشت قدرت سیاسی و اصلاحاتی تدریجی که سرانجام قدرت سرمایه داری را محدود نموده و به نابودی اش منجر می گردد، مطرح نمودند. سوسیال رفرمیست ها امیدواری خود به گذار سوسیالیستی را بر دسترسی خود به انتخابات و ماندگاری نهادهای نمایندگی قانونی (دموکراسی) بنا نهادند.از این رو اعتماد تقریباً فوق العاده ای به قدرت بدست آمده از طریق سیاست های انتخاباتی داشتند، این روش در تقابلی نیرومند با چپ انقلابی بود که به سیاستهای ورای پارلمانی و عمل مستقیم عقیده داشت. تمایزی که طرفداران شق اولیه راه سوم بین خودشان و چپ انقلابی قائل شدند،به تجزیه و تحلیل آنها از جامعه سرمایه داری و پدیدار شدن ساختار طبقاتی مربوط می شد.سوسیال رفرمیست ها استدلال می کردند که رشد سرمایه داری و اصلاحات اجتماعی، طبقه متوسط در حال رشدی را بوجود می آورد که اگر بدرستی درک شود،یاری گر عمده سوسیال رفرمیست ها در توسعه مالکیت اجتماعی و برابری بیشتر خواهد بود. این چشم انداز در مقابله با تجزیه و تحلیلی انقلابی بود که ادعا می کرد فرآیند تمرکز سرمایه داری، طبقه متوسط را تحلیل برده و فرآیند پیوستن این بخش از نیروی کار به طبقه کارگر   و قطبی شدن جامعه بین سرمایه و نیروی کار را تشدید می کند.

رفرم در مقابل سرمایه داری

سوسیال رفرمیست های اولیه راه سوم همچنین روش خود را در مقابل طبقات سرمایه دار مسلط قرار دادند. سوسیال رفرمیست ها برخلاف جناح راست که به نفع مالکیت خصوصی مقررات زدایی شده و سخاوتمندی(صدقه) بخش خصوصی استدلال نموده و به طبقه کارگر نصایح اخلاقی می کرد که مسئولیت شخصی بیشتری را برای فراتر رفتن از زندگی خود تمرین کنند، گسترش و تعمیق نقش دولت در اقتصاد و جامعه را پیشنهاد کردند. سوسیال رفرمیست ها به مقررات دولتی شرایط کار، بهداشت و مسکن به اندازه برنامه ریزی عقلایی در سطح اقتصاد به منظور اطمینان از اشتغال کامل علاقمند بودند.رویکرد آنها از الگوی سیاسی جناح راست که ادعا می کرد دست نامرئی بازار به بهترین شکل به توسعه ثروت اجتماعی می انجامد، متفاوت بود. سوسیال رفرمیست ها ادعا می کردند که نقش دولت ، تامین انگیزه ها و تشویق بنگاه های بازرگانی است. نکته ای که مورد توجه مرکزی سوسیال رفرمیست ها بود، کاهش نابرابری اجتماعی از طریق مقرراتی بود که سطح دستمزدها را بالا ببرد،برای رفاه اجتماعی مالیات بگیرد و مذاکرات دسته جمعی اتحادیه ها را تقویت کند. در مقابل، جناح راست ادعا می کرد که نابرابری بازتاب اختلافات طبیعی در توانایی ها بوده و پاداش های ناهمسان، کارآفرینی و ابتکار شخصی را تشویق می کند. سرانجام سوسیال رفرمیست ها مدعی شدند که دموکراسی حقیقی تنها در شرایطی قابل دستیابی خواهد بود که دموکراسی اقتصادی هم به اندازه دموکراسی سیاسی تامین شده باشد.
   آنها مطرح نمودند که تضادی بین اختلافات عظیم ثروت و قدرت اقتصادی و دموکراسی سیاسی وجود داردکه دموکراسی سیاسی را به دموکراسی تشریفاتی تبدیل می کند. در واقع دموکراسی حقیقی تنها بابرابری اقتصادی بیشتر می تواند موجودیت یابد. مخالفان آنها(سوسیالیست های انقلابی) اعتقاد داشتند که دموکراسی اقتصادی منجر به استبداد شده و دموکراسی سیاسی را که وابسته به گروه های رقیب در حال همچشمی برای قدرت در بازار است،بی خاصیت می کند . از این رو سوسیال رفرمیست ها در تلاش برای تبیین ارکان اصلاحات اجتماعی- اقتصادی سوسیالیستی بوسیله نهادهای سیاسی سرمایه داری لیبرال ،راه سومی را بین سوسیالیسم انقلابی و سرمایه داری ارتجاعی تراشیدند.

انتقاد وارد بر راه سوم سوسیال رفرمیست ها

این نسخه اولیه راه سوم بر مبنای مجموعه ای از پیش فرض های سیاسی ،اقتصادی و اجتماعی قرار داشت که ثابت شد اعتبار آن مشکوک است. نخست اینکه آنها کلاً بی ثباتی سیستم سرمایه داری و تمایل طبیعی آن به سمت بحران را دست کم گرفتند. درک پایه ای آنها از سرمایه داری، سیستمی توسعه یابنده بود ، سیستمی که بتدریج لایه های مختلفی از جامعه را در زندگی سود بخش و شهروندی جای می داد. در این فرآیند سوسیال رفرمیست ها باید چانه زنی کرده، مذاکره نموده و برای وضع اصلاحاتی قانونی مبارزه کنند که جامعه را تعدیل نموده و طبقه سرمایه دار را وادار به پذیرش نابودی نهایی آنها کند. اما آنچه در واقعیت اتفاق افتاد ،این بود که در اواخر دهه 1920سیستم سرمایه داری جهانی در یک رکود اقتصادی طولانی فرو رفت که منجر به بیکاری گسترده ، قطع بودجه خدمات اجتماعی و ورشکستگی شرکت ها در سطح گسترده گردید. ثانیاً دید سوسیال رفرمیست ها از هارمونی اجتماعی بر مبنای افزایش سنخیت در جامعه (رشد طبقه متوسط)قرار داشت که با واقعیت پدیدار شدن رشد قطبیت اجتماعی در نتیجه بحران اقتصادی و پرولتریزه شدن طبقه متوسط برخورد نمود. به دلیل نداشتن تجزیه و تحلیلی از بحران سرمایه داری و آمادگی ضعیف در ارتباط با تشدید قطبیت و تضاد طبقاتی ، سوسیال رفرمیست ها در برابر ظهور یورش مستبدانه طبقات سرمایه دار و تشکیلات سیاسی آنها آمادگی نداشتند. این امر منجر به سومین کاستی در چشم انداز سوسیال رفرمیست ها یعنی حساب بیش از اندازه باز کردن روی ثبات دموکراسی سرمایه داری و تصور غلط بنیادی از ماهیت ابزاری دموکراسی برای طبقه سرمایه دار گردید. مفهوم سوسیال رفرمیستی از نهادهای سیاسی با چشم پوشی از ماهیت استبدادی نهادهای دائمی حکومت ، تقریباً منحصراً بر جنبه های انتخابی و دموکرتیک رژیم متمرکز بود. .در نتیجه به موازاتی که بحران اقتصادی تداوم یافت و قطبیت اجتماعی عمیق تر شد، سوسیال رفرمیست ها برای مواجهه با چرخش استبدادی و تمامیت خواهانه طبقات سرمایه دار که منجر به سلطه فاشیسم بر قدرت بدون هرگونه مخالفت مهمی از سوی سوسیال رفرمیست ها شد، نا آماده بودند. سرانجام تصور سوسیال رفرمیست ها از اقتصاد جهانی به مثابه حرکتی تکاملی در جهت وابستگی متقابل جهانی بیشتر ، با تعارض نیرومندی با واقعیت افزایش رقابت درونی امپریالیستی روبرو شد . دید اشتباه سوسیال رفرمیست ها از همپیوندی جهانی، سبب شد آنها نتوانند نزدیکی جنگ جهانی دوم را پیش بینی کنند. آنها از طریق گره زدن خود به نیاز طبقه سرمایه دار برای توان رقابتی بیشتر در اقتصاد جهانی، بنیان تدارک جنگی برای حاکمان خودی را طراحی نمودند. سوسیال رفرمیست های راه سوم نتوانستند بحران های عمده سرمایه داری، رکود، فاشیسم و جنگ را درک کنند. تجزیه و تحلیل معیوب آنها از توسعه تاریخی منجر به پیگیری برنامه ها و استراتژی هایی شد که با واقعیت های در حال ظهور ناسازگار بود. در حالی که راه سوم اولیه به دنبال ترویج سوسیالیسم تکاملی بود و رفاه اجتماعی بهبود یافت، نتوانست آن دستاوردها را در مقابل بحران سرمایه داری و جنگ حفظ کند . علاوه بر این ، در حالی که ادعای تعریف راه سومی بین سرمایه داری و انقلاب را داشت، در کنار سرمایه داران در برابر انقلاب قرار گرفت ( بر مبنای دموکراسی سیاسی)، در حالی که در هم پیمانی با نیروهای انقلابی در برابر فاشیسم و سرمایه داری مستبد شکست خورد.

موج دوم راه سوم: سرمایه داری رفاه

راه سوم بلافاصله در دوره پس از جنگ جهانی دوم از سوسیال رفرمیسم به کاپیتال رفرمیسم بازتعریف شد. این موج راه سوم مدتهاست که روابط مالکیت سرمایه داری را (حتی به صورت تئوریک)زیر سوال نمی برد یا برای گذار تدریجی از رابطه سرمایه- کارگر فرا نمی خواند. در عوض راه سوم جدید ،رفاه سرمایه داری را هم در مقابل حکومت سوسیالیستی و هم در برابر سرمایه داری لیبرال قرار می دهد. الگوی جدید راه سوم با رهبری گروه احزاب سوسیال دموکرات سوئد و آلمان، روابط مالکیت سرمایه داری را پذیرفته و با جایگزین کردن افزایش هزینه های اجتماعی ، مالیات های تصاعدی و گسترش خدمات عمومی در بهداشت ، آموزش و تفریح ، به مقابله با کمونیسم پرداخت . بین اوایل دهه 1950 و نیمه دهه 1970 و بویژه در طول دوره توسعه سریع سرمایه داری تا موقعی که میزان ساعات کار و تعطیلات با حقوق افزایش می یافت ، خدمات اجتماعی و پرداختهای اجتماعی انتقالی به کارگران مزدی توسعه یافت . سهم مزد کارگران از درآمد ملی فزاینده افزایش یافته و به نظر رسید که اشتغال تثبیت می گردد. از سوی دیگر تهدید روابط مالکانه سرمایه داری که در پیامد جنگ جهانی دوم در اروپا پدیدار شده بود،ناپدید گردید.با همدستی دولت های رفاه سوسیال دموکرات، قدرت سرمایه داری در سراسر اروپا محکم گردید. به استثنای فرانسه 1968 و ایتالیای 1969، بده - بستان دولت های رفاه سوسیال دموکرات و سرمایه مزایای متوسطی را برای نیروی کار و درآمدهایی استراتژیک را برای سرمایه تامین نمود. به همان اندازه مهم است که امنیت درآمدهای دولت رفاه از طریق همدستی آشکار بین سوسیال دموکراتها و سیاست گذاران و سرمایه امپریالیستی تامین گردید. کنفدراسیون های عمده کارگری و احزاب متمایل به دولت رفاه در داخل و خارج از دولت ، مداخلات نظامی امپریالیسم و توسعه شرکت های چند ملیتی را در الجزایر، هندوچین ،آفریقا و آمریکای لاتین مورد حمایت آشکار یا ضمنی قرار دادند. تاثیر دراز مدت این هم پیمانی (یا بده بستان)، قلع و قمع طبقات کارگر،رهبران آنها و سازمان های سیاسی و اجتماعی بود که سوسیال دموکراتها ادعای نمایندگی آنها را داشتند. این قلع و قمع نه تنها موجب ناتوانی در پاسخ به تغییرات بنیادی در استراتژی های سرمایه داری در دهه 1980 و 1990 – بیشتر از هر چیز بویژه تهاجم سرمایه داری به دولت رفاه- گردید بلکه باعث درماندگی اساسی در بازاندیشی پیش فرض هایی گردید که تفاهم اجتماعی بین سرمایه و کار را اعلام می کرد.

انتقاد بر موج دوم راه سوم

طرفداران سرمایه داری رفاه به عنوان راه سوم ، فاقد ارزیابی واقعی از زمینه های تاریخی ای بودند که آنها را مجاز به ایفای نقشی ظاهراً اساسی در مهندسی دولت رفاه کند. دولت رفاه ، محصول نیروی ابتکار ، مصلحت گرایی و مهارت سازماندهی کارگران و مذاکره آنها با سرمایه بود. آنها دولت رفاه را به عنوان یک فرآیند ساختاری ذاتی در تکامل تدریجی رشد سرمایه داری درک کردند.آنچه را آنها نتوانستند درک کنند،- عمدتاً به دلیل دشمنی و غرض ورزی ضد رادیکال خود - این بود که دولت رفاه نه به لحاظ ساختاری بلکه تحت شرایطی شکل گرفت (پدیده ای تصادفی ، سازشی تاریخی بین سرمایه داری و کاپیتال رفرمیست ها در مجموعه خاصی از شرایط) . این اوضاع - که شرایط بنیادی مناسبات اجتماعی را تعیین نمود ،- ریشه در شرایط سیاسی داشت که پس از جنگ جهانی دوم بوجود آمد. اولاً سرمایه داری در نتیجه وابستگی اش به فاشیسم بی اعتبار گردید. ثانیاً کمونیسم طلوع کرد و وجهه اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی که نقش رهبری در شکست آلمان نازی بازی کرد ،پدیدار شد. ثالثاً برنامه های رفاه پیشرفته ای در کشورهای کمونیستی وجود داشت که کارگران شهروند غربی را به هم چشمی فرا می خواند. رابعاً جنبش های انقلابی در کشورهای مستعمره و نیمه مستعمره در حال رشد بودند. برای طبقه سرمایه دار اروپا و تا اندازه ای کمتر در ایالات متحده، سوسیال دموکراسی دولت رفاه کم ضرر تر از کمونیسم و چپ پارلمانی بزرگ در کشور های خود و خارج بود. بازسازی اروپا و استراتژی اقتصادی رشد از طریق اقتصادهای طرفدار تقاضا با مواد خام ارزان (در اواخر دهه 1940 و اوایل دهه 1950 نفت کمتر از دو دلار برای هربشکه بود.) و مخارج نظامی جنگ سرد ترکیب شد و منابع لازم برای حفظ نرخ های سود بالا به میزان پرداخت های در حال رشد رفاه اجتماعی را تامین نمود. اما عامل تعیین کننده ای که پذیرش طبقه سرمایه دار از چانه زنی دولت رفاه را ممکن نمود ، همبستگی نیروهای طبقاتی بود. با پایان یافتن کمونیسم و کاهش شدید پرداخت های رفاه در همه جا این موضوع آشکار شد. پایان دولت رفاه ریشه در تحکیم سرمایه داری بعد از جنگ ، توسعه برون مرزی سرمایه داری و کاهش رادیکالیسم و تشکیلات کارگری دارد. این تغییر جهت های استراتژیک در قدرت، پایه هایی را برای تغییر جهت نمونه وار از سرمایه داری رفاه به نئولیبرالیسم فراهم نمود. نئولیبرالیسم یا تغییر جهت از سرمایه داری طرفدار تقاضا به سرمایه داری طرفدار عرضه ، شکست آشکاری در مناسبات اجتماعی بود که سرمایه داری رفاه را بوجود آوره بود. : این چرخش، تغییر جهت از مالیات تصاعدی به مالیات کاهش یابنده، از هزینه های اجتماعی به سوبسید دادن به شرکت ها و بویژه یک رژیم قانون گذاری جدید که حرکت سرمایه را افزایش می داد و قوانین حمایتی نیروی کار را حذف می کرد ،را شامل گردید . موج دوم راه سوم ،کاپیتال رفرمیسم نتوانست درک کند که موفقیت برنامه اش اقتضای توازن قوای بکلی متفاوتی بود. آن ها نتوانستند تشخیص دهند که رشد دستمزد ها و مزایای طبقه کارگر توسط طبقه سرمایه دار برای اجتناب از تغییرات ساختاری بزرگتر پذیرفته شد. طرفداران دولت رفاه به جای درک اقتضای زمینه ای آن یعنی فشارهای چپ ، به اشتباه دولت رفاه را به عنوان رویکردی ساختاری از سرمایه داری درک کردند. به مفهومی عمیق تر ، طرفداران دولت رفاه در تشخیص جهت گیری عمده سرمایه برای کنترل دولت به منظور استفاده ابزاری و انحصاری از آن و درک اینکه چگونه دموکراسی می تواند از طریق افزایش نفوذ مقامات غیر منتخب و نهادهای مالی ملی و بین المللی قدرتمند واژگون گردد، شکست خوردند. طرفداران دولت رفاه با باور به لفاظی های خود فرض کردند که پویایی ذاتی سرمایه داری(ظرفیت آن برای رشد) برای تامین پرداخت های رفاهی ادامه خواهد یافت.حتی بحران 1972و1973 و رکود طولانی متعاقب آن برای برانگیختن بازاندیشی این ارزیابی خوش بینانه موثر نیفتاد. طرفداران دولت رفاه سرانجام به دلیل ضدیت با رادیکالیسم و الحاق در سیستم سرمایه داری، صلاحیت بررسی پیش فرض های اصلی دولت رفاه را در بحران از دست دادند.
آنها ناتوان از تجزیه و تحلیل مفروضات اصلی خود، توانایی تشریح دقیق هر آلترناتیو بنیادی را از دست دادند. در نتیجه
تهاجم بعدی سرمایه داری نئولیبرال، منجر به جذب و الحاق احزاب کاپیتال رفرمیست پیشین به پروژه نئولیبرال گردید.
چهار شق از راه سوم
با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی ،مرگ دولت های رفاه در غرب و تعمیق بحران سرمایه داری در سراسر جهان سوم ، طیف وسیعی از راه سوم پدیدار شد . همه آنها ادعای تعریف جهت گیری جدیدی بین سرمایه داری و سوسیالیسم
می کنند. بدینسان یکی از گزینه ها در این زمینه راه سوم انگلیسی- آمریکایی بلر ،کلینتون و شرودر   است : تلاشی برای بهره برداری از یاس عمیق عمومی بواسطه شکست های سیاسی و اقتصادی بازار آزاد سرمایه داری و کمونیسم روسی و ورشکستگی معنوی آنها. مانند بسیاری از پروژه های سیاسی مختلف ، هر نسخه راه سوم فرهنگ سیاسی و ساختار اجتماعی مجزایی را بازتاب می دهد. راه سوم، تاریخی طولانی در جهان سوم دارد، تاریخ آن به نیمه دهه 1940 بر می گردد، هنگامی که جوان پرون رئیس جمهور آرژانتین استراتژی سیاسی – اقتصادی ای را تعریف کرد که سرمایه داری لیبرال تحت قیمومت سرمایه داری اروپایی- آمریکایی و کمونیسم مسکو را رد کرد.
برنامه ناسیونال پوپولیستی او سیاست خارجی نسبتاً غیر متعهد ، مداخله قوی دولت در اقتصاد، رشد سرمایه داری ملی و برنامه رفاه اجتماعی وسیع برای کارگران را در هم آمیخت . براندازی پرون در سال 1955 دقیقاً هنگامی اتفاق افتاد که جنبش سیاسی وسیع تری در سراسر جهان سوم پدیدار شد که توسط رهبران آفریقایی- آسیایی از کشورهای تازه آزاد شده از استعمار هدایت می شد.جنبش غیر متعهد ها توسط رهبران ناسیونال پوپولیست از قبیل ناصر از مصر، نهرو از هند،
تیتو از یوگسلاوی ، نکرومه از غنا و سوکارنو از اندونزی هدایت می شد که انگیزه جدیدی را برای راه سوم بین کمونیسم روسی و سرمایه داری غرب ارائه نمودند. براندازی خشن یا پایان دادن به این رژیم ها در اوایل دهه 1970 زمینه سلطه رژیم های مستبد طرفدار غرب و طرفدار بازار آزاد را فراهم نمود، گرچه این رژیم های سرکار آمده توسط غرب ،در تامین رضایت مادی و معنوی طبقات توده مردم شکست خوردند. از آغاز دهه 1980 و در تداوم آن تا امروز ، انواع مختلفی از جنبش های جدید راه سوم پدیدار شده اند. قابل توجه ترین رویداد در این زمینه، ظهور جنبش ها و رژیم های اسلامی تحت رهبری دولت روحانی ایران است که در سال 1979 با براندازی دیکتاتوری شاه مورد حمایت ایالات متحده قدرت را به دست گرفت.در سراسر خاورمیانه ،شمال آفریقا وآسیای جنوبی طیف متنوعی از جنبش ها و رژیم های اسلامی راه سوم پدیدار شدند. همه آنها اانحطاط غربی و بی خدایی کمونیسم را مورد حمله قرار دادند. برخی از آنها در عمل اسلام گرایی فرهنگی را با سیاست های بازار آزاد طرفدار غرب درآمیختند در حالی که دیگران یک پدر سالاری روحانی را پذیرفتند که رفاه اجتماعی را با سیاست های ملی در هم آمیخته است. شق دومی که شکاف های شمال- جنوب را مطرح کرد، جایگزین استراتژی های توسعه ترویج شده توسط سازمان های غیر دولتی شد .طرفداران این شق از راه سوم ادعای این برتری را نمودند که آنها از یک سو قدرت جامعه مدنی را در برابر سرمایه داری نئولیبرال و از سوی دیگر در برابر تمرکز قدرت اقتصادی دولتی(که احتمالاً سوسیالیسم،کمونیسم،ناسیونال پوپولیسم و استاتیسم رفاه را پوشش می دهد ) ، فراخواندند .آنها توسعه
جامعه مدار بر مبنای خودیاری،بنگاه های اقتصادی خرد و تعامل بین گروههای کوچک را مطرح کردند.از آنجا که این شق در خلل و فرج سیستم مسلط قدرت سرمایه داری عمل می کند و اساساً رویهم رفته مدل بازار آزاد را پذیرفته است، در این رویکرد سازمان های غیر دولتی برخلاف طغیان لفاظی های گاه و بیگاهشان در برابر نئولیبرالیسم ، به دریافت وجوه قابل توجهی از نهادهای مالی بین المللی روی آوردند. شق سوم راه سوم ، یک جنبش اجتماعی ضد تکنولوژی و طرفدار محیط زیست است که بازگشت به طبیعت و سادگی اجتماعی را در برابر دولتهای متمرکز،مصرف گرا و ویرانگر محیط زیست سرمایه داری و کمونیستی مبتنی بر تکنولوژی پیشنهاد می کند. نسخه ابتدایی تر آن در بخش اول قرن بیستم به رهبری مهاتما گاندی ، پیروی اجتماعی نیرومندی را در هندوستان پرورش داد که تا کنون تکرار نشده است. این جنبش امروزه قوی ترین جنبش در ایالات متحده و اروپای غربی بویژه در میان اعضاء تاریخ مصرف گذشته طبقات مرفه و فعالین زیست محیطی تندروست اما طنین آن در میان توده های طبقات فقیر جهان سوم مشاهده نمی شود. راه سوم اروپا – آمریکایی سرهم بندی شده و به اجرا گذاشته شده توسط نخست وزیر آنتونی بلر ،گر چه توسط رئیس جمهور کلینتون ، نخست وزیر شرودر و نخست وزیران رژیم های اروپای غربی موعظه نشده ، تفسیر بدیعی را ورای شیوه جدید سیاست های جناح راست ارائه
می کند. اساساً گزینه اروپا – آمریکایی راه سوم بر مبنای و در ادامه دکترین های قدیمی خصوصی سازی ریگان- تاچر و افزایش تحکیم سرمایه متمرکز شکل گرفت (به شهادت ادغام های گسترده تحت حمایت رژیم های راه سوم) . رژیم های جهان سوم برخلاف رهبری شان در احزاب کارگر و سوسیال دموکرات مشهور ، با توسعه دفاع دولت از سیاست های طرفدار عرضه، سیاست های راست قدیمی بر علیه نیروی کار را دنبال نمودند . تا آنجا که رژیم های راه سوم در اشتیاق شان به تقویت توسعه بین المللی شرکت های چند ملیتی و بانک ها پا را حتی از راست سنتی فراتر گذاشتند در حالی که به کارگران نصیحت می کردند به منظور پیشبرد توانایی رقابتی(سود )شرکت های چند ملیتی، قطع هزینه های رفاه اجتماعی و کاهش توسعه دستمزد ها را بپذیرند.
رژیم های راه سوم در توسعه هژمونی فرمانروایی اروپا – آمریکایی بر جهان سوم ، اروپای مرکزی و غربی ،آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین از طریق مداخلات نظامی ،بمباران های ناتو ،تصرفات نظامی و استراتژی های موزون اقتصادی که استیلای اروپا – آمریکایی بر اقتصاد را تسهیل می نماید ، از راست افراطی بسیار فراتر رفتند. به طور خلاصه راه سوم اروپا – آمریکایی یک تغییر جهت تکان دهنده از سوسیال رفرمیسم و سرمایه داری رفاه به نئولیبرالیسم است. احزاب سوسیال دموکرات از مدافعان برابری بیشتر به رژیم هایی تبدیل شده اند که نابرابری بین ثروت و فقر را افزایش می دهد، از مدافعان افزایش پرداخت های اجتماعی به ویرانگران شیاد رفاه اجتماعی ،از مروجان افزایش اشتغال و امنیت شغلی به معماران قوانین کار انعطاف پذیر مهربان با کارفرمایان و سیاست های مقرون به صرفه با کاهش نیروهای مازاد. امروزه احزاب سوسیال دموکرات نه سوسیالیستی اند و نه دموکراتیک . آنها جناح راستی جدید و مهلک تر را نمایندگی کرده و در حالی که گرایش به بهره برداری از برخی لفاظی های اصلاح طلبانه پیشین دارند، سوداگری بزرگ واقعاً خالص و برنامه بازار آزاد را نمایندگی می کنند.

انتقادات وارد بر راه سوم اروپا-آمریکایی

   اشتباه خواهد بود چنانچه از ایدئولوژی جامعه شناختی و اقتصادی مشروعیت دهنده به رویکرد سوداگری بزرگ که از اشتغال جدید و حامیان آن در قاره اروپا و سایر جاها خبر می دهد ،چشم پوشی شود. ایدئولوژی راه سوم در خدمت تامین توجیه و مشروعیت چرخش به راست سوسیال دموکراسی بوده است.آزمون اجتماعی،اقتصادی ، سیاسی و پیش فرض های راه سوم به دلیل سیاست های ارتجاعی آن که بر مبنای مجموعه عمیقاً ناقصی از فرضیات تجربی و تاریخی قرار دارد، بسیار وخیم بوده است.

کاستی های جامعه شناختی

ایدئولوگ ها و رهبران راه سوم از سیستمی اجتماعی بر مبنای شایسته سالاری صحبت می کنند، از حذف نابرابری های طبقاتی به نفع نابرابری های بر مبنای شایستگی(احتمالاً دانش و مهارت ).گرچه دانشوران و روزنامه نگاران نشانی از رشد نابرابری بر مبنای ثروت قدیم و جدید ، بویژه نابرابری های اجتماعی- اقتصادی رشد یابنده گسترده بین فوق ثروتمندان شهر لندن و وال استریت و ارتش رشد یابنده کارگران در بخش خدمات کم پرداخت هستند . افزایش نابرابری اجتماعی مربوط به کاستی دیگری در ایدئولوژی راه سوم می گردد : پایان مبارزه طبقاتی. بر خلاف این ایدئولوژی ، نبرد طبقاتی نیرومند و بمراتب گسترده ای از طبقات بالا آغاز شده و به صورت موفقیت آمیزی نیروی کار را تضعیف نموده است ،عضویت اتحادیه های کارگری را کاهش داده ،استانداردهای زندگی را کاهش داده ،شرایط کا ر را بدتر کرده و کنترل طبقه حاکم را بر دولت و تخصیص هزینه های آن و جمع آوری درآمدهای مالیاتی تقویت کرده است.ادعاهای ایدئولوگ های راه سوم مبنی بر اینکه مدتهاست که سیاست های طبقاتی نامربوط است،دروغی است که به موازات مطالعات بودجه ،سیاست های دولت در جهت مدیریت بحران و تعهدات اقتصادی دولت به بازارهای داخلی و توسعه خارجی پرداخته شده است . بودجه ها شدیداً در جهت کاهش مالیات ها به نفع ثروتمندان ، قطع هزینه های بهداشت، رفاه، آموزش و افزایش شدید در هزینه های توسعه خارجی ، مداخلات نظامی و تضمین سفته بازان خارجی منحرف شده اند. برندگان و بازندگان، ماهیت طبقاتی دولت و سیاستمدارانی که دولت را اداره می کنند و وابستگی نزدیک بین سیاستمداران ، بانکداران و سیاست بخش عمومی را بازتاب می دهند.
برجسته ترین موضوع در باره ارتباط بین لفاظی راه سوم و سیاست های راست جدید این است که هرجا ایدئولوژی راه سوم با عمق بیشتر به اجرا گذاشته شد(در ایالات متحده و انگلیس) ، برنامه های اجتماعی بدترین آسیب را دیدند و طبقه سرمایه دار از بیشترین کامیابی برخوردار است.

کاستی های نظریه پردازی اقتصادی

نظریه پردازان راه سوم ادعا می کنند که هدف آنها، اقتصادی رقابتی تر و بازتر است که توسط بازار شکل گرفته باشد.در واقع رژیم های راه سوم ، رضایت خود را در جهت بزرگترین حرکت ادغام در تاریخ در جهت تمرکز بیشتر قدرت اقتصادی در میان شمار کاهش یابنده ای از غول های انحصاری نشان داده و خود را در صف حامیان آن قرار داده اند . وسعت ادغام ها افزایش یافته در حالی که شمار بازارهای اثرگذار آب رفته است. نظریه پردازان راه سوم به نفع کارایی و توان رقابتی بیشتر استدلال
می کنند اما بهره وری ، راکد شده و بازار ها توسط تعداد اندکی از بازار سازان شکل گرفته اند. بعلاوه جانبداری انتخابی از اقتصاد داخلی ، سوبسید های دولتی انبوه ،و حراج موسسات عمومی به انحصارات خصوصی، بازار را هموژنیزه کرده و به استثنای بازارهای خاص جا افتاده ، ورود شرکای جدید را دشوار تر نموده است . ثانیاً مالکیت سرمایه داری تا حد زیادی به انباشت مالی و بخش های مستغلات طبقه سرمایه دار محدود شده است نه در بخش های بهره ور و نوآور. جهش اقتصادی عمدتاً به پدیده ای از بازار سهام و فعالیت انباشت داخلی و خارجی مرتبط بوده که در آنها فعالیت های قاچاق – پولشوئی مولتی بیلیارد دلاری نقشی برجسته بازی می کند. بر خلاف پز اخلاقی احمقانه رهبران راه سوم ، در قلمرو فعالیتهای بهره ور ،هنوز صنایع نظامی نقشی کلیدی در بخش صادرات بازی می کند. سرانجام ادعای ایدئولوژیک راه سوم مبنی بر اینکه ما در حال وارد شدن به دوران اقتصادی جدیدی هستیم – دوران تاریحی پسا صنعتی و تکنولوژی بالای اطلاعاتی - آشکارا دروغ است. در ایالات متحده صنایع کامپیوتر کمتر از 3 درصد از اقتصاد را نمایندگی می کند. تاثیر آن بر بهره وری ناچیز بوده و این صنایع بشدت وابسته به ارزش های سهام در اختیار ایدئولوگ های راه سوم و بورس بازان بازار سهام هستند. سیستم های اطلاعاتی با تکنولوژی پیشرفته به جای یک نیروی مستقل و پویا عنصر زیر دست اقتصاد مالی – صنعتی هستند.کوشش نظریه پردازان راه سوم برای تدارک تفسیری فن شناختی در ارتباط با پیوندهایشان به نجیب زادگان مالی فوق ثروتمند درست از آب در نیامد. واقعیت های اقتصادی یک بار دیگر دروغ بودن این استدلال های ایدئولوژیک را نشان داد.

کاستی ها در اصول سیاسی نظریه پردازان راه سوم

نظریه پردازان راه سوم بر تعهد خود به تشویق نقشی بزرگتر برای جامعه مدنی و درگیرشدن بیشتر شهروندان در فرآیندهای سیاسی تاکید کرده اند .در عمل رهبران راه سوم بویژه تونی بلر، احزاب خود را به ابزارهای استبدادی فرمانروایی شخصی تغییر جهت داده ،صداهای مخالف در حاشیه قرار گرفته یا اخراج شده اند. احزاب حوزه های انتخاباتی محلی کاندیداهایی دارند که توسط رهبری مرکزی تحمیل شده اند،کاندیداهایی که به خاطر انطباقشان با دیدگاههای رهبران دست چین
شده اند.مباحثه در کنگره ملی خفه شده یا به حاشیه ها رانده شده است.در نتیجه احزاب راه سوم بیشتر الیگارشیک بوده و کمتر پاسخگوی اعضایشان هستند. منافع مالی بزرگ به طور فزاینده ای بر رای دهندگان در شکل دهی کمپین های انتخاباتی،محتوای برنامه های سیاسی و دستور کارهای روسای جمهوری و نخست وزیران سایه می اندازد. برخلاف احزاب راست سنتی که بازتر بوده و در ارتباطشان با منافع پولی صریح بودند،احزاب راه سوم در ابتدا در روابطشان با سوداگری بزرگ بیشتر محرمانه بودند، با این وجود آنها به محض کسب قدرت در روابط عریان خود با کارگزاران مالی قدرت بیشرم تر شده، وابستگی های خود را به رخ کشیده، همیشه مشتاق به نمایش پیوستگی خود با گروههای بانکی عمده در کارکرد عمومی خود شدند.
    تحت حاکمان راه سوم، نهادهای کلیدی دولت، وابستگی کمتر به الزامات قانونی و بی اعتنایی بیشتر به آن را سبب
شده اند. این امر تحت ماسک تامین استقلال بیشتر آنها روی می دهد اما در واقع آنها را به قدرتهای مالی خصوصی پاسخگوتر می کند . نقش فزاینده جامعه مدنی به نفوذ بیشتر بخش های مالی جامعه مدنی بر نهادهای استراتژیک دولت تفسیر
می شود. جامعه مدنی به چماقی ایدئولوژیک برای ویران کردن فراگیر برنامه های عمومی و کلمه رمزی برای انتقال ثروت عمومی در دست های بخش خصوصی مرفه سودجو تبدیل می شود . ارتقاء شهروندی به نوبه خود توجیهی در خدمت به قطعه قطعه کردن سازمان طبقه کارگر شده، از این رو در خدمت تقویت سازمان های طبقه حاکم ،در جهت دورکردن منازعه بخش عمومی از سیاست های ماهوی طبقاتی در جهت اخلاق مدنی تهی از مضمون اجتماعی خاص بوده است . سرانجام تحت حاکمیت راه سوم ،بسیاری از فرآیندهای قدرت سیاسی و تصمیم گیری منتسب به سیستم های سیاسی مستبد پذیرفته می شود. متوسل شدن پی در پی به تصویبنامه های اجرایی، فرض گرفتن قوای قانون گذار ، مجریه و اداری در دست روسای جمهوری و نخست وزیران در برابر برآمدهایی که به صورت موثر پیامدهای مالکیت دارایی ، بازرگانی و سرمایه گذاری ها را زیر سوًال می برد، بدون هر گونه تظاهری از رایزنی عمومی ، صدای سیلی قدرت های دیکتاتوری روی کار آمده در جهان سوم را بازتاب می دهد. بخش های زیادی از فعالیت های عمومی ،موسسات سودمند عمومی،و خدمات عمومی پایه ای خصوصی شده، مستقل از عقیده عموم یا حقوق شهروندی از طریق تصویبنامه های اجرایی به گروههای بانکی و صنعتی بزرگ برگردانده شده اند .در فضای سیاسی راه سوم ، تمرکز و سیاست های مستبدانه راست سنتی تعمیق یافته در حالی که لفاظی دروغین مشارکتی چپ پست مدرن(ساختگی) را پذیرفته است.

نتیجه گیری

راه سوم اروپایی معاصر بیش از هرچیز جانور سیاسی کاملاً متفاوتی از پیشینیان خود است. سیاستهای اجتماعی و اقتصادی آن آشکارا واپس گرا و از بسیاری جهات نسبت به سوسیال رفرمیست های ابتدایی و سرمایه داری رفاه، به دشمنان جناح راست نزدیک تر است. علی رغم شکست بنیان نظری جدید، راه سوم معاصر سیاست های نئولیبرالی راست سنتی را که آنها از این سیاست ها تغییر موضع دادند، مجدداً تولید و تقویت می کند. گرچه این همراه با تفسیر ایدئولوژیک جدیدی ارائه می گردد. اکنون رهبران راه سوم با راست سنتی برای جلب وفاداری بانک ها،ژنرال ها و رهبران شرکت ها برای به دست آوردن رسمیت اجتماعی ، پشتیبانی مالی و رضایت شخصی رقابت می کنند.ایدئولوژی راه سوم راهی است برای راست جدید در جهت تمایز سیاسی خود از راست سنتی ،در حالی که اصول مسلم برنامه های آنها را شبیه سازی نموده و در صدد آن است که بین خود و سرمایه داری رفاه قدیمی تر و سنت ها و برنامه های سوسیال دموکراتیک فاصله گذارد .ایدئولوژی راه سوم پیوستگی های خود را با سیاست های بی اعتبار بازار آزاد راست سنتی پنهان می نماید، در حالی که فرصت هایی را برای اقشار بالای متخصصین و کارآفرینان که شکل دهنده هسته گروه وفاداران راه سوم اند، به منظور پیوستن به پیکربندی قدرت فراهم می کند. رهبران راه سوم از طریق تصرف کنترل دستگاه سیاسی احزاب سوسیال دموکرات پیشین، اهرم های قدرت را که اساس نیروی کار را تابع سرمایه داران بازار آزاد جدید قرار می دهد، تصاحب می کنند . با این وجود به موازاتی که ایدئولوژی راه سوم با رکود اساسی بهره وری ،رشد بیکاری،محو شدن خدمات اجتماعی به موازات حذف برنامه های اجتماعی شکست می خورد، رفع توهم عمیقی در میان کارگران مزدی،اتحادیه های کارگری و سازمان های اجتماعی بوجود می آید . تضاد بین هم پیمانان بانکی جدید و سیاستمداران راه سوم با حوزه های انتخاباتی سنتی طبقه کارگر عمق می یابد و شورش های انتخاباتی با فراوانی رو به رشد روی می دهد . مرگ انتخاباتی نخست وزیر راه سوم آلمان گرهارد شرودر بزرگترین مثال است.(اما مطمئناً نه تنها مثال)طلوع و مرگ آینده سیاست های راه سوم معاصر ناشی از درک ناقص آن از جهان و سیاست های ناکوک در برابر بستر انتخاباتی آن بوده و مهم تر از همه با افزایش قطب بندی اجتماعی که در هم شکستن آن را تهدید می کند،اتفاق
می افتد.گرچه خطر آن نیز وجود دارد که با پیش دستی راست ها در حوزه های انتخاباتی رای گیری چپ ، ظهور چپ معتبر را با سد روبرو شده و رشد راست سنتی مانند شواهد رشد انتخاباتی راست در استرالیا و سویس تسهیل گردد .



*جیمز پتراس یکی از نویسندگان "پویایی شناسی تغییر اجتماعی در آمریکای لاتین" و " امپراتوری یا جمهوری: قدرت جهانی و تباهی داخلی در ایالات متحده" می باشد.


[1] -James Petras
[2] -Tony Blair
[3] -Anthony Giddens
[4] -Karl Marx
[5] - Eduard Bernstein
[6] -Evolutionary Socialism
[7] - Proletarianizing
[8] -Demand-side economics
[9] Supply-side capitalism-
[10] -Schröder
[11] -Juan Peron
[12] - Nasser
[13] - Nehru
[14] - Tito
[15] - Nkrumah
[16] - Sukarno
[17] -paternalism
[18] -non-governmental organizations (NGOs)
[19] - Statism تمرکز قدرت اقتصادی در دولت) )
[20] - High-tech information
[21] - Dynamics of Social Change in Latin America (McMillan, 2000)
[22] - Empire or Republic: Global Power and Domestic Decay in the U.S. (Rout ledge, 1995).