شمع ها می خوانند
بیاد حمیدرضا تقی، سهراب اعرابی و هزاران هزار شهید راه آزادی


شکوفه تقی


• آنگاه که خون سبزتان
جنگل جنگل سروهای آزاد را
در کوهستان های امید می رویاند
یادتان در خاطره ی صبح
جاودانه می ماند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۲۵ تير ۱٣٨٨ -  ۱۶ ژوئيه ۲۰۰۹


 
 
 
این کدامین نغمه است
که باد
به هنگام گذر،
از میان سرخی لاله‌ها می‌خواند
که سینه را با چنین دردی می‌گدازد و می‌سوزاند
 
آواز تیشه ی فرهاد است،
که از فرق شکافته‌ی بیستون عشق، می‌آید
و تلخی را در کام شیرین می‌ا‌فزاید
یا صدای خون سهراب
که نشسته بر بال‌های باد
از بام حقیقت می‌کند فریاد
که ای سرخ گل‌برگ‌های در خاک تپیده از بیداد،
ای شما که دست سیاه ستم،
خرمن طلای زندگیتان را بر باد داد،
ناامیدی بهره‌ی عشقتان مباد
آنجا که هزاران شمع،
در تاریک‌ترین شب‌ها،
به نامتان می‌خواند
آنگاه که خون سبزتان
جنگل جنگل سروهای آزاد را
در کوهستان‌های امید می‌رویاند
یادتان در خاطره‌ی صبح
جاودانه می‌ماند
 
شکوفه تقی
اوپسالا ١۶ جولای ٢٠٠٩