خاک خوب و یک سروده دیگر


نیکی میرزائی


• بجوش
غلیان کن! ای خاک
تا طلسم دوزخی رنج های تو
با طلوع خنده سبز صبح بشکند (خاک خوب) ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۲٨ تير ۱٣٨٨ -  ۱۹ ژوئيه ۲۰۰۹


● خاک خوب
 
بجوش
غلیان   کن
ای خاک تفته ، خاک سرخ ، خاک مجروح
این جا ستارگان بیدار
با قلب و دستی
پراز تندیس رهائی
در خاک نشسته اند
آنان سرو قامتانند
که با دشنه ای در سینه و قهقه ای در گلو
سر به خورشید داده اند
 
بجوش  
غلیان   کن
ای خاک غریب ، خاک رنج ، خاک آه
خورشید و ستاره و ماه
یکباره از آسمان بر زمین نشسته اند
با « زخم کاری دشمن » بر پیشانی آرزوهای شان
 
اینجا مادران و خواهران و دختران غم غروب
اینجا پدران و برادران و پسران پژواک آه
اینجا طعم تلخ شلیک ناله ها
در انتهای ثانیه های دلتنگ هر نگاه
سیاهپوش می گذرند
 
بجوش
غلیان   کن !   ای خاک
بجوش و بگو به سپیده ،   به صبح
تا شکوفه ی لبخند آفتاب
شب را به کنج سربی سکوت کوچ دهد
تا ابرهای عطر خیس درد
در صبحی پر از بوی خورشید و عشق
با باد سفر کند
 
بجوش
غلیان   کن ! ای خاک
تا طلسم دوزخی رنج های تو
با طلوع خنده سبز صبح بشکند
بجوش
تا همراه رنگین کمانی از غنچه و بهار
نعره و نفرین و دلهره را به افسانه بسپاریم
بجوش
تا دوباره موج سخاوتمند و بلند عشق
همراه روز و باران و آفتاب
در روح کبوتران سفر کرده ی غریب
شکوفه کند و گل بدهد
بجوش
غلیان   کن !   ای خاک ، خاک افق های خندان
خاک پر حرمت   ، خاک آوازها و آرزوها ، خاک دل شکسته
ای خاک خوب
بجوش و غلیان   کن .
 
 
● خنده
برسنگ پاره ها
نقش میخک هاست
صداهای آلوده
بر دیوار و بر دروازه و خاک
و برتن خورشید
شلاق می کشیدند
 
شبی این گونه کاغذی
جز اسارت بهار و لاله نیست
کشتی ها را زنجیر کرده اند
که هیچ کس به دریا نزند
و از پریشانی زمین
برای ساحل نسراید
نقش هراس از هلهله ی صبح
بر لب کرکسان شکفته است
خفاش ها
آشفته از هیجان شاخه ها
در تردید بال می زنند
شوق باد
بر پیشانی باغ
زمزمه ها ی گم شدن را
از حافظه ی خاک پاک می کند
 
خنده ات را پیدا کن
صدای پای آزادی کوچه را پر کرده .
 
 
 
niki.mirzaei@hotmail.com