در سوگ جمهوری!
همدردی با «موج سبز آزادی» و یک یادآوری ی تلخ اما مفید



اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ٣۱ تير ۱٣٨٨ -  ۲۲ ژوئيه ۲۰۰۹


سایت «موج سبز آزادی» که وابسته به هواداران میرحسین موسوی است، روز ٣۱ تیر ماه، مقاله ی اصلی خود را به «سوگ جمهوریت» اختصاص داده و نوشته است: چهل روز گذشت، جمهوریت نظام در سن سی سالگی ناکام از بین ما رفت!
در ادامه ی این سوگنامه آمده است: «چهل روز از ترانه شادی و آواز آزادی ایران گذشت. چهل روز از سروری که سوگ شد و سرودی که فریاد، گذشت. چهل روز از بزرگترین دزدی قرن، از تاراج آخرین آرمانهای یک انقلاب و از سرقت رای یک ملت گذشت.»

به سهم خود، تاسف و همدردی عمیق خود را با آن ها که اکنون در «سوگ جمهوریت نظام» نشسته اند، اعلام می کنیم. این همدردی نه از باب فرصت طلبی که همدردی همدردانی است که سال هاست در این سوگ نشسته اند.
جمهوری ما – ما دگراندیشان - ، تقریبا سی سال است که مرده است، یعنی هنوز درست به دنیا نیامده مرد، سقط شد. و ما سی سال است در سوگ آن نشسته ایم. از همان فردای روز رفراندم که چماقداران – پدران همین لباس شخصی های امروزی که مردم آزادی خواه را در کوچه و خیابان قلع و قمع می کنند – را به خیابان ها ریختند تا فریاد بزنند «کسی که رای نداده، حق نظر نداره» و به این ترتیب نخستین حق بدیهی یک شهروند آزاد، یعنی «رای ندادن» و مخالفت کردن را زیر فریاد و چماق خویش پایمال ساختند.
از همان روزها که «نظام»، ما را غیرخودی خواند و حق ما را برای انتخاب شدن و شرکت در زندگی سیاسی مسالمت آمیز، از میان برداشت و چون اعتراض کردیم، با زندان و گلوله پاسخمان را داد، جمهوری برای ما مرد. رای ما را از همان موقع دزدیدند. ما جمهوری مان را ٣۰ سال پیش در سلول های تنگ و انفرادی زندان اوین از دست دادیم. ما جمهوری مان را بیست و یک سال پیش در خاوران به خاک سپردیم. غم این عزیز از دست رفته، اما همچنان برای ما مانده است، این غم کهنه نمی شود، تمام نمی شود. ما این درد را می فهمیم و با هرکس که امروز در «سوگ جمهوریت» نشسته است، از صمیم قلب همدردیم.

اگر سی سال پیش، آن زمان که جمهوری ما را در اوین به صلابه می کشیدند، اگر بیست و یک سال پیش، آن زمان که جمهوری ما را در خاوران به خاک می سپردند، کسانی بودند که فریاد ما را می شنیدند و به کمک مان می امدند، شاید امروز «موج سبز آزادی» در سوگ جمهوریت خود نمی نشست، شاید مادران ندا و سهراب هم در سوگ عزیزان خود نمی نشستند.
هنوز دیر نشده است، نه، حتما دیر نشده است. پس بیایید دست در دست هم به کمک «نفس مسیحایی» که امروز در جامعه ی ما دمیدن گرفته است، جمهوری را از نو زنده کنیم، اما چنان زنده اش کنیم که جمهوری همه ی ما باشد، با هر فکر و عقیده ای که داریم، با هر مذهبی که داریم یا نداریم، با هر جنسیتی که داریم، با هر قومیت و ملیتی که وابسته اش هستیم. بدون هیچ تفاوتی. جمهوری ای که همه ی ما در آن برابر باشیم، به یک سان حق انتخاب کردن و انتخاب شدن، حق مهر ورزیدن و مخالفت کردن داشته باشیم.