سازمان های طرفدار حقوق کودکان
آیا می دانید در تهران چگونه حقوق کودکان زیر پا گذاشته می شود؟


الف. آزادی


• وقتی نوجوانان باتوم به دست را در میدان ولی عصر و انقلاب دیدم اندیشیدم که آیا پدران و مادرانشان می‌دانند که فرزندانشان الان کجا هستند و برای چه کاری به خیابان آورده شده اند. ایا اینها مصداق جنایات علیه بشریت نیست؟ مطابق با پیمان نامه جهانی حقوق کودک استفاده ی کودکان در درگیری های نظامی و قومی ممنوع است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱ مرداد ۱٣٨٨ -  ۲٣ ژوئيه ۲۰۰۹


این روزها نمی شود تهران راشناخت. تهران، تهران بیست سال گذشته نبوده است. دو هفته قبل از انتخابات و بعد از آن. مردم، فریاد در گلو مانده‌ی سالها را سر دادند و بغض فروخورده شان را بر سر ستمگرانشان هوار کردند.

تیتر روزنامه‌های حکومتی طرفدار احمد نژاد حاکی از توطئه ی آشوبگران و خرابکاری آنان است و شاخ و شانه کشیدن و تهدید:"شهادت مادر و دختر تهرانی به دست آشوبگران" آن هم با گلوله؟؟!!. و ... بی اختیار خنده بر لبان هر خواننده‌ای می‌نشیند. خنده‌ای تلخ. بسیار تلخ.

تمام کسانی که این روزها در تهران بودند و آنچه را که رخ داد دیده اند با تمام وجود درک کرده‌اند که چه کسانی بر علیه مردم خشونت می‌کنند و چگونه. عکس ها و فیلم های موجود گواه زنده ای است از آنچه که در این چند روز بر مردم تهران گذشت. همه می دانند که چه کسانی اسلحه دارند و زور. نیروی پلیس از چه کسانی حمایت می کند و در مقابل کتک خوردن مردم خاموش به نظاره می نشیند البته اگر خود در کتک زدن مشارکت نداشته باشد. تا مردم شاهد بوده اند بسیجی ای را که در مواجه با خشونت به کار رفته علیه مردم کارتش را پاره می کند و اشک ریزان صحنه را ترک می کند. چرا که ذره انسانیت در وجود او هنوز باقی مانده بود.

"در طول تاریخ هیچ گاه ستمدیدگان خشونت را آغاز نکرده اند. اگر خود محصول خشونتند چگونه می‌توانند مبتکر آن نیز باشند؟... خشونت به وسیله ی کسانی پدید می‌آید که ستم می‌کنند، استثمار می‌کنند و در شناختن دیگران به عنوان انسان قصور می‌ورزند، اما نه به وسیله ی آنان که ستمی ‌می‌کشند و استثمار می‌شوند و ناشناخته می‌مانند. این محرومان از مهر نیستند که موجب بی مهری می‌شوند بلکه کسانی هستند که نمی‌توانند مهر بورزند، از آن روی که فقط خود را دوست دارند، این بی یاوران دستخوش دهشت نیستند که دهشت می‌آفرینند بلکه جابرانی هستند که وضعی عینی ایجاد می‌کنند که مایه پدید آمدن وازدگان زندگی است."(فریره)

این چیزی بود که درتهران شاهدش بودیم. مردم اعتراض می کردند. ظاهرا از توهینی که در جریان انتخابات به آنان شده، به خشم آمدند و برای این که ثابت کنند "خس و خاشاک" نیستند و انسان اند و انسان را صبر و تحمل را نیز اندازه‌ای است، به خیابان ‌ها ریختند. هنگامی که فریاد دادخواهی‌شان با چماق و باتوم و زنجیر پاسخ داده شد، خشم شان عصیان کرد و سرریز شد بر هر چه که نشان از دولت داشت: بانکها، تلفن‌های عمومی، چراغ‌های راهنمایی، گداهای آهنی (صندوق‌های صدقات کمیته امداد و ...) اتوبوس و ماشین دولتی...

راه‌پیمایی بدون خشونت شان را تا جایی ادامه دادند تا گاز اشک‌آور توان نفس کشیدن را از آنان گرفت و آنگاه بود که سطل های زباله به وسط خیابان‌ها آورده و آتش زده می شد.

راه پیمایی بدون خشونت شان را تا جایی ادامه دادند که دختر، پیرزن و یا پیرمردی را در زیر ضربات شدید باتوم یکی از انواع و اقسام بیشمار نیروهای نظامی و انتظامی وشبه نظامی می دیدند و برای نجات وی اقدام می کردند و مجبور به زدن ماموران می شدند. اما بلافاصله در همان زمان هم همین مردم جلوی خشم بعضی از مردم را گرفته و نمی گذاشتند که فرد چماق به دست کتک بخورد.

راه پیمایی بدون خشونت شان را تا جایی ادامه دادند که از ساختمان بسیج و پایگاه بسیج تیری به سمت آنان شلیک نشده بود. بعد از آن تعدادی به ساختمان حمله کردند با دست خالی و توانستند که تنها ماشین متعلق به پایگاه را به آتش بکشند. آخر با دست خالی که نمی شود به جنگ چاقوکشان مسلح رفت. اگر این مردم اسلحه داشتند که ...

نمی خواهم آنچه را که در حال رخ دادن است تحلیل کنم. تنها می خواهم به نکته ای اشاره کنم که یکی از نقاط مشترک این رویدادها با حوادث دهه‌ی اول انقلاب است. سال های ۵٨ تا ۶۷. سبعیت نیروهای مدافع حکومت و برخورد با کودکان و نوجوانان. تفاوتی هم وجود دارد، آن روزها حکومت اسلام پیمان نامه ی جهانی حقوق کودک را امضا نکرده بود و امروز امضا کرده است. اما این امضا تغییری در خوی ضد انسانی آن بوجود نیاورده است.

اولین مساله ای که باعث شد توجه ام به این موضوع جلب شود عکس جنین تیر خورده ای بود که در اولین تظاهرات آرام مردم همراه با مادرش کشته شد. و بعد عکس نوجوان ۱۲ ساله ای که در همان روز یا دو یا سه روز بعد کشته شد و یا صدها نوجوانی که در خیابان ها کتک خورده و می خورند و یا دستگیر شده و هم اکنون در زندان های با نام و بی نام اسیر هستند.

کودکانی را هم وحشت زده دیدیم که در ماشین همراه پدر و مادرشان از وحشت حمله ی لباس شخصی ها به ماشین شان فریاد می کشند و ماموران بدون توجه به آنان سرگرم خرد کردن شیشه های ماشین هستند.

و یا کودکانی که پدر یا مادرشان در زندانند و همراه کسی روزها را جلوی اوین و یا دادگاه انقلاب سر می‌کنند و از وحشت برخوردهای وحشیانه وخشن ماموران با مردم و یا همهمه و هجوم مردم برای شنیدن نام زندانی شان به گریه می افتند.

زن جوان نگرانی را دیده ایم که چند هفته است از همسرش خبری ندارد و بی تابی فرزندش جلوی دادگاه انقلاب را با سیلی به صورتش جواب می دهد تا بتواند بشنود که شوهرش زنده است و اسم او در لیست یکی از زندان های با اسم و رسم آمده است.

و یا زنان بارداری را که در سلولهای اوین اسیرند و کودکشان تنها به گناه به دنیا نیامدن باید زندانی باشند و از همه ی شرایط مناسب برای رشد محروم.

اما همه چیز به این ختم نمی شود. این جنایت بعد دیگری هم دارد. نوجوانانی را می بینی که تازه پشت لبشان سبز شده اما در لباس و هیات بسیج و لباس شخصی ها. باتوم به دست و سپر به دست. در حالی که می توانی وحشت را در چهرشان ببینی، منتظرند در سر میدان ها و خیابان ها برای مقابله با مردم.

دهه ی اول حکومت جمهوری اسلامی هم همین اوضاع بود. نوجوانان بسیاری به خاطر اعلامیه و روزنامه ی فلان گروه سیاسی در خیابان کتک می خورد و چشمش کور می شد و یا در اثر شدت ضربات کشته می‌شدند. کودکان بسیاری در زندان همراه با مادرانشان زندانی بودند و وسیله ای برای آزار و گرفتن اعتراف و همکاری از مادران و پدرانشان. و خانواده ها با زحمات بسیار می توانستند که آنان را از زندانبانان پس بگیرند. نوجوانان بسیاری در زندان ها اسیر بودند و اعدام شدند. حتا می توانیم اسامی نوجوانان بسیاری را در لیست ناقصی که از قتل عام شدگان ۶۷ موجود است ببینیم. به دختران نوجوان بسیاری قبل از اعدام تجاوز کردند تا به بهشت نروند. آن موقع هم گروه دیگری از نوجوانان را میدیدی که مورد سوءاستفاده قرار می گرفتند. نوجوانانی که طرفدار رژیم بودند و می توانستی آنها را در حال کتک زدن مخالفان دولت و به زعم حکومتیان ضدانقلابیون ببینی.

به دست بسیاری از نوجوانان هم اسلحه داده و در میدان های جنگ از آنان استفاده می کردند. شب تا صبح برایشان نوحه های آهنگران را می گذاشتند و بعد صبح آنها را به روی میدان های مین می فرستادند به جای گاو و گوسفند. چرا که برای گاو و گوسفند باید پول می پرداختند. اما این نوجوانان متاثر از فضای انقلابی سال ۵۷ فکر می کردند که توان تغییر دنیا را دارند، تحت تاثیر تبلیغات ۲۴ ساعته تلویزیون و رادیو و شست و شوهای مغزی در مدارس به میل شخصی و پنهان از والدینشان به جبهه می رفتند.

وقتی نوجوانان باتوم به دست را در میدان ولی عصر و انقلاب دیدم اندیشیدم که آیا پدران و مادرانشان می‌دانند که فرزندانشان الان کجا هستند و برای چه کاری به خیابان آورده شده اند.
ایا اینها مصداق جنایات علیه بشریت نیست؟
مطابق با پیمان نامه جهانی حقوق کودک استفاده ی کودکان در درگیری های نظامی و قومی ممنوع است.

در دهه ی ۶۰ این جنایات و نسل کشی ها با سکوت کشورهای به اصطلاح آزاد و دموکرات غرب همراه شد. در آن سال ها هیچ کدام از دولت های این کشورها دست یاری به مردم ایران ندادند چرا که تحلیل غرب این بود که یک میلیون تا یک میلیون و دویست هزار جوان با اندیشه های ضدغربی در ایران زندگی می کنند که باید به دویست تا سیصد هزار نفر تقلیل یابد تا خطری متوجه منافع سرمایه داران و شرکت های بزرگ سرمایه داری نشود. (مراجعه شود به خاطرات سولیوان در ایران)

اما امروز به مدد همت جوانان ایرانی و استفاده ی درست شان از وسایل ارتباط جمعی این جنایات لحظه به لحظه و شاید همزمان به تمام دنیا مخابره شد و دیگر جای تردید و انکار برای هیچ کس باقی نگذاشته است. حالا مردم ایران می خواهند که جنایتکاران بشری مطابق با قوانین انسانی محکوم و محاکمه شوند. اما باز هم دولت های غربی تنها به طولانی کردن زمان دادن روادید به این جانیان اکتفا می کنند و منتظرند که از این آب گل آلود ماهی بگیرند و قراردادهای اسارت بار دیگری را بر مردم ایران تحمیل کنند. اما مردم ایران این بار روی سخن با مردم جهان دارند چرا که می دانند تنها مردم دردشان را درک می کنند و به یاری شان خواهند آمد.

مردم ایران می پرسند آیا این همه پیمان نامه و کنوانسیون اگر قابلیت اجرایی نداشته باشند و نتوانند کاری از پیش ببرند چه سود؟
مردم ایران می پرسند چرا سازمان های طرفدار حقوق کودک در این مورد سکوت کرده اند.
به یاری کودکان و نوجوانان ایرانی بشتابید.