بیانیه ی شماره ۴ انجمن آرا



اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۲ مرداد ۱٣٨٨ -  ۲۴ ژوئيه ۲۰۰۹


حکومت اسلامی در محاصره‍ی جنبش روزافزون مردمی قرار گرفته و رویدادهای هفته های اخیر، همه حکایت از آن دارند که غروبِ این حکومت نابهنگام فرارسیده است.
همه‍ی تلاش های روحانیون حاکم، برای مهار جنبش مردمی، فرایندی وارونه داشته و رژیم اسلامی را از تنگنایی به تنگنایی مهیب تر، گرفتار کرده است. در سه دهه‍ی گذشته، رژیم توانسته بود با ایجاد بحران های بزرگتر برهر بحرانی چیره شود، اما، امروز این ترفند دیگر کارساز نیست؛ چرا که بزرگتر از بحران کنونی که هستی نظام اسلامی را درنوردیده است، بحرانی نیست.
دیری نپایید که جنبش مردمی، از خواسته های جناح های حکومتی فراتر رفت و وضعیتی در کنش و واکنش های اجتماعی و سیاسی بوجود آورد، که تداوم حکومت اسلامی را حتا با تکیه بر کشتار و زور، ناممکن کرده است.
جناح رفسنجانی که برای غارت نفت ایران و خصوصی کردن صنعت نفت که در پی جنبش مردم ایران ملی شده بود، اینک در برابر باند خامنه ای و فرزند تبهکارش قرار گرفته است. آرایش جناح های حکومتی و توان جنبش مردمی به گونه ای است که رفسنجانی را وامی دارد تا با تلاش بی نتیجه و با هزینه کردن حسین موسوی، دل رهبر و جناح وی را به دست آورده و با تبلیغ برای حفظ نظام، تداوم زندگانی سیاسی و اقتصادی خود را تضمین کند. چنین برآورد می شود که حسین موسوی نیز، چاره ای جز همپایی و همرایی لنگ و تردیدآمیز با مردم ندارد؛ چرا که در غیر این صورت، زندگانی خود و خانواده اش در خطر نابودی محتوم، قرار خواهد گرفت. در حقیقت، در شطرنج سیاسی ایران، همه‍ی مهره های سیاسی حاکمیت به بن بست رسیده اند و گزینه های دیگری ندارند. برای آنان، نه راهی برای گریز در پیش است و نه راهی برای نجات در پس.
این جنبش مردمی ست که توان هر گونه حرکت را از حکومت و جناح های وابسته به آن، گرفته است. چنین به نظر می رسد که بحران حاکمیت، با توجه به چشم انداز جنبش و نیز با توجه به توازن و تناسبِ نیروها، تنها با اتمام و ابطال نظام اسلامی پایان خواهد گرفت. جنبش مردم، بر خلاف تبلیغات ریاکارانه‍ی "اصلاح طلبان" و دوم خردادی های معمم و مکلا، نشان داده است که رژیم اسلامی، نه مشروعیتی در میان مسلمانان دارد و نه حقانیتی در میان مردم و افکار همگانی جهان. محدوده‍ی مقبولیت آن نیز، با خاموشی شور و شر موجود در اوایل رویداد سال ۵۷، هیچگاه فراتر از محدوده‍ی جناح های حکومتی و پادوهای خارج از کشور، نرفته است. همین نیروها هستند که بویژه در خارج از کشور، چشمانشان به سبزرنگی اسلامی مبتلا شده و در پی آن هستند که با فریب افکار عمومی و با سوء استفاده از باورهای "ضد امپریالیستی" سازمان ها و احزاب سنتی اروپا، به بقای حاکمیتِ مدرنیته ستیز اسلامی یاری رسانده و بیماری سبزرنگی خود را به آنان نیز سرایت دهند. خوشبختانه در ایران، دیگر کسی به این بازی سبز رنگ کنی توجه ای ندارد. اما در خارج از کشور، نیروهایی که عاری از عِرق ملی هستند، برآنند که با یاری برخی از افراد جبهه‍ی ملی، چپ های سنتی غیرملی و اسلامیست ها، و با پشتوانه های مالی ای که هرگز روشن نمی شود، از کجا تأمین می شوند، پرچم سبز اسلامی را با ترفند و ریا و با پشتیبانی رسانه ها و دولت های ذینفع غربی، بر پرچم شیر و خورشید نشان ایرانی که وابسته به هیچ دسته و گروهی نیست، چیره سازند و بنا بر اراده هایی مشکوک، وانمود کنند که مردم ایران، تنها برای ابطال انتخابات با دست خالی به رویارویی با رژیم سراپا مسلح و وحشی، پرداخته است. و نیز، با تمام توان تلاش می کنند که خواست همگانی مردم را، که در تغییر رژیم اسلامی تعریف پذیر است، تحریف کرده و آنرا در پرده‍ی توهم و پندار پنهان کنند و از دید انظار جهانی بپوشانند.
بزرگ کردن مصنوعی رنگ سبز در خدمت این ترفندهای اسلامی و دوم خردادی ست.
در حقیقت، آنان به دنبال این هستند که بی رنگی جنبش را به گونه ای مصنوعی، اسیر رنگِ سبز اسلامی کنند تا شاید از این طریق، در جنبش شکافی ایجاد نمایند. به گفته‍ی مولانا:
چون که بی رنگی اسیر رنگ شد
مـوسئی بـا مـوسئی در جنـگ شد
ایران، اما در شرایطی انقلابی به سر می برد. حکومت و پادوهای داخلی و خارجی آن، هر کاری بکنند و هر طرحی که درافکنند، با شتاب به ضد خود تبدبل شده و همچون ابزاری علیه همه‍ی نظام، به کار گرفته می شود.
مردم، با غلبه بر ترس، دارند بر بربریتِ نیروهای نظامی و انتظامی رژیم فائق می آیند و سپاه و بسیج دارند اقتدار شوم و هراس آور خود را از دست می دهند. شعارهای "امیرحسین بهانه ست، خود رژیم نشانه ست، مرگ بر جمهوری اسلامی، مرگ بر خامنه ای، مجتبی مجتبی خدا کنه بمیری، رهبری رو نبینی"، جای دوستان و دشمنان داخلی مردم را روشن کرده است و نیز، می توان جایگاه دشمنان خارجی مردم را به روشنی در شعارهای هر روزه‍ی مردم بازیافت.
برای نخستین بار در تاریخ حکومت اسلامی، مردم در نماز جمعه‍ی ۱۷ یولی ۲۰۰۹ از تکرار شعارهای رژیم سر باززدند و در برابر شعارهای همیشگی "مرگ بر آمریکا، مرگ بر اسرائیل"، به بانگ بلند شعار می دادند؛ "مرگ بر روسیه."
روسیه، که بر خوان یغما و غارتِ ایران، خیمه زده است، همزمان تلاش می کند با پشتیبانی های شرم آور از آخوندها در جوامع بین المللی، به باج خواهی از جهان غرب نیز، بپردازد. امروز، این کشور همسایه، به بزرگترین دشمن خارجی مردم ایران تبدیل شده است. چین، نیز دارای چنین وضعیتی ست. هاشمی رفسنجانی، گفته بود که ایران "غنیمت اسلام" است. اکنون، بیش از هر کشوری، روسیه و چین، بر سفره‍ی این "غنیمت" نشسته اند، تا بیضه‍ی اسلام، محفوظ ماند.
مردم ایران، با طرح شعار "مرگ بر روسیه" در برابر همه‍ی شعارهای ساخته و پرداخته‍ی رژیم، راه گذار از این رژیم اسلامی - روسی را برگزیده و خواهیم دید که در آینده‍ی ایران، کشورهایی که بر خلاف اراده‍ی مردم به مماشات با این رژیم پیشاتاریخی پرداخته بودند و بر خلاف اخلاق و اصول حقوق بشر، بر تداوم مناسبات ناهنجار اقتصادی- سیاسی خود با رژیمی که جنایت علیه بشریت، سازوکار هر روزه‍ی آن است، پای می فشردند، بزرگترین بازندگان و مغبون ها به شمار خواهند آمد.
جنبش مردمی و بیشترینه‍ی پنج میلیون ایرانی در سراسر جهان، رفتار کشورها را با رژیم اسلامی به دقت، زیر نظر دارند و دوستی و دشمنی این کشورها را با مردم ایران، با دوری و نزدیکی به حکومت اسلامی می سنجند.   
بنابراین، ما از کشورهای غربی و بویژه از روسیه و چین می خواهیم که:
- رژیم اسلامی را به رسمیت نشناسند؛
- از دادن ویزا به وابسته های رژیم خودداری کنند؛
- به بایکوت اقتصادی رژیم بپردازند که در حقیقت بایکوت اقتصادی آخوند زاده ها و سپاه است که بیش از هفتاد در صد مناسبات اقتصادی را در اختیار خود دارند و همه‍ی کارکنان را دچار فقر مطلق کرده اند؛
- برای آزادی زندانیان سیاسی و آزادی کسانی که در جنبش مردمی، دستگیر شده و زیر شکنجه های تصورناپذیر قرار دارند، به هر صورتی که می توانند، اقدام کنند.

با باور به پیروزی،
زنده باد ایران.
زنده باد آزادی.

میرزاآقا عسگری، مانی
جهانگیر لقائی
جواد اسدیان
فرید چاووشی
فتحیه نقیب زاده
رضا علوی
سیروس دانشیان

از طریق ایمیل های زیر، می توانید با ما تماس بگیرید:
asgarimani@yahoo.de
j-asadian@web.de