و در دست های درهم جنگل
به نام بلند دوست فرزانه و گرامی ام "عباس کوشا"


اکبر کرمی


• واکنش و پشتیبانی ایرانیان خارج از کشور از جنبش مدنی و مسالمت آمیز مردم در داخل، هم دلگرم کننده است و هم امید آفرین؛ چه، به نظر می رسد ادامه ی جنبش، در خارج از کشور، همه ی طیف ها، جریان ها و گروه های اجتماعی و سیاسی را در بر گرفته و در بستری که خطای استراتژیک کودتاچیان فراهم آورده است، هسته ی تفاهمی مدرن و توافقی برانگیزاننده برای ایران فردا آفریده می شود ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۵ مرداد ۱٣٨٨ -  ۲۷ ژوئيه ۲۰۰۹


به نام بلند دوست فرزانه و گرامی ام "عباس کوشا"
که ننگ ربودن و زندانی کردنش برای حکومت کودتا نفرین ابدی به همراه خواهد داشت.


واکنش و پشتیبانی ایرانیان خارج از کشور از جنبش مدنی و مسالمت آمیز مردم در داخل، هم دلگرم کننده است و هم امید آفرین؛ چه، به نظر می رسد ادامه ی جنبش، در خارج از کشور، همه ی طیف ها، جریان ها و گروه های اجتماعی و سیاسی را در بر گرفته و در بستری که خطای استراتژیک کودتاچیان فراهم آورده است، هسته ی تفاهمی مدرن و توافقی برانگیزاننده برای ایران فردا آفریده می شود.

"مدیریت چند لایه" تقلب و کودتا در انتخابات، اگرچه با برنامه و در جهت امحای کامل دمکراسی خواهی و حقوق بشر ستایی و زمین گیر کردن جریان های پیشرو اجتماع انجام شد، اما خود زمینه ای شد تا جریان های رنگارنگ سیاسی و اجتماعی را گردهم آورد و در رنگین کمانی از نهادهای سیاسی و اجتماعی، همه ی بافته های نظام را در پراکندن تخم نفاق و اختلاف بین آن ها پنبه کند. بی شک، بدون تلاش، درایت و خلاقیت جریان های رسانه ای، اجتماعی و سیاسی گوناگون خارج از کشور، اطلاع رسانی و فشار به کشورهای دمکرات و توسعه یافته در جهت حمایت از جنبش مدنی مردم ایران و نیز جهانی کردن مخالفت با نظام سرکوب گر حاکم بر ایران، کوس رسوایی کودتاچیان تا این حد جهان گستر و عالم گیر نمی شد. این گوناگونی و تنوع هم نماد جنبش مدنی مدرن ماست و هم مزیت نسبی آن. ایران فردا هرچه که باشد نمی تواند و نباید از کنار این موزاییک رنگارنگ ملی، قومی، دینی، جنسی، سیاسی و اجتماعی بی تفاوت عبور کند. از این منظر، گذار مسالمت آمیز و غرورآفرین از ادبار تبعیض و نکبت شهربندی به عافیت شهروندی و انگار برابری در گرو چگونگی انسجام این رنگین کمان انسانی است که هم نشانه و هم نقشه ی راه فردا ست.

در گردهم آیی ها و راهپیمایی هایی که در خارج از کشور انجام می شود، هوادران گروها و احزاب با پرچم ها، آرم ها، عکس ها، مطالبات و گاهی شعارهای مخصوص به خود حضور به هم می رسانند. این مساله برخی از شخصیت ها و جریان ها را وادار کرده است که به مردم و احزاب و گروها از روی دلسوزی هشدار و گاهی نیز خیرخواهانه تذکار دهند که از آوردن این گونه پرچم ها، آرم ها و عکس ها و از سر دادن این گونه شعارها بپرهیزند! به عنوان نمونه، شیرین عبادی و همکارانش برای حضور در مراسم با شکوه و کم نظیری که با عنوان "اقدام برای حقوق بشر در ایران" در بیش از ۱۰۰ شهر جهان ترتیب داده بودند، از ایرانیان خواسته و حتا استدعا کرده بودند که از آوردن هر گونه آرم، پرچم و ... به شدت خودداری کنند!
   
به باور من، چنین رویکردی، هرچند با حسن نیت و خیرخواهی همراه باشد، نمی تواند در دراز مدت به تحکیم وحدت ملی و انسجام اجتماعی و سیاسی ما کمک کند؛ چه، چنین اقداماتی در جان خود با انگاره های انسجام آفرین کلاسیک عجین شده اند و وحدت را نتیجه ی توصیه به خود و دیگران برای حذف بخش هایی از خود و دست کشیدن از برخی از خواست های خود تلقی و القا می کنند. این توصیه ها، انگاره ها، باورها و تلاش ها اگرچه در کوتاه مدت، ممکن است نوید بخش و رضایت آفرین باشد، اما بی شک، در دراز مدت همچنین می تواند زمینه ی انحراف جنبش، حذف برخی از گروه ها و کمدی تکرار تاریخ را فراهم بیاورد.

اتمیزه کردن مردم به این شکل و با نیت "اتحاد ملی" نعل وارونه زدن است و می تواند به عنوان ادامه ی نرم سرکوب و سکوت و سانسور تلقی گردد، که البته با خیرخواهی و گاهی ساده لوحی عجین می شود. اتمیزه کردن مردم و توصیه به آنان برای نهان کردن گرایش ها و باورها و برچسب های خود، چیزی فراتر از پاک کردن صورت مساله و تعطیل گفت و گو نیست و نمی تواند به اتحاد و انسجام اپوزیسیون کمک کند و خطرات بی شماری را نیز به دنبال دارد. اتمیزه کردن مردم در این شکل، توصیه به شهروندان برای خروج از منزل بدون شناسنامه و کارت شناسایی است. اتمیزه کردن مردم با این تلاش ها و توصیه ها، چیزی فراتر از دمیدن در تون جوشان توده ها برای درهم تنیدن دوباره ی دامی نیست که ٣۰ سال در انتظار رهایی از آن بوده ایم.

من نمی دانم حضور گروه ها، جریان ها و احزاب یا هواداران آنان با آرم ها و پرچم های خود در زیر چتر سبز حقوق بشر و دمکراسی به چه چیزی آسیب می رساند که این گونه هشدار و اخطار داده می شود! اتمیزه کردن مردم، روندی خلاف جریان توسعه و ارگانیزه شدن اجتماع است و می تواند با متوقف کردن گفت و گوها، به اصل فرآیند گفت و گو و توسعه و استقرار دمکراسی و نهادینه کردن حقوق بشر در ایران آسیب برساند. کسانی که دل نگران توسعه و ترقی ایران عزیزند، نباید و نشاید که بگذارند دل نگرانی ها عوامانه و سرخوردگی های معصومانه برخی از افراد، جریان ها و گروه ها از برخی از احزاب و تشکل ها به دل زدگی از احزاب و هراس از فعالیت های گروهی دامن بزند. بدون احزاب قدرتمند، بدون گروه های فعال و بدون نهادهای مدنی مستقل استقرار دمکراسی و نهادینه کردن حقوق بشر و تحکیم و پشتیبانی از آن ها به امری محال تبدیل می شود. درگیر کردن احزاب و گروها و نهادهای مدنی و ملی در جنبش سبز ملت ایران و نهادن امضای آنان بر پای اعلامیه ی آزادی، برابری و استقلال ملت، خود بخش مهمی از فرایند توسعه و ترقی است و نباید بگذاریم رقابت های گروهی و حزبی به دور زدن احزاب و گروه ها منتهی گردد.
دوری گزیدن از احزاب و دامن زدن به بازی "من نبودم، کی بود؟ کی بود؟" چیزی از بار خطای ما در انحراف احزاب و گروها یمان از آرمان های اولیه و نیز تصلب شان در درک های نخستین و جاری نبودن شان در زمان نمی کاهد. فرافکنی و نیز تاکتیک های ناخودآگاه پاندولی، راه گریز ما از ناگزیری پیوند و تشکل نیست. باید تاریخ مندی خود و نیز مسئولیت های تاریخی خود را بپذیریم و با اتکا به تجربیات تاریخی خود راه آینده را هموار کنیم. باید از جستجوی معصومانه، اما ماقبل مدرن رهبران سیاسی بزرگ و واگذاری آزادی ها و حق و حقوق خود به او (هر چند پاک و صادق) دست بکشیم و روی پاهای خود و با مسئولیت خود نهادهای مدنی پی گیر و پشتیبان آزادی و برابری را بسازیم. ایران دمکراتیک فردا، بیش از مردان و زنان بزرگ و قدرتمند، نیازمند نهادها مدنی بزرگ و بنیادهای اجتماعی قدرتمند است. عبور از احزاب موجود با همه ی نقص ها و محدویت هایی که دارند، و گذشتن از سرمایه های اجتماعی موجود به حل مسایل ما کمکی نمی کند. دامن زدن به پز مضحک و چندش آور "من آدم حزبی نیستم" یا "من به سیاست علاقه ای ندارم" در آمدن از چاله ی "چه باید کرد؟" و افتادن در چاه ویل بی چارگی است. حافظه ی تاریخی یک ملت در مسئولیت پذیری و تلاش جمعی آنان برای جبران خطاهای خود و اصلاح رویاهای خویش به نمایش گذاشته می شود، نه در فراموشی و خاموشی و پاک کردن صورت مساله!            
      
انگاره های انسجام آفرین و وحدت بخش از ضرورت های مبارزه ی پی گیر و خلاق با سرکوب، سانسور و سکوت اند، اما نباید فراموش کرد که تکاپوی انسجام و وحدت نباید به سکوت، هم رنگی، تک صدایی و تقلایی برای القای "وحدت کلمه" بینجامد. تلاش و فشار به گروه ها و جریان های موجود در جنبش مدنی برای صرف نظر کردن از مطالبات و ویژگی های خود (تنوع و تکثر) که از نشانه های بلوغ و کمال نسبی جنبش مدنی و مدرن ماست، هر چند با امید تفاهم و نوید توافق انجام می شود، دام مهلکی است که می تواند آینده ی جنبش و دستاوردهای احتمالی آن را به شدت تحدید و تخریب کند. چنین فشارها و درخواست های نا به جایی هم به حاشیه ها دامن می زند و در نتیجه، کانون منازعه را تحت شعاع خود قرار می دهد و هم می تواند به سرخوردگی برخی از جریان ها و گروهای مدرن بیانجامد.
کالبد شکافی دقیق، چکاپ دایم و نقد پی گیر انگاره های انسجام آفرین، چنانچه مورد توجه و اهتمام جریان ها و گروه ها و افراد قرار نداشته باشد، همیشه احتمال آن هست که پدیده ی ننگین تبعیض و سرکوب به صورت خزنده و با ظاهر و دکوری موجه به بازسازی، تکثیر و تکرار خود بپردازد.

جوامع مدرن، زاده ی نگاه مدرن به جان و جهان آدمی و در نتیجه، انگاره های مدرن در مورد جان و جهان اوست. انگاره های انسجام آفرین مدرن، ستون فقرات گذار مسالمت آمیز و کامیاب یک اجتماع ماقبل مدرن به یک جامعه ی مدرن است. انگاره های انسجام آفرین مدرن، بیش و پیش از هر چیز، دل نگران پذیرش و فراتر از آن رسمیت بخشیدن به تنوع و تکثر آدمیان، گروها، احزاب، جریان ها و ... هستند. بدون پذیرفتن دیگران، بدون رسمیت بخشیدن به حضور دیگری و بدون تاکید بر برابری شهروندان، چگونه می توانیم از آنان بخواهیم که در جمع و جمعیتی قرار بگیرند که قرار است در آن جمع و جمعیت بر خواست ها، مطالبات و آزادی های خود قید گذاشت؟ ارگانیزه کردن اجتماع، بخشی از فرآیند توسعه و ترقی است، نارضایتی ما از ارگان ها و دسته بندی های موجود، نباید به نفی پدیده ی اندام زایی، دسته بندی و ارگانیزاسیون منتهی شود. مصلحت اندیشی ها و خیرخواهی هایی که اتحاد ملی را در نادیده گرفتن دسته بندی های موجود و ارگانیزاسیون حاضر دنبال می کنند، حتا اگر نقد ها و گلایه های به جایی بر آن احزاب و گروه ها داشته باشند، نقض غرض و پختن خیال خامی است که ره به ناکجا آباد بدشگونی دیگری می برد که باید از آن گریخت.   
   
در اجتماعات ماقبل مدرن، وحدت و یک پارچگی اجتماع، امری تحمیلی و اجباری است. این اجبار در قامت "علت" هم می تواند درونی باشد و هم بیرونی. با آن که اجتماعات ماقبل مدرن و رفتارهای آن، به طور غالب از ضرورت "علت ها" ریشه می گیرد و توجیه می شود، اما اهمیت "دلیل ها" هم چندان برای نخبگان آن جوامع ناشناخته نیست؛ هر چند به نظر می رسد، دلایل در این گونه محاسبات و داوری ها به طور گسترده مغلوب و ادامه ی علت ها هستند.
خودپایی جمعی هسته ی اجتماعات و جوامع انسانی است. خودپایی جمعی چنانچه امنیت محور باشد به اجتماعات ماقبل مدرن می انجامد. امنیت و در نتیجه دشمن، کلید و ورد انگاره های انسجام آفرین در این اجتماعات است. بدون دشمن و تهدید، وحدت و وحدت بخشی در اجتماعات ماقبل مدرن، مفهوم و آینده ای ندارد، از این رو، در جهان جدید که مفهوم امنیت دگرگون و مفهوم دشمن بسیار لاغر شده است، اجتماعات ماقبل مدرن و انسان های ماقبل مدرن، همچنان گرفتار انگاره های کلاسیک، دون کیشوت وار از دشمن و تهدید می گویند و برآنند که وحدت ملی را از درون و در درون این گونه مفاهیم جستجو و فربه کنند. امنیت در این اجتماعات به آسانی به امنیت برای اجتماع و جمع تحویل و تبدیل می شود و بنابر این، به راحتی می تواند به قربانی شدن امنیت فردی در پای امنیت جمع (که در نهایت چیزی جز امنیت پیشوا نخواهد بود) بیانجامد.
ادامه ی رقیق چنین نگاهی را در جوامع جدید می تواند در تئوری توهم توطئه جست و جو کرد. توهم توطئه، هم به خشونت و بی عملی (که دو روی یک سکه اند) دامن می زند و هم با تعطیل کردن خودانتقادی بر نقش ما در این همه فاجعه و درد، سرپوش می گذارد.
یک پارچگی در این اجتماعات با سرکوب، سانسور و سکوت آغشته و آلوده است. قربانیان نخستین سکوت، سرکوب و سانسور، در ابتدای کار اقلیت ها و گروه های آسیب پذیرند، اما به زودی و با تثبیت پیشوا، همه ی گروه ها ناگزیر یا باید از خویشتن خویش بگذرند و در شخصیت پیشوا حل شوند، یا باید برای قربانی شدن و فدیه دادن در نوبت قرار بگیرند.
بستن این راه خونین، خاموش کردن این ماشین چرخ گوشت انسانی و عبور کم هزینه از این کابوس شبانه، تنها در گرو مقاومت ما در برابر اولین نشانه های انحراف از شاخص های برابری و آزادی است. هر تلاشی برای انسجام اجتماعی و وحدت ملی که به تعطیل کردن حتا بخشی از حقوق بشر و دمکراسی بینجامد، چیزی فراتر از قالب ریزی برای یک پیشوای تازه نخواهد بود. بدون محافظت از حقوق اقلیت ها و گروه ها، بدون دفاع جانانه از حقوق دگرباشان و بدون پشتیبانی در خور از گروه های آسیب پذیر، رویای آزادی و سودای برابری ره به کامی نخواهد برد.
بیایید باور کنیم که باران به دامن صحرا جلوس کرده است و در دستان درهم جنگل سکوت خواهد مرد! و بگذاریم فوج پنجره های در پرواز اطاق را به افق های دور ببرد و نگذاریم این عطش دلچسب پیوند به آب های آلوده آرام شود.
   
خودپایی جمعی در جوامع مدرن، اما رفاه محور است و برآمده از دلیل هایی است که رفاه و رقابت برای دستیابی به آن را به امری جمعی و همگانی تبدیل می کند. رفاه امری در برابر تحدید است و در نتیجه با آزادی و برابری گره خورده است؛ بنابر این، انگاره های انسجام آفرین مدرن، انگاره هایی هستند که از گفتمان سرشار آزادی و برابری می آیند. هرگونه تلاش برای ایجاد انسجام اجتماعی و اتحاد ملی، چنانچه بخواهد بر آزادی ها و برابری های آدمیان قید بگذارد، نمی تواند به زایمان ایران دمکراتیک فردا کمک کند.
در انگاره های انسجام آفرین مدرن، "دشمن و تهدید" با "رقیب و تحدید" جا به جا می شود. پاسخ مساله ی تحدید در جهان جدید، توزیع برابر قرص نان آزادی است که با تن دادن به مناسبات برابر در پهنه ی قوانین شروع می شود و پاسخ مساله ی رقابت، در بازی جوان مردانه، منصفانه و مشفقانه خلاصه می شود که مثل نان شب نیازمند شفافیت است.
بدون تغییر در نگاه و باور ما، نمی توان از مناسبات دشمنانه و خشونت آمیز فاصله گرفت. بدون فاصله گرفتن از خشونت ترور، طرد و حذف نمی توان بنیاد یک انسجام اجتماعی پایدار و وحدت ملی مدرن را پایه ریزی کرد. بدون تلاش برای در انداختن یک طرح تازه و جاندار برای مشارکت آزاد و برابر موزاییک رنگارنگ ملت ایران در آینده و ساخت ایران فردا، تلاش برای توسعه و ترقی ایران عزیز ناکام خواهد ماند و خیرخواهی و ساده لوحی ما نمی تواند در قضاوت تاریخ و داوری آیندگان بر ما تغییر ایجاد کند.      

انگاره های انسجام آفرین مدرن به چیزی فراتر از تحمل کردن دیگری و پذیرش وی (رهایی بخشی) می اندیشند. انگاره های انسجام آفرین مدرن، به فرآیندهایی اشاره دارند که با تایید دیگری (رسمیت بخشی) آن چنان که هست شروع می شوند. انگاره های انسجام آفرین مدرن با به رسمیت شناختن اعلامیه ی جهانی حقوق بشر (و کنوانسون های مربوطه که بر حداقل آزادی و برابری دلالت دارند) و دمکراسی زاده می شوند. به رسمیت شناختن حداقل آزادی و برابری (تظمین حقوق اقلیت ها و افراد) بستر واقعی انسجام اجتماعی، وحدت ملی و خودپایی جمعی است؛ و به رسمیت شناختن راه حل های دمکراتیک، راه برون رفت از اختلاف های سیاسی و تنازعات اجتماعی و اقتصادی است. از این منظر، مقابله با کودتا و نیز تلاش برای به رسمیت شناختن حقوق مخالفان و منتقدان در جمهوری اسلامی نمی تواند با آرم ها، شعارها، مطالبات و عکس های گوناگون خدشه دار شود، مشروط بر آن که فراموش نکنیم، تنها ما می توانیم بر آزادی های خود قید بگذاریم.
انسجام اجتماعی و وحدت ملی در جهان جدید با به رسمیت شناختن برابری و آزادی بی قید و شرط دیگری نطفه می بندد؛ هر گونه چون چرا در برابر آزادی بی قید و شرط دیگری، پیش از مذاکره و توافق، نادیده گرفتن برابری طرف مقابل و نقض پیش شرط وحدت و یک پارچگی است. بدون قرارداد و توافق قبلی، هیچ کس نمی تواند حتا با حسن نیت و به عنوان کارشناس بر آزادی دیگران قید بگذارد. توزیع برابر آزادی و قید زدن به آن، مبادله ای است که تنها بر سر میز توافق و در برابر تظمین برابری شهروندان انجام می شود. آزادی برای گفت و گوی بی پایان (در تصمیم سازی ها) و برابری برای رسیدن به توافق های پایدار و دوره ای (در تصمیم گیری های) ستون های اصلی کاخ باشکوه انسجام اجتماعی در جهان جدید است.
بنابر این، طرح هرگونه باید و نباید برای شهروندان در جهت تحکیم انسجام اجتماعی تنها به عنوان نظرات کارشناسانه و در کادر گفت و گو وجاهت دارد و شنیدنی است و نباید در جهت تحدید حق و حقوق شهروندان باشد. تفکیک گفتمان حق و حقوق که گفتمانی قراردادی و معطوف به اراده ی ماست از گفتمان درست وغلط که گفتمانی کارشنانه است می تواند در این مسیر ره گشا و الهام آفرین باشد؛ چه، همیشه بین "است ها" و "باید ها" فاصله ای هست.