گمراهی پتراس و کج راهی دیگران


یاسر عزیزی


• آنچه باعث شده است، این مطلب را با چنین مقدمه ای آغاز کنم، مشخصن دور شدن و منحرف شدن برخی داعیه داران اندیشه ی چپ در ایران از این افق واقعی چپ بوده است که در این برهه ی حساس از تاریخ سرزمین ما، با ادعای نمایندگی چپ ایران، موجبات بدنام کردن و بلکه حیثیت زدایی از اندیشه و رویکرد بزرگ و انسانی چپ در ایران را در میان پی گیران اخبار و تحلیل های سیاسی این دیار رقم زده اند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۵ مرداد ۱٣٨٨ -  ۲۷ ژوئيه ۲۰۰۹


اشاره:
چندی پیش، خسرو صادقی در مطلب بسیار مهمی که حکایت از نارضایتی بخش هایی از چپ داخل ایران نسبت به مواضع نسنجیده و ناآگاهانه ی بخش هایی از اندیشمندان چپ جهانی پیرامون وقایع اخیر ایران بود را منتشر نمود* که خوش بختانه به همت پاره ای از دوستان ترجمه و در نشریات انگیسی زبانی چون Payvand و Countercurrents انعکاس یافت .
این مطلب پیرامون همان نوشتار ارائه می شود که امیدوارم حاوی نکات تازه ای نیز باشد:

گمراهی پتراس و کج راهی دیگران

"هنگامی که نویسندگان سوسیالیست، این نقش جهانی- تاریخی را به پرولتاریا نسبت می دهند به هیچ وجه، بدان سبب نیست که این طبقه را در حکم خدا می دانند؛ کاملن برعکس، پرولتاریا از آن رو می تواند و باید به ناگزیر خود را آزاد کند که در پرولتاریای کاملن رشد یافته، انسانیت به تمامی و حتا ظاهر انسانیت، عملن به اوج انتزاع می رسد و اوضاع زندگی پرولتاریا نقطه ی اوج تمام جنبه های غیر انسانی زندگی در جامعه ی کنونی است..." (مارکس، خانواده ی مقدس)

نوشتار پیش روی را با نقل قولی از "مارکس" آغاز نموده ام که اگر آن را به جمله ای دیگر از وی منضم کنیم، بیشتر به بحث ما کمک خواهد نمود، آنجایی که در تز دهم فویرباخ می نویسد،"دیدگاه ماتریالیسم قدیمی، جامعه مدنی است و دیدگاه ماتریالیسم جدید، جامعه ی انسانی است."

این هر دو نقل قول از مارکس از آن حیث جهت این مطلب انتخاب شده اند، که به خوبی بر آرمان مارکس پیرامون ترقی و اعتلای بشر و احتزاز پرچم انسانیت، مقدم بر هر هدف سیاسی یا ایدئولوژیک تاکید می کند. در حقیقت آنچه نقش مارکس را برای کسی چون من برجسته تر از هر اندیشمند بزرگی جلوه گر می کند، همین خصلت های انسان گرایانه ی واقعی در آثار و اندیشه های وی بوده است.
هم از این روست که معتقدم حتا اگر بسیاری از فاکت ها و تحلیل های مارکس در گذر زمان و تغییر زمینه های تحلیل رنگ ببازد، تجلیات انسان گرایانه ی وی در هر اندیشه ی ترقی خواهی چه حال و چه آینده رسوب خواهد کرد و تاثیر خواهد گذاشت. از طرفی نیز، سیر زندگی شخصی و حیات فکری وی نیز موید این مطلب است که رشد و تکامل بشر، مهمترین دغدغه و خواست او بوده است، چنانچه در مانیفست کمونیست، بصورتی مدح گونه، ترجیح بورژوازی را بر دیگر دوران های بشر از آن جهت اعلام می کند، که همین ساخت نابرابر، سبب برداشتن گام های مهم و درخشانی در تکامل ترقی گون بشر به سمت آینده شده است. همین رویکرد نیز مارکس را از مذهب گرایی و دگماتیسم استاتیک و مکانیکی دور می کرد، تا هر کنش جدید و رو به بهبودی را ولو آنکه وفق الگوهای ذهنی و فکری وی نبوده باشد، بستاید و در تحلیل های خود، بر جای شایسته بنشاند.

آنچه باعث شده است، این مطلب را با چنین مقدمه ای آغاز کنم، مشخصن دور شدن و منحرف شدن برخی داعیه داران اندیشه ی چپ در ایران از این افق واقعی چپ بوده است که در این برهه ی حساس از تاریخ سرزمین ما، با ادعای نمایندگی چپ ایران، موجبات بدنام کردن و بلکه حیثیت زدایی از اندیشه و رویکرد بزرگ و انسانی چپ در ایران را در میان پی گیران اخبار و تحلیل های سیاسی این دیار رقم زده اند.
پر واضح است که این بخش از چپ ایران و همفکرانشان، به واسطه ی سال ها تلاش و پایداری در ترجمه و توزیع آثار و اندیشه های چپ، سهم به سزا و قابل تقدیری در اشاعه و گسترش این رویکرد اجتماعی در میان نسل های مختلف داشته اند و شناخت ایشان از اصول و عقاید چپ و مارکسیسم نمی تواند مورد تردید واقع شود، اما اینهمه نمی تواند مجال نقد صریح از تحلیل های خارج از تکثیر آثار کلاسیک ایشان، که متوجه شرایط و احوالات اطرافشان است را از نظر دور کند.
نگارنده به هیچ عنوان برآن نیست تا تحلیل ها و گرایش طیف مورد اشاره در مورد عدم ورود به عرصه ی انتخابات و مشارکت در آنچه ایشان نمایشی بیش نمی دانسته اند و در عدم سلامت آن انتخابات، اکثریت گسترده ی مردمی که مشارکت جسته اند نیز چه پیش و چه پس از انتخابات با ایشان متفق القول بوده اند، را به چالش بکشد، بلکه نقطه ی تاسف بار حضور امثال این محفل مورد اشاره، تحلیل های پس از انتخابات و قلب نمایی واقعیت حضور مردم تا حدی که نزدیک به حلقه ی کیهان و شریعتمداری می نمود از سویی و گسترش کج اندیشی خود تا حد منابع اطلاعاتی اندیشمندانی از چپ جهانی چون آقای "پِتراس" از دیگر سوی بوده است.
بحث نمایندگی اعماق جامعه از سوی احمدی نژاد، نادیده انگاشتن تمایلات واقعی جنبش اجتماعی اخیر ایران و نسبت دادن انقلاب رنگی و وابستگی به بیگانه به جنبش اخیر و تردید در بروز تقلب انتخاباتی مهمترین قلب نمایی های این گروه از فعالین چپ در برهه ی حساس کنونی بوده است که ایشان را تاحد تنزیه گرانِ اصحاب کودتای انتخاباتی و اسباب سرکوب و کشتار جوانان و هم هم میهنان بی گناه تنزل داده است. اگر چه ممکن است تحلیل مخفی و ابراز نشده ی این بخش از چپ، نقش احمدی نژاد در پولاریزه کردن هر چه بیشتر جامعه و در نتیجه زمینه سازی انقلابی اجتماعی بوده باشد که در زیر حجاب این قلب نمایی های ایمن ساز پنهان شده باشد که باز هم از یک تحلیل بسنده بدور است، اما کیست که قدری به واقعیت فلاکت بار امروزین جامعه ی ایران اشراف داشته باشد و درغلتیدن هر روزه ی بخش های گسترده ای از جامعه در فقر و سرکوب همه روزه و روز افزون اجتماعی – سیاسی را در این سرزمین ببیند و باز بر سباق مرسوم و تحلیل های کج اندیشانه ی سابق، دست بیگانه (مثلن امپریالیسم) را در این موج حق خواهی ملت ایران ترسیم کند.
براستی، حتا اگر جنبش اخیر مورد حمایت کشورهای خارجی نیز قرار داشت باشد (که مآل اندیشی تجاری بسیاری از کشورهای تاثیرگذار غربی و عدم اقدام عملی در راستای حمایت از این جنبش، عملن چنین گزاره ای را منتفی کرده است) کدامیک به جامعه ی انسانی مورد اشاره ی مارکس بعنوان پیشتاز اندیشه های انسانی چپ نزدیک تر است:
سرکوب خونبار مردم توسط دولت و به دست بخش هایی کوچک از هم میهنانشان (که به هزار و یک صورت از تتمیع های ایدئولوژیک، مالی یا شغلی از هویت خودبیگانه شده اند) یا اعتراضات مسالمت آمیز و مدنی مردم ایران در چند هفته ی اخیر؟
و براستی آیا ثبات وضع سیاسی موجود، منافعی از دول امپریالیستی به زعم ایشان خواهد کاست یا ابزار شدن وضعیت فعلی در جهت تحریک منطقه علیه یک خطر بالقوه خواهد توانست پاره ای منافع میان مدت و یا دراز مدت را بر منفعت های همان دول بیفزاید؟
باری به نظر می رسد، تحلیل های نابجا، نادرست و گمراهانه ی امثال آقای "پتراس" که به حق مورد سوال و شگفتی چپ های بی شماری قرار گرفته است که در متن مردم و همراه با آنها به مبارزه ایستاده اند، بیش از آنکه ناشی از تحلیل واقعی و استفاده از منابع مستقیم و دست اول باشد، ناشی از بهره گیری از تحلیل های کج اندیشانه ی همفکرانی است که قلب نمایی خود را به عنوان اطلاعات و تحلیل های واقعی از اوضاع ایران در اختیار امثال پتراس و دیگران قرار می دهند.
بعبارتی صریح تر، گمراهی امثال آقای پتراس و دیگران از کج راهی تولیت داران خودخوانده ی، چپ در ایران ناشی شده است و بر همه ی نیروهای دیگراندیش چپ لازم است که در برابر این کج روی های خودخواهانه موضع صریح اتخاذ نمایند.

"ای کاش می توانستم
یک لحظه می توانستم
         ای کاش
بر شانه های خود بنشانم
این خلق بی شمار را
گرد حباب خاک بگردانم
تا با دو چشم خویش ببینند
که خورشید شان کجاست
                         تا باورم کنند.
ای کاش
      می توانستم
                        "الف.بامداد"
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پیوست:
*. www.koukh.blogfa.com