امروز که سبز همه ی رنگهاست به فردایش بیندیشیم
یک جمهوریخواه ایرانی (در ایران)
•
پس اینک که سبز همه ی رنگهاست، امروز که همزیستی تفاوتها زیبایی و قدرت این جنبش را آشکار کرده به فکر فردایش باشیم. به فکر باشیم و از خود و دیگر یارانِمان در این لحظه ی بیداری تاریخ بپرسیم که چه کنیم و چه باید کرد تا فردا سبز هیچیک از رنگهایش را نبازد و ماجرای غمانگیز خودی و غیرخودی یکبار برای همیشه از کشور ما رخت بربندد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۱۲ مرداد ۱٣٨٨ -
٣ اوت ۲۰۰۹
شاملو زمانی گفته بود ما ایرانیها مثل خفتگانی هستیم که فقط زمانی حرکت میکنیم که بخواهیم از این پهلو به آن پهلو بغلتیم.
نه شاملو که خیلیها تا دیروز فکر میکردند ما ایرانیها همچون پیکری پیر و فرتوت دراز به دراز در این تاریخ پرشتاب افتادهایم و اگر چیزی هم میبینیم در خواب میبینیم. اما شاملو و آن کسانی که وضع امروز ما را رقم زدهاند یک چیز رابه حساب نیاورده بودند و آن خونی بود که در شریانهای این پیر فرتوت چند هزار ساله جریان دارد، قلبی که میتپید و خفتهای که هر لحظه امکان بیدار شدن داشت.
امروز ما درست در لحظه ای هستیم که این خفته برخاسته است، دامن پر گردش را تکانده و بلند قامتتر از همیشه تمام تئوریها و داستانها و سهلپنداریها را به سُخره گرفته است. گواه سخن من همین جنبشی است که زیر پوست که نه، در تمام اجزای این مُلک جریان دارد. جنبشی سبز که با تمام لحظات تاریخ ما متفاوت است، در قالب تنگ هیچ تئوری و نظریهای نمیگنجد و میخروشد و راهش را به جلو باز میکند. تنها آنها که گوش خود رام حکم گرفتهاند و سر در برف فرو کردهاند آن را نمیبینند. یا میبینند و باور نمیکنند.
این جنبش سبز با همه ی جنبشها و حرکتها و برخاستنهای ما در دیروزهای تاریخمان فرق دارد. کسی در این جنبش بی هویت نیست در عین اینکه همه هم یک هویت ندارند. عکس و علم و بیرق هیچ افسونگری بر افراشته نیست، که در این جنش همه حرف از واقعیت اینجا و اکنون است. در این جنبش هیچ کسی دیگری را به ته صف نمیراند چرا که همه با هم برابرند. به تفاوتهای یکدیگر احترام میگذاریم، احترامی نه از جنس تعارف و اغماض. احترامی همه از سر فهم. در این جنبش آنکس که با حجاب است در کنار کسی است که معترضِ حجاب اجباریست؛ آنکس که الله اکبر میگوید و آنکس که برای اعتراض الله اکبر میگوید؛ آنکس که دلبسته انقلاب است و آنکس که منتقد نظام. آنکس که رأیش را میخواهد در کنار آنکس که هیچ وقت رأی نداده و اکنون آمده تا با پاهایش رأی بدهد. آنکس که به میرحسین رأی داده در کنار آنکس که به میرحسین هم رأی نداده. آنکس که دیندار است در کنار آنکس که دولت را جدا از دین میخواهد.
این تفاوتها در این جنبش رنگ نباخته، رها نشده در خانه ی کسی جا نمانده. این هویت ها باعث شرمساری هیچ کس نیست. مردم با حفظ این تفاوتها و با عِلم به آنها و برای بروز آنها به این جنبش پیوستهاند. سرچشمه ی این جنبش بر کسی پیدا نیست گویی از اعماق همان تاریخ کسالت بار قطره قطره جوشیده و به این رود خروشانی که ما در آنیم رسیده. سند این جنبش به نام کسی نیست این جنبش امامی ندارد به تعداد شرکت کنندگانش معنا دارد.
از هر کجای این جنبش عکسی بگیری سبز است لازم نیست در فردای پیروزی عکسی سانسور شود. اگر در انقلاب عکس امام ماند و عکس مصدق حذف شد اگر عکس شعائیان را کسی ندید و عکس شریعتی تحمل شد تا رفته رفته رنگ ببازد، این جنبش همه جایش یک رنگ است.
همه آنها را که تا دیروز منتقدشان بودی را میبینی و میدانی فردا و پس فردا هم منتقدشان خواهی بود اما دستش را به مهر میفشاری.
زن و مرد بودن دیگر دیوار بین آدمها نیست و تمام آنچه که سالها رشتند تا بگویند زن یک صف مرد یک صف در این جنش پنبه شد به باد رفت. تمام دیوارهایی که خشت بر روی خشت ٣۰ سال بین آدمها کشیدند تا آنها در حصار فردیتشان محبوس شوند در آنی دود شد به هوا رفت. آن منفردها در کنار هم ایستادهاند ولی یک توده بی شکل نشدهاند. اکنون روشن شدهاست که در تمام این سالها درون هر حصاری، زیستی جریان داشته و هویتی شکل گرفته و جوانهای سر زده. که این جنبش اینقدر سبز است .
جنبش سبز منتظر و معطل هیچ تئوریسینی نیست که آن را مدرن بنامد یا سنتی یا پسامدرن. این جنبش شناسنامهای به نام خودش و برای خودش صادر کرده به نامی که شبیه نام هیچکس نیست. این جنبش مولود یک نفر و ده نفر و صد نفر نیست که اگر به زندان رفتند و اعتراف کردند که سبز نیستند و زردند به خزان بنشیند. مردم افسون نشدهاند که بتوان سِحر حرکتشان را باطل کرد. این مردم پُر از شور زندگی و پر از شعور زنده بودنند، راه میروند و دیگر نمیتوان آنها را متوقف کرد و میرحسین چه هوشی دارد که این را فهمیده است. این مردی که بیست سال نگفت آن وقت هم که گفت بریده بریده سخن گفت در دل جنبش که ایستاد دیگر یک کُنشگر تاریخی بود که سلیس و زیبا سخن میگفت و این، هم از اقبال اوست و هم از اقبال جنبش سبز که سخنگویش - نه امام و پیشوایش- تاریخ را خوب میفهمد و برای جازدن و وادادن و پا پس کشیدن نه استعدادی دارد و نه انگیزه ای. موسوی خود میداند که در دل این جنبش، میرحسین است و جدا از آن سیاستمداری که هیچ کس نامش را به یاد نخواهد آورد.
دیدن همه ی آن تصویری که ترسیم شد هم آسان است هم دشوار. آسان، اگر تفاوتها را ببینیم و دشوار اگر تنآسایی مجبورمان کند تفاوتها را از قلم بیاندازیم. آسان اگر سبز همه ی رنگ ها بماند و دشوار اگر کاهلی وادارمان کند مردم را یک کاسه کنیم. آسان، اگر بخواهیم جنبش سبز با شعار رستن ایران ادامه یابد و دشوار اگر سوداگرانی باشیم که نخواهیم این رود باغ همسایه را نیز سبز کند.
پس اینک که سبز همه ی رنگهاست، امروز که همزیستی تفاوتها زیبایی و قدرت این جنبش را آشکار کرده به فکر فردایش باشیم. به فکر باشیم و از خود و دیگر یارانِمان در این لحظه ی بیداری تاریخ بپرسیم که چه کنیم و چه باید کرد تا فردا سبز هیچیک از رنگهایش را نبازد و ماجرای غمانگیز خودی و غیرخودی یکبار برای همیشه از کشور ما رخت بربندد.
و تاریخ منتظر هیچ خفتهای نخواهد ماند. این را همیشه گفته است.
|