نگاهی به انقلاب ۵۷
انقلاب مخملی یا انقلاب کلاسیک؟


پیمان روشن ضمیر (سردبیر سایت هفت تیر)


• هیچ چیزی ممهمتر از گفتمان صحیح نیست. گفتمان صحیح معترضان در وضعیت فعلی نشانه های فراوانی دارد اما اولین نشانه ای که به راحتی می توانید یک گفتمان صحیح را از یک گفتمان غلط تشخیص دهید این است که ببینید آیا او می گوید: “خامنه ای باید برود” یا نه؟ هیچ جمله ای اهمیت همین جمله ساده را ندارد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱۷ مرداد ۱٣٨٨ -  ٨ اوت ۲۰۰۹


این دو فیلم بخصوص فیلم اول را حتما ببینید.
فیلم مصاحبه با بختیار سال 64:
64.15.120.233
فیلم های مصاحبه با بختیار قبل از پیروری انقلاب:
64.15.120.233

انقلاب اسلامی ایران در سال 57 همانطور که قبلا بارها گفتم می توانست اولین انقلاب مخملی جهان باشد. شاه رسما با انتخاب بختیار به عنوان یک چهره کاملا دموکرات تسلیم شده بود و آماده انتقال آرام قدرت بود. بختیار به ارتش دستور می دهد که هیچ برخوردی با تظاهر کنندگان نکنند و عملا ارتش می ایستد و تظاهرات تهران و شهرستان ها را تماشا می کند و مردم با خیال راحت به تظاهرات می پردارند. بختیار دستور بازشدن همه روزنامه ها را می دهد. سردبیرها را به دفترش دعوت می کند و می گوید از امروز من نخست وزیر هستم. هرچه می خواهید بنویسید هیچکس با شما برخورد نمی کند. عملا روزنامه ها تهران از آن روز به بعد علیه بختیار و شاه و در حمایت از انقلاب می نوشتند. واقعا در این شرایط به پیروزی رسیدن انقلاب کار بسیار ساده ای بود. بسیار ساده تر از چیزی که کسی بخواهد لافش را بزند.
جمهوری اسلامی اگر به مدت یک ماه نصف آزادی که بختیار به مردم داد را در کشور حاکم کند قطعا خیلی راحت تر ار حکومت شاه سقوط خواهد کرد. کافیست یک هفته به ارتش و سپاه و بسیج بگوید به مردم حمله نکنند تا شاهد باشد در تهران چند برابر سال 57 جمعیت به خیابان خواهد آمد. البته اینگونه نیست که این آزادی ها در هر کشوری منجر به سقوط حکومت شود چنان که خیلی بیشتر از این آزادی ها در آمریکا و خیلی کشورهای غربی حاکم است و هیچ نا آرامی مشاهده نمی شود و هرگز انقلابی روی نمی دهد.
انقلاب 57 یکی از آسان ترین انقلاب های جهان بود. انقلابی که می توانست مخملی باشد اما نشد چون سال 57 دولت آماده تغییر آرام قدرت بود اما انقلابیون اهل آرامش نبودند. فرمانده هان انقلاب اهل خون ریزی و خشونت بودند. آنها به انتقام آن هم انتقام های کور و زیر و رو شدن همه ساختارهای باقی مانده از گذشته فکر می کردند. انقلاب 57 می توانست یک انقلاب مدرن باشد اما به یکی از بدترین شکل های انقلاب های کلاسیک تبدیل شد.
البته چیزی که مسلم است این است که شاه ایران عملا صدای مردم را شنید که فریاد می زدند شاه باید برود و پس از آن تسلیم تغییرات اساسی که می توانست یک دموکراسی واقعی را به همراه بیاورد شد. در هر حکومتی اگر مردم شجاعت این را داشته باشند که حاکم مستبد را به نام صدا کنند و برکناری او را بخواهند و این خواسته را چند ماه پیگیر ادامه دهند حاکم مستبد تسلیم می شود. حال چه پینوشه، چه شاه سابق ایران و چه خامنه ای باشد. هیچ فرقی نمیکند. همه حاکمان مستبد دنیا در لحظاتی که صدای مردم را بشنوند که خواستار برکناری ایشان هستند توانایی ادامه حکومت بر مردم را در خود نمی بینند. حاکمان مستبد تسلیم می شوند و آماده می شوند که با مخالفین پشت میز مذاکره بنشینند تا از یک انقلاب خونین و کلاسیک جلوگیری کنند و با انتقال آرام قدرت خود و کشور را نجات دهند. اگر می بینید حکومت فعلی ایران این همه بر علیه انقلاب مخملی سخن می گوید، به دلیل این است که حکومت ایران واقعا احساس نمی کند که یک انقلاب کلاسیک در حال روی دادن است که اگر چنین احساسی می کرد آرزوی انقلاب مخملی می کرد و خودش اولین استقبال کننده بود. اما چون حکومت می بینید که معترضان رهبرانی اصلاح طلب دارند و خواستار انقلاب نیستند، تصمیم می گیرد که با الفاظ نابجا مثل انقلاب مخملی معترضان را سرکوب کند. اگر گفتمان رهبر جنبش طور دیگری بود، این همه حرف مسخره از حکومت نمی شنیدیم. مقصر چرندیاتی که حکومت می گوید ضعف گفتمانیست که میرحسین موسوی برقرار کرده است.
بختیار می گوید: اگر ارتش اعلام بی طرفی نکرده بود آیت الله ها بلاخره مجبور می شدند پشت میز مذاکره بنشینند. می بینید. همه چیز بر عکس بود. حکومت آماده بود وارد مذاکره شود. اما انقلابیون حاضر به مذاکره نبودند. خمینی به بختیار می گفت اول استعفا بده بعد بیا مذاکره کنیم. او اصلا مفهوم مذاکره با حکومت با هدف گذار به حکومت بعدی را نمی فهمید و چنین مفهومی حتی در ذهن انقلابیون باهوش تر مثل بنی صدر وجود نداشت. بختیار می گوید ارتش خیانت کرد و اگر صبر می کرد با توجه به فضای کاملا آزادی که من بوجود آورده بودم بالاخره مردم از آیت الله ها می خواستند وارد مذاکره شوند. من هم معتقدم این اتفاق اگر ارتش و بختیار هر دو باهوش تر عمل کرده بودند حتما روی می داد و ما گذار به دموکراسی را تجربه می کردیم. من معتقدم میز مذاکره بختیار حتی اگر آن طرفش آیت الله ها نشسته بودند دموکراسی را به ارمغان می آورد، چون قبل از فروپاشی نظام قبلی شرایط گذار و برقراری حکومت جدید تعیین می شد و قوای دو طرف این موازنه را بوجود می آورد که استبداد در این گذار روی ندهد.
نسل ما در یک حکومت استبدادی جوانیش را طی کند. من عمیقا معتقدم انقلاب بعدی ایران صد در صد ما را به دموکراسی می رساند و زیاد طول نمی کشد که آیت الله هایی که اکنون صاحب قدرت هستند حاضر به مذاکره با رهبران مخالفین بشوند. البته پیش از آن باید ملت یاد بگیرند به سراغ مردانی برای رهبری جنبش بروند که به وضوح و بدون ترس می گویند: “خامنه ای باید برود”. جمعیت زیاد مخالفین حکومت را تسلیم نمی کند. جمعیت زیاد با رهبری ضعیف و کارنابلد موجب ریزش جمعیت می شود. جمعیت زیاد با رهبری که فرصت سوزی نمی کند اما گفتمان صحیح را برقرار نکرده است نیز موجب می شود که حکومت از وقوع یک انقلاب کلاسیک به معنی واقعی نترسد. ترس حکومت از انقلاب کلاسیک و نردیک شدن وقوع چنین انقلابی، حاکم مستبد را علاقه مند به مذاکره با مخالفین در جهت جلوگیری از انقلاب کلاسیک می کند. میز مذاکره می تواند به انقلاب مخملی یا جابجایی آرام قدرت منجر شود. هیچ چیزی ممهمتر از گفتمان صحیح نیست. گفتمان صحیح معترضان در وضعیت فعلی نشانه های فراوانی دارد اما اولین نشانه ای که به راحتی می توانید یک گفتمان صحیح را از یک گفتمان غلط تشخیص دهید این است که ببینید آیا او می گوید: “خامنه ای باید برود” یا نه؟ هیچ جمله ای اهمیت همین جمله ساده را ندارد. بهانه هایی مثل این که “”مشکل ما خامنه ای نیست بلکه مشکل ما استبداد است”" در شرایط فعلی آفت جنبش است. جنبش دموکراسی خواهی باید با صدای بلند و به وضوح به نماد استبداد حمله کند. جنبش محل درس اخلاق یا محل درس دموکراسی به ملت نیست. شعارهای ما برای کلاس درس نباید درست شود. وقتی می شود گفت مرگ بر شاه اشتباه است اگر بگوییم مرگ بر دیکتاتور. وقتی می شود گفت مرگ بر رزیم پهلوی اشتباه است اگر بگوییم مرگ بر حکومت استبدادی. این شعارهای اشتباه در ادامه گفتمان اشتباه رهبر کارنابلد جنبش بوجود می آید. هر وقت او گفتمانش را تغییر داد شعارها هم تغییر می کند. اگر شعارها تغییر یافت و او هنوز اندر خم کوچه قبل ماند، چاره ای به غیر از گذار از او به سمت یافتن رهبر جدید وجود ندارد.
در جنبش فعلی بیشترین استقبال مردم از شعار: “استقلال آزادی جمهوری ایرانی” بود. این شعار نشان دهنده خواست تغییر حکومت است. میرحسین موسوی هنوز اندر خم شعارهای ابطال انتخابات است و علیه شعار تغییرخواهی مردم مصاحبه می کند. او از دو نظر رهبر خوبی نیست. یک اینکه تفکرش با خواست ملت جور نیست. دو اینکه کارنابلد است وگرنه بلد بود از شعار جدید مردم برای فشار آوردن به حکومت استفاده کند. به همین دلیل است که در مقاله قبلی گفتم اکنون زمان گذار از میرحسین است. میرحسین موسوی دیگر نمی تواند رهبر جنبش باشد، گذار ار میرحسین به معنی دفن کردن میرحسین نیست. میرحسین می تواند دوست جنبش باقی بماند و ما می توانیم از او به عنوان یک مهره تاثیر گذار و مفید کمک بگیریم. به شرط اینکه به طور جدی به فکر یک رهبر جدید باشیم.