تو و جان این سنگفرش تفتیده ی مرداد


مزدک دانشور


• در شب چهاردهم هر ماه
چکاوک کوچک غمگین
نام «ندا»ی تازه را برایت خواهد گفت ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۱۹ مرداد ۱٣٨٨ -  ۱۰ اوت ۲۰۰۹


 
● به سید علی صالحی
 
 
نوشتم:
سید! جان تو و جان این سنگفرش تفتیده ی مرداد
هر چقدر هم که بگویی نه حوصله داری نه باور
     نه از ابر دور مانده از کوه کبود حرفی داری
              نه از کبوتر سپید و شاخه ی زیتون
 
اما جان تو و جان بهار
         برایمان ندایی دیگر بیافرین!
دیگر خسته شدیم از آنهمه ریرا و آیدا و بلقیس
دیری است که گالیا هم در دهانمان نمی نشیند
که در این غبار خس و خاشاک
کسی برای کسی...
 
که گفتی - با اندکی تأنی و خاکه سیگار-
کسی در پچپچه ی شگفت آب و آبشار زمزمه کرده است:
 
             در ته یک کوچه ی بن بست
             چکاوکی در شبهای ماه تمام
             «هزار قناری شاد» را پس می زند
             تا برای رونق آفتاب...
 
گفتی که آن کوچه همان حوالی هوای همیشه است
کمی بالاترش کوی رفقا
کمی پایین ترش دروازه ای که بال گشوده است
حتی گفتی... گفتی که چکاوک اسمی را صدا می زند
-اگر که صدای گلوله و جغرافیای عجیب شهر ما مهلت دهد-
در شب چهاردهم هر ماه
چکاوک کوچک غمگین
نام «ندا»ی تازه را برایت خواهد گفت