ما و معذرت خواهی!؟


طاهره شیخ الاسلام


• توجیه خطا و تقصیر گناه خویشتن را بر گردن دیگران و گاه شرایط مکانی و زمانی گذاشتن و بعبارت دیگر به صد ریسمان چنگ زدن برای فرار از قبول اشتباه و معذرت خواهی، از ویژگیهای فرهنگی رایج در بین ماست. علت وجود این ویژگی را شاید بتوان در نظام بشدت طبقاتی حاکم بر جامعه که در آن قانونی از شهروندان حمایت نمی کند، جستجو نمود ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲۲ فروردين ۱٣٨۵ -  ۱۱ آوريل ۲۰۰۶


 توجيه خطا و تقصير گناه خویشتن را بر گردن ديگران و گاه شرایط مکانی و زمانی گذاشتن و بعبارت دیگر به صد ریسمان چنگ زدن برای فرار از قبول اشتباه و معذرت خواهی، از ویژگیهای دیگر فرهنگی رایج در بین ماست. علت وجود این ویژگی را شاید بتوان در نظام بشدت طبقاتی حاکم بر جامعه که در آن قانونی از شهروندان حمایت نمی کند، جستجو نمود. جوامعی که تبعیض از هر نوع آن چه مقام و موقعیت اجتماعی و چه جنسی و سنی و قومی و ... بشدت در آن گسترده است. در جوامعی که همواره آنانكه در رأس قدرت و بعبارتی هرم اجتماعی قرار دارند خود را سايه و نمايندۀ خداوند در روی زمین می دانند. از آنجا که نماینده خداوند بایستی به صفات خدایی آراسته باشد و یکی از این صفات مبرا بودن از خطا و اشتباه است، بنابراین اینان یعنی حاکمان و قدرتمندان زمانه، هیچگاه تن به قبول اشتباهات خود نمی دهند.  چرا که قبول اشتباه  باعث نزول آنان از شأن و جايگاه خدائی شان می شود و این به نوبه خود به از بین رفتن حرمت آنان در چشم زیر دستانشان منجر می گردد. بنابراین در جهت حفظ شان خویش، اشتباه و خطای خویش را هرگز پذیرا نمی شوند .
از طرفی از آنجا که در این جوامع هر كس به نوبه خود سلطانكى است و بندگانی دارد، بدین معنی که اگر رئیس است کارمندانی دارد، اگر معلم است و استاد شاگردانی، اگر کارفرماست کارگرانی، اگر مرد است همسری، اگر پدر است فرزندانی و اگر برادر بزرگتر است خواهران و برادران کوچکتری، اين احساس و متعاقب آن این ویژگی بر كل جامعه تسرى يافته است. بدیهی است که عذر خواستن از کسانی که در این سلسله مراتب پایین تر قرار دارند سنگین می نماید چرا که این عمل باعث نزول شان می گردد، اما انجام این عمل در مورد فرادستان چنین احساسی در شخص بوجود نمی آورد. بطور کلی می توان گفت که هر چه این فاصله بیشتر باشد بهمان اندازه که عذرخواهی از جانب فرادست سخت تر می گردد به همان مقدار این عمل از جانب فرودست سهل تر می گردد. حتی در بسیاری از مواقع دیده می شود که فرودست بطور داوطلبانه و حتی بدون اینکه خطائی صورت پذیرفته باشد به طلب بخشش از فرادست خویش می پردازد. بعنوان مثال عذرخواهی یک مستخدم از ارباب، یک آبدارچی از رئیس اداره و یا یک شاگرد مدرسه از مدیر. این وضعیت عمل عذرخواهی را با نوعی احساس فرودستی توام می کند و همین احساس مانع از آن می شود که افراد، به خصوص کسانی که به لحاظ سلسله مراتبی خود را هم سطح و هم شان یکدیگر می دانند، بتوانند براحتی اشتباه خود را پذیرفته و برای آن طلب پوزش نمایند.
مذموم شمرده شدن این عمل در جامعه ما تا بدانجاست که آنرا حتی معادل خوردن مدفوع قلمداد کرده اند. بسيار دیده می شود كه كودكان وقتی مورد خشم پدر، معلم، ناظم یا مدیر قرار می گیرند، از عبارات غلط کردم و  ... خوردم برای جلب بخشایش آنان سود می جویند. بزرگ‏ترها بکرات به کوچکترها چنین توصیه کرده و می کنند كه: انسان نباید کاری کند كه مجبور به ... خوردن شود". چنین توصیه هایی انسانها را مجبور می کند  که وقتی کار اشتباهی صورت دادند، به صدها بهانه چنگ بزنند تا فقط معذرت نخواهند و بعبارتی ... نخورند.
این نوع برداشت هم چنین باعث می شود که وقتی کسی اشتباه خویش را صادقانه می پذیرد، به جای بخشش و چشم پوشی از خطای او، با بی محبتی و بی توجهی مخاطب نا آگاه روبرو می شود. چرا که تصور مخاطب بر اینست که فرد با قبول اشتباه، حقارت خویش را پذیرفته است و کسی که خود را حقیر ببیند شایسته تحقیر است .
با این ترتیب می توان دید که چرا هموطنانی که باور و اعتقادشان را به یک مکتب یا ایدئولوژی در طی زمان ازدست داده اند حاضر به اعتراف به آن نمی شوند، اعترافی که گاه حتی نیازی به معذرت خواهی از کسی نیز ندارد و اعترافی که خود نشانی از رشد فکری و تکامل معنوی شخص دارد. به دیگر سخن اگر انسانی در پنجاه سالگی همان نگاهی را به دنیا و زندگی داشته باشد که در بیست سالگی داشته است معنایش اینست که سی سال به لحاظ عقلی و فکری راکد مانده است. اما ما بدلیل ترس از برخورد و قضاوت دیگران ترجیح می دهیم توقف رشد عقلی خویش را قبول کنیم و بر باور به یک عقیده در تمام عمر پافشاری نماییم! در این جوامع فقط فرهیختگان و هوشمندانی که خود را از زنجیر اسارت این دایره بسته، این قیود و ترس از برخورد دیگران رهانیده اند براحتی و با تواضع به اشتباهات خویش معترف می شوند و این عمل نیکو را به دیگران می آموزند .
 
روشن است که این نوع برخورد با قبول اشتباه افراد را به دروغ گوئی، تهمت زدن به دیگران، توجیه کردن خطا و سلب مسئولیت از خود تشویق می کند و جرات قبول اشتباه را از همه ما و در هر سطح و با هر مسئولیتی می گیرد.  با کمی توجه می توان دید که این ویژگیهای بظاهر کم اهمیت صدمات زیادی را چه در سطح فردی و چه در سطح اجتماعی و حتی تاریخی بر ما وارد کرده و می کند .
قابل توجه اینکه هر چه انسان ها تعداد بیشتری از افراد را تحت پوشش تربیتی خود داشته باشند ویژگی های آنان، چه منفی و چه مثبت ابعاد گسترده تری یافته و تاثیرات منفی یا مثبت بیشتری بر جامعه خواهند گذاشت. بعنوان مثال اگر پدری اشتباهش را با تواضع بپذیرد، فرزندان او این عمل نیک را از او خواهند آموخت و اگر معلمی خطای خویش را پذیرفت و در مقابل دیگران از شاگردش عذر خواهی کرد، تمامی شاگردانش را تحت تاثیر قرار خواهد داد و این عمل زیبا را به آنها خواهد آموخت. با این ترتیب اهمیت وجود چنین ویژگیهایی در افرادی که داعیه رهبری فرهنگی و سیاسی افراد، گروهها و به نحو اولی جامعه ای را بعهده دارند روشن می شود. شاید یکی از دلایلی که ما قرنهاست در وضعیت خود در جا می زنیم (اگر عقب تر نرفته باشیم)  همین باشد که در تار و پود خلقیات خویش اسیریم و ویژگیهای منفی مان را در پوشش های زیبایی پیچانیده ایم و همین پوشش نمی گذارد که ما آنها را وانهیم. بعنوان مثال عدم قبول اشتباه را در جامهء حفظ غرور و عدم صراحتمان را در جامهء احترام و دخالت در زندگی یکدیگر را در جامه مهر و محبت و ...
 
ذهنيت، نحوه تفکر، زبان و به تبع آنها ویژگیهای اخلاقی ما معلول شرايط حاكم بر جامعه است، اما متأسفانه اين معلول ها پس از مدتی خود به جامۀ علت در می آیند و به تحكيم و بقاى شرايط حاكم بر جامعه يعنى «علت اوليۀ خود» دامن مى‏زنند. بدين معنى كه عدم آگاهى ما از این امر که خلقیات و ویژگیهای مخربی که ما امروز با خود حمل می کنیم حاصل شرایط نابسامان حاکم بر جامعه ما یعنی فقر، بیعدالتی و بی قانونی بوده است، باعث مى‏شود كه ما نه تنها در حفظ اين خصوصيات در قالب حفظ فرهنگ بكوشيم، بلكه با انتقال آنها به فرزندانمان به تخريب و نابسامانى هر چه بيشتر جامعۀ خويش دامن بزنيم .
 
 بدآموزى در بين ما از اوان کودکی شروع مى‏شود. از آن زمان كه خشم نا آگاهانه و بیجای پدر به دلیل خطائی که از کودک سر زده است، مادر را مجبور می کند که به حمايت غیر اصولی از او بپردازد و خطای او را به نوعی توجیه کند یا برای باصطلاح زهر چشم گرفتن از کودک، کار اشتباه او را به گردن کلاغه یا گربه محله با نام مستعار گربه سیاهه بیاندازد. عملی که به کودک می آموزد که می توان خطائی کرد و گناه آنرا به گردن دیگری انداخت. بارها شاهد بوده ایم که مادران در جهت تشويق كودك به غذا خوردن، چشمان خود را بسته، قاشق را به دهان او نهاده و سپس چشمان خود را باز كرده و پرسیده اند که چه كسى غذا را خورده است و کودک در حالى‏كه مشغول بلعيدن غذا بوده است به شخص ديگرى یا عروسکی که در بغل دارد و یا گنجشک روی درخت اشاره کرده  و مادر با عشق و هیجان او را به ادامۀ اين‏كار واداشته است. آری همين كارهاى به‏ظاهر ناچيز به كودكان مى‏آموزد كه مى‏توان كارى را انجام داد و مسئوليت آن‏را به گردن شخص يا حادثۀ ديگرى انداخت. دريافت اهميت موضوعاتى به اين كوچكى، ما را به اين امر واقف مى‏كند كه علاوه بر از بين بردن فقر و بى‏عدالتى و اجراى صحيح قانون، چه برنامه‏هاى وسيع، طولانى‏مدت و همگانى ديگرى براى پاك‏سازى فرهنگى جامعه مان باید تدارک بیبنیم .
 
مى‏گويند بشر جايزالخطاست؛ بیاییم با قبول اشتباهات خود،  همبستگى خود را با جامعۀ بشرى اعلام نماییم و اين فضيلت را به ديگران نيز بياموزيم .
 
tshey۴۷@yahoo.com.au