بررسی برخی شاخص ها:
ایران در کشاکش سنت و نوگرایی


علی طایفی


• هرچند در سالهای پس از انقلاب ستیز میان الگوهای نوگرایانه سوسیالیستی و سرمایه داری به ظاهر به حداقل خود رسیده است (قدری ناشی از فروپاشی شوروی و قدری هم ناشی از فروپاشی سازمانهای ایرانی مدافع آن و تبعید ناخواسته)، مهمترین کشاکش های کنونی و متبلور و بازمانده از دهه های گذشته کشمکش میان دو طیف اصلی است: سنت گرایی دینخو و دینخواه و دینخور! از یکسو و نوگرایی سکولار و دمکراسی خواه از سوی دیگر ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲۲ فروردين ۱٣٨۵ -  ۱۱ آوريل ۲۰۰۶


جامعه ايران امروز ميراث خوار سالهای متمادی كشمكش و ناسازه های های ميان گذار از يك فرايند تاريخی مهم و گريز ناپذير بسوی نوگرايی است. چه بسا نخستين نسيم اين گرايش بسوی توسعه مبتنی بر آموزه ها و نمادها و نهادهای مدرنيزم را بتوان از سالهای آغازين جنبش مشروطه خواهی رديابی كرد. اعزام اولين گروه از آقازادگان ايرانی در عصر ناصری به اروپا برای تحصيل علم و دانش و فرهنگ و فناوری ملل توسعه يافته و سيراب از استعمار ساير ملل، توانست زمينه های نخستين رويارويی دانشی و كارشناسی ايرانی و انسان اروپايی را فراهم نمايد. تفاوتهای سهمگين ميان دو حوزه فرهنگی و تمدنی شرق و غرب دركل و ميان انديشه ايستای ايرانی و دانش پويای اروپايی در دو سوی كاروان معرفتی دنيا، بازگشتگان و سرگشتگان ايرانی را چنان مبهوت و متحير ساخت كه راه برون رفت از واپسماندگی ايران را ادامه راه رشد غرب و تمدن مسيحی دانستند. الگوهای راه رشد جامعه گرايانه در شرق و سوداگرايانه درغرب، چنان بسرعت در ميان انتلكتوئل های ايرانی جای باز كرد كه بی هيچ فرصت و مجالی برای بازنگری و تطبيق آن الگوها با مقتضيات و شرايط تاريخي، فرهنگي، اجتماعي، سياسی و ديني، دربست، بعنوان داربستی برای معماری و نوسازی جامعه ايرانی پذيرفته شد.
از همان ايام تا سال های پس از روی كارآمدن ”سردار مدرنيزم“ رضاخان شصت تير و پسر رويا پرداز ”تمدن بزرگ“ شاهنشاهي، محمدرضا پهلوي، اين فرايند با همه فراز و فرودها و عقدهای اخوت جوی و نقدهای مروت خوي، همچنان در اين راه رشد در كشاكشی تند و تيز راه پيمود و هزينه های بسيار نيز بر اندام نونهال جامعه ايران بار نهاد. تسليم پذيری در برابر اين الگوهای راه رشد دوگانه چنان بود كه گويی صاحبان و داعيه داران اين هر دو سرمشق رهايی و رستگاری ايران و ايراني، خود در پديدآوردن مبانی اين دو رهيافت نقش داشته و برای اثبات رای و جای خويش از ترور جان و شخصيت يكديگر نيز باز نمی ماندند. در اين ميان حتی هواداران الگوهای مدرنيزم از نوع جامعه گرايانه يا سوسياليستی چنان دچار هيجان چرخش های يكباره و انقلابی شدند كه عزم كردند فرايند تاريخی و درونزای توسعه و تحول را با نسخه های از پيش تعيين شده و برون مرز، باروت تحركات نظامي- سياسی كرده و با سرنگونی سرداران بی سر مدرنيزم از نوع سرمايه داري، با نقش های سنتی توتاليتر، راه پيشرفت و سعادت برای مردم را فراهم كنند.
در اين برهه البته رهبران دينی و سنتی نيز از پای ننشسته و در آشفته بازار اين كشمكش های نظری و عملي، سهم خواهی های خود را عنوان كرده و در پی بازسازی الگوهای كهن و پدرسالارانه و بازمانده از پدران خود دربرابر الگوهای مدرنيستی دوگانه پيش گفته برآمدند. از همين روی است كه ستيزه ها و كشاكش های فرصت سوز ميان سه جريان اسلامي، ايراني، غربی (۱) از يكسو و ”امام زمان“های الگوهای سنت پرستی دينی و نوگرايی های شرقی و غربی (۲)  از سوی ديگر در برابر هم ايستادند و زمينه را چونان قبل برای حضور و نقش آفرينی صاحبان اصلی استعمار ملل و آبادانی مورد نظر خويش باز كردند! و نقش مار را برای ما و بدست خود ما بر كشيدند! انقلاب ۵۷ نقطه اوج اين كشاكش های برونزا و درون جوش ميان الگوهای نوخواهانه از يكسو و دين باوران و صاحبان كسب و كار و جاه و جلال دينی از سوی ديگر بود. هرچند در سالهای پس از انقلاب ستيز ميان الگوهای نوگرايانه سوسياليستی و سرمايه داری به ظاهر به حداقل خود رسيده است (قدری ناشی از فروپاشی شوروی و قدری هم ناشی از فروپاشی سازمانهای ايرانی مدافع آن و تبعيد ناخواسته)، مهمترين كشاكش های كنونی و متبلور و بازمانده از دهه های گذشته كشمكش ميان دو طيف اصلی است: سنت گرايی دينخو و دينخواه و دينخور! از يكسو و نوگرايی سكولار و دمكراسی خواه از سوی ديگر.
صرفنظر از اين داستان غمناك توسعه در ايران و هزينه های انسانی و تاريخی بسيار و فايده های اندك ناموزونی و ناهمزمانی اين الگوها و پيامبران دروغين آن در ايران در هر سه الگوی مسلط پيش گفته، آنچه كه انگيزه نگارش  متن حاضر گشت برنمايی برخی از شاخص هايی است كه بی هيچ جانبداري، برگرفته از برخی نظريه های جامعه شناختی است كه فقط يكی از رهيافت های تحليل و شناسايی تفاوتها و تشابه های جوامع امروز دنيای بسرعت در حال تغيير است (٣). سنجش و شناسايی اين رخساره های تيره و  روشن جامعه ايران امروز با بهره گيری از شاخص های مورد نظر در اين مقاله می تواند راهنمای مناسبی باشد برای گفتمان پيرامون آنچه كه هست و آنچه كه می تواند از يك منظر برای توسعه پايدار و درونزای جامعه ايران رهنمون گردد. دراين نوشتار بدون هيچ ترتيب و وزن گذاری بر اهميت اين شاخص ها علاوه بر شناسايی مفهومی و تعريف  شاخص ها بر حسب مؤلفه های تعين بخش آن (۴)، تلاش مختصری نيز می شود برای سنجش وضعيت اين مؤلفه ها در جامعه كنونی ايران:
 
  ارزشها :
  ويژگی های ارزشی جامعه سنتی عبارتند از همگني، مقدس بودن و وجود خرده فرهنگ های اندك. از اين نظر ايران امروز با همانندی های بسياری بويژه دربعد مذهبي،  باور به خرافه ها، آخرت جويی در كاميابی از دنيا و زندگی مادی ، جستجوی سعادت اخروی بجای نيكبختی دنيوی و وابستگی به ارزش های رسيده از نسل گذشته و حفظ و انتقال آن بصورت سينه به سينه خاصه در بخش های روستايی و حاشيه نشين شهری  دارای همگنی بسياری است. همچنين از بعد دينی بسياری از افراد، مفاهيم، آداب و سنن اجتماعي، مكانها و زمانها و رويدادها دارای ارزش های مقدس و رازآميزی هستند كه در دل و دماغ ايرانی سنتی امروز نقش آفرينی می كند. نماد هايی مانند ” الفقر فخري“ و قدسی بودن فقر و تشبه بدان  از سوی افراد و شخصيت ها نظيرآنچه كه در انتخابات اخير رياست جمهوری مشاهده شد، اززمره اين نمادهاست. تغيير ناپذيری ناشی از قدسی مآبی و هاله های قداست و كاريزمايی كشيدن بر پديده ها و شخصيت های تاريخی و موجود همراه با تعصب های دينی از ديگر خصايص مورد نظر در بخش سنتی جامعه ايران است.
از منظر خرده فرهنگ ها نيز با وجود تنوع قومی و ايلياتی بخش هايی ازمناطق كشور كه بطور طبيعی دارای تنوع فرهنگی بوده و در مقايسه با فرهنگ ملی دارای پاره فرهنگ های نانوشته و غيررسمی هستند، ولی در درون همين بخش های بزرگ تقسيمات فرهنگی و جغرافيايی همچنان سايه سنگين همگنی مشهود است. اين بخش از جامعه ايران با محاسبه ۴۰ درصد روستايی و بين ۲۰ تا ٣۰ درصد حاشيه نشينان فرهنگی مناطق شهری درحدود ۶۰ تا ۷۰ درصد جامعه ايران را تشكيل می دهد.                                                                  ازسوی ديگرازمنظر ويژگی های ارزشی جامعه مدرن نيزكه عبارت از ناهمگني، سكولاريزم و تعدد و گستردگی خرده فرهنگ های بسياراست، شرايط ايران امروز بگونه ای است كه می توان مدعی شد ناهمگنی ارزشی در لايه های مركزی اقشار شهر نشين،  كارگران ماهر و تكنوكرات،  كارمندان بروكرات و بطور كلی طبقه متوسط روبه افزايش است. از اينرو گروهها و افراد مرجع در اين بخش از جامعه ايران دارای ناهمگنی بيشتری هستند و لذا واعظان محلی مثلا در مساجد، ديگرهمانند دوران قبل يا مانند بخش روستايي، نمی توانند به شكل دهی افكار عمومی اين اقشار فايق آيند. همچنين تقدس مآبی افراد و پديده ها نيز از ذهن و دل اين بخش ازجامعه بتدريج رخت بربسته است و مشروعيت افراد و ارزشگذاری بر پديده های محيط طبيعی و اجتماعی به صورت موردی و زماندار صورت می گيرد. دراين بخش از مردم ايران دركنار تنوع قومی و تفاوت خرده فرهنگ های قوميتی در گوشه و كنار ايران، به دليل ظهور گروه ها، اصناف، جمعيت ها و انجمن های متعدد درلايه های سني،  جنسي،  فكري، تحصيلي، شغلی و... مختلف، خرده فرهنگ های بيشتری را می توان مشاهد كرد كه دلالت بر ناهمگنی بيشتر اين بخش نيز دارد. اين بخش از جامعه نزديك به ٣۰ تا ۴۰  درصد از جمعيت را تشكيل می دهد.            
 
هنجارها:
ازبعد هنجاري، مولفه های جامعه  سنتی عبارتنداز هنجارهای حاوی معانی اخلاقی بالا و مدارای اندك در تنوع پذيري. هنجارها عبارت از آن نوع قواعد و انتظاراتی است كه رفتار افراد وابسته به يك فرهنگ و نظام ارزشی را هدايت كرده و شكل می دهد. ازاين نظر نيز در بين بخش پيش گفته سنتی با همان كميت و كيفيت،  بسياری از قواعد دارای ارزش، معانی و مفاهيم آسمانی و خدا بنيادی است كه هرگونه تخطی ازآن نوعی تابو بوده و خاطيان آن با انگ و برچسب های غير اخلاقي، حذف، مجازات يا به حاشيه رانده می شوند. به دليل همين معانی اخلاقی منتسب به پديده ها و نماد ها و نمود های فرهنگی و ميل و فرصت اندك برای پرسشگري،  نقد و تغيير آنها، هاله های نمادين اخلاقی همچنان در پيرامون قواعد و مراجع راهنمای اين كنش ها پايداری نشان می دهد. ازهمين روست كه تغيير پذيری و مدارا دربرابر تغييرات و فروپاشی نظم و نظام ساختارهای كهن و باز مانده از نسلها بسيار اندك است.         از نظرمؤلفه های هنجاری مدرن نيز لايه ها و اقشار ساكن در مناطق كلان شهر و برخی طبقات شغلی و  تحصيلی دراين مراكز كمتر به انتساب معانی اخلاقی به قواعد و آداب و روسوم و يا روش زندگی توجه كرده و بسياری از اين هنجارها بار اخلاقی خود را ازدست داده است. درهمين راستا ميل و مدارای اين بخش از مردم در برابر تغييرات و تنوع رفتاری و ارزشی نيز گسترش يافته و برپايه مولفه ناهمگني، تفاوت ها پيش شرط زندگی مدرن تلقی می شود. اين تعريف متفاوت از ازهم گسيختگی و نابسامانی فرهنگي، ارزشی و هنجاری است كه در بين برخی از گروه های سنی در بخش مدرن بصورت آسيب شناختی قابل مشاهده است. در واقع مدارا و تساهل فرهنگی به معنای بی اخلاقی از زاويه سنتی نيست بلكه نوعی تنوع پذيری در قواعد و ناهمگنی در ارزشگذاری بر رفتار افراد و گروه هاست.            
 
نقش و منزلت :
شاخص نقش و منزلت كه گويای  همبستگی های سنتی يا ارگانيك و نوين يا مكانيكی است از بعد سنتی گويای شئونات يا منزلت های اندك، عمدتا انتسابی و سينه به سينه يا عشيرتی و با نقش های اندك تخصصی و تفكيك شده  است. ازاين منظر جامعه ايران امروز بويژه در بخش روستايی و حاشيه شهری عمدتا از اين خصايص برخوردارند. نقش و منزلت يا شان برگرفته از نسل گذشته و به ميراث مانده از پدران و نياكان افراد و شناسايی منزلت و نقش افراد برپايه وابستگی اش به خانواده يا طبقه ممتاز يا پست و جايگاه عشيرتی افراد، هنوز در شجره نسب افراد مهر ايستايی اجتماعی را چونان داغ و انگی بر پيشانی افراد منقوش و منسوب كرده است و پسری كه نشان از پدر نداشته باشد ناخلف خوانده می شود!. همچنين هنوز در اين بخش از جامعه كه در بالا به توزيع جغرافيايی آن نيز اشاره شد، افراد نقش های عمومی دارند و مثلا يك پدر در آن واحد نقش های همسري، پدري، قيمی بازماندگان خانوادگي،  مسؤل تربيت و آموزش و فرهنگ خانواده و درعين حال  معتمد محل، حكم حل اختلاف های محلي، ميانجيگر ازدواج ها و طلاق ها و دارای مشروعيت سنتی نفوذ كلام و قدرت در محدوده زيست بوم خود است.
ولی از نظر شاخص نقش ومنزلت در دوره مدرن ، افراد  دارای شئونات بسيار بوده و همراه آن از نقش و منزلت اكتسابی و گاه انتسابی برخوردارند. اين وضعيت با وجوديكه ظاهرا در بخش های شهری ايران امروز قابل رديابی است. وليكن حتی در اين بخش نيز با توجه به عدم تشكيل دولت مدرن و رفاه كه بخش يزرگی از وظايف پيشا مدرن را از يد اختيار خانواده ها و بويژه مردان يا پدران خارج نكرده است و برعكس درتلاش برای دفاع از كيان خانوادگی و نقش های سنتی و انتسابی مردان و پدران در ساختار خانواده است،  بجز نسل جوان و نوجوان شهری كه در سردرگمی كندن از چنبره سنتی پيش گفته است هنوز در شهرهای بسياری و حتی در كلان شهر تهران نيز می توان نشانه هايی ازاين نقشهای انتسابی و بسيط را بازيابی كرد.  نماد كنونی اين وضعيت را حتی در بخش نوين بروكراسی و نظام اداری ايران  نيز می توان مشاهده كرد. بطوريكه پديده پارتی بازی در ساختاراداری و مدريريت كشور با اتوبوس های قبيله ای و عشيرتی و ناموزونی تخصص افراد با شغل و شئونات اجتماعی و سياسی شان از ديگر نمونه های بارز اين  خصيصه است. مطالعه گروه ” ستيران “ در سازمان برنامه و بودجه سالهای پايانی سلطنت پهلوی دوم در ايران  نشان می دهد كه به دليل عدم وجود آزادی احزاب و تفكيك نشدن نقش ها و وظايف افراد و گروهها، حزب و گروه گرايی در ايران بويژه در بدنه اداری كشور بصورت” پارتی بازي“ نمود يافته است. اين پارتی بازی يا همان حزب و گروه گرايی اوليه نيز عمدتا ساختار عشيرتي، خانوادگی و انتسابی دارد و همچنان در تمامی ساختار اشتغال دولتی و خصوصی ايران امروز نيز عمل می كند .
خانواده در بعد سنتی با ساختار گسترده يعنی متشكل از پدرو مادر، فرزندان پسر و همسران و نوه های پسري، اقوام دور و نزديك با يا بی سرپرست پدر خانواده كه در زير يك سقف و دور يك سفره و به اصطلاح با يك عصا نان می خورند، بعنوان اولين مجرا و نهادجامعه پذيری و توليد اقتصادی محسوب می شود. در بعد مدرن  خانواده بصورت هسته ای يعنی فقط با حضور زن و شوهر و فرزندان بلافصل آنان در زير يك سقف و اقتصاد معين و فقط با برخی ازكاركردهای جامعه پذيری و عمدتا يك واحد مصرفی و نه توليدی ظاهر می شود. از اين منظر بخش بزرگی از خانواده های ايرانی بويژه در مراكزشهری و حاشيه شهرها و شهرستان های كشور دارای ساختار هسته ای هستند.
از سوی ديگر به دليل تفكيك نقش و ساختارنهادهای اجتماعی از قبيل آموزش، اشتغال، قانون، و خانواده بسياری از نقش های سنتی خانواده از جمله آموزش و تربيت فرزندان از اختيار مطلق پدر و مادر در ساختار سنتی خارج شده و به نهادهای آموزشی ديگر سپرده شده است. از اينرو نقش خانواده ايرانی در جامعه پذيری نيز روبه كاهش نهاده است. همين اتفاق از نظر اقتصادی نيز رخ داده و خانواده از حالت يك بنگاه اقتصادی صرف خارج شده و امروزه عمدتا بصورت يك واحد مصرفی تبديل شده است. از اينرو ديگر الگوی سنتی ”پسر كو ندارد نشان از پدر“ (۵) زمينه تحقق نيافته و می توان شاهد گسست بين نسلی ميان والدين، فرزندان از يكسو و حتی متوليان آموزش و تربيتی شد. يكی از تنها ويژگی های بازمانده از سنت  در خانواده های امروزی در ايران علاوه بر نفوذ نسبتا مسلط مردان و پدرتباری درآن، عدم تنوع ساختار خانواده است كه از يك الگوی ديرين و مشابهی پيروی می كند كه در قالب هسته ای بدان اشاره شد.
 
مناسبات و ارتباطات :
مناسبات و ارتباطات انسانی دربعد سنتی بطور تيپيك يا گونه وار دارای ويژگی های اوليه،  ناشناس و اندكی خصوصی بصورت چهره به چهره است. به بيان ديگر بر پايه نظريه گونه شناسی ارتباطات متعلق به رايزمن(۷)، سه مرحله رشد ارتباطی قابل شناسايی است: مرحله دوراجاقی بگونه چهره به چهره و مبتنی بر شايعات و فرهنگ شفاهی و دهان به دهان، مرحله گوتنبرگ بگونه چاپي، انتشاراتي، كاغذی و نوشتاری با فرهنگ مكتوب، و مرحله سوم عصرماركنی بگونه الكترونيكی با راديو، تلويزيون و امروزه با رسانه های نوين مالتی مديا، اينترنت و ماهواره با سيطره فرهنگ ديداری و شنيداري. از اين منظر جامعه ايران امروز از يك زاويه هنوز در فرايند سه مرحله فوق در گذار است. به گونه ای كه هنوز روابط انسانی در بخش بزرگی از اجتماعات روستايی و سنتی  بصورت ساده، رو در رو و مبتنی بر شايعات و سينه به سينه يا دهن به دهن  نقش آفرينی می كند. هنوز هويت و مناسبات بسياری از افراد در ايران امروز مبتنی بر شجره نياكان يا پدری و ايلی يا فاميلی شكل و اعتبار می يابد. به معنای ديگر به تعبير هابرماس هنوز حوزه های عمومی بر حوزه های خصوصی هژمونی و سلطه داشته و تحت استعمار اوست.  دراين نوع ساختار همه مناسبات و فضاهای زيست انسانی و اجتماعی مانند خانواده، آموزش، اشتغال، حيثيت و منزلت، سياست،  مبارزه و جنگ و بسياری ديگر از نهادها و سازمانهای اجتماعی و فرهنگی در مقياس های بزرگ دامنه و كلی و كلان تعين و هويت می يابد.
از نظرمناسبات مدرن نيز روابط انسانی نوعا ثانويه با مناسبات ناشناخته و خصوصی قابل توجه، چهره به چهره و تكميل شده با رسانه های گروهی است. از اين منظر ايران امروز دارای بخش های است كه ناساز با بخش سنتي، عمده الگوهای مناسبات انسانی و اجتماعی اش را بر پايه  فرهنگ ديداری و شنيداری و حداقل مكتوب پی ريزی می كند. در اين بخش از جامعه خاص گرايي، جزء نگري، روابط خصوصی و حوزه های فردی و عقل و خرد فرديت يافته نمايان شده  و درمقابل اقتدار و سلطه رانی سنتی حوزه عمومی ايستادگی نشان می دهد. بخش بزرگی از شهروندان تحصيلكرده، جوانان، كارمندان بروكرات و تكنوكرات و اقشار متعلق به لايه های ميانی طبقات اجتماعی دراين ميدان و كارزار رويارويی سنت و نوگرايی قرار دارند. از اينرو تضادهای ميان اقتدار مبتنی بر فرهنگ شفاهی و شايعه و هژمونی حوزه عمومی با  اقتدار مبتنی بر فرهنگ نوشتاري،  ديداری و شنيداري، اسنادی و دفاع از هويت های  فردی و حوزه های خصوصی رو به فزونی گذارده است.
 
كنترل اجتماعي:
ازنظرسنتی كنترل اجتماعی با شايعات وانتشار غيررسمی اخبار و تصميم و سياست های متخذه و از بالا به پايين صورت می گيرد. ولی اين نوع كنترل در نوع مدرن با پليس و نظام قضايی رسمی و بصورت از پايين به بالا است . در ايران امروز به دليل ناهماهنگی ساختاری و در گذار بودن كلان جامعه، هر دونوع كنترل اجتماعی به چشم می خورد. در واقع در پيشبرد بسياری ار برنامه های سياسی و اجتماعی و حتی اقتصادي،  سياستگزاران و سياستمداران علاوه بر بهره گيری از روشهای شايعه پراكنی و به اصطلاح”راه بينداز و جا بينداز“ كه ازنظر روانشناسی مردم و افكار عمومی زمينه های نخستين كنترل را طرح ريزی می كند، از دستگاه پليس رسمی و غير رسمی در ميان مردم نيز بهره می جويند.
در اين ميان تنها ويژگی كه كمتر می توان نشانه هايی از آنرا در ساختار و فرايند كنترل اجتماعی يافت، عبارت از كنترل از پايين است! در جامعه در حال گذار با وجوديكه نهاد های به ظاهر مدنی مانند مطبوعات، سازمانهای غيردولتي،  انتخابات سياسي، مجلس، شوراهای شهر وده و.. پيش بينی شده است ولی به اشكال مختلف و دلايل گوناگون از جمله استعمار بخش سنتی بر بخش مدرن جامعه با حمايت نهاد قدرت و سازوكارهايی مانند شورای نگهبان وفيلتر كردن فرايند آزاد انتخابات، كنترل از بالا به پايين است .
 
قشربندی اجتماعی:
قشربندی اجتماعی دردوره  سنتی با الگو های سخت و تغيير ناپذير نابرابری اجتماعی و تحرك اندك اجتماعی و دردوره  مدرن با الگوهای سيال نابرابری اجتماعی و تحرك قابل توجه اجتماعی قابل شناسايی است. در ايران امروز به دليل ناموزونی  و ناهمزمانی توسعه و تحول اجتماعی واقتصادی كشور، از يكسو می توان شاهد قشربندی سخت و انعطاف ناپذيراجتماعی بود و از سوی ديگر نيزمی توان شاهد رشد و تحرك طبقاتی افراد و گروه های خاصی بود. اين تحرك به دليل وابستگی به مراكز قدرت و اطلاعات و امتيازهای اقتصادی و فرصت های رشد و بهره برداری ازامكانات محدود جامعه، درطول مدت اندكی افرادی را به گروه های ممتاز و ثروتمند جامعه ملحق می سازد.
در عين حال به همين دليل نابرابری در توزيع فرصت ها و امكانات و خاص گرايی يا قبيله گرايی حاكم بر ساختار جامعه و قدرت، كليه افراد وابسته به هرم قدرت، خواه مستقيم يا غير مستقيم از اين تنعم بهره مند شده و تحرك روبه بالا می يابند و همچنين بخش بزرگی از اقشار ميانی جامعه نيز بطور روز افزونی به طبقات فرودست و فقير جامعه تنزل می كنند. ازاين منظربه نظر ميرسد جامعه ايران امروز هنوز در مراحل ابتدايی تكامل اجتماعی خود و دوره سنتی بسر می برد و به بيان ديگر طبقات اجتماعی هنوز در چنبره و زير يوغ بخش سنت و متوليان و اصحاب قدرت و ثروت در اين بخش است.
 
اقتصاد :
اقتصاد سنتی مبتنی بر كشاورزی است كه درآن كارگاههای خانگی و كار يقه آبی يا  يدی نقش مسلط دارند. برخلاف آن اقتصاد مدرن مبتنی برتوليد انبوه صنعتي، مركزيت كارخانه ها درتوليد و كار روزافزون يقه سفيدی است. شواهد آماری ايران امروز نشان می دهد چنانكه در بالا نيز اشاره شد با وجوديكه بخش خدمات به شكل ماكروسفالی و متورم بر بدنه نخيف اقتصاد كشور چسبيده است ولی هنوز ساختارهای تكنولوژيك در بخش های سه گانه اقتصاد كشور بگونه ای است كه می توان اذعان كرد در حد فاصل عصر كشاورزی و صنعت قرار دارد. به بيان ديگر ساختار اقتصادی كشور هنوز نمی تواند از دستاوردهای انقلابات فراصنعتي، علمی و فناورهای نوين و پی در پی بهره لازم را ببرد. حتی قريب نيمی از نيروی كار شاغل در بخش خدمات نيز چنان از سطح اندك دانشی برخوردار است كه فقط ٣ درصدآن بالای فوق ليسانس و بيش از ۷۰ درصد زير ليسانس هستند. از سوی ديگر وابستگی اقتصاد كشور به درآمدهای آماده و رانتی نفت بستر آماده خوری و رانت خواری در بدنه قدرت و ساختار اقتصادی و اجتماعی و حتی سياسی را بيش ازپيش تحكيم  بخشيده است.از اين منظر می توان بر پايه نظريه كوسلر ادعان داشت در جامعه ايران، اقتصاد تحت استعمار نهاد دولت قرار دارد ودولت نيز بنوبه خود كارگزار همان وظايفی است كه روزگاری استعمار بدان اهتمام داشت(٨)                                          
 
دولت :
در عصر سنتي، حكومت با دامنه كوچك، بدون نمايندگی ملی و قبول وظايف خدمات رسانی و عمدتا خدمت گيرنده و تداخل جو در همه عرصه های عمومی و خصوصی و در عصر مدرن حكومت با دخالت بسيار دولت در تنظيم قوانين واخلاق در فعاليتهای اقتصادی و امنيت و با نمايندگی ملی و قبول وظايف خدمات رساني، رفاه و پاسخگويی شناخته می شود. از اين منظر نيز ايران دارای وضعيت ناسازه و پارادوكسيكالی است. بدين معنا كه با وجوديكه دولت به معنای امروزی بزرگ دامنه و پرنفوذ شده است ولی اين پديده عمدتا محصول ساختار  جغرافيايي، اقتصادی و سياسی ايران است و نه نوسازی و نوگرايی آن. به تعبير ديگر اقتصاد رانتی مبتنی بر نفت، انحصار گرايانه و متمركز، بدون وجود زمينه های مشاركت مردم در عرصه های كلان اقتصادي، از دولت به مفهوم نوين چنان تركيب ناقص الخلقه ای ساخته است كه با سر كوچك دارای بدنه بزرگ و ناكارآمدی است كه در رويارويی با مسايل و نياز های توسعه ای نيز يكصدا و بدون ايجاد فضای هم انديشی و مشاركت در توسعه ملي، بطور روز افزون در معرض آزمون و خطا است. دولت در اين معنا با همه نمادهای رويين و سطحی دمكراتيك فاقد بنيان های مردم سالارانه بوده و نمايندگی ملت را عهده دار نيست و در واقع پديده دولت-ملت شكل نگرفته است( همان (٨)
از سوی ديگر دولت در ايران امروز با ايجاد نهادهای شبه ملی يا  به تعبير مشخص ضد ملی همانند نهادهای مدنی دولت ساخته ( در ميان كارگران با شوراهای اسلامی كار، بسيج، بنياد های اقتصادی متعدد، نهادهای علمی ايدئولوژيك و...) از بخشی از لايه ها و طبقات مردمی برای دستيابی به منافع سياسی و قشری خود بهره می جويد. از اينرو بر خلاف دولت های مدرن، دولت در فضای ايران نه تنها پاسخگوی ملت نيست بلكه در برهه های مشخص اين ملت است كه بايد پاسخگوی دولت باشد. در اين موقعيت بديهی است كه دولت به استعمار از درون و تحميق مردم نيز پرداخته ونقش ديرين استعمار را خود عهده دار می شود (همانجا) !
 
دين:
دين درشكل سنتی در نوع نگرش به جهان دارای نقش هدايتگر و مبتنی بر عدم تكثر گرايی دينی و تماميت نگری و دخالت در نهادهای ديگر اجتماعی است . از منظر مدرنيزم نيز می توان به ضعف دين با رشد علم، تكثر گرايی گسترده ديني، تقدس زدايی و حداقل سازی و منفرد شدن دين و رويكردهای دينی اشاره كرد. با وجوديكه در طول دوران نوسازی جامعه ايران از ابتدای دوران مشروطه و بويژه دوران سلطنت پهلوی های اول و دوم اهتمام بسياری برای نوسازی از بالا و توسط دولت صورت گرفت، ولی به دلايل متعددی اين پديده با موفقيت به فرجام نرسيد. از جمله اين دلايل می توان به عوامل زير اشاره كرد: ناكارآمدی متوليان نوسازی در فراگير سازی فرايند نوگرايي، وجود حلقه مفقوده گذر از سنت به نوگرايی يعني” نوانديشی “در بطن و متن دولت و جامعه، برونزا بودن آن، نوستيزی ساختار قدرت در طول تسهيل فرايند نوگرايی در جامعه، مقاومت متوليان دينی دردفاع از نقش و جايگاه،و حوزه نفوذ و قدرت سنتی خود، نوستيزی از نوع غربی توسط  بخش به اصطلاح روشنفكری كه خود نيز فرزند ناخلف و ناقص الخلقه يا كپی ناقصی از روشنفكری عصر روشنگری اروپا بود و ... .
به هر ترتيب دين در جامعه ايران امروز نه تنها درصدد هدايت نوع نگاه به جهان و ارايه تحليل از محيط طبيعی واجتماعی است، بلكه همچنان بدنبال بازسازی مناسبات از دست رفته خود با نهادهای ديگر محصول دوره مدرنيزم مانند دانشگاهها، مراكز قانونگذاری و دادگستری و نهاد قضايی و همچنين فرهنگی است. از سوی ديگر نهاد دين و متوليان آن به حذف انديشه های رقيب در حوزه دينی و فكری و فرهنگی پرداخته و با يك صدايی كردن جامعه در تلاش برای حفط كيان و رفع زيان خود هستند. با وجوديكه به نظر می رسد موج غير رسمی مطالبات مدنی برای حداقل سازی نقش دين در كنار نهادهای ديگر اجتماعي، اقتصادی و فرهنگی رو به فزونی است و لايه هايی از جامعه در عطش جدايی دين از سياست است، بر عكس، متوليان قدرت دينی و سياسی با دستيابی به مديريت تمامی حوزه های عمومی و خصوصی و همچنين نهادها و نمادهای اجتماعي، اقتصادي، فرهنگی و سياسی درتلاش برای افزايش بيش از پيش حوزه نفوذ و عمل خود هستند. رويداد های اخير در كشور نمايانگر اوج گيری دوباره اين فزون خواهی است.ازاينرو می توان چنين برداشت كرد كه تضادهای آشكار و نهانی در فضاهای رسمی و غير رسمی ميان متوليان سنتی دين و دينداران سنتی از يكسو و متوليان نوانديش دينی از سوی ديگر و حجم خواسته های پاسخ نيافته مردم و لايه های تحصيلكرده و شهری از سوی سوم، برای تحديد دامنه نفوذ دين و انتشار دامنه نوسازی و نوانديشی و نوگرايی به حوزه دين در خلجان است. دربخش بعدی مقاله به سايرشاخصهای مطرح درسطوح كلان اهتمام می شود .                                                                       
http://ta٣۹ali۲۰۰٣.persianblog.com
 
 
  منابع :
 
  ازچهارده قرن تضاد تا چهارده دهه: تضاد نوانديشی و نوگرايی ۱ .
mag.gooya.com
الگوهای سنت ومدرنيزم: ميانه روها متحد شويد! ۲ .
   politic.iran-emrooz.de
  آسيب شناسی گذاربه دولت دمكراتيك توسعه گرا، با تاكيد برانديشه های گنجی ٣ .
www.akhbar-rooz.com
۴. Sociology: A global introduction, J. Macionis & K. Plummer , Pearson pub, ۲۰۰۵   
پسر كو ندارد نشان از پدر ۵ .
social.iran-emrooz.de
   خانواده ايراني، خانواده مقدس ۶ . 
 ۷. قدرت تلويزيون، ژان كازنو، ترجمه اسدي
 ٨.  منبع شماره ٣