حق حاکمیت مردم و توهم "امامت" خمینی
ج. پاکنژاد
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۲۲ مرداد ۱٣٨٨ -
۱٣ اوت ۲۰۰۹
هنگامی که در دوران کودکی و نوجوانی در ایام سوگواری از جمله دهه محرم و عاشورا فجایع و جنایات اعمال شده علیه خاندان پیامبر(ص) و اولاد علی (ع) را از زبان واعظین بر منبر میشنیدم همواره با خود می اندیشیدم مگر میشود انسانی به نام دین خدا – آل معاویه ادعای خلافت و ولایت بر مردم را داشتند و قاضی های درباری حکم بر بغی اولاد علی و سرکوب آنان داده بودند و ذوب شدگان در ولایتشان مجریان این حکم شدند - به انسانی دیگر که زیر بار حکمش نمیرود اینقدر ظلم روا دارد حتی پیکر کشته شدگان را زیر پای اسبان بیاندازند و بر زن و مرد و کوک بتازند و به ضرب و شتم آنان اقدام نمایند.امروز هزار و چهارصد سال از آن واقعه میگذرد و نسل ما، یا با گوشت و پوست و استخوان و یا با شهادت رسیدن عزیزان و یا از طریق رسانه ها و فیلم های پخش شده، خود شاهد بیداد بیدادگران به نام دین خدا هستیم. جائری بر مسند خلافت، دم از ولایت مطلقه بر جان و مال و ناموس مردم میزند و ندای حق طلبانه آنان را با خونریزی و داغ و درفش و شکنجه پاسخ میگوید.پس این عمل شدنی است و وقتی که دین ابزار قدرت گردد هم واقعه کربلا اتفاق می افتد ،هم هزار و چهارصد سال بعد، با این همه پیشرفت که انسانها کرده اند به نام جمهوری اسلامی بد ترین رفتار نسبت به انسان، چه مسلمان و چه غیر مسلمان اعمال میشود که یادآور همان فجایع است. امروز به نظر میرسد که اگر آقایان علما و مراجع دغدغه دین و بخصوص تشیع را دارند، زمان آن رسیده است که به مسئولیت خود که لا اقل سی سال است بدان عمل نکرده اند عمل نمایند و به ظلمی که به نام دین و تشیع بر مردم و دین و تشیع میرود بشورند.
آقای کروبی در نامه خود به هاشمی رفسنجانی به نکاتی اشاره دارد و از فجایعی نام میبرد که دل هر انسانی را بدرد می آورد او نوشته است شنیدن شرح این وقایع، شبی را خواب از دیدگان او گرفته است .... وباز مینویسد اتفاقاتی در زندانها رخ داده است که چنانچه حتی اگر یک مورد نیز صحت داشته باشد، فاجعهای است برای جمهوری اسلامی که تاریخ درخشان و سپید روحانیت تشیع را تبدیل به ماجرای سیاه و ننگین میکند که روی بسیاری از حکومتهای دیکتاتور از جمله رژیم ستمشاهی را سفید خواهد کرد.
باز گویی و نوشتن حقیقت شکنجه ها عملی پسندیده است و همچنین این بسیار خوب است که تالم وتاثر درد دیگران خواب از چشم شما ستانده است. گرچه دیر به این تالم و تاثر رسیده اید. اگر فراموش کرده اید به خاطر شما می آورم که نطفه این فجایع از فردای به قدرت رسیدن آقای خمینی که هنوز شما و امثال شما در توهم "امامت" او هستید آغاز شد . به مصداق خشت اول چون نهاد معمار کج، آقای خمینی یابه زعم شما امام از همان روز که اعدام ها را با نقض حقوق انسانی متهمان تائید و تصویب کرد و احراز هویت را برای اعدام متهم کافی دانست ، اولین خشت های بنای بیداد را میگذاشت وشما و بسیار دیگران پذیرفتید.اعتراف گیری به ضرب شکنجه و محاکمات بی قاعده و قانون در نظام جمهوری اسلامی امر تازه ای نیست اما امروز به یمن گسترش رسانه ها مخفی کردن و سانسور آن دشوار و تقریبا غیر ممکن گشته است .پس از کودتا در خرداد ۶۰ بر ضد منتخب مردم، اعتراضات مردمی ،در خون و جنایت توسط عمال ولی فقیه – آقای خمینی- سرکوب شد و هر روز جوانان و زنان و مردان میهنمان در زندانهای گوناگون،تحت ولایت "امام "خمینی مورد ضرب و جرح و تجاوز قرار گرفتند واز دختران نوجوان ازاله بکارت شد،هستند کسانی که سی سال است شبها خواب راحت ندارند! و شما و دوستانتان نه تنها دم فرو بستید، دو دستی عبا و قبای امام و مقتدای خود را چسبیدید و تا به امروز نیز رها نکرده اید.امروز خاطره هزاران جوان نظیر حسین نواب صفوی که جرمی جز وفاداری به رای خود و پایبندی به استقلال و آزادی نداشت و گاه در روزنامه انقلاب اسلامی ابراز عقیده میکرد و در سال ۶۰ پس از تحمل شکنجه های بسیار در دادگاه نمایشی توسط جباران قاضی نما به اعدام محکوم شد و با بدنی مجروح و ضرب دیده از شکنجه که- بنا بر شهادت شاهدان- قادر به راه رفتن نبود به محل اعدام برده شد و به شهادت رسید بر صفحات خونین ولایت آقای خمینی نوشته شده است. دادگاه های فرمایشی و تواب سازی در زندان به ضرب شکنجه تنها یکی از ابزار ها و راه های سر کوب و به قدرت رسیدن کودتا چیان بود .آقای خمینی برای تثبیت قدرت خود، به حریم روحانیت و مرجعیت نیز تجاووزکرد و از جمله آیت الله شریعتمداری مرجعی سالخورده را که در مرجعیت او نقش داشت محبوس و به اعترافات تلویزیونی واداشت تا انتقام شخصی اش را ازرقیب بگیرد و شما آن زمان اعترافات او را از راه کره ندانستید؟وقتی رئیس جمهور وقت، آقای بنی صدر، به اعمال شکنجه در بازداشتگاه ها و زندانهای متعدد و غیر قانونی اعتراض کرد آقای "امام" خمینی از سویی کمیته رسیدگی به " شایعه شکنجه" را تشکیل داد و از دیگر سو بنا بر اظهارات محمد منتظری که درآن کمیته حضور داشت، به آنها حکم می کند که بگویند در زندانها شکنجه نیست، از این هم فرا تر رفتند و قوه قضائیه مدعی رئیس جمهور شد!.شما و دوستانتان هم آن روز باور کردید که شکنجه در زندان ها شایعه است؟حال فکر میکنید آقای خامنه ای و دستگاه های سرکوب او با نامه شما چگونه برخورد خواهند کرد، حد اقل شما را دروغ گو و شایعه ساز میخوانند.
چند نفر از دوستان شما که امروز در بیدادگاه های ولایت مطلقه با حالتی خسته از فشار های "دوستان" بازجو – آقایان عطریانفر و ابطحی در مصاحبه گفتند که با باز جوها دوست شدند- نشسته بودند و نمایش داده شدند در باز جویی و تواب سازی و اعتراف گیری و پایمال کردن کرامت انسانهای دربند در اوین به سر پرستی لاجوردی و دیگر زندانها در دهه ۶۰ "دوستان" زندانیان شدند تا آنها به "اشتباه" خود پی ببرند و مصاحبه بکنند؟ همین چند سال پیش به هنگامی که شما رئیس مجلس بودید و همسر سعید امامی شکنجه شد و فیلم آن نیز منتشر شد عکس العمل شما چه بود؟ بلایی بر سر او آوردند که اعتراف نماید علاوه بر رابطه نامشروع، بعد از هر عمل با ورق های قرآن خود را پاک میکرده است ! سکوت در مقابل این توهین به انسان و قرآن را چگونه پذیرفتید ؟ نمیدانم در دوران حجاج ابن یوسف و آل زیاد چگونه با قرآن و زندانی رفتار میکرده اند اما امروز فیلمهای سرکوب معترضین از سوی عمال جمهوری اسلامی، حکایت از فجایع روا شده بر انسان و قرآن آنهم بنام دین و تشیع و سربازی امام زمان دارد- میگویند باز جویان همسر امامی امروز به کار "دوستی" با "متهمان" شورش خیابانی هستند- هنگامی که دانشجویان معترض مورد حمله لباس شخصی های تحت امر رهبری قرار گرفتند و کوی دانشگاه توسط "سربازان گمنام" امام زمان ایلغار شد و پرتاب جوانان این مرز وبوم از پنجره ها و مصدوم کردن آنها بنام هدیه به فاطمه زهرا (س) صورت گرفت، وقتی عده ای را به جرم ارازل و اوباش گرفتند و رفت آنچه بر آنها رفت و در رادیو و تلویزیون و دیگر رسانه ها کرامت انسان لگد مال شد شما و آقایان علما و مراجع ندیدد و نشنیدید یا حفظ نظام را بر حقوق انسانها و حتی حفظ دین ترجیح دادید؟ مگر فرد ولو مجرم از حقوق انسانی محروم است که بازداشتگاه کهریزک را بنا بر اقرار فرماندهان نظامی و قضایی برای ارازل و اوباش بر پا کرده بودند؟ امروز گرچه با آنچه در ایران و به نام دین میگذرد و به یمن فیس بوک و یو تیوب و.... جهانی نظاره گر آن است ، حجت بر تمامی آنان که دغدغه دین دارند تمام است و جدا کردن و آزاد کردن دین از قدرت وظیفه انکار نا پذیر آنان است ولی این کار با ماندن در توهم خط امام و اینکه در دروه امام فلان بود وبهمان بود و... امکان پذیر نیست. باید واقعیت را آنطور که بوده، دید و شرح داد. حال جماعتی بر این امر شده اند تا حساب آقای خمینی را از حاکمیت کنونی و آنچه میگذرد جدا کنند و در این توهم به سر میبرند . مثلا آقای کدیور در آمریکا و هزاران کیلومتر بدور از ایران در مراسمی که به مناسبت چهلم شهدای جنبش مردم ایران بر گزار شده است، به هنگامی که میخواهد به وقایع اخیر ایران اعتراض بکند، به درستی معنی و مفهموم ولایت فقیه در فقه و تضاد آن با حق حاکمیت مردم را بیان میکند و آن را باطل میداند اما هنوز در توهم "امام " است .میگوید با این وجود در سالهای اول انقلاب، امام با مردم زاویه پیدا نکرد! هیچ معلوم نیست منظور از زاویه پیدا کردن امام با مردم چیست اگر منظور مقابله کردن با خواست مردم است ، اگر اعمالی که به اختصار به آنها اشاره شد زاویه نیست ،اگر جمله معروف سی پنج میلیون نفر بگویند بله من میگویم نه، زاویه نیست،اگر فرمان قتل زندانیان دربند در سال ۶۷ که این روز ها به سالگرد آن فاجعه انسانی نزدیک میشویم زاویه نیست، اگر به مقابله رفتن با ۷۶ درصد رأی مردم زاویه نیست، و اگر .... آقای کدیور لطف کرده زاویه مورد نظر خود را بسط و شرح دهند تا بدانیم چه جنایتی در حق مردم را باید زاویه خواند. و یا اینکه آقای موسوی همواره صحبت از بازگشت به خط امام و دوران امام را به میان می آورد،از خط امام و دوران او مختصری را نوشتم ،منظور همان رفتار و کردار است؟. اما راست و حقیقت امر این است که از همان ابتدای ورود واژه جعلی ولایت فقیه به قانون اساسی ، روحانیت اقتدار گرا با همکاری با دیگر جانبداران استبداد و وابستگی اتحاد شومی را به رهبری آقای خمینی تشکیل دادند و با تمسک به این اصل جعلی با اصل حقیقی حق حاکمیت مردم در تضاد قرار گرفتند او برای تثبیت خود و نظامش برای هر جنایت و خیانت توجیه شرعی یافت و ساخت . عده ای نیزبرای جدا کردن حساب روحانیت از درباریان، معتقدند که بخش کوچکی از روحانیت با این اعمال موافق بوده است و در تلاشندچهره دیگری از روحانیت و مرجعیت بنمایانند بطور مثال مخالفتهای آقایان منتظری و جمعی از مدرسین و فقهای قم را دلیل این امر میدانند اما اگر چنین است و نهاد مذهبی میخواهد جایگاه بایسته را در جامه ایران بیابد به چیزی بیشتر از مخالفت های گاه گاه نیازمند است،باید بر اصل حاکمیت مردم و ابطال ولایت فقیه شهادت دهند وگرنه مردم خود حساب دینشان را از حساب حاکمیت و جائران جدا کرده اند و به بی دینی اربابان قدرت در نظام جمهوری اسلامی پی برده اند ،بدین سبب است که شامگاهان شعارشان از سویی الله اکبر است و از سوی دیگر استقلال –آزادی- جمهوری ایرانی.اما سخنی با آنان که زمانی خود از ابزارهای کودتای خرداد ۶۰ بودند وامروز ادعا دارند که طالب و مدافع حق حاکمیت مردم بر سرنوشت خویشند.این حق هر انسان و امری پسندیده است که آدمی در آزادی برخطای خویش آگاهی یابد و در مقام جبران بر آید امااین کار میسر نیست مگر با صداقت، حال که خود قربانی ماشینی گشته اید که در راه اندازی آن شرکت داشتید در عهدی که با مردم برای احقاق حقوق آنان بسته اید – در بیانیه ها و سخنرانی ها از این حق دم زده و میزنید- پا برجا بمانید. خود خوب میدانید که ولایت فقیه باطل است بر این باطل اصرار نورزید که دو ولایت یکی ولایت جمهور مردم که بنا بر حق حاکمیت آنان دارد و دیگری ولایت فقیه که ناقض حقوق مردم است با هم تضاد دارند بدون نفی دومی نمی شود اولی را خواست.
حق حاکمیت مردم آری
ولایت فقیه نه
استقلال-آزادی
جمهوری ایرانی
jmpaknejad@yahoo.fr
|