به بودن یا نبودن
خانم شیرین عبادی ونقش شخصیت درتاریخ


علی اصغر حاج سیدجوادی


• خاورمیانه ای ها باید منتظر پدیده ای باشند از الگوئی تازه که قالب آن بدست نسلی در ایران ساخته خواهد شد که در دوره بی سابقه حکومت و حاکمیت مستقیم دین مداران به دنیا آمده اند. نسلی که با عقل و خرد خود به جهان روشن و پهناور دانش فضائی نگریسته و با جان جهان بین خود رنج دنیای تنگ و تاریک حکومت خدافروشان و خفاشان شب کور را تجربه کرده اند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲۶ مرداد ۱٣٨٨ -  ۱۷ اوت ۲۰۰۹


این روزها بیاد گفته معروف وتاریخی دکترمصدق افتادم درمحفلی ازرجال وجیه المله اما محافظه کار، نظیر مستوفی الممالک ومشیرالدوله وموءتمن الملک و دولت آبادی که برای مشورت در تعیین تکلیف حضور خود در مجلس شورای ملی و شرکت در جلسه تاریخی و سرنوشت سازی که لایحه قانونی خلع احمدشاه قاجار از سلطنت وانتقال سلطنت به رضاخان پهلوی سردار سپه و رئیس الوزرای مقتدر را مطرح میکردند ، رجال وجیه المله منزه طلب از شرکت در جلسه ای که اکثریت وکلای مجلس از قبل بوسیله سردار سپه و ایادی آن مرعوب ویا مجذوب شده بودند، دچار تردید بودند زیرا هم از لطمه خوردن وجاهت ملی خود در نزد مردمی که از قلدری و قانون شکنی رضاخان درهراس بودند بیم داشتند وهم در تشویش از خشم سردارسپه در صورت مخالفت با تصویب سلطنت او. در چنین فضائی از تزلزل و تردید بود که دکتر مصدق خطاب به آنان گفت که: آقایان به توپچی یک عمر حقوق میدهند که یک روز توپ در کند، آن روز همین امروز است من به مجلس میروم تا حق نمایندگی مردم را ادا کنم.

دکتر مصدق به مجلس رفت و در مخالفت با سلطنت رضاخان که مفهومی جز تعطیل سلطنت مشروطه به سلطنت استبدادی و پایمال شدن خون آزادی خواهان مشروطه طلب نداشت، گفت آنچه که باید میگفت که جزئیات جریان آن جلسه تاریخی وسخنان دکتر مصدق وعاقبت کار او را در روزگار سلطنت رضاشاه و پسرش محمدرضاشاه باید درصفحات تاریخ معاصر کشور مطالعه کرد واما این روزها چشمم به نوشته ای در روزنامه معتبر لوموند (جمعه ٣۱ ژوئیه ۲۰۰۹) افتاد و اعلام خطراز پنج نفراز، نام آورترین هنرمندان سینما و تأتر و آواز فرانسه برای نجات جان خانم اونگ – سان – سوکی، برنده جایزه نوبل صلح و زندانی بیست ساله ژنرال های کودتاچی برمه ای و رهبر سازمان جنبش برای آزادی و دموکراسی برمه.

جین برکین و کاترین دونوو و روبر حسین و میشل پیکولی و آلن سوشون نوشته اند که خانم سان سوکی سرنوشتش را به سرنوشت مردم اسیر در زیر چکمه ژنرالهای برمه تحت حمایت چین و روسیه بسته است. او درحالیکه همچنان در خانه ای زیرنظر دائمی نگهبانان به انزوا و ممنوع از هرگونه تماس با دنیای خارج محکوم شده است، اکنون به تهمت اقدام علیه امنیت ملی متهم، و به محاکمه احضارشده است. اما جرم وگناه او این است که ورود خودسرانه یک امریکائی عضو فرقه مورمون را به خانه خود که با شنا از دریاچه کوچکی که در جوار محل انزوای اوست عبور کرده به اطلاع پلیس های مأمور نرسانده است!
این بانوی ۶۴ ساله با جسم نحیف وبیمار تنها امید ملتی است که ژنرالهای مستبد، هیچ فرصتی رابرای خاموش کردن صدای او ومحو وجود اوازصحنه امید مردمش از دست نمی دهند واین هردو مسئله مرا به یاد خانم شیرین عبادی برنده جایزه صلح نوبل انداخت که حق بود در دفاع از خانم اونگ – سان سوکی که چند ماه قبل، خبر اتهام رژیم ژنرالها وتشکیل پرونده جنائی برای او منتشر شده بود، ابتکار اعتراض جمعی برندگان جایزه صلح نوبل به عمل ژنرالها را نسبت به یکی از برندگان جایزه صلح نوبل یعنی خانم سوکی برعهده می گرفت. تحقق این فکر را راقم این سطور به وسیله پیامی غیرمستقیم به خانم شیرین عبادی پیشنهاد کردم، اما اثری ندیدم و شاید هم پیشنهاد من به گوش ایشان نرسیده باشد.

اما درمعرکه تقلبات بی پرده انتخابات ریاست جمهوری ایران وعقبات دامنه دار آن از قیام شجاعانه و دلیرانه مردم از سوئی وعکس العمل وحشیانه و ددمنشانه نیروهای سرکوب طرفداران و حامیان احمدی نژاد از سوی دیگر، خانم شیرین عبادی برنده جایزه صلح نوبل را می بینیم که جایش در صحنه مبارزه مردم بیدفاع ایران در برابر شکنجه چی ها و اسلحه بدستان وحشی احمدی نژاد و دستگیری و شکنجه همکاران و همگامان او خالی است.
سالی که جایزه گرانقدر صلح نوبل به خانم شیرین عبادی اعطأ شد، راقم این سطور در مقاله ای در مجله میهن نوشتم که این جایزه تیری است که از سوی غرب به قلب ولایت مطلقه فقیه شلیک شده است، زیرا این جایزه سلاحی است که خانم شیرین عبادی با تکیه به اعتبار جهانی آن می تواند گامهای بلندتر وجسورانه تری درراه احقاق حقوق لگدمال شده مردم ایران مخصوصا در زمینه حقوق زنان و اعتراض به تجاوز دائمی در حریم خصوصی زندگی جامعه بر دارد.

انصاف را، که در سایه مصونیت و حرمت حاصل از این جایزه در پیمودن راهی که برای خانم شیرین عبادی به سوی دعوتها و مصاحبه ها و شرکت در کنفرانسها و سخنرانی ها در کشورهای خارج گشوده شده بود کوتاهی نکرد و در داخل کشور نیز از کوشش در راه دفاع از حقوق زندانیان و انتقاد از رفتار و کردار مسئولان بی مسئولیت دستگاه قضائی و برعهده گرفتن دفاع قربانیان نظام تفتیش عقاید بازنایستاد. اما انسانهائی که به خاطر سرشت وطبیعت خاص خود، خدمت به مردم را درپیش می گیرند و در مسیر این خدمت، منافع فردی خود را تحت الشعاع منافع جامعه قرار می دهند از پیش می دانند که در نظامهای خودکامه و مستبد، خدمت به مردم درست در جهت خلاف منافع اقلیت مسلط حاکم است و درنتیجه خدمت در چنین نظامی تنها انجام وظیفه نیست، بلکه مبارزه و شنا کردن بر خلاف مسیر آب است. کار و تلاش و مبارزه چنین انسانهائی را باید در بازی تاریخی آنها درمیدان کارزار و درنقش شخصیت در تاریخ بررسی کرد.

هنگامی که آقای خاتمی در وزارت ارشاد دولت رفسنجانی، تاب مقاومت در برابر فشار جناحهای افراطی رژیم ولایت مطلقه فقیه را نیاورد از سمت خود استعفأ داد و پس از تصدی ریاست کتابخانه ملی در انتخابات هفتمین دوره ریاست جمهوری با متجاوز از ۲۰ میلیون رأی همراه با امواج خروشانی از شوق و امید مردم به ریاست جمهوری رسید، راقم این سطور در نوشته ای متذکر شدم که آقای خاتمی در ادای وظیفه و خدمت خود در وزارت ارشاد از پس فشار تاریک اندیشان دشمن کتاب واندیشه و انتقاد برنیامد و ناچار به کناره گیری شد اما آقای خاتمی با احاطه به کیفیت ساختار قدرت در قانون اساسی جمهوری اسلامی به خوبی واقف است که طبق اصل ۵۷ ازاین قانون رئیس جمهور دربرابر رهبر واختیارات او در اصل ۱۱۰ قانون اساسی فاقد اختیار وحتی طبق بند اول و بند هشتم از اصل ۱۱۰ اختیارات رهبر در مسئله سیاست گذاری و حل معضلات کشور مرجع مشورت رهبر، مجمع تشخیص مصلحت است نه رئیس جمهور و حتی نه مجلس شورای اسلامی که هر دو نهاد طبق همین قانون اساسی با رأی مستقیم مردم انتخاب میشوند!

بنابراین اگر آقای خاتمی از شوق مقام بی محتوای ریاست جمهوری نمی خواهد به اقبال و امید مردم پشت پا بزند، پس ناچار راهی جز گزینش ایفای نقش شخصیت در تاریخ یعنی یا رسیدن به هدف و یا نابودی در راه هدف ندارد، زیرا در مسیر انجام وعده های خود به مردم در نظام های مطلقه هیچ پایگاه متشکل وریشه دار حزبی و صنفی و سندیکائی مجرب و آبدیده در کارزار مبارزات سیاسی – اجتماعی در پشت سرمرد سرنوشت جز کوهی از انتظار وامید هیچگاه برآورده نشدهء مردم وجود ندارد.

اینگونه انسانها که هدفی جز گشودن فضای ترس و کشاندن مردم به صحنه مبارزه و شکستن سد اختناق ورهاکردن انحصار قدرت وامتیازات اجتماعی واقتصادی و سیاسی اقلیت حاکم ندارند، در صحنه پیکار دائمی با قدرت خودکامه و رودرروئی مستمر با کارشکنی و توطئه ها و اتهامات و دروغ پراکنی ها و تهدیدهای جسمی و روانی به لحظات و دقایقی میرسند که دشمن در تدارک فرودآوردن ضربه نهائی سقوط پهلوان درتراژدی به بودن یا نبودن است. دراین لحظات است که معدودی ازانسانها به سبق تصمیم ,,بودن,, را از قبل انتخاب کرده اند، زیرا آنها از قبل راه بازگشت ازهدف را قبل از عزیمت به سوی هدف به روی خود بسته اند. لحظاتی است که تاریخ آغوش گشوده است تا صفحه ای تازه باز کند به نام آن کسی که همچنان با تمام نفس با هستی نهاده بر تارک وجود خود برخلاف جریان آب شنا می کند. شنای پهلوانی که تلاش او برای خروج از تاریکی به سوی روشنائی نیست، بلکه تلاش او برافروختن روشنائی و شکافتن ظلمات استبداد وبیداد حاکمانی است که وجود او وتلاش مستمر اودر مسیر مبارزه خواب راحت را به حرامیان و قاطعان طریق آزادی و رهائی مردم حرام کرده است زیرا حرامیان در کشمکش پیکار با پهلوان از خشم و نفرت گذشته به ترس و وحشت افتاده اند.

ترس و وحشت از آن لحظه ای که مباد از حاصل پایمردی و جسارت و لجاجت پهلوان توده های پراکنده که همه ء امید و آرزوی خود را به بند وجود یک انسان بسته اند ناگهان به صف واحدی همبسته و مصمم و گذشته از جان خود تبدیل شوند.

درصفحات تاریخ بشری به نام انسانهائی برمیخوریم که در ایفای نقش شخصیت در شرایط گوناگون جامعه خود و شرایط محاط به کیفیت مبارزه خود به بهشت جاودانی و ابدی رسیده اند و برای همیشه در صفحه حافظه تاریخ بشری نقش برجسته آنها حک شده است.
در تاریخ معاصر کسانی که نام آنها هرگز در حافظه جمعی بشریت محو نخواهد شد، دکتر مصدق و سون سوکی زندانی ژنرالهای برمه را میبینیم که در کنار ماندلا وچه گوارا و پاتریس لومومبا و سالوادور آلنده و ساخاروف بازیگر درخشان نقش شخصیت در تاریخ بودند.

آقای خاتمی با اینکه آغوش تاریخ به روی او گشوده شد اما ازایفای نقش شخصیت در تاریخ و قرارگرفتن درپانتئون انسانهای جاودانی یاد تاریخ شانه خالی کرد واینک خانم شیرین عبادی را میبینیم که به قرار مسموع رفتن به آمریکا به دنبال دعوتهای مرسوم از بازگشت به موقع به تهران ترجیح داد و گفته شاعر بزرگ ما را فراموش کرد کهَ:

« گر بزرگی به کام شیر دراست رو خطرکن زکام شیر بجوی»
«یا بزرگی و عز ونعمت وجاه یاچو مردانت مرگ رویاروی»

اما فقدان استعداد بازیگری خانم شیرین عبادی درایفای نقش شخصیت در تاریخ، زن مبارز و مقاومت ناپذیر ایرانی را در یکی ازحساسترین موقعیت های تاریخی مملکت برای در دست گرفتن رهبری سیاسی جنبش آزادی خواهی ایران و پایان دادن به پیوند شوم چندین صدساله دین و دولت استبدادی و قشری محروم نکرده است.
انصاف باید داد که زنان ایران اکنون در صف اول رهبری جنبش اجتماعی – سیاسی ایران گام برمیدارند. حرکت زنان ایران عاری از رنگ و بوی آلودگی های مذهبی و مسلکی است، مبارزه آنها نه با مذهب است بلکه با مذهب فروشانی است که دین وایمان را در هر قالب دینی و دنیائی با عبا وعمامه و یا با شعارهای از مصرف خارج شده ء سیاسی در باورهای ساده عوام تلقین میکنند. آنها با دینی که اگر درکنار تحولات دائم زندگی اجتماعی و گسترش دانش بشری پایش در زمین واقعیات باشد بعنوان حق انسانی در آزادی عقیده و وجدان خصومتی ندارند، خصومت آنها با شیادان جوفروش و گندم نمائی است که درمدت سی سال هدفی جز بازگشت انسان ایرانی به ظلمات خرافه پرستی و بت پرستی ندارند.

ازمشاهده اراده زن ایرانی در خروج ازاین ظلمات خدافروشی است که خانم ماها اعون در روزنامه المستقبل چاپ بیروت می نویسد: «بسیاری از ما خاورمیانه ای ها از دیدن زنان ایرانی درموج تظاهرات خیابانی اخیر دراعتراض به نتایج انتخابات ایران حیرت زده شدیم، در بسیاری از موارد زنان ایرانی جلودار صف مردان خود بودند. شهامت زنان در برابر گلوله و باتون رژیم تحسین برانگیز بود. یکی از زنان ندا آقا سلطان جان خود را در این اعتراضات از دست داد و به نمادی از خیزش مردم ایرانیان تبدیل گردید».

اما خاورمیانه ای ها باید منتظر پدیده ای باشند از الگوئی تازه که قالب آن بدست نسلی در ایران ساخته خواهد شد که در دوره بی سابقه حکومت و حاکمیت مستقیم دین مداران به دنیا آمده اند. نسلی که با عقل و خرد خود به جهان روشن و پهناور دانش فضائی نگریسته و با جان جهان بین خود رنج دنیای تنگ و تاریک حکومت خدافروشان و خفاشان شب کور را تجربه کرده اند.

این الگو در جهان اسلامی الگوی فرامرزی و خاورمیانه ای است. این الگو دین را برای همیشه در جهان اسلامی ازعرصه زندگی عمومی جامعه به حریم خصوصی انسانها منتقل خواهد کرد.