"نتیجه اعتراض نکردن"


کاوه انصاری


• حذف فیزیکی‌ مخالفان و منتقدان، بجای دیالوگ و گفتمان، شیوه متداول و مرسوم خود کامگان شد. قتل، شکنجه و ارعاب در سیستم حکومتی نهادینه شده و به نام تعزیر و حد شرعی در ابعاد وسیع بکار گرفته شد. اگر این قتل ها، تعرضات، شکنجه ها، سؤ استفاده‌های کلان مالی‌... به بهانه حفظ نظام در زیر عبای ولی‌ فقیه پنهان نمیگردید کار به اینجا کشیده نمی‌شد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲٨ مرداد ۱٣٨٨ -  ۱۹ اوت ۲۰۰۹


اول به سراغ یهودیها رفتند
من یهودی نبودم، اعتراضی نکردم
پس از آن به لهستانی‌ها حمله کردند
من لهستانی نبودم و اعتراضی نکردم
آنگاه به لیبرال‌ها فشار آوردند
من لیبرال نبودم پس اعتراضی نکردم
سپس نوبت به کمونیست‌ها رسید
کمونیست نبودم بنابر این اعتراضی نکردم
سر انجام به سراغ من آمدند
هر چه فریاد زدم، کسی‌ نمانده بود که اعتراض کند!
                                                                   برتولت برشت



تحولات تکان دهنده و سرنوشت سازی را که از ۲۲ خرداد تا کنون شاهدیم، نتیجه منطقی‌ و اجتناب ناپذیر عملکردها، سیاست‌ها و نیز ساختار و ماهیت رژیم جمهوری اسلامیست.
پس از بهمن ۵۷ از هنگامیکه پسوند "اسلامی" بر گردهٔ "جمهوری" آویزان و سیاست به دین آغشته گشت، هم دین آلوده شد و هم سیاست!
شهروندان که میبایستی همگی در برابر قانون یکسان و برابر باشند به "خودی" و "غیر خودی" تقسیم بندی شده و هر زمان که لازم بود غیر خودی‌ها را به نام کافر، مشرک، ملحد، محارب، منافق و.....از میان برداشتند.
عاملان و طراحان اصلی‌ کودتای اخیر و مجریان آن، سربازان گمنام امام زمان، بناگاه همچون کرم از نهان زمین بیرون نخزیده، بلکه از دهه ۶۰ تا کنون با قتل عام زندانیان سیاسی، ترورهای مخالفان و دگر اندیشان در داخل و خارج از کشور، یورش وحشیانه ۱۸ تیر به خوابگاه دانشجویان.... بریختن خون بهترین فرزندان این آب و خاک مشغولند.
پروژه های تواب سازی واعترافات زندانیان سیاسی در زیر شکنجه‌های وحشیانه که بخشی از آن در شو تلویزیونی حسین شریعتمداری زیر عنوان "هویت" به نمایش گذارده شد و ما امروزه شاهد تکرار دردناک و مضحک آن هستیم، پدیده‌های تازه‌ای نیستند.
زمانی‌ که سعید امامی یکه تاز میدان بود و لکه خونین قتل‌های زنجیره‌ای را در کنار دیگر لکه‌های ننگین بر دامان ولی‌ فقیه نشاند، صدای اعتراض کسی‌ بر نخاست و اگر هم اعتراض شد از حوزه "خودی ها" به بیرون درز نکرد!
حذف فیزیکی‌ مخالفان و منتقدان، بجای دیالوگ و گفتمان، شیوه متداول و مرسوم خود کامگان شد. ترور وحشیانه و ناجوانمردانه سران حزب دمکرات کردستان در برلین که خامنه ای، رفسنجانی و فلا حیان تصویب کنندگان اجرای آن بودند از آن جمله است.
قتل، شکنجه و ارعاب در سیستم حکومتی نهادینه شده و به نام تعزیر و حد شرعی در ابعاد وسیع بکار گرفته شد.
اگر این قتل ها، تعرضات، شکنجه ها، سؤ استفاده‌های کلان مالی‌...به بهانه حفظ نظام در زیر عبای ولی‌ فقیه پنهان نمیگردید کار به اینجا کشیده نمی‌شد.
زمانی‌ که آقای هاشمی رفسنجانی‌ در مقام ریاست جمهوری کشور عزّت الله سحابی را به دست شکنجه گران سازمان اطلاعات میسپارند تا همانطوریکه خود در پاسخ به خبر نگاری می‌گویند: " روش زیاد شده بود، دادم روشو کم کنند" نتیجه آن میشود که امروزه شاهد کم کردن روی ایشان توسط عتیقه‌ای همچون احمدی نژاد باشیم! و چون برای داد خواهی‌ و شکایت، به نظامی که خود در طول ۳۰ سال از سردمداران آن بوده اند امیدی ندارند "به خداوند شکایت میبرند"
اگر آقای مهدی کروبی مقاومت و اعتراض قابل تحسینی را که امروز برای احقاق حق ضایع شده خود پس از انتخابات اخیر نشان میدهند نیز زمانیکه ریاست مجلس را عهده دار بودند و ولی‌ فقیه با حکم حکومتی مانع از تصویب قانون مطبوعات شد، از خود نشان میدادند، مطبوعات قلع و قمع نشده و امروزه از طرف کودتا چیان خائن، برانداز و توطئه گر خطاب نمیشدند. ایشان حتئ در نامه اخیر خود در رابطه با تجاوز جنسی‌ و قتل ترانه موسوی، خطاب به سردمداران رژیم یاد آور میشوند که در صورت ادامه آزار و اذیت ایشان دست به افشای جنایات بیشتری خواهند زد. هنوز هم ایشان در این شرایط حساس و سرنوشت ساز، حاضر به افشای همه جنایات پشت پرده کودتا چیان برای ملت نبوده و از آنها برای چانه زدن و امتیاز گیری استفاده می‌کند تا در ضمن ساحت مقدس جمهوری اسلامی بیش از این لکه دار نگردد!
از ویژه گیهای بارز این رژیم نادیده گرفتن مردم در صحنه سیاسی کشور است. تا آن‌ زمان "میزان رای ملت است" که به جمهوری اسلامی آری گفته و "امت حماسه آفرین و شهید پرور" خوانده میشوند، اما آنجا که پرده دروغ، فساد و جنایت دریده شده و ملت رای خود را همچون سیلی‌ بر صورتشان نشاند، به "خس و خاشاک" تبدیل میگردد!
براستی چرا انتقال قدرت سیاسی در تاریخ کشورمان به شکل مسالمت آمیز و بدون قتل و خون ریزی عملی‌ نبوده است؟ این کینه و نفرت عمیق که حاکمان امروز بر قدرتمندان دیروز و حاکمان فردا بر قدرتمندان امروز روا میدارند از کجا ناشی‌ میشود؟
در افریقای جنوبی در یکی‌ از غیر انسانی‌‌ترین رژیمهای تاریخ معاصر، علیرغم تبعیضات و جنایاتی را که به آنها واقفیم، نلسن ماند لا با درایت، صبر و گفتمانی طولانی سر انجام موفق به متقاعد کردن رژیم آپار تاید به انجام رفراندوم و انتخابات آزاد گردید .
چگونه ما ایرانیان که به تاریخ، تمدن، و فرهنگ چندین هزار ساله مان افتخار می‌کنیم در مقایسه با افریقای جنوبی که تاریخی‌ جز بردگی و آپار تاید نداشته، قادر به چنین امری نیستیم؟
در جریان انقلاب ۵۷ پس از آگاهی‌ شاه از نارضای عمومی‌ و وضعیت بحرانی‌ کشور، او در چندین نوبت دست به تعویض نخست وزیر زده و سر انجام شاهپور بختیار از مخالفان قدیمی‌ خود را به عنوان نخست وزیر انتخاب کرد که شاید اگر فرصتی به او داده میشد از خون ریزی و کشتار جلو گیری شده و سرنوشت کشور به گونه‌ای دیگر رقم میخورد. شعار خمینی و حامیانش اما در مقابل "تنها ره رهأیی جنگ مسلحانست" بود.
برای تحقق این مهم (گذار مسالمت آمیز) چاره‌ای جز گسستن زنجیر پیوسته انتقام، قصاص و خون ریزی نیست. ولی‌ حال که نخاله گان به جای نخبگان بر اریکه قدرت نشسته اند و صاحب منصبان دیروز همچنان سرگرم چانه زنی‌ و معاملات پنهانی‌ با "خودی ها" میباشند، چنین آرزوی توهمی بیش به نظر نمیرسد.