جنبش سبز، حرکت مردمی یا توطئه برای ادامه حیاتِ جمهوری اسلامی


امیرحسین لادن


• ایرانیان مرددی که می پرسند چه باید کرد، آنهائی که خاموشند و آنانی که با ایدئولوژی خاص خود و یا حمایت از یک سیستم بخصوص، از جنبش حمایت نمی کنند و همه‍ی ایرانیان آزادیخواه و مسئول باید بدانند که تنها راه رهائی مردم و نجات ایران در یکپارچگی، همصدائی و همگامی ولی با چشم های باز و آگاهی کامل در طی راه تا پیروزی و بر پائی یک سیستم مردمسالار کثرت گرای قانونمند است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۲۹ مرداد ۱٣٨٨ -  ۲۰ اوت ۲۰۰۹


مقاله ئی دیدم از یک هموطن در کانادا با تیتر "تعویض عروسک های خیمه شب بازی" ؛ در این مقاله نویسنده جنبش سبز را یک توطئه، طرفداران آنرا گمراه و رهبران جنبش را عوامل رژیم و امپریالیست می خواند. یکی از دلایلی که او ارائه می دهد آنست که گنجی، موسوی و خاتمی همه از عوامل رژیم بوده و در حال حاضر بوسیله‍ی رفسنجانی تغذیه شده و می خواهند با کنار زدن خامنه ئی و احمدی نژاد، رفسنجانی و مافیای او را جایگزین آنان کنند. اخیراً نوشتار و گفتارهائی از این دست روزانه دیده و شنیده می شود که کم و زیاد در چارچوب این نوع تفکر در نوسانند. حتی اگر این فرضیه که این آقایان با این اهداف وارد معرکه شده اند صد در صد حقیقت داشته باشد، جنبش و حرکت گسترده‍ی مردم را نفی نمی کند.      
اکثریت آپوزیسیون خارج از کشور، شکاف بین حکومتگران اسلامی را بدرستی به فال نیک میگیریم ولی از شکاف عمیق و تخریبگرانه‍ی بین آپوزیسیون آسان میگذریم. حکومتگران همانطور که سال هاست همه مان گفته و شنیده ایم، موقعیکه احساس خطر کنند برای حفظ جاه و مقام و بیضه های حکومت تا خرخره به گنداب ولایت فقیه شیرجه خواهند زد. در حالیکه برای نگهداشتن جاه و مقام هیچگونه کوتاهی نخواهند کرد حتی اگر نیاز به ذبح اسلامی ولایت فقیه برای بقای حکومتگران باشد. در آن صورت بلافاصله خواب نما می شوند و طبق دستور امام غایب تغییر رنگ می دهند. این آپوزیسیون است که باید تکلیف خودش را در مورد جنبش سبز مشخص کند.
جنبش سبز یک حرکت گسترده‍ی مردمی است که پایه هایش طی سی سال گذشته در حال رشد و تکامل بوده است. سالها همه مان می گفتیم که جنبش برای شروع حرکت نیاز به یک جرقه دارد، این جرقه در این مقطع از زمان، انتخاباتِ ریاست جمهوری و تقلب بود. سال ها می گفتیم مردم منتظر یک رهبر هستند، نیاز به یک کاتالیزور دارند؛ در حال حاضر این شخص موسوی بود و گرنه جنبش سبز نه ربطی به موسوی، کروبی، خاتمی و اصلاح طلبان دارد و نه ربطی به گروه های چپ و راست بلکه حرکتی فراگیر برای رهائی از زنجیر شرم آور فقاهت و بدست آوردن حقوق انسانی است.
پایه های جنبش سبز در انقلاب ۱٣۵۷ می باشد همانطور که پایه های انقلاب در نهضت ملی شدن نفت و مبارزات مردم ایران برای رهائی از وابستگی، سرسپردگی و کسب استقلال، آزادی و مردمسالاری بود. انقلاب ۱٣۵۷ نیز بیست و پنج سال در حال پاگیری و تکامل بود؛ مردم با ایدئولوژی های متفاوت، دیدهای مختلف و خواست های گوناگون سال ها با حکومت خود کامه و وابسته‍ی شاه مبارزه میکردند. از جناح های تندروی چپ تا تندروی راست؛ از مبارزه‍ی مسلحانه تا مسالمت آمیز؛ از کم کاری تا خرابکاری و با دِرَم یا قلم برای آزادی و استقلال مبارزه می کردند. انقلاب یک حرکت گسترده‍ی مردمی بود که بوسیله‍ی ملاها با ریا و تزویراز دست مردم ایران ربوده شد، کجراهه رفت و بعداً به دروغ انقلاب اسلامی نام گرفت. آنانکه با ریا و تزویر نام اسلامی به انقلاب چسباندند، هدفی جز تمامیت خواهی و قلب حقیقت برای سود جوئی نداشته و ندارند.
اما شکل گیری جنبش سبز با تمام جنبش های قبلی ایران و جهان متفاوت می باشد زیرا برای اولین بار توده‍ی مردم از وسائلِ ارتباطی جدیدی استفاده می کنند که رابطه ای نه تنها دو طرفه بلکه وسیع و گسترده دارد. یعنی برعکس رادیو و تلویزیون که یک نفر می گوید و ما شنونده و یا فقط تماشاگر هستیم. این تکنولوژی تازه وارد قرن بیست و یکم، این امکان را برای هر شخص بوجود آورده تا با دهها، صدها، هزارها و شاید میلیون ها نفر در ارتباط باشد. تفاوت دیگر این جنبش رهبری آنست؛ تا به امروز انقلابیون و یا کودتاگران برای رساندن اطلاعیه‍ی شان و یا صدور اوامرشان نیازبه رادیو و تلویزیون داشتند و بهمین دلیل یکی از اولین اهدافشان حمله و تسخیر این اماکن بود. امروز دیگر رهبری نه فردی و نه در انحصار یک گروه بخصوص ایست که یکنفر تصمیم بگیرد و فرمان صادر کند بلکه این جنبشی خودجوش و خودساز و مردمسالار است که رهبرانش توده ی مردم هستند. رادیو و تلویزیون نیز قدرت مطلقه را از دست داده اند. در انتهای خط این حرکت، یک کثرت گرائی پویا که زائیده‍ی این حرکت مردمی است در انتظارشان می باشد. این نوع تکنولوژی ارتباطی و اطلاع رسانی خصلت جنبش را مستقل و بی نیاز از رهبری متداول و سنّتی کرده است.      

آنهائی که با دید سنتی، یا بخاطر ایدئولوژی خاص خود و یا حمایت از یک سیستم بخصوص با جنبش مردمی ایران ضدّیت میکنند ، ندانسته و نخواسته ایران را دستخوش حوادثی شوم خواهند کرد. مانند انقلاب مشروطه که با غوغائی آغاز شده بود ولی موفق به توسعه گسترده و عمیق در جامعه ی ایرانی نشد زیرا از یک طرف عوامل و عناصر استثمار در خفا مشغول خرابکاری و جداسازی بودند و از طرف دیگر عدم انسجام مردم ،نفاق افکنی و حرکت های فرقه ای باعث شد که انقلاب نتواند جابیافتد و پا بگیرد و تغییر اجتماعی عمیقی در کشور ایجاد کند. ضعف درونی و دخالت خارجی انقلاب مشروطه را با "کلاه شرعی" مشروعیت خنثی کرد.   

شکست نهضت ملی شدن نفت و جبهه ملی ، فصل دیگری از همان نا آگاهی ، نفاق ها و جاه طلبی و خود خواهی ها بود که انقلاب مشروطه را نا موفق ساخت. تفرقه اندازی و مخالفت ها پشت جبهه‍ی ملی را خالی کرد و اینبار مزدوران اجنبی و وطن فروشان با توطئه‍ی امپریالیست در کودتای آمریکائی – انگلیسی ۲٨ مرداد در عملیات آژاکس اداره‍ی سیا و عملیات چکمه اینتلجنت سرویس انگلیس جنبش بزرگ ملی ایران را بتاراج داد ، تنها دولت مردمسالار ایران را سرنگون کرد و کشور را دستخوش ۲۵ سال اسارت و استبداد نمود. سرمایه های ملی نیز بجای صرف آبادی کشور یا چپاول و حیف و میل شد و یا صرف خرید تسلیحات نظامی برای قلع و قمع ایرانیان گردید.
انقلاب ۱٣۵۷ در اثر ندانم کاری ها ، کمبودهای ساختاری و عدم وجود پایه های دمکراسی ناشی از حکومت های خودکامه بوسیله‍ی ملاها از دست مردم خارج و منحرف شد. به کجراهه کشیدن انقلاب نیز مردممان را سی سال زیر یوغ عقب افتاده ترین قشرِ واپسگرایان فاسد کشید. اگر به مردمسالاری و کثرت گرائی معتقد هستیم نباید و نمی توانیم برای یک خاندان حق ویژه قائل باشیم ؛ همانطور که حقِ ویژه ای که جمهوری اسلامی برای روحانیت قائل است با دمکراسی تضاد داشته ، باطل و مردود است. قانونمندی از ابتدائی ترین پایه های دمکراسی است ، و اصل قانونمندی در تساوی حقوق همه‍ی شهروندان در مقابل قانون است.
جنبش سبز مسیری را می پیماید که باید به پیماید ، شعارهای این جنبش نیز صادق و تکاملی هستند. شروع شعارها که انعکاس خواسته های مردم بود از "رای من کجاست" به "رهنورد رهنورد تساوی حقوق زن و مرد" رسید و بعد از حمایت خامنه ای از احمدی نژاد تبدیل به "مرگ بر دیکتاتور" شد. شعار نترسید نترسید ما همه با هم هستیم پس از تهدیدهای فرمانده‍ی سپاه و شعار مرگ بر دیکتاتور- چه شاه باشه چه دکتر ؛ هم جوابی بود به خس و خاشاک احمدی نژاد و هم نمایانگر آگاه بودن مردم که مسئله مردمسالاری وجود و عدم وجود احمدی نژاد نیست بلکه مشکل در ساختار حکومت های خود کامه است. بعد از حمله ی خشونت بار، زندان و کشتار مردم ؛ شعار تبدیل شد به "مرگ بر دیکتاتوری" که ماهیت رژیم را زیر سئوال برد.

کسانی که تصور و یا وانمود می کنند که این حرکت متعلق به موسوی و کروبی و یا رفسنجانی در ایران و یا گنجی و همراهان در خارج از کشور است، در اشتباه اند؛ همانند سران جمهوری اسلامی که ادعا می کنند که این یک حرکت ناشی از دسیسه‍ی کشورهای خارجی است. جنبش برای شروع به موسوی و دیگران نیاز داشت ولی بمرور زمان با بقای خود و تکامل ساختاری از درون رهبرانش را بیرون خواهد داد و سهم ما و وظیفه ی ما حمایت از جنبش مردممان است. خاطرم نیست که چه کسی اولین بار این جمله را گفت: که هر کدام از ما در حد توانائیمان "با درمی یا قدمی یا قلمی" از جنبش حمایت کنیم. چنانچه هدفمان موفقیت این حرکت مردمی و نجات ایران می باشد.

یکی از شخصیتهائی که از احمدی نژاد حمایت می کند و در مقابل جنبش مردم ایران ایستاده ، هوگو چاوز رئیس جمهور ونزوئلا ست. همانند اکثر طرفداران عدالت من همواره از سیاست های ضد امپریالیستی حمایت کرده، از هوگو چاوز در مقابل سیاست زورگوئی کارتل ها و دولت آمریکا حمایت می کردم و برای مردم ونزوئلا آرزوی موفقیت داشته ام ولی در این مورد بخصوص به آقای چاوز و دوستانِ چپی که در مقابل جنبش ملت ایران ایستاده اند باید بگویم که در اشتباه هستند. بخصوص آندسته از دوستان چپ که در گذشته نیز مرتکب اشتباهی نابخشودنی شدند، مقابل جبهه ی ملی و نهضت ملی شدن نفت ایستادند و حالا نیز با جنبش سبز در ستیزند. این دوستان بایستی تجدید نظر کنند که فاجعه‍ی سالهای ۱۹۵۱-۱۹۵٣ و کودتای ۲٨ مرداد دوباره تکرار نشود.

کارنامه ی رژیم اسلامی در ایران بعلت عدم کفایت مدیریت، بی برنامگی، فساد گسترده ی درونی، حرص و طمع و ریا و تزویر کشور را تا سقوط قهقرائی سوق داده است. ایران بیش از سه میلیون و نیم معتاد دارد که نیمی از آنان جوان های زیر ۲۵ سال می باشند. بیکاری ٣۰ در صد ؛ تورم ۲۵ تا ٣۰ در صد ؛ فساد و رشوه همه گیر و فحشا در سطحی گسترده جامه مانرا فرا گرفته است. با وجود درآمد از فروش روزانه‍ی بیش از سه میلیون بشکه نفت ، رژیم ورشکته ی اقتصادی است. رهبری رژیم بخاطر نداشتن هیچگونه پایگاه مردمی و سقوط اعتباری ولایت فقاهت در معرض سقوط از درون است.

ایرانیان مرددی که می پرسند چه باید کرد، آنهائی که خاموشند و آنانی که با ایدئولوژی خاص خود و یا حمایت از یک سیستم بخصوص، از جنبش حمایت نمی کنند و همه‍ی ایرانیان آزادیخواه و مسئول باید بدانند که تنها راه رهائی مردم و نجات ایران در یکپارچگی، همصدائی و همگامی ولی با چشم های باز و آگاهی کامل در طی راه تا پیروزی و بر پائی یک سیستم مردمسالار کثرت گرای قانونمند است.