یادداشتهائی به جای شعر


میرزاآقا عسگری (مانی)


• در شکنجهگاه،
او چنگ در گلوبندِ تو انداخت
مهرهها گسیختند
و ما برزمین ریختیم ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۲۹ مرداد ۱٣٨٨ -  ۲۰ اوت ۲۰۰۹


 
در شکنجهگاه،
او چنگ در گلوبندِ تو انداخت
مهرهها گسیختند
و ما برزمین ریختیم
                روی لایهای از خون.
 

*
بیآن که در زندان باشم
هرشب، در پیکر شما
به من تجاوز میشود.
بیآن که مرده باشیم،
هزارسال است ما را کُشتهاند.
 
در زندان بزرگِ باور به ما تجاوز کردند،
با واژههای:
قرآن ، زندان، تعزیر،
دین، بازجو، شهید،
مومن، شلاق، الله،
کربلا، گلوله، تجاوز.
بازجو، مرجع تقلید، امت.
هزار سال است دفنمان کردهاند
در همین واژهها
بیآن که مرده باشیم!


*
اگر این مومنان خونآشام، ایرانیاند،
حاشا که ایرانی باشم.
اگر این شکنجهگران، مردانِ اللهاند،
بیخردم اگر کافر نباشم.
اگر این خونآشامان، ناایرانیاند،
ناایرانیام اگر ایرانی نباشم!