عطش


مودب میرعلایی


• به مادر زنگ می زنم
از حال و احوال سرکه انگبین امسالش می پرسم
می گوید مادر کجای کاری ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲ شهريور ۱٣٨٨ -  ۲۴ اوت ۲۰۰۹


 
یادش بخیر
قدح بزرگ فیروزه ای
پر از یخ
  تشنگی بعد از ظهر های تابستان مرا   می گرفت
 
به مادر زنگ می زنم
از حال و احوال سرکه انگبین امسالش می پرسم
می گوید مادر کجای کاری
شکرها دیگر مرغوب نیستند
و با آنکه امروزه روز
همه جا صحبت از
مرد روحانی
هاله نورانی
و هلوی لنکرانی است
باز ما   هر شب خواب صاعقه می بینیم و زردی و آتش
که صفرا را هم نمی بُرد
تازه
عده ای هم
  چنان تشنه اند
که هیچ
در خیابان زدنی
به زنجیر کردنی
لخت مادرزاد بر روی هم انداختنی
توی دهان شاشیدنی
مقر آوردنی
جنازه را به آتش کشیدنی
و رویم به دیوار
چند بار در روز سپوختنی هم
چاره عطششان نیست
کجای کاری مادر