روزنامه های ایران چه می نویسند؟



اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲ شهريور ۱٣٨٨ -  ۲۴ اوت ۲۰۰۹


روزنامه «همشهری» با عنوان: «کارآمدتر یا هماهنگ‌تر؟» نوشته است: «بحث‌های پیرامون اعضای پیشنهادی رئیس‌جمهور برای کابینه دهم حول ۲ موضوع «کارآمدی» و «هماهنگی» رقم خورده است.
عده‌ای از منتقدین دولت عنوان می‌کنند افراد پیشنهادی از کارآمدی لازم برخوردار نیستند و برخی از آنها فاقد استعداد و توانایی لازم برای اداره وزارتخانه‌های پیشنهادی هستند و شاهد مثال خود را نیز عدم یک روز کار اجرایی در حوزه وزارت پیشنهادی و یا متناسب نبودن تجربه با تحصیلات و تخصص برخی افراد پیشنهادی به‌عنوان وزیر بیان می‌کنند.
اگر بخواهیم دلایل بیشتری از منتقدین که مصداق کارآمدی در کابینه را جست‌وجو می‌کنند بیان کنیم این است که عنوان شده رئیس‌جمهور در لیست جدید خود برخی از وزرای موفق دولت نهم که حائز رأی بالایی از جانب مجلس برای ادامه مسیر وزارت بودند را معرفی نکرده و به‌صورت مشخص از آقایان لنکرانی، فتاح و جهرمی نام برده می‌شود و حتی عنوان شده افراد جایگزین نیز به‌مراتب کارآمدی کمتری از اسلاف خویش دارند.
به هر حال عدم «کارآمدی» فصل مشترک سخنان بسیاری از نمایندگان مجلس و صاحب‌نظران سیاسی، اجتماعی است که به‌نوعی نگرانی خود را عنوان می‌کنند.
درمقابل نیز موافقان افراد پیشنهادی از واژه «هماهنگ» بهره می‌برند و عنوان می‌کنند افرادی می‌توانند موثر باشند که با رئیس دولت هماهنگ باشند. حتی رئیس‌جمهور نیز در گفت‌وگوی بخش خبری ۲۱ در توجیه معرفی اشخاص از قید «هماهنگ‌تر» بهره برد.
از یک منظر عده‌ای می‌کوشند کارآمدی را در برابر هماهنگی اعضا قرار دهند، اما واقعیت این است که کارآمدی مغایر با هماهنگی اعضای کابینه نیست بلکه از دل یک مجموعه هماهنگ، کارآمدی درخشش بیشتری پیدا می‌کند.
رئیس‌جمهور در معرفی اعضای دولت نهم و خصوصاً برخی اعضا در اواخر عمر دولت نهم که به‌نوعی ترمیم کابینه بوده است (مانند وزیر آموزش و پرورش) بر استفاده از عناصر همراه با دولت تأکید زیادی نموده‌اند اما می‌بینیم این افراد در کابینه دهم در لیست قرار ندارند.
سوال اینجاست که مختصات هماهنگ‌تر و همراه‌تر چیست؟ و این افراد و اشخاص چگونه باید عمل کنند که به ناچار بعد از مدتی به فرض رأی اعتماد مجلس، دوباره شاهد ناهماهنگی اعضا و ترمیم کابینه و برکناری وزرا نباشیم.
چگونه است در زمان کوتاهی از یک وزیر به‌عنوان یک فرد همراه و نخبه یاد می‌شود اما در یک زمان کوتاه دیگر از کاروان دولت باید پیاده شود! یا وزیری که از قضا سکاندار فرهنگ بود و بیش از موضوعات فرهنگی به سیاست و حمایت همه‌جانبه از دولت و هماهنگی بیشتر! و حتی دفاع از بخش‌های غیرمرتبط با مسئولیت خود یعنی حوزه اقتصاد و غیره پرداخت اما باید به‌دلیل ناهماهنگی مجبور به بازماندن از مسیر شود.
پس همانطور که گفته شد مشکل امروز ما واژه‌ها و عبارات نیستند، کارآمدی و هماهنگی ملزوم یکدیگرند و از دل هماهنگی تیم دولت، کارآمدی را شاهد خواهیم بود.
اما تا زمانی که مختصات «هماهنگ‌تر» اعلام نشود و بیشتر بر کلی‌گویی‌ها تأکید شود، باید همچنان شاهد تکرار مسیر گذشته باشیم.»

بهترین‌ها نیستند
روزنامه «رسالت» نیز بحثی پیرامون وزرا با عنوان: «گزینه دوم» دارد که در پی نقل شده است: «انتخاب وزرا از مهمترین مسئولیت‌های رئیس‌جمهور است چرا که سکان اداره کشور در حوزه‌های مختلف اجرایی از اقتصاد گرفته تا امنیت و از آموزش و فرهنگ گرفته تا صنعت و کشاورزی به عهده وزیرانی است که تعیین آ نها به عهده رئیس‌جمهور است.
طبق اصول مختلف قانون اساسی از جمله اصل یک صد و سی و چهارم «ریاست»، هیأت وزیران، نظارت بر هیأت وزیران و هماهنگ ساختن هیأت وزیران به عهده رئیس‌جمهور است. لذا هم بر اساس قانون اساسی و هم به اقتضای منطق و عقل باید رئیس‌جمهور را نه تنها در انتخاب همکارانش محق دانست بلکه او را حمایت و پشتیبانی کرد تا سریعتر همکاران خود را تعیین و چرخ‌های اجرایی کشور را به حرکت در آورد تا در خدمت‌رسانی به آحاد جامعه وقفه‌ای ایجاد نشود.
براساس همین قانون اساسی مجلس شورای اسلامی نیز در قبال وزرا مسئولیت‌ها و اختیاراتی دارد. براساس اصل هشتاد و هفتم
رئیس‌جمهور برای هیأت وزیران باید از مجلس رای اعتماد بگیرد. براساس اصل یک صد و سی و هفتم نیز هر یک از وزیران مسئول وظایف خویش در برابر رئیس‌جمهور و مجلس است... لذا به نمایندگان مجلس شورای اسلامی نیز باید حق داد تا در مورد وزیران حساس باشند.
این دوحق مصرح در قانون اساسی ضرورت تعامل و همدلی را برای انتخاب هیأت وزیران کارآمد و متناسب با ارزش‌های نظام اسلامی بین رئیس‌جمهور و مجلس آشکار می‌سازد. تعامل و همدلی که اگر از طرف هر کدام نادیده گرفته شود می‌تواند در نهایت برای کشور خسارت بار باشد. اتکای صرف به حقوق قانونی و بی‌توجهی به رویه‌ها و اخلاق که جنبه روغنکاری قوانین را دارند می‌تواند آثار نامناسبی داشته باشد. به هر حال وزرای پیشنهادی رئیس‌جمهور مشخص و به مجلس شورای اسلامی معرفی شدند. قطعا رئیس‌جمهور همه تلاش خود را برای تعیین کابینه‌ای کارآمد و هماهنگ از منظر خود به کار گرفته است. هرچند همان‌گونه که خود ایشان در گفتگوی پنجشنبه شب اذعان داشت افراد معرفی شده الزاما بهترین‌ها نیستند و الان نوبت مجلس شورای اسلامی است تا به وظیفه خود در این باره عمل کند.نمایندگان مجلس می‌توانند با این استدلال که رئیس‌جمهور تعامل مورد نظر آنها را در انتخاب وزرا با مجلس نداشته است مقابله به مثل کرده و بی‌توجه به ضرورت حمایت از رئیس‌جمهور و شرایط کشور به وزرای پیشنهادی رای اعتماد ندهند و می‌توانند با اغماض از این مسأله و با تکیه بر وظایف قانونی و اخلاقی خود و ضرورت همراهی با رئیس‌جمهور با وزرای پیشنهادی مثبت برخورد کرده و اصل را بر اعتماد بگذارند مگر خلاف آن ثابت شود.
انتظار از نمایندگان فهیم مجلس شورای اسلامی انتخاب گزینه دوم است. البته انتخاب این گزینه همان‌گونه که روشن است به معنای رای اعتماد صد درصد به همه وزرای پیشنهادی نیست. قطعاً وجه مهمی از همراهی و حمایت دولت در پالایش وزرایی است که مجلس به ناکارآمدی آنها اطمینان دارد یا توجه به مصالحی که رئیس‌جمهور در انتخاب خود آن مصالح را ندیده یا کمرنگ دیده است.
این را نیز همگان توجه دارند که شرایط کشور هم در عرصه داخلی و هم بین‌المللی شرایطی حساس و خطیری است که آغاز سریع کار دولت و سامان یافتن امور اجرایی می‌تواند اقدامی مناسب و کارساز برای کاهش حساسیت‌ها باشد. از طرف دیگر اختلاف و تقابل میان مجلس و رئیس‌جمهور همیشه و بخصوص امروز سم مهلک است.»

امکان وقوع انقلاب مخملی
دکتر هرمیداس باوند استاد دانشگاه و فعال سیاسی با عنوان: «رویای ناراست مخملی» در روزنامه «اعتماد» نوشته است: «پس از حوادثی که در پی انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری رخ داد، بحث انقلاب رنگی یا انقلاب مخملی به یکی از مباحث داغ برخی از جریان‌های سیاسی تبدیل شد و در کیفرخواستی که علیه متهمان حوادث بعد از انتخابات طراحی شده بود، بارها به اتهام راه اندازی انقلاب رنگی برای براندازی نظام اشاره شد. مفهوم انقلاب رنگی که از کشورهای آسیای میانه و بلوک شرق وارد دایره‌المعارف سیاسی کشورها شد، خود دارای پیش شرط‌ها و مولفه‌هایی است که در هر کشوری امکان وقوع ندارد. برای وقوع چنین انقلاب‌هایی باید ابتدا قدرت احزاب و گروه‌های سیاسی در آن جامعه، قوی بودن مطبوعات و جنبش‌های مدنی و به عبارت کلی تاثیر جامعه مدنی را بررسی کرد و دید آن جامعه از چه ظرفیتی برای وقوع انقلاب مخملی یا رنگی برخوردار است.
بر همین اساس هر نوع نارضایتی عمومی از دولت را نمی‌توان تلاش برای انقلاب رنگی دانست چرا که احزاب و تشکل‌های سیاسی موجود در کشور به معنی واقعی کلمه در تعاریف علوم سیاسی از ساختار حزبی برخوردار نبوده و به طور کلی منتقد ساختار قدرت نیستند و نیز به علت ضعیف بودن مطبوعات فضای جامعه ایران برای وقوع انقلاب‌های رنگین و تغییرات مسالمت‌آمیز مناسب نیست.
به عبارت کلی شرایط سیاسی- اجتماعی ایران کاملاً متفاوت و متمایز از سایر کشورهایی است که پیش از این در آنها انقلاب‌های رنگین اتفاق افتاده است. یکی از دلایل این امر تفاوت نظام سیاسی موجود در ایران با کشورهای مذکور است. همان طور که اشاره شد موقعیت جنبش‌های اجتماعی و نیز جامعه مدنی موجود در ایران نیز قابل مقایسه و تطبیق با مسائل و تحولات کشورهای بلوک شرق نیست.
برای اثبات این ادعا می‌توان به بررسی دقیق‌تر وقوع انقلاب مخملی در گرجستان و اوکراین پرداخت. به گواه تاریخ در سال ۱۹٣۹ کشورهایی همچون لتونی، لیتوانی و استونی به اشغال شوروی درآمدند و شوروی این کشورها را به انضمام خود درآورد اما پس از نیم قرن اتحاد جماهیر شوروی با فروپاشی مواجه شد و ۱۴ جمهوری تازه استقلال یافته به ساماندهی خود پرداختند. اما از آنجا که فرصت کافی برای سازگاری فراهم نشد با مشکلات عدیده‌یی مواجه شدند. این مشکلات در کشورهایی همچون اوکراین، گرجستان، مولداویا و... پررنگ‌تر جلوه می‌کرد که در نتیجه آن گرجستان و اوکراین با برگزاری انتخابات و دستکاری در نتیجه آن با مخالفت‌های عمومی گسترده‌یی مواجه شده و با تسخیر پارلمان توسط مردم به ابطال انتخابات رضایت دادند. در پی برگزاری انتخابات جدید حزب معترض با اکثریت آرا به پیروزی رسید و مردم و احزاب بدون جنگ داخلی و به صورت مسالمت‌آمیز نتیجه را به نفع خود رقم زدند. از این رو از این تحول با عنوان انقلاب رنگی، انقلاب مخملی، انقلاب نرم و... در این کشورها یاد می‌شود.
اما عنصر اصلی آنچه در گرجستان و اوکراین اتفاق افتاد این بود که در حالی که این کشورها از شوروی جدا شده بودند، همچنان قدرت در این کشورها در دست احزاب کمونیست و کادرهای قدیم آن بود اما زمانی که به هر دلیلی مجبور به برگزاری انتخابات آزاد شدند آرای به دست آمده به نفع آنان نبود، بنابراین زیر بار این نتیجه سنگین رفتند و مردم عکس‌العمل نشان دادند. اما در اوکراین موضوع اصلی تغییر نظام نبود بلکه تغییر حاکمان بود. محور اصلی در انقلاب مخملی‌براندازی نظام نیست. در اوکراین کسانی که خواهان دموکراسی بودند، نمی‌خواستند نظام جمهوری در اوکراین از میان برود بلکه مردم به فردی از بازماندگان کادرهای قدیمی حزب کمونیست اعتراض داشتند که قدرت را در دست داشت و حاضر نبود تسلیم نتایج انتخابات شود و قدرت را به طور دموکراتیک به گروه دیگری که مورد توجه مردم بود واگذار کند.
اما باید اشاره کرد که شرایط سیاسی کنونی ایران و مسیر تغییرات و تحولات به هیچ‌وجه شباهتی با آنچه در کشورهایی مانند گرجستان یا اوکراین اتفاق افتاد، ندارد. در واقع آنچه در اوکراین اتفاق افتاد این بود که آن کادرهای قدیمی که قدرت انحصاری را در دست داشتند، بر این ادعا پافشاری می‌کردند و می‌گفتند اگر شما بخواهید قدرت ما را حتی از طریق یک روند دموکراتیک بگیرید، در واقع شما دارید نظام را از بین می‌برید.
در شرایط کنونی در ایران امکان وقوع انقلاب مخملی به آن شکلی که مردم اقدام کنند و براثر حمایت‌های رسانه‌یی و نظایر آن تغییراتی را به وجود بیاورند، نیست چرا که همان طور که اشاره شد در ایران ضعف حزب‌گرایی و وجود رسانه مستقلی احساس می‌شود.
در واقع در انتخابات اخیر ایران، کاندیداهای احزاب مختلف با مشی‌های سیاسی گوناگون حضور نداشتند و تنها چهار کاندیدایی که از بدنه خود نظام بودند، توسط شورای نگهبان اجازه یافتند در عرصه انتخابات حضور یابند. بنابراین افراد و گروه‌های خارج از گردونه، مجبور شدند دست به انتخاب بین گزینه مناسب‌تر از بین چهار کاندیدای تایید شده بزنند. از بین این چهار کاندیدا، دو کاندیدا برنامه‌هایی برای تغییرات مسالمت‌آمیز مطرح کردند، بنابراین اقبال و نظر موافق مردم به سوی آنها جلب شد.
در این میان مهدی کروبی تنها کاندیدایی بود که از دل حزب برخاسته بود و برنامه‌های شفاف‌تر و مترقی‌تری را بیان می‌کرد اما به دلیل اینکه جریان سبز میرحسین موسوی در جامعه فراگیر و مسلط شده بود، موسوی به عنوان رقیب عمده رئیس‌جمهور مطرح شد.
مردم برای تغییر وضع موجود و انتخاب فرد دیگری غیر از احمدی‌نژاد، مشارکت گسترده‌یی در انتخابات داشتند و چه بسا پیرمردان و پیرزنان رای اولی که تنها برای اندکی تغییر در وضع موجود پای صندوق‌های رای حاضر شدند چرا که ادامه وضع موجود برابر با ادامه نابسامانی‌های اقتصادی و اجتماعی داخلی و وضع نامناسب دیپلماسی بود.
بنابراین نامزدهایی که سیاست‌های تنش زدای خارجی و سیاست‌های کارآمد داخلی داشتند مورد توجه جامعه قرار گرفتند و حضور بی سابقه ۴۰ میلیونی مردم در انتخابات به دلیل پایان دادن به نابسامانی‌ها و ناکارآمدی‌های موجود بود که به سوی نامزدهای اصلاح‌طلب متمایل شدند. اکثریت جامعه معتقد بودند نتیجه انتخابات با مشارکت برخی از جریان‌های سیاسی و نظامی و رسانه‌یی تغییر کرده است و نتیجه موجود مورد قبول اکثریت جامعه نیست. اما نکته جالب این بود که جریان‌هایی که حوادث پس از انتخابات را باعث شده بودند، با فرافکنی به جای پاسخگویی به ابهامات و جلب اعتماد عمومی، شعار انقلاب رنگی را مطرح و مردم و اصلاح‌طلبان را متهم به انقلاب رنگی کردند.
درک این نکته که ادعای آن جریان‌ها، توهمی بیش نیست، چندان مشکل نیست چرا که وقتی همه جریان‌های سیاسی، نظامی، امنیتی، قضایی و حتی رسانه‌یی در دست جناح حاکم است، نهاد ریاست جمهوری نهادی است که طبق قانون مردم می‌توانند به انتخاب رئیس آن بپردازند. امکان سازماندهی نیروهای مخالف برای به دست گرفتن قدرت وجود ندارد.»

کدام اهداف را در نظر داشت
روزنامه «کیهان» در سرمقاله دیروزش: «شکار نیمه‌جان» نوشته است: «بلوای آمریکایی- انگلیسی که مقدمات آن حداقل از ۲سال پیش تدارک شد و بلافاصله پس از انتخابات ریاست جمهوری به اجرا درآمد، کدام اهداف را مدنظر داشت؟ مدعیان اصلاح‌طلبی در این عملیات شبیه‌سازی شده (آژاکس۲) کدام نقش را دانسته و ندانسته ایفا کردند؟ کدام حلقه‌ها، دو سر ماجرا را به هم متصل کردند؟ چرا با همه تقلاها، جامه «جنبش» بر تن «بلوا» نرفت و میدان‌داران آن انگشت‌نما شدند؟ و چرا جبهه‌سازی و تشکیلات بازی کذایی در حد یک گروهک شترمرغی تنزل یافته است؟ یافتن پاسخ این پرسش‌ها و سوال‌های مشابه است که قطعات پازل «بلوای براندازی» را یکایک کنار هم می‌چیند تا تصویر کلی آن آشکار شود و معلوم گردد این صورت‌بندی پرتناقض چرا در مرحله عملیاتی‌شدن عقیم ماند و شکلی رقت‌بار و عبرت‌آموز پیدا کرد؟
۱- جبهه مشترک آمریکا و انگلیس و اسرائیل طی ٨ سال گذشته با انبوهی از بدبیاری‌ها در خاورمیانه بزرگ مواجه شده‌اند. این جبهه با پیروزی‌های بزرگ و کشورگشایی‌های کم‌سابقه آغاز کرد، خاورمیانه را شخم زد و ایران را به گوشه رینگ کشید. اصلاح‌طلبان حاکم بر دولت و مجلس وقت- چه آنها که با بیگانه بسته بودند و چه دیگرانی از همان‌ها که منفعل و سردرگم بودند- دست‌ها را بالا بردند و نظام را هم تحت فشار شدید گذاشتند که در چالش هسته‌ای، انتخابات مجلس هفتم و مسائل خاورمیانه، کوتاه بیاید و جام زهر را سر بکشد. این روند ناگهان کمانه کرد و موج پیروزی‌های جبهه آمریکایی به شکل شکست‌های گسترده به سوی خود آنها بازگشت. تهدید ایران به ارسال پرونده‌اش به شورای امنیت و حمله نظامی و تحریم اقتصادی بی‌رمق‌تر از آن بود که جلوی موج شکست‌ها را سد کند. پس از بررسی‌های طولانی چاره را در درونی و بومی‌کردن فشار به ایران یافتند. انتخابات ریاست جمهوری بزنگاه مهمی بود. سیا، اینتلیجنس سرویس و موساد، پروژه مشترک را به خیال کودتای شیرین ۵۶ سال پیش بازتولید کردند. اهرم خارجی مداخله و کودتای نرم، نیاز به تکیه گاه داخلی داشت و در داخل ایران، جریان سیاسی ناکام و سرخورده‌ای که ۶ سال بود در ۶ انتخابات شکست‌های پیاپی را تجربه می‌کرد، استعداد و ظرفیت خوبی برای همکاری داشت. توافق نانوشته‌ای در این میان وجود داشت. سنخیت‌های فراوان می‌توانست سبب تجانس شود. دردها و ناکامی‌های مشترک، ۷۰-۶۰ درصد مسأله را حل می‌کرد و تفاوت‌ها و فاصله‌هایی هم اگر وجود داشت، می‌شد با حلقه‌های واسطه پر کرد. حداقل آن چیزی که آمریکا و غرب از بلوای آژاکس می‌خواستند، همان بود که روزنامه بوستون گلوب هفته پیش با تنزل انتظارات عنوان کرد «دولت اوباما امیدوار است حوادث پس از انتخابات و افزایش شکاف در ایران، منجر به امتیازدهی جمهوری اسلامی پای میز مذاکره شود. این بهترین گزینه و شانس برای اوباماست جهت اینکه به دو گزینه خطرناک پذیرش ایران اتمی یا افزایش تنش‌ها در روابط تن ندهد». البته انتظار جبهه آمریکا بسیار فراتر از این خواسته بود اما حداقل کاری که بلوای مذکور می‌توانست بکند این بود که اقتدار برآمده از انتخابات را کمرنگ کند، ایران را به جای مسائل مهم منطقه‌ای و جهانی مشغول خود کند و به جبهه سرخورده ضدانقلاب (از جبهه خارجی گرفته تا مهره‌های وابسته) روحیه و امید بدهد.
۲- مدعیان بی‌صداقت اصلاح‌طلبی در این میان، حداکثر نقش یک نردبان را ایفا می‌کنند که پس از عبور از آن می‌توان زد و انداخت، نقش یک واسطه و محلل، یا نقش یک رحم اجاره‌ای که قرار است صرفاً جنینی را که در رحم دیگر- جبهه اپوزیسیون ضدانقلاب نشاندار- امکان رشد و نمو تا هنگام تولد را ندارد، برای مدتی در خود نگاه دارد، تغذیه و مراقبت کند، به دنیا آورد و تمام! سایت ضدانقلابی راهبرد به قلم یکی از اعضای گروهک منافقین (مقیم سوئد) این فرایند رشد جنین براندازی را توضیح می‌دهد: «باید با رویکرد تاکتیکی دفاع از جمهوری اسلامی، از حداکثر ظرفیت ریزش نیرو در طرف جمهوری اسلامی و درون ساختار قدرت بهره گرفت... جلب حمایت یا حتی بی‌طرفی مثبت برخی آیات عظام و بخش‌هایی از اصولگرایان در این رویارویی از اهمیت استراتژیک برخوردار است و نباید فعلا در دام شعار عبور از جمهوری اسلامی افتاد... موسوی و کروبی و حتی کمی آن‌سوتر خاتمی به عنوان رهبران جنبش، نشانه‌ای از عقب‌نشینی بروز نداده‌اند. باید توجه داشت که تقویت نقش موسوی و کروبی به معنای تخریب یا تضعیف نیروهای بالقوه تحول‌طلب نیست زیرا در گفتمان این دو نفر پتانسیل و ظرفیت پیشرفتی ماورای آنچه در نگاه نخست به چشم می‌خورد، وجود دارد. تقویت نقش این دو در حقیقت مصادره وزن نیروهای سنتی به سود کل جنبش است. نمی‌توان مسأله را از این ساده‌تر توضیح داد. کوشش برای بدیل‌سازی رهبری جنبش یا تحمیل شعارهای رادیکال‌تر جز کمک به سقوط این جنین نوبسته نیست».
طیفی از جبهه اصلاحات سابق، همان محیط گرم و نرم و آلوده‌ای است که میکرب و انگل‌های ضدانقلابی‌گری در آن کشت و نگهداری و فربه می‌شود. این همان واقعیتی است که حتی فرزند وزیر اطلاعات دولت اصلاحات نیز درباره آن هشدار می‌دهد و می‌نویسد «جنبش سبز میرحسین موسوی از نبود استراتژی رنج می‌برد و در آن، مخالفان جمهوری اسلامی، ولایت فقیه و قانون اساسی حضور دارند.» متأسفانه آن‌گونه که از قرائن و شواهد پیداست متولیان جبهه اصلاحات به دلایل متعدد رمق و انگیزه‌ای برای دفع این جریان انگلی انگلیسی- آمریکایی از خود ندارند. «آنها ظرفیتی مافوق تصور پیدا کرده‌اند.» این ظرفیت بی‌شباهت به ظرفیت موجود در طبیعت نیست. موجود طفیلی، شکار خود را با نیش و زهر، نیمه‌جان می‌کند و خود یا نوزادش در این پیکر نیمه‌جان و بی‌رمق می‌بالند و تغذیه می‌کنند.
٣- جبهه‌ای با مختصات فوق اگرچه مساعد برای رشد جنین تشنج و اغتشاش و یارگیری ضدانقلاب است اما بلافاصله برای افکار عمومی محل سوال می‌شود. فتنه‌ای که جبهه کذایی حمل می‌کرد، به سرعت سیمای زشت و متعفن خود را نشان داد و از آن پس در میان مردم انزجار ایجاد کرد. جز عناصر ضدانقلاب کام کس دیگری از این فتنه شیرین نشد. دروغ بودن زمزمه تقلب به تدریج برای بی‌خبرترین افراد نیز روشن شد. نه ۱۱میلیون رأی تقلبی امکان‌پذیر و قابل باور بود، نه به‌هم ریختن میز و قواعد بازی انتخابات و دور زدن قانون، و نه خیابانی کردن اعتراض تا مرز مسجدسوزی و آدم‌کشی و ضدانقلابیگری. پس هیجان تحریک شده به سرعت فروکش کرد. بلافاصله فاز بعدی را کلید زدند تا مگر این کورسو فرو نمیرد. با فرار به جلو، بدرفتاری با بازداشت‌شدگان را برجسته کردند. مظلوم نمایی و داستان‌سرایی و بافتن راست و دروغ به هم اوج گرفت. متهمان اصلی جنایت و خیانت، خود را به جای مدعی‌العموم و وکیل مدافع قربانیان ماجرا جا زدند و چون دیدند این «گارد» و «ژست» هم برای مردمی که شاهد سیر حوادث بوده‌اند باورپذیر نمی‌نماید، به تاکتیک «تحریک برای عملیات انتحاری» و «خودکشی سیاسی در راستای تشدید شوک و هیجان» رو کردند. نامزد ناکام ۲ دوره انتخابات ریاست جمهوری گزینه مناسبی برای خودکشی بود. غیر از سوابق تحریک‌پذیری، او خود را مالباخته‌ای درحد ورشکستگی می‌دید. فرد در چنین وضعیتی آماده هر هزینه و اقدامی است. آرای او پس از ۴سال تقلا و راه‌اندازی حزب و روزنامه به قهقرا رفته و به مرز ٣٣۰هزار رأی سقوط کرده بود. او می‌دانست که اگر برای تندروها پیشمرگی نکند و تا سرحد خودکشی ریسک نپذیرد، آماج حملات و سرزنش‌ها و طعنه‌های بی‌پایان همان‌ها قرار خواهد گرفت که از او می‌خواستند با نامزدی، جبهه اصلاحات را دوشقه نکند. او به لحاظ روانی، هم شوکه و افسرده و هم هراسان و نگران است. می‌شد با وی معامله‌ای کرد. عنوان شیخ اصلاحات را به جای سرزنش و ملامت و تحقیر به وی برگرداند و در مقابل از او خواست ریسکی بکند که حتی نامزد دیگر تندروها با همه اثرپذیری حاضر به انجام آن نیست. کروبی از یک سال پیش و به ویژه ۶ ماه گذشته در این بازی کاهنده و بازندگی مداوم وارد شد آنجا که برای توجیه ماندن در صحنه انتخابات با وجود مخالفت جبهه اصلاحات، مجبور شد افراطیونی بدسابقه را برای کسب شهرت و توجه، گردآورد و به تندروی شدت بخشد. تندروهای ظاهراً مخالف، نه تنها از این شیوه انفعال و استخدام کروبی ناراحت نشدند که حتی استقبال هم کردند. اکنون سایه‌ای از خود کروبی است که او را می‌ترساند و می‌راند تا آنجا که امروز پای در راهی گذاشته که باند مهدی ‌هاشمی معدوم، شیخ ساده‌لوح اما مدعی را در آن راه بن بست برد و از آبرو انداخت. کروبی نیاز به ساعتی «توقف» و «خلوت» دارد تا باور کند جلوی زیان را هرجا بگیرد، سود است. البته اگر اجازه ایستادن و خلوت‌کردن و اندیشیدن را به وی بدهند.
۴- برخلاف آنچه القا می‌شود نه کروبی با موسوی همدل است و نه موسوی با خاتمی و نه ‌هاشمی رفسنجانی با آن ٣نفر. بی‌دلیل نبود که ‌هاشمی پیش از بقیه پای از ماجرا- با وجود مسائل منحصر به فردش- بیرون کشید. طراحان اصلی فتنه می‌خواستند این طیف را در پوشش مخالفت با شخص رئیس‌جمهور گردهم آورند اما به تدریج معلوم شد که آنها اصل نظام را هدف گرفته‌اند درحالی که با بهانه‌ها و مستمسک‌های آنان حتی نمی‌توان یک بقالی را هم گرفت! ‌هاشمی باهوش‌تر از آن بود که به خاطر دلخوری‌هایش با احمدی‌نژاد، از یاد ببرد چه کسانی قبای «عالیجناب سرخپوش» و «عالیجناب خاکستری» را بر تن وی پوشاندند تا از این طریق انتقامشان را از نظام هم گرفته باشند. خاتمی هم اگر گاه تک‌مضرابی می‌زند، از سر رودربایستی است وگرنه صابون این جماعت به تن او هم خورده است. می‌ماند موسوی که اکنون خودش نیز می‌داند زمزمه تقلب، توهم و دروغی بیش نبوده است. شبکه عنکبوت، دست و پای او را نیز در شبکه و فرآیندی مشابه تاری که برگرد کروبی تنیده، گرفتار کرده است. از این تار تنیده رستن و شکار دام‌گستران نشدن، البته شجاعت و جسارتی بزرگ می‌خواهد؛ جرئتی که در طول تاریخ نمونه‌هایی از آن را می‌توان یافت اما چه قدر کم و انگشت شمار.
اما از اشخاص که بگذریم یک نکته قطعی است. جنین نامبارک براندازی و معارضه با نظام و انقلاب و قانون اساسی را نمی‌توان در پوشش اصلاح‌طلبی و قانون‌گرایی و مظلوم نمایی، انکار یا پنهان کرد. زانو‌های جبهه کذایی نشان می‌دهد که از کجا می‌آید. اگر توانستید شترمرغ را بپرانید یا بار بر دوشش بگذارید، و اگر شدنی باشد که گنجشک با رنگ کردن قناری شود، آنگاه می‌توان تصور کرد که جنین التقاطی و پیوندی مذکور نیز ناقص الخلقه نباشد و در محیطی با مختصات ایران اسلامی ادامه حیات دهد یا محبت و اعتمادی در میان ملت ایران برانگیزد.»

تضمینی وجود دارد؟
مجتبی موحدی سردبیر روزنامه «آفتاب یزد» با عنوان: «اما بعد از فحش‌ها» نوشته است: «پس از نامه‌نگاری‌ها و مصاحبه‌های مهدی کروبی و ابراز نگرانی‌های او نسبت به احتمال بعضی برخوردهای ناشایست با بازداشتی‌های حوادث اخیر، سیل حملات متوجه او شد. اکثر حمله‌کنندگان معتقد بودند که حتی به فرض صحت برخی ادعاها، طرح تریبونی آنها مـی‌تواند موجب سوءاستفاده دشمنان شود. البته در صداقت بعضی از این مدعیان، تردید اساسی وجود دارد چون ابراز نگرانی‌های اخیر کروبی متوجه اقدامات تعدادی مامور خودسر و گروهی از مسئولان غافل یا بی‌کفایت در رده‌های پایین مدیریتی کشور بود که به فرض اثبات ادعاها، برخورد مقامات بالاتر با آنها می‌توانست از خدشه به حیثیت نظام جلوگیری و تنها وجود ضعف نظارتی در نهادهای بالادستی را آشکار سازد. این در حالی است که حدود یک ماه قبل از ادعاها و نگرانی‌های اخیر کروبی، رسانه‌ای که نام ملی بر آن نهاده‌اند اظهارات دومین مقام کشور را به صورت مکرر پخش نمود که از وجود فساد در عالی‌ترین سطوح کـشور خبر می‌داد و بر زدن داغ ننگ بر پیشانی این «عالی‌رتبگان فاسد» تاکید می‌کرد. کسانی که آن روز، سکوت پیشه ساختند و امروز فریاد «حیثیت نظام» را سر می‌دهند به سختی خواهند توانست صداقت خود در مرثیه‌سرایی‌های اخیر را ثابت کنند. اما به فرض که حق با آنان باشد و آنچه که از هتاکی و فحاشی یا حملات انفرادی و سازمان یافته، نصیب کروبی شده حق مسلم او! یا همه ماجرا به همین جا ختم می‌شود؟ کافی است صفحات ر‌وزنامه‌ها در روزهای قبل و بعد از افشاگری‌های مکتوب و شفاهی کروبی، ورق زده شود. در میان صفحات روزنامه‌ها، نام بـسیاری از شخصیت‌های سرشناس اصولگرا به چشم می‌خورد کـه تلـویحا یا به صراحت، از وجود ناهنجاری، رفتار ناشایست، افراط در خشونت و مواردی از این قبیل در برخورد با بازداشتی‌ها یا تجمع‌کنندگان خیابانی خبر داده‌اند. این در حالی است که به نظر می‌رسد فضای حمله به کروبی و موسوی، شرایطی برای متخلفان احتمالی فراهم کرده تا از هر نوع رسیدگی به تخلفات آنها و جبران حقوق تضییع شده بازداشتی‌ها، مصون بمانند. البته از کروبی خواسته شده تا مدارک و مستندات خود را ارائه نماید. او هم برای ارائه این اسناد اعلام آمادگی کرده است. اما به نظر می‌رسد حتی بدون ارائه مدارک از طرف کروبی هم می‌توان وجود برخی اقدامات تاسف‌برانگیز را قطعی دانست. کافی است به دو نامه اخیر که یکی توسط حسین شاهمرادی و دیگری به وسیله احمد توکلی خطاب به کروبی نوشته شده است توجه کرد. نامه حسین شاهمرادی که روزنامه اصولگرای جام جم آن را منتشر نمود شامل جملات متعددی در گلایه از کروبی است که چرا عهد خود را شکسته است. همین گلایه نشان می‌دهد که چیزی بوده است که به کروبی گفته شده و گوینده تصور می‌کرده است کروبی آن را بازگو نخواهد کرد! شاهمرادی، کروبی را به تحریف هم متهم کرده اما هیچ‌گاه ‌ ‌مدعی نشده است که کروبی داستان سرایی کرده و هر آنچه او در خصوص ترانه موسوی گفته، عاری از حقیقت است. احمد توکلی هم به گلایه از کروبی پرداخته که چرا خوراک برای دشمنان نظام درست کرده است. در عین حال در نامه او نیز به حقایقی اشاره شده که ظاهرا حداقل مورد توافق افراد و جناح‌های گـوناگون در خصوص رفتارهای ناهنجار و غیراخلاقی با تجمع‌کنندگان و مخالفان روند انتخابات است.
احـمد توکلی برخی اقدامات صورت گرفته را «جنایات غیرقابل تحمل» نامیده است. برخی افراد دیگر هم کروبی را مورد اعتراض قرار داده‌اند که چرا این مسائل را علنی کرده، این موضوعات باید به صورت مخفی رسیدگی شود. البته برای نگارنده مشخص نیست که این ادعا، ریشه در کدام حکم عقلی و شرعی دارد که «جنایت غیرقابل تحمل» را مخفی کنیم مبادا دشمنان سوءاستفاده کنند! آیا کسانی که جنایت‌ها را مرتکب شده‌اند «دوست» هستند که اگر آبروی آنها برود «دشمن» سوءاستفاده کند؟ اما حتی اگر حق با کسانی باشد که به کروبی حمله می‌کنند یا از تریبون‌ها به او فحاشی می‌نمایند، آیا آنها بعد از فحاشی‌ها و حـملات، هیچ وظیفه‌ای برای خود قائل نیستند؟ چهار سال و اندی قبل، عده‌ای به خاطر افشای ریشه قتل‌های زنجیره‌ای، خاتمی را مورد حمله قرار دادند که «چرا این مسائل را علنی کرده است؟» اندکی بعد از این توبیخ، خاتمی و یارانش از حکومت حذف شدند. کسانی که ظاهرا تنها ادعانامه آنها ‌‌علیه خاتمی، علنی کردن مسأله قتل‌های زنجیره‌ای بود به مردم بگویند برای مجازات عاملان آن جنایت چه کردند؟ آیا در صورت سکوت کروبی، موسوی، احمد توکلی، حسین شاهمرادی، عماد افروغ، حسین اعلایی و... تضمینی وجود دارد که ریشه این «جنایات غیرقابل تحمل» به تعبیر احمد توکلی- خشکانده شود؟ کسانی که به دنبال دولت پاک بودند و برای تشکیل این دولت پاک، افشاگری در بالاترین سطوح کشور را وظیفه خود می‌دانستند اکنون به کدامین دلیل، افشاگری علیه تعدادی مامور جنایتکار را، «ریختن آب به آسیاب دشمن» تعبیر می‌کنند؟
آیا آنها می‌دانند که با این حجم از هجمه به افشاگران، شائبه‌ای در اذهان به وجود می‌آورند که دفاع آنها تنها از چند مامور خودسر نیست و آنها احتمالاً در مقام دفاع از مسئولانی هستند که ممکن است خدای نخواسته با این افراط‌گری‌ها همراهی کرده باشند؟»

منبع: روزنامه ی اطلاعات بین المللی