حقوق ملیت های غیرفارس در سند سیاسی راه کارگر
یونس شاملی
•
راه کارگر با تمامی نکات مثبتی که در سند سیاسی آن قید شده است، همچنان بایستی در سمت و سوی تعمیق بیشتر در دیدگاهها و به تبع آن تغییر در برنامه های سیاسی اش حرکت کند. تعمیق و به تبع آن تغییر میتواند راه کارگر را از سردرگمی هایی که ممکن است در یک گردنه سیاسی، از آن نوعی که در خرداد ۱۳۸۵ در آذربایجان رخ داد و یا از آن نوعی که بعد از انتخابات ۲۲ خرداد بوقوع پیوست، پیش آید، برهاند و راه کارگر را در موضعی رئالتر و موثرتر قرار دهد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۲ شهريور ۱٣٨٨ -
۲۴ اوت ۲۰۰۹
راه کارگر، اسناد کنگره چهاردهم خود رامنتشر کرد. آنچنانکه میدانید از انشقاق و انشعاب در راه کارگر زمانی طولانی نمی گذرد. کنگره چهاردهم در واقع متعلق به بخشی از راه کارگر است که خود را "هیات اجرایی" می نامد.
البته اسناد از زوایای مختلفی قابل کنکاش و نقد و بررسی هستند. اما آنچه که ذیلا، بصورت کوتاه، بدان پرداخته شده است، نگاه راه کارگر به حقوق برابر ملیتهای در سند سیاسی آن سازمان است.
قبل از هر چیز بایستی عنوان کنم که در شرایط کنونی طرح نقطه نظرات تشکیلاتی و حتی فردی در خصوص مسئله ملیتها و حقوق برابر آنان در ایران از حساسیت و حتی شفافیت بیشتری برخوردار است. علت این حساسیت و شفافیت در گسترش وسعت جنبش هویت طلبی در میان ملیتهای غیرفارس و بویژه در میان خلق آذربایجان و ترکان ایران است.
خلق آذربایجان در خرداد 1386 (مای 2006) قیامی گسترده ایی را به بهانهء چاپ کاریکاتور شنیع علیه ترکان، در روزنامه رسمی و دولتی ایران براه انداخت و شرکت ملیونی مردم در این قیام، به زایش جنبش ملی دمکراتیک آذربایجان در صحنه سیاسی ایران انجامید. از آن تاریخ اظهار نظر در خصوص مسئله ملیتها در ایران از اهمیت بیشتری برخوردار شده است و نظرات گروهها و احزاب سیاسی نیز از این قاعده مستثنی نیست.
واقعیت اینست که گفتمان عقلانی چپ مارکسیستی در میان احزاب و سازمانهای متعلق به این گرایش در جامعه فارس ایران را بیشتر میتوان در ادبیات سیاسی راه کارگر جستجو کرد. دیدگاه این سازمان در خصوص حقوق ملیتها البته با فراز و نشیبهایی همراه بوده است. توجه به دیدگاه اخیر راه کارگر در واقع توجه به اهمیت نظرات گرایشات عقلانی چپ مارکسیستی، در مقابل نظرات شبه فاشیستی برخی از احزاب چپ مارکسیستی جامعه فارس ایران، در بارهء حقوق ملیتهای در ایران است. من بند ج سند سیاسی راه کارگر را، برای آگاهی، به انتهای نوشته ام پیوند زده ام.
بند ج سند سیاسی مذکور، تحت عنوان "ضرورت دفاع قاطع ار حقوق ملیت های زیر ستم"، دیدگاه راه کارگر را منعکس کرده است. با نگاهی به فرمولبندیهای سند مذکور می توان نکات بسیار مثبتی را از آن دریافت؛
به رسمیت شناختن ایران به مثابه یک کشور چند ملیتی (ایران یک کشور چند ملیتی است)
به رسمیت شناختن وجود ستم ملی در ایران (ستم ملی یا قومی در ایران یک حقیقت انکار ناپذیر است.)
به رسمیت شناختن حق تعیین سرنوشت ملیتهای تحت ستم (حق تعیین سرنوشت ملل)
تاکید به ضرورت دفاع قاطع از حقوق ملیتهای زیر ستم
تاکید به اهمیت حیاتی ضرورت دفاع از برابری حقوق ملیت های ایران
تاکید به اینکه؛ آموزش به زبان مادری حق هر انسانی است که باید از مدارس ابتدایی شروع بشود.
محورهای فوق اساسی ترین و مثبت ترین بخشهای بند ج سند سیاسی راه کارگر را به خود اختصاص میدهد. اما با تمامی نکات مثبت در دیدگاه راه کارگر در خصوص مسئله حقوق ملیتهای تحت ستم در ایران، نارسائی های را نیز میتوان در این میان مشاهد کرد. نارسایی هایی که احتمالا بخشهای بحث برانگیز مسئله ملیتهای در ایران را تشکیل میدهد. شاید وجود گرایشهای فکری متفاوت و یا ملاحضات بیرونی راه کارگر را بر آن داشته است که با دور جستن از این بخش، فعلا از کنار آن بی صدا بگذرد. در هر صورت کاستی های بند ج سند سیاسی راه کارگر را میتوان چنین عنوان کرد؛
1.راه کارگر با وجود اینکه به حق و واقعاً مثبت به اهمیت حیاتی "ضرورت دفاع از برابری حقوق ملیتهای ایران"، یعنی فارس، ترک، کرد، بلوچ، عرب و... اشاره کرده است، اما هرگز از پروژهء سیاسی که در آن ملیتهای بتوانند واقعاً بصورت برابر با هم زندگی کنند سخنی به میان نیآورده است. بنابراین اگر دفاع از برابری حقوق ملیتهای ایران بدون طرحی که ما به ازای عملی در محقق کردن این برابری داشته باشد، بتدریج این نوع دفاع را به یک تبلیغات سیاسی برای جلب آراء بیشتر مردم تبدیل می کند، تا عملی کردن این نظر در صحنه عمل.
2.راه کارگر در طول بند ج سند سیاسی، ستم ملی را عمداً در عدم تحصیل ملیتهای تحت ستم به زبان مادری ارزیابی کرده است. البته با وجود اینکه، تحصیل به زبان مادری برای ملیتهای غیرفارس در ایران از اهمیت حیاتی در نفی ستم ملی برخوردار است، اما این تمامی ماجرای ستم ملی نیست. ستم ملی، اگر بخواهد با حقوق برابر تمامی ملیتهای ایران تامین گردد، آنچنانکه راه کارگر در نهایت بند ج خود به آن تاکید دارد، این برابری باید که عرصه های سیاست، اقتصاد و اجتماعیات و تمامی عرصه های فرهنگی، علمی و صنعتی را در بربگیرد. بنابراین تاکید برای تحصیل به زبان مادری، در رفع ستم ملی، البته لازم و اما ابداً کافی نیست. لذا در سند سیاسی راه کارگر، تعریف از ستم ملی مصداق خود را تنها در عدم تحصیل به زبان مادری ملیتها نشان داده است، اما عرصه های پراهمیت دیگر، از جمله سیاست، اقتصاد و اجتماعیات و... بکلی از قلم افتاده است.
3.دفاع از حق تعیین سرنوشت تا آنسوی مرز جدای، نه تنها شهامت و اعتماد به نفس راه کارگر را نشان میدهد، در عین حال زنجیرهای نامرئی اسارتی را می گسلد که از خیر سر ناسیونالیسم ایرانی (پان فارسیسم) بر گرده ملیتهای غیرفارس ایران سنگینی می کند. بیان گسست از این اسارت نیز خود گامی است بسوی حسی که در آن انسان آزادانه و مختار برای سرنوش سیاسی خویش تصمیم می گیرد. اما راه کارگر استفاده از این شگرد در بیان حق تعیین سرنوشت را برای جدائی ملیتها از همدیگر مطرح نکرده است. بلکه این شیوه اندیشه را گامی در راستای همبستگی آگاهانه و اختیاری ملیتهای ایران میداند. با این وجود در بند ج سند سیاسی حتی عنوان یک پروژه معین سیاسی نیز به میان نیآمده است. آیا راه کارگر در تدارک یک دولت متمرکز در ایران است؟ اگر نه، کدامین پروژه برای تحقق یک دولت غیرمتمرکز در ایران میتواند مفید و موثر باشد؟ آیا راه کارگر به تفکر فدراتیو رهبران اولیه انقلاب بلشویکی باور دارد؟ باوری که اتحاد فدراتیو جمهوریهای شورایی را بنا نهادند؟ اتحاد جمهوریهایی که البته در خلاء دمکراسی و اراده مردم پیش رانده شد و تحقق کل پروژه را در نهایت با شکست مواجه ساخت. اینها پرسشهایی هستند که بایستی در بند ج سند سیاسی پاسخ معینی می یافتند.
4.بند ج سند سیاسی راه کارگر از یک کاستی دیگری نیز رنج می برد و آنا نام و نشان ملیتهای و اسامی زبانهای آنان است. جمهوری اسلامی در تمامی سندهای رسمی خویش، از آن جمله در اسناد سرشماری و یا مطبوعات و رسانه ها از آوردن اسامی ملیتها (آذربایجانی، کرد، بلوچ، عرب، ترکمن...) و عناوین زبانها (ترکی، کردی، بلوچی، ترکمنی، عربی و...) بشدت اجتناب می کند. فقدان اسامی ملیتها و عناوین زبانهای موجود در ایران، خاطره تلخ انکار رسمی ملیتهای و زبان آنان را در ذهن آدمی متبادر می کند.
5.نکتهء منفی دیگر در متن بند ج سند سیاسی تاکید به "احتمال بهره برداری دول خارجی از مسئله ملی" است. در این سند می خوانیم؛ " تردیدی نیست که امپریالیسم امریکا برای پیشبرد بعضی از طرح های شوم اش در ایران و منطقه ، سعی میکند از مسأله ملی بهره برداری کند." و بلافاصله متن سند با این پرسش ادامه می یابد که؛ "اما آیا به این بهانه میشود عینیت ستم و محرومیت ملی را در ایران نادیده بگیریم؟ آنها ممکن است با همین نیت از جنبش کارگری هم بهره برداری کنند و میکنند".
سوء استفاده دول خارج از جنبشهای داخلی در کشورهای مختلف امر ثابتی است. چه تمامی دول جهان در پی منافع خود در فراسوی مرزهای خود هستند. همچنان که متن سند اذعان دارد که نیروهای خارجی از جنبشهای کارگری نیز بهره برداری می کنند. بایستی از راه کارگر پرسید که آیا نفوذ دول خارجی در میان احزاب و شخصیتهای جامعه فارس ایران از راست تا چپ، که خود را سراسری هم می دانند، قابل قیاس با نفوذ آنان در میان احزاب و شخصیتهای سیاسی جامعه غیرفارس ایران است؟ برای همگان روشن است که در میان احزاب، سازمانها و شخصیتهای سیاسی متعلق به جامعه فارس ایران (احزاب و سازمانها از راست تا چپ که به پسوند ایران مزین هستند و شخصیتهای شناخته شدهء آنان)، نوکری برای دول خارجی به یک نرم بدل شده است. حتی شخصتهای مهم و موثر سیاسی ایران در آغوش خود آمریکا و برای ساختن افکار عمومی در ایران، تلویزیون صدای آمریکا را در اختیار دارند. چرا جریانات چپ و یا احزاب متعلق به ملیتهای غیرفارس ایران پای ثابت صدای آمریکا نیستند؟!
من با اساس این تفکر و احتمال بهره برداری دول خارجی مشکلی ندارم. مخالفت من با تنظیم کننده گان سند از این زاویه است که به حساسیتهای که در طول هشتاد سال گذشته بوجود آمده توجهی نشان نداداند. نویسندگان سند بایستی این حساسیت را درک می کردند که طرح بهره برداری دول خارجی از حرکت ملیتهای غیرفارس در هشتاد سال گذشته به نُرم و کُد دولت مرکزی برای سرکوب آنان تبدیل شده است. از این زاویه طرح بهره برداری دول خارجی از جنبشهای ملی دمکراتیک ملیتهای غیرفارس در دو نقطه از یک سند یک صفحه ایی دور از واقع بینی و بسیار نزدیک به نُرم ها و کدهای سرکوب است. چگونه است که فاکت بهره برداری خارجی تنها در آن بخش از سند سیاسی گنجانده می شود که به مسئله ملیتهای غیرفارس تعلق دارد. چرا این مفهوم در بخش کارگری، و یا بخشهای دیگر این سند گنجانده نشده است!؟
نتیجه اینکه؛ راه کارگر با تمامی نکات مثبتی که در سند سیاسی آن قید شده است، همچنان بایستی در سمت و سوی تعمیق بیشتر در دیدگاهها و به تبع آن تغییر در برنامه های سیاسی اش حرکت کند. تعمیق و به تبع آن تغییر میتواند راه کارگر را از سردرگمی هایی که ممکن است در یک گردنه سیاسی، از آن نوعی که در خرداد 1385 در آذربایجان رخ داد و یا از آن نوعی که بعد از انتخابات 22 خرداد بوقوع پیوست، پیش آید، برهاند و راه کارگر را در موضعی رئالتر و موثرتر قرار دهد.
yunes.shameli@gmail.com
پیوست:
سند سیاسی مصوب کنگره چهاردهم
سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر)
ج – ضرورت دفاع قاطع از حقوق ملیت های زیر ستم. در کشور چند ملیتی ما مسأله ملی یکی از حساس ترین مسائلی است که آینده آزادی ، دموکراسی و حتی موجودیت کشور به حل آنها بستگی دارد. نیمی از مردم ایران حتی در خانه و زادگاه خود ایرانیان ناتنی شمرده می شوند و از حق بدیهی آموزش به زبان مادری خود محرومند. و متأسفانه بسیاری از جریان های مخالف با جمهوری اسلامی در بهترین حالت ترجیح می دهند این بی حقی بزرگ را مسکوت بگذارند. و این در حالی است که خشن ترین بازوی سرکوب جمهوری اسلامی عمدتاً برای خفه کردن ملیت های زیر ستم به کار گرفته می شود و موذیانه ترین و خطرناک ترین بخش طرح های امریکا و متحدان آن نیز نفوذ در صفوف جنبش های ملیت های زیر ستم را هدف قرار داده است. برخلاف تصور آن عده از فعالان اجتماعی و سیاسی که جنبش حق طلبی ملیت های زیر ستم را تهدیدی علیه تمامیت ارضی کشور می بینند و یا حتی چند ملیتی بودن ایران را انکار می کنند ، بدون دفاع قاطع از حقوق بدیهی و برابری همه ملیت ها و اقوام ایران ، مبارزه برای آزادی و دموکراسی در کشور ما محکوم به شکست است. ما لازم می دانیم یک بار دیگر مواضع همیشگی خودمان را در دفاع قاطع از حقوق ملیت ها و اقوام زیر ستم ایران اعلام کنیم و مخصوصاً بر چند نکته تأکید بورزیم: یک – ایران یک کشور چند ملیتی است و مهم ترین دلیل این حقیقت خودِ وجودِ ملیت های مختلف این کشور است. انکار این حقیقت با بحث های توخالی معناشناسانه و حقوقی در باره مفاهیم "ملیت" و "قومیت" و غیره اشتباه بزرگی است. اگر ملیت ها ( یا اقوام ) زیر ستم ایرانی بر نابرابری ها و بی حقی های موجود آگاهی داشته باشند ( که اکنون دارند ) و برای احقاق حقوق شان به مبارزه برخیزند ( که قطعاً برخواهند خاست ) ، با هر نامی که آنها را بنامیم ، مشکلی حل نخواهد شد. دو – ستم ملی یا قومی در ایران یک حقیقت انکار ناپذیر است. حداقل ، نمیتوان انکار کرد که نیمی از ایرانیان از حق آموزش و گفتگوی رسمی با هم دیگر به زبان مادری شان محرومند. این بی حقی و محرومیت با حقه بازی های نمایشی جمهوری اسلامی ، از قبیل ایجاد کرسی آموزش زبان های اقوام ایرانی در دانشگاه ها از بین نخواهد رفت. آموزش به زبان مادری حق هر انسانی است که باید از مدارس ابتدایی شروع بشود. سه - حق تعیین سرنوشت ملل را نمیتوان به حق موافقت آنها با "من" تقلیل داد ، نه به لحاظ حقوقی و نه به لحاظ سیاسی. بنابراین ، حق تعیین سرنوشت ، یعنی از جمله ، حق مخالفت با "من" و حق جدایی از "من". پذیرفتن این حق ، بر خلاف تصور خود فریبان ، احتمال جدایی ملیت های ایران را افزایش نمیدهد ، بلکه کاهش میدهد ، و همبستگی آنها را محکم تر میسازد. از نظر ما جدایی ملیت های ایران فجایع زنجیره ای بی پایانی برای همه آنها به وجود میآورد ، ولی برعکس ، پذیرش حق جدایی ، آنها را به پیوند های عمیق شان با ملیت های دیگر این سرزمین آگاه تر میسازد و به شهروندان برابر کشور چند ملیتی شان تبدیل میکند. چهار – دفاع از حق تعیین سرنوشت ملی به معنای کم رنگ کردن همبستگی طبقاتی کارگران نیست ، بلکه برعکس ، از بایست های گریزناپذیر تأکید بر همبستگی بین المللی طبقه کارگر است. بدون پذیرش این حق ، اتحاد طبقاتی پرولتاریای ایران از محالات است. فراموش نکنیم که پرولتاریای ایران چند زبانه است و در عمل بیش از سرمایه داران چند زبانه است. پنج – تردیدی نیست که امپریالیسم امریکا برای پیشبرد بعضی از طرح های شوم اش در ایران و منطقه ، سعی میکند از مسأله ملی بهره برداری کند. اما آیا به این بهانه میشود عینیت ستم و محرومیت ملی را در ایران نادیده بگیریم؟ آنها ممکن است با همین نیت از جنبش کارگری هم بهره برداری کنند و میکنند. به خاطر مخالفت با طرح های جنایت کارانه آمریکا نمیتوان مسأله ملی را نادیده گرفت. برعکس ، درست در این شرایط است که ضرورت دفاع از برابری حقوق ملیت های ایران اهمیتی حیاتی پیدا میکند.
www.akhbar-rooz.com
|